- اصل اوّل: توحيد
- اثبات وجود خداوند و وحدانيّت او
با دلايل فراواني، ميتوان وجود خداوند و يگانگي او را اثبات کرد که در اينجا به دو برهان براي اثبات وجود خداوند و اثبات توحيد اشاره ميگردد.
الف) برهان فطرت: روح خداجويي و خدايابي در عمق جان انسان حاکم است و در بن بستها يعني وقتي که دست آدمي از همۀ اسباب ظاهري کوتاه ميشود، نمايان ميشود.
هنگامي که حجابهاي مادّي از ميان برداشته شود و غفلتها زايل گردد و توجّه حاصل شود، انسان ميتواند خداي سبحان را با چشم فطرت ببيند، مانند تشنهاي که پس از نوشيدن آب، رفع عطش را با علم حضوري مييابد. همۀ انبياء الهي آمدهاند تا اين حالتِ توجّه را دائمي کنند. همچنين وقتي انسان به مدد فطرت خود، اصل وجود خداوند را در مييابد، وحدت مطلق آن ذات مقدّس را نيز درک ميکند. چنانچه تا کنون کسي در حال اضطرار، به دو مبدأ فيض دهنده پناه نبرده است، بلکه همه در اين حالت، بهطور فطري يک خدا را خواندهاند.
ب) برهان نظم: هيچ عاقلي ترديد ندارد که نظمي دقيق بر جهان هستي حکمفرماست. و نيز هيچ عاقلي وجود نظم را زاييدۀ تصادف و اتّفاق نميداند. بنابراين عقل از روي ضرورت حکم ميکند که عالم وجود، مدبّري حکيم دارد.
همچنين نظم حاکم بر جهان هستي حاکي از وحدانيّت نظم دهندۀ آن است؛ زيرا اگر دو خدا وجود داشته باشد، بايد هر يک مستقلاً در جهان تأثير گذارد و نظم واحدي که در عالم وجود حکمفرماست، وجود دو ناظم مستقل را رد ميکند.
- اقسام توحيد
الف) توحيد ذاتي: ذات خداوند متعال بي همتاست و خدايي جز او نيست.
ب) توحيد صفاتي: هيچ ترکيبي در ذات وجود حقتعالي راه ندارد و صفات خداوندمتعال عين ذات اوست. صفات موجودات ديگر نظير علم و قدرت انسان، به ذات آن موجودات اضافه شده است، ولي ذات خداوند همۀ کمالات و صفات را در خود دارد و اگر کسي وجود خداوند را مرکب از ذات و صفات بداند، او را محتاج فرض کرده است که چنين فرضي با اصل خدا بودن او مغايرت دارد.
ج) توحيد عبادي: عبادت و پرستش مخصوص خداوند متعال است و هيچ معبودي جز ذات پاک او وجود ندارد.
د) توحيد افعالي: مؤثّري جز خداوند متعال در جهان هستي وجود ندارد و هر فعل و هر اثري که در عالم وجود پديدار ميشود، از ارادۀ حق تعالي سر چشمه گرفته است. البته اين بدان معنا نيست که «واسطۀ فيضي» در جهان وجود ندارد، بلکه موجودات در يکديگر تأثير دارند؛ امّا تأثيرشان در يکديگر از ناحيۀ خداوند متعال است.
- توحيد افعالي در عالم تشريع
در توحيد افعالي توجّه به اين نکتۀ اساسي، ضروري است که همانطور که ربوبيّت در دايرۀ تکوين مختص ذات اقدس خداوند است، ربوبيّت در عرصۀ تشريع نيز مختص به او است. به عبارت ديگر وضع قانون و حکومت که به آن «ربوبيّت تشريعي» ميگويند، مختصِّ ذات احديّت است؛ زيرا به حکم عقل، هيچکس حقِّ تسلط بر ديگران را ندارد، مگر مالکالملوک يا کسي نظير انبياء و اوصياء( که از جانب او حقِّ تسلط و جعل قانون را داشته باشد.
- الله مستجمع جميع صفات کمال
ذات مقدّس خداوند تبارک و تعالي، «مستجمع جميع صفات کماليّه»، يعني داراي همۀ صفات کمال است و هرگونه حُسن و جمالي که تصوّر شود، در ذات او موجود است. کلمۀ مقدّس «الله» اسمي براي چنين ذاتي است؛ بنابراين، او «مطلق کمال» و بلکه «کمال مطلق» است.
- صفات ذات و صفات فعل
صفات پروردگار متعال، از يك جهت به دو قسم تقسيم مىشود: «صفات ذات» و «صفات فعل».
مقصود از صفات ذات، صفاتى است كه در توصيف خداوند به آنها، به چيز ديگرى نياز نيست، مانند قدرت، علم و حيات. و مقصود از صفات فعل، صفاتى است كه در توصيف خداوند به آنها به چيز ديگرى نياز است، مانند خالقيّت و رازقيّت، زيرا تا فعلى به نام «خلقت» و «روزى دادن» از خداوند صادر نشود، نمىتوان او را «خالق» و «رازق» ناميد.
البتّه همه صفات فعل نيز از ذات و كمالات ذاتى خداوند متعال سرچشمه مىگيرد. بنابراين همه صفات خداوند به طور عينيّت و بساطت در ذات او موجود است و كليّۀ آنها صفات ذاتيّهاند، ولى افعالى همانند رحمت، رزق، خلقت، مغفرت و… را که از خداوند صادر مىشود، در اصطلاح صفات فعل مىنامند.
- صفات جمال و صفات جلال
در اصطلاح علم كلام و اعتقادات، صفات خداوند را در يك تقسيم بندى ديگر به «صفات جمال» و «جلال» يا «صفات ثبوتى» و «صفات سلبى» نيز تقسيم نمودهاند.
مراد از صفات جمال، صفاتى است كه در ذات اقدس الهى به عينيّت موجود است، مانند علم، قدرت، حيات و مانند آنها.
و مراد از صفات جلال، صفاتى است كه خداوند متعال داراى آن صفات نيست و اجلّ و اقدس و برتر از آن است كه متّصف به آن صفات باشد، مانند تركيب، جسمانيّت، بودن در مكان و زمان و مانند آنها.
البته اين تقسيم بسيار نارساست، زيرا اطلاق صفت به امور عدمى صحيح نيست، يعنى امور عدمى را نمىتوان صفت دانست، مثلاً اگر درباره كسى كه علم، قدرت و حيات دارد، بگوييم: «او شش صفت دارد: علم دارد، جهل ندارد، قدرت دارد، عجز ندارد، حيات دارد، ممات ندارد»، نه تنها عقل چنين گفتارى را قبول نمىكند، بلكه در محاورات و گفتگوهاى عادّىِ مردم، نيز آن را اشتباه مىدانند.