• گفتار اول

 

  • رابطۀ عاطفی با خداوند

برقرار کردن ارتباط عاطفی با خداوند تعالي، نزد اهل معرفت، ارزش فراواني دارد. اولياي الهي، يک لحظه راز و نياز با خداوند و نماز و مناجات در دل شب را با تمام دنيا معاوضه نمي‌کنند؛ چنان‌که پيامبر اکرم(ص) مي‌فرمايند: دو رکعت نماز در دل شب، نزد من بيشتر از دنيا و آنچه در دنیاست، ارزش دارد:

[لَرَكْعَتَانِ‏ فِي‏ جَوْفِ‏ اللَّيْلِ‏ أَحَبُ‏ إِلَيَّ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا][1]

همه بايد با خداي خود دردِ دل و مناجات داشته باشند، به درگاه او تضرّع و زاری کنند و با اظهار قصور و تقصیر در پيشگاه باري تعالي، نظیر عبدي که در مقابل مولاي خويش سرافکنده است، همیشه در مقابل خداوند متعال ، حالت شرمساری و ذلت و سرافکندگی داشته باشند.

پیغمبر اکرم(ص) به رابطۀ عاطفی با پروردگار خويش بسيار اهميّت مي‌دادند و با سوز و گداز شگفت‌آور و گریه‌های خاصّی، سر روی خاک می‌گذاشتند و می‌فرمودند: خدایا مرا یک لحظه به خودم وامگذار:

[اللَّهُمَّ وَ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً][2]

رابطۀ عاطفی با خداي تعالي در سيرۀ اهل بيت( نمود بارزي داشته است. مولا امیرالمؤمنین(ع)، شب‌ها چندین مرتبه مدهوش می‌شدند و در مناجات با حق تعالي از خود بي‌خود مي‌گشتند و مي‌فرمودند:

[آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِيقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِيمِ الْمَوْرِد][3]

سير در حالات و شيوۀ زندگاني اهل دل و بزرگان دين نيز حاکي از اهتمام آنان به برقراري رابطۀ عاطفي با خداوند سبحان و لذت‌بخش بودن اين رابطه براي ايشان است. در روایات می‌خوانیم که یکی از لذّات اهل بهشت، رابطۀ عاطفی با خداست، به گونه‌اي که آنان را در عالم وحدت مدهوش مي‌کند.

در معراج، به پیغمبر اکرم(ص) خطاب شد که گروهي از بندگان به اندازه‌ای غرق در رابطۀ عاطفی با معبود و محبوب خويش هستند که در عالم ملکوت مدهوش مي‌شوند، اعتنا به بهشت ندارند، به نعمت‌هاي بهشتي و به حورالعين‌ها توجهي ندارند و تمام توجه آنان به ذات باري تعالي است. بهشت، نعمت‌هاي بهشتي و حورالعین‌ها از آنان شکایت می‌کنند که خدایا! تو ما را برای این بندگان خلق کرده‌ای و ایشان به ما توجه ندارد. خطاب می‌شود که بگذاريد بنده‌ام منغمر در ذات من باشد و از اینکه تمام توجّهش به من است، لذّت ببرد. من روزی چندین مرتبه به آن‌ها نظر دارم و در هر نظر، سعۀ وجودی آنان را افزايش مي‌دهم.

بنابراين، ارزش رابطۀ عاطفی با خداوند متعال بسيار بالاست. از اين‌رو، از همۀ شما عزيزان تقاضا دارم که در جهت برقراري رابطۀ عاطفي با خدا، به خصوص در دل شب، تلاش کنيد و براي درک اين توفيق عظيم، دعا نمایيد؛ به گونه‌اي که مقيّد باشيد قبل از اذان صبح، یک ساعت چنین رابطه‌ای با خدا داشته باشید و بدانيد که خیلی ارزش دارد. ممکن است در ابتداي کار، رابطۀ عاطفي صرفاً در حدّ خواندن نماز شب و بدون حضور قلب باشد، امّا کم‌کم حضور قلب در همان نماز شب پديد مي‌آيد و پس از آن، این رابطه مستحکم مي‌شود و انسان را به جايگاهي می‌رساند که حاضر است همه چیز را فدای آن کند؛ زيرا لذت اين ارتباط و انس معنوي، از دنیا و آنچه در دنیاست، نزد او بالاتر خواهد بود.

خوشا به حال آن کسانی که حال معنوي دارند و مجالس توبه و دعا را با حال و با سوز و گداز برگزار مي‌کنند. خوشا به حال آن کسانی که سر و کار با کلام صاعد و کلام نازل دارند. کلام صاعد یعنی دعا و راز و نیاز با خداوند تعالي و کلام نازل یعنی حرف زدن خدا با بنده؛ یعنی خواندن قرآن کريم.

کسي که در برقراري ارتباط عاطفي با خداي سبحان موفق بوده، وقتی در نماز به مالک یوم الدین می‌رسد، مرتب تکرار می‌کند و اشک می‌ریزد. امام سجاد(ع) در نمازهاي مستحب و نماز شب‌، مرتّباً مالک یوم الدین‏ را تکرار می‌کردند و لذّت مي‌بردند.[4] به راستي که بسيار لذّت‌بخش است و به هيچ وجه با لذّات ديگر قابل مقایسه نيست. هرکس در اين باره ترديد دارد، تجربه کند و بر اساس تجربۀ خود دريابد که رابطۀ عاطفی با خداوند سبحان چقدر لذّت‌بخش و ارزشمند است.

  • کاربرد رابطۀ‌ عاطفی در زندگی انسان

بسیاری از اعمال ثوابش از این رابطۀ‌ عاطفی بیشتر است. مثلاً درس خواندن نسبت به نماز شب خواندن ثواب بيشتري دارد. مطالعۀ‌ انسان به صورتي که بتواند يک نفر را هدايت کند، خيلي ارزشمند است و از ثواب زيادي برخوردار است. قرآن کريم در این باره مي‌فرمايد:

“مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَميعا”[5]

ولي مطالعه و درس خواندن و تبليغ دين بدون برقراري رابطۀ‌ عاطفي با خداي متعال، کاربردي نيست و انسان را به جايي نمي‌رساند. تبلیغ دين، رسالت مهمّ پیامبران الهي است: “الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ”[6] و اجر و ثواب فراواني دارد، امّا بدون رابطۀ‌ عاطفي و محبّت‌آميز با حق‌تعالي، مثل غذاي خشک و بي‌نمک است. اگر کسي به جای نماز شب مطالعه کند، ثوابي بیشتر از ثواب نماز شب نصيب او مي‌شود، ولي آن مطالعه کاربرد نماز شب را ندارد.

خدمت به خلق خدا بسيار اهميت و ثواب دارد، ولي نبايد کسي بگويد نماز شب نمی‌خوانم و به جای آن دو گره از کار مردم می‌گشایم؛ در حالي که گره از کار مردم گشودن ثوابش بالاتر از نماز شب و حتي حج و عمرۀ‌ مقبول است. خیلی ثواب دارد. اگر انسان بتواند گره‌ای از کار یک مسلمان باز کند، لااقل به اندازۀ‌ یک حج و یک عمرۀ‌ مقبول ثواب مي‌برد. ولي آن خدمت به خلق خدا هم نمي‌تواند جايگزين نماز شب شود. هر کدام از اين اعمال جايگاه خود را دارد و بايد در جاي خود اهميت داده شود.

نکتۀ‌ ظريف اين بحث آن است که آن گره از کار مردم گشودن با آن همه ثوابي که دارد، اگر همراه با برقراري رابطۀ‌ عاطفي با خدا نباشد، مثل غذاي خشک و بي نمک است و نمي‌توان بهرۀ‌ لازم را از آن برد.

تعقیبات نماز نيز چنين است؛ يعني نماز بدون تعقيب از جايگاه مناسبي برخوردار نيست. اگر انسان نماز بخواند و تسبیحات حضرت زهرا(س) را نخواند، نمازش را ادا کرده؛ مخصوصاً اگر حضور قلب هم داشته باشد، عالی ادا کرده است، بهشت هم بر او واجب شده، اما نماز او بالا نمي‌رود و او را به جايي نمي‌رساند.

مرحوم آقای حصه‌ای)، از وعاظ قديم اصفهان، می‌گفت: «این بادبادک‌هاي کاغذی را دیده‌اید که بچه‌ها درست می‌کنند؛ اگر آن دنباله را داشته باشد، به هوا می‌رود و الا هر چه هم عالی ساخته شده باشد، به هوا نمی‌رود. تعقيبات نماز هم دنبالۀ‌ نماز است که موجب بالا رفتن آن مي‌شود».

اداي فرايض به خصوص نماز، بايد با رابطۀ‌ عاطفي همراه باشد. بعد از نماز، تعقيبات و بعد هم يک حالت تضرع و زاري، ترجيحاً در سجده، بايد براي نمازگزار پديد آيد و وجداناً بیابد که نماز او، نماز نيست، ولو مراعات حضور قلب را هم کرده باشد. ولي به واقع دريابد که نماز او در مقابل خداوند و عظمت او هيچ است.

  • برخي از ثمرات رابطۀ عاطفی با خداوند

برقراري رابطۀ عاطفی با خداوند ثمرات مادي و معنوي فراواني در زندگي انسان دارد. در ادامه، به چند فايده و ثمره به طور مختصر اشاره مي‌شود:

  • دستيابي به حالت خشوع

رابطۀ عاطفی انسان با خداوند متعال، او را به مقام خشوع مي‌رساند. همۀ پیامبران الهي مبعوث شدند تا آدميان را به «عبد خاشع» مبدّل سازند. عبد خاشع خداي تعالي کسي است که حقيقتاً در برابر پروردگار خويش، احساس کوچکي و ذلّت داشته باشد و با تضرّع و زاري و همراه با سوز و گداز با حق تعالي مناجات کند و به مقامي از بندگي خداوند برسد که عبادات و مناجات او معاشقه و مکالمه با خداي خود باشد.

امام علی(ع) در مناجات شعبانیّۀ خود می‌فرمایند:

[إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ حَتَّی تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَی مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ إِلَهِی وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ نَادَیْتَهُ فَأَجَابَکَ وَ لَاحَظْتَهُ فَصَعِقَ بِجَلَالِکَ فَنَاجَیْتَهُ سِرّاً وَ عَمِلَ لَکَ جَهْرا][7]

یعنی خداوندا، به من حالتی عطا فرما که علاوه بر آنکه من با تو مناجات می‌کنم، تو هم با من حرف بزنی و مناجات کنی. خدایا این مقام خشوع و انقطاع را به من بده، تا برسم به آنجا که من با تو مناجات کنم و تو نيز با من مناجات کنی، من سوز و گداز داشته باشم و تو جوابم را بدهی، تو با من مناجات کنی و من جوابت را بدهم.

مقام خشوع که مقام والايي است و چنين حالاتي براي انسان پديد مي‌آورد، از استمرار رابطۀ عاطفي با خدا و مکالمه و معاشقه با حق تعالي حاصل مي‌شود.

کسي که بندۀ حقيقي خداي تعالي شود، خداوند بندگي او را مي‌پذيرد و به او مقام خشوع عنايت مي‌فرمايد. اگر رابطۀ عاطفي با خداي سبحان و دعا و راز و نیاز به درگاه او، هيچ ثمره‌اي به غیر از دستيابي به مقام خشوع نداشت، بس بود که بگوییم: یک لحظه‌اش به دنیا و آنچه در دنیاست، ارزش دارد. آن کساني که به مقام خشوع و به مقام بندگی خداوند رسیده‌اند، به خوبي درک مي‌کنند که يک لحظه رابطۀ عاطفي با خداوند، به دنیا و آنچه در دنیاست، ارزش دارد.

  • برخورداري از صفت تواضع

فایدۀ دوّم رابطۀ عاطفي با خداوند، برخورداري از صفت حسنۀ تواضع است. قرآن کريم در سورۀ مائده، تواضع در مقابل بندگان خدا را از صفات شيعيان بر مي‌شمرد:

… يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ[8]

رابطۀ عاطفی با خداوند، انسان را در برابر ساير بندگان حقيقي حق تعالي کوچک می‌کند. کسي که بين خود و خداي خود معاشقه و مکالمه دارد، در مقابل خداوند ذلیل و در مقابل بنده‌های او متواضع است.

صفت حسنه و پسنديدۀ تواضع، به کمتر کسی عنايت می‌شود، ولي آنان‌که با خداوند رابطۀ عاطفی دارند به اين خصلت نيکو دست خواهند يافت.

  • ريشه‌کن شدن روح فرعونيّت

ثمرۀ والاتر رابطۀ عاطفي با خداوند، اين است که روح فرعونیّت را از وجود انسان می‌کَند. روح فرعوني و صفات شيطاني، در نهاد همۀ انسان‌هاي معمولي وجود دارد. اگر العیاذ بالله کسي نتواند با اين روحيۀ نفساني و مخرّب مبارزه کند و قادر به ايستادگي در مقابل آن نباشد، ناگهان نداي «أنا ربّکم الأعلی» سر مي‌دهد. تصور نکنيد فرعون منحصر به‌فرد بود. نه، اگر زمینه پیدا شود، همه فرعون مي‌شوند؛ چون روح فرعونیّت در همه هست. روح فرعونیّت یعنی زیر بار حق نرفتن، یعنی لجاجت، یعنی عناد داشتن، یعنی تکبّر و فخرفروشی در مقابل دیگران، یعنی دنیاپرستی و ریاست‌طلبی که هر کدام از این رذائل و صفات ناپسند، براي نابودي و تباهي انسان کافي است.

هنر رابطۀ عاطفي با خداوند آن است که روح فرعونیّت را در وجود آدمي ریشه‌کن می‌کند. یعنی انسان پس از استمرار چنين رابطۀ محبّت‌آميزي، دیگر لجوج نیست و زیر بار حق می‌رود. از آن پس ریاست‌طلب نيست که برای ریاستش، آخرت خود را بفروشد. ريشه‌کن کردن اين‌گونه رذائل اخلاقي و خصائل ناپسند، چهل سال خون جگر خوردن می‌خواهد، امّا رابطۀ عاطفی با خداوند تعالي، درخت رذائل نفساني را از دل می‌کَند.

  • ايجاد محبّت دوطرفه بين بنده و خداوند

يکي از صفات شيعيان که قرآن کريم نيز بدان اشاره مي‌فرمايد، اين است که هم آن‌ها خدا را دوست دارند و هم خداوند آنان را دوست دارد. در واقع يک محبّت دو طرفه بين مؤمنين يا شيعيان و حق تعالي وجود دارد.

فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ[9]

رابطۀ عاطفی بنده با خداوند، چنين محبّتي را در دل او ايجاد مي‌کند و حالتي براي او پديد مي‌آورد که به راستی عاشق خداوند می‌شود، به گونه‌اي که شنيدن يا گفتن «يا الله»، او را منقلب و دگرگون می‌کند. در دعای ابوحمزۀ ثمالی، همان اول دعا، مي‌گوييم: «ربّ، ربّ، ربّ» تا نفس قطع شود. یعنی در هر مرتبه گفتن «رب»، نشاط زايدالوصفي براي انسان پیدا می‌شود و بدين طريق با خداي خويش معاشقه و  مکالمه مي‌کند.

چنين بنده‌اي به جايگاهي مي‌رسد که وقتی می‌گوید «یا ربّ، یا ربّ، یا ربّ»، نه با گوش ظاهر، بلکه با گوش دل می‌شنود که خداوند می‌گوید: «بنده‌ام، بنده‌ام، بنده‌ام لبّیک، لبّیک، لبّیک».

دست‌يابي به محّبت خداي تعالي کار مشکلی است، اما رابطۀ عاطفی با او، کم‌کم باعث جذب محبّت حق تعالي به طور ناخودآگاه مي‌شود. به عبارت ديگر، رابطۀ عاطفی، محبّت خدا را می‌آورد و وقتی که محبّت خدا آمد، بنده در وقت نماز شب، معنا ندارد که خواب بماند و معنا ندارد که آلودۀ به خواب باشد و در آن هنگام، نشاط و حال خاصّی به او دست مي‌دهد و نماز شب او مبدّل به مکالمه و معاشقه با خداوند می‌شود.

  • محبّت به مخلوقات خداوند

محبّت بنده به خداوند، موجب افزايش محبّت او نسبت به متعلّقات و مخلوقات و به خصوص ساير بندگان او نيز مي‌شود. چنان‌که قرآن کريم در ادامۀ آيۀ شريفه‌اي که بيان شد، مي‌فرمايد:

أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ

وقتی انسان خداوند را دوست داشته باشد، در مقابل مؤمنین، ذلیل است و یک محبّت خاصی به همۀ مؤمنین و بالاتر اینکه یک محبّت خاصی به مخلوقات خداوند دارد.

محبّت واقعي بين بنده و خداوند، او را به مقامي می‌رساند که نظير پیامبر اکرم(ص)، به قدري نسبت به بندگان خداوند محبت مي‌ورزد که به دشمنان خود و به آناني که به ايشان سنگ می‌زنند نيز دعا می‌کند و مي‌فرمايد:

[اَللّهُمَّ اهْدِ قَوْمِی فَإنَّهُمْ لایَعْلَمون][10]

چه کسی می‌تواند چنین رأفت و رحمتي داشته باشد و به اين اندازه مخلوقات حق تعالي را دوست بدارد؟ کسي که با خداي خويش رابطۀ عاطفي و محبّت‌آميز دارد و در پرتو آن رابطه، به مخلوقات نيز عشق مي‌ورزد. چنين کسي در اثر محبّتي که نسبت به سايرين دارد، هرچه براي خود مي‌پسندد، براي ديگران نيز مي‌پسندد و هرچه براي خود نمي‌پسندد، براي ديگران نيز نمي‌پسندد؛ يعني مسلمان واقعي است؛ زيرا در روایات متعدّدي می‌خوانیم که مسلمان کسي است که:

[ يحِبُّ لِأَخِيهِ مَا يحِبُ‏ لِنَفْسِهِ‏ وَ يكْرَهُ لَهُ مَا يكْرَهُ لِنَفْسِهِ][11]

تعريف مسلمان اين است که هرچه برای خود می‌خواهد، برای دیگران هم می‌خواهد و هرچه برای خود نمی‌پسندد، برای دیگران هم نمی‌پسندد. چه موقع این‌طور می‌شود؟ وقتی که خدا را دوست داشته باشد و در اثر دوستی خدا، بنده‌های خدا را هم دوست داشته باشد. در اين صورت، حتي حاضر نیست یک حیوان گرسنه بماند، چه رسد یک انسان و چه رسد به اينکه یک مؤمن گرسنه و محتاج باشد. به عبارت ديگر، کسي که خدا را دوست داشته باشد، مخلوقات او را نيز دوست دارد و از اين جهت، نمي‌تواند خودخواه و خودپسند باشد.

کسي که با خداوند متعال رابطۀ عاطفي و صميمانه دارد، قانون تعاون و مواسات را مراعات مي‌کند و از صفت حسنۀ ديگرخواهي برخوردار مي‌شود. آن‌گاه براي او معنا ندارد که خودش در رفاه باشد و دیگران را در فقر و فلاکت ببيند و نمي‌تواند در حالي که ديگران نيازمند و محتاج هستند، با خودخواهي به زندگي خودش رسيدگي کند و نسبت به بندگان خداوند بي‌تفاوت باشد و از اين رو هرچه دارد با ديگران تقسيم مي‌کند.

  • کسب معرفت

فایدۀ مهمّ ديگري که در پرتو برقراري رابطۀ عاطفی با خداوند نصيب انسان مي‌شود، کسب معرفت حق تعالي است. خداوند تعالي را از دو طريق مي‌توان شناخت. به عبارت رساتر، کسب معرفت حق تعالي دو مرحله دارد:

راه اوّل يا مرحلۀ اوّل که دست‌يابي به آن براي همه لازم است، راه استدلال است. یعنی هرکس وظيفه دارد از طريق مطالعه و تحقيق و به طور کلّي به صورت نظري، از اصول اعتقادي دين اسلام آگاه شود. به خصوص جوانان وظيفه دارند کتاب‌هایی در شرح توحید يا ساير اصول دين بخوانند و از اين طريق، عقل خود را ساکت کنند و در مقابل عقل دیگران يا شبهات روزافزون نيز با ارائۀ برهان و با استدلال پیروز شوند.

رسيدن به اين مرحله از شناخت معارف اسلامي، محتاج آگاهي کامل از اصول دین، همراه با استدلال است. لذا همۀ فقها فرموده‌اند: اصول دین، تقليدي نيست و مسلمان بايد با استدلال، اصول دين را بداند و بشناسد. آگاهي از اصول اعتقادي، براي هر مسلماني لازم است، امّا کاربرد ندارد و کاربرد آن پس از رسيدن به مرحلۀ دوّم است.

راه دوّم کسب معرفت حق تعالي يا مرحلۀ دوّم شناخت خداوند تعالي، آن است که انسان نسبت به اصول اعتقادي، «باور» پيدا کند. «باور» و «اطمينان قلبي»، نسبت به اصول دين، در سايۀ برقراري رابطۀ عاطفی و محبّت‌آميز با خداوند تعالي حاصل مي‌شود. از اين جهت افرادي بوده و هستند که سواد کافي و تحصيلات خاصّي ندارند، امّا وجود آنان سرشار از باور است و گويي يکپارچه يقين هستند.

پیامبر گرامي(ص) به جواني نگاه کردند و مشاهده کردند که در عالم ملکوت است. به او فرمودند: «کیف أصبحت؟» چه حالي داري؟

گفت: «أصبحت موقناً»، یا رسول الله! به مقام باور رسیده‌ام و در اثر یقیني که دارم، الهام دارم، می‌توانم اهل بهشت را از اهل جهنّم تشخيص دهم. سپس گفت: اگر اجازه بدهید، بیشتر بگویم. در اينجا پيامبر اکرم(ص) او را متوقّف کردند و اجازه ندادند آنچه را دريافته است، بازگو نمايد.[12]

     جمله را چون روز رستاخيز من        فــاش مى‏بيـنم عيان از مرد و زن‏

     هين بگويم يا فرو بندم دهـن           لب گزيدش مصطفى يعنى كه بس‏

کسب معرفت پروردگار متعال از راه استدلال، مربوط به عقل است و باور آن، مربوط به دل آدمي است. آنچه کاربرد دارد و انسان را بهشتی می‌کند و او را تا سر حدّ عصمت پيش مي‌برد و نیروی کنترل کننده نيز برای انسان محسوب مي‌شود، همين باور قلبي است که از رابطۀ عاطفی با خداوند سرچشمه مي‌گيرد.

چنين باور و اطميناني، در سايۀ شرکت در مجالس دعا و راز و نياز با خداي متعال، مداومت بر نماز شب و نماز اوّل وقت و با حضور قلب نصيب انسان مي‌شود. پيامبر اکرم(ص) می‌فرمایند:

[ لَرَكْعَتَانِ فِى‏ جَوفِ‏ اللَّيلِ‏ احَبُّ الَىَّ مِنَ الدُّنيَا وَ مَا فيِهَا][13]

دو رکعت نماز که همراه با برقراري رابطۀ عاطفی خوانده شود، نزد اولياي الهي از دنيا و متعلّقات آن، ارزنده‌تر است و باعث کسب معرفت حقيقي مي‌شود. در چنين نمازي، که توأم با معرفت است، وقتی که نمازگزار می‌گوید: إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ، دل او هم همراهي مي‌کند و مي‌گويد: إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ و مهم‌تر اينکه در گفتن خود صادق است؛ يعني به راستي معبودي جز خداي تعالي نمي‌شناسد و از هيچ کس و هيچ چيز غير از او ياري نمي‌طلبد.

خداوند نيز به پاس صداقت عمليِ بندۀ خويش، پاسخ وي را مي‌دهد و نمازگزار توجه و پاسخ خداوند را مي‌يابد. از اين رو، جملات و اذکار نماز را مرتّب تکرار مي‌کند و نماز او تبديل به مکالمه و معاشقه مي‌شود و شدّت محبّت، اجازۀ اتمام نماز را به او نمي‌دهد. دل او می‌خواهد پاسخ خداوند را بشنود و با او معاشقه کند و نمي‌گذارد از آيۀ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ رد شود و آيۀ بعدي را بخواند. لذا گاهي ديده مي‌شد که اهل‌بيت( در نمازهاي مستحب، هفتاد مرتبه اين آيه را تکرار مي‌فرمودند و اشک مي‌ريختند و لذّت مي‌بردند.

در نماز توأم با معرفت، وقتي که نمازگزار حمد و سوره می‌خواند، توجه دارد و می‌یابد که خداوند با او حرف مي‌زند. آيات الهي را از معبود خويش مي‌شنود، ولي شنيدن او با شنیدن معمولي تفاوت‌ها دارد و بسيار والاتر از آن است. هنگام گفتن اذکار رکوع و سجود نيز، حرف زدن خودش را با خداوند درک مي‌کند. خداوند به گفتن «سبحان ربیّ العظیم و بحمده» و «سبحان ربیّ الاعلی و بحمده» که توسط بنده گفته مي‌شود، توجه دارد و بنده، توجه خداوند به خودش را مي‌يابد.

 نيمي از نماز عارفانه و همراه با معرفت، حرف زدن خداوند با بنده و نصف دیگرش، حرف زدن بنده با خداست. دو رکعت چنين نمازي، دعاي مستجاب در پي دارد و بهشت را بر نمازگزار واجب می‌کند. بلکه بيش از اين ارزش دارد و يک جمله يا يک کلمه در اين نماز، انسان را به نور خدا متّصل می‌کند و آن‌گاه او را به مقام عنداللّهی مي‌رساند که از بهشت و نعمت‌هاي آن برتر، والاتر و محبوب‌تر است.

اگر در اين مجلس نوراني، این‌گونه افراد حضور داشته باشند، درک مي‌کنند که لذّت نماز با حضور قلب و با معرفت، در دل شب، از لذّت بهشت و نعمت‌هاي بهشتي بيشتر است. اين افراد، یک مکالمه، یک معاشقه، یک سوز و گداز و یک قطره اشک واقعي و باطني در دل شب را با هيچ چيزي معاوضه نمي‌کنند.

 روزۀ واقعي نيز، باور و معرفت حق تعالي را در دل آدمي مي‌نشاند، روزه‌اي که خداي متعال در مورد آن مي‌فرمايد: روزه متعلّق من است و پاداش آن خودِ من هستم.

[الصَّومُ‏ لِى‏ وَ انَا اجزى بِهِ][14]

هرکه به راستی چنین روزه‌ای بگیرد، در موقع افطار، خودِ خداوند را پاداش خواهد گرفت. روزۀ واقعي روزه‌اي است که در آن، اولاً شرايط صحّت روزه مراعات شود؛ يعني روزه‌دار مبطلات روزه را انجام ندهد، ثانياً روزه‌دار شرايط قبول روزه را نيز رعايت نمايد؛ يعني هنگام روزه، علاوه بر زبان، ساير اعضاء و جوارح او هم روزه باشد و مرتکب گناه نشود، ثالثاً به مراعات شرايط کمال روزه بپردازد و کمال روزه در آن است که دل انسان روزه‌دار باشد و به هيچ چيز و هيچ کس ديگري به غير از خداوند تعالي توجه ننمايد. در اين حالت، خداوند سبحان بر دل او حکومت خواهد کرد و او خداوند و حاکميّت خداوند بر دل خويش را خواهد يافت؛ نظیر انسان تشنه‌ای که تشنگی و سپس سيراب شدن را می‌یابد. خداوند بر دل او تجلّي مي‌کند و او جلوۀ خدا را بر دل خويش در مي‌يابد.

برقراري رابطۀ عاطفي با خداوند متعال، ثمرات مادي و معنوي فراوان ديگري نيز دارد که در اين فرصت کوتاه، نمي‌توان بيان کرد. ثمرات ارزشمندي که استجابت دعا، در برابر آن ثمرات ارزشي ندارد. لذا اهل دل، اصلاً و ابداً به فکر اینکه دعایشان مستجاب شود، نیستند؛ ولو اینکه در پرتو رابطۀ عاطفي، قطعاً دعا نيز مستجاب خواهد شد، امّا آنکه عاشق خداوند است، صرفاً به محبوب و معشوق خود مي‌انديشد و در تکاپوي آن است که چگونه با گفتن «ربّ، ربّ، ربّ» با خداي خويش معاشقه کند و جواب خدا را نيز بشنود.

لذا از همۀ شما تقاضا دارم که به مجالس دعا و راز و نیاز با خدا اهميّت بدهيد و در برنامۀ زندگي خود نيز حتماً یک ساعت قبل از اذان صبح، راز و نیاز و مناجات با خداوند متعال داشته باشيد که بسيار مفيد و مثمر ثمر است.

اهميّت رابطۀ عاطفي با خداوند به قدري است که حضرت سيدالشّهداء(ع) و حضرت زینب مظلومه(س) و بسياري از ياران و اصحاب ايشان، در مسافرت خود به کربلا، هيچ‌گاه از آن غافل نشدند و هيچ شبي، نماز شب آنان ترک نشد. حتی در شام عاشورا که حضرت زینب(س)، لحظات بسيار سخت و ناگواري را سپري مي‌کرد، بعد از آن‌که اطفال را جمع کرد و دلش از عيال و فرزندان اهل بيت(، فارغ شد و به آنان آب نوشانيد، به خواندن نماز شب پرداخت، ولي نماز خود را نشسته خواند. امام چهارم حضرت زين‌العابدين(ع)، به حضرت زينب فرمودند: «عمّه جان نديده بودم نماز شب خود را نشسته بخوانيد». حضرت زينب(س) گفت: مي‌خواستم نمازم را ايستاده بخوانم، امّا زانوهایم تاب ایستادن نداشت.

توجّه کنيد که امام سجاد(ع) با عنايت به اينکه امکان ندارد نماز شب حضرت زينب(س)، حتّي يک شب و حتّي در چنين شبي با آن همه مصيبت که به ايشان وارد شده است، ترک شود، چنين سؤالي پرسيده‌اند. آن حضرت مي‌دانند که حضرت زينب(س)، تحت هر شرايطي با خداوند رابطۀ عاطفي دارد و در حالي که همواره برای بقاي اسلام عزیز، در رکاب برادر خويش مجاهدت کرده است، امّا آن رابطۀ عاطفی نزد حضرت زینب(س)، از مجاهدت او مهم‌تر و ارزشمندتر بوده است.

امام حسین(ع) نيز به اندازه‌اي با خداي خويش رابطۀ عاطفي دارد و اين رابطه، براي ايشان ارزشمند است که در گودال قتلگاه و هنگام شهادت زمزمه‌اي دارند و مي‌گويند: [الهی رِضي ‏بقَضائكَ لا مَعْبُودَ سِواكَ‏][15]

یعنی در همان موقع که حسّاس‌ترين لحظات است نيز با خداوند متعال، رابطۀ عاطفی و محبّت‌آميز دارند.

[1]. علل‏الشّرائع، ج2، ص363.

[2]. تفسيرالقمي، ج 2، ص 74.

[3]. نهج البلاغه، حکمت 77.

[4]. الکافي، ج 2، ص 602.

[5]. مائده،­32: «هركس كسى را زنده بدارد، چنان­است كه­گويى تمام مردم را زنده داشته­است‏.» امام صادق(ع)­در روایتی احیاء انسان را به خارج­نمودن او از گمراهی به‌سوی هدایت تفسیر نموده‌اند.(المحاسن، ج 1، ص 232)

[6]. احزاب، 39: «همان كسانى كه پيام‌هاى خدا را ابلاغ مى‏كنند.»

[7]. بحارالانوار، ج 91، ص 98.

[8]. مائده، 54: «به زودى خدا گروهى [ديگر] را مى‏آورد كه آنان را دوست مى‏دارد و آنان [نيز] او را دوست دارند. [اينان‏] با مؤمنان، فروتن، [و] بر كافران سرفرازند.»

[9]. مائده، 54: «به زودى خدا گروهى [ديگر] را مى‏آورد كه آنان را دوست مى‏دارد و آنان [نيز] او را دوست دارند»

[10]. بحارالانوار، ج 20، صص 20 و 21.

[11]. وسائل‏الشيعه، ج 12، ص 212.

[12]. ن. ک. المحاسن، ج 1، ص 250؛ الکافی، ج2، ص 54.

[13]. علل‏الشّرائع، ج2، ص363.

[14]. من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 75.

[15]. شرح اصول کافی (ملا صدرا)، ج 1، ص 96.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا