- اصلچهارم: امامت
- اثبات امامت
در اعتقاد شيعه، چهارمين اصل از اصول دين «امامت» است، زيرا شيعه مدّعى است كه امامت، ادامۀ نبوّت است و امام بايد از طرف خداى متعال تعيين شود و هيچ كس حتّى پيامبر، حق ندارد كسى را به امامت و ولايت منصوب كند مگر آنكه به اذن خداوند متعال باشد. پيامبر گرامى(ص) بارها به اين مطلب تصريح فرمودهاند، از جمله در جريان غدير خم فرمودند: «اين جبرئيل است كه از طرف خداى متعال به من امر مىكند كه على بن ابيطالب(ع) را به امامت نصب كنم.»[1]
- لزوم نصب امام
در بحث نبوّت بيان شدکه ارسال رسل و انزال کتب و نصب اوصياء و امامان، فوائد فراواني دارد و بنا بر قاعدۀ «لطف» محال است که خداوند متعال که فيض دهندۀ مطلق است، بندگان را از اين فيض عظيم و رحمت بي منتهاي خويش محروم سازد.
با همين دليل که به آن دليل لِمّي (از علّت به معلول پي بردن) ميگويند، ثابت ميشود که باید بعد از رسولگرامي(ص) تا روز قيامت اماماني منصوب شوند و رسالت آن نبيِّ گرامي را استمرار بخشند.
نکتۀ قابل توجه اينکه، امامت مختصِّ به تشريع نيست، بلکه همۀ موجودات و ذرات عالم هستي داراي محور و مرکز هستند. در هر اتم در جهان هستي، يک پروتون وجود دارد که همۀ الکترونهاي آن اتم، آن را محور قرار داده و به دور آن حرکت ميکنند. با اين حال آيا امکان دارد جهان هستي با آن همه عظمت، از محور و مرکز محروم باشد؟ آيا قاعدۀ «لطف»، قاعدۀ «حکمت» و قاعدۀ «منع فيض» پروردگار متعال، دلالت نميکند که بايد همواره امامي در جهان وجود داشته باشند تا به امر خداي سبحان، عالم وجود را هدايت کند؟ به يقين جواب مثبت است.
- ابزار امامان براي هدايت انسانها
از آنجا که امامت، ادامه و استمرار نبوّت است، خداوند تبارک و تعالي ابزاري را که جهت هدايت بشريت به پيامبران خويش عطا کرده است، به اوصياي گرامي و امامان نيز عطا فرموده است. از جمله اين ابزارها ميتوان به علم، معجزه، عصمت، مقام اعلاي تهذيب نفس، مقام والاي تحليه و انصاف و مطلقِ فضائل اشاره کرد.
قرآنکريم تمام اين شرايط را براي امامت ذکر فرموده است:
]اِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً[[2]
تفسير اين آيۀ شريفه به اختصار اين است كه: «رجس» كه به معناى اثرات سوء «انديشۀ باطل» و يا تأثيرات سوء «عمل باطل» است، از وجود مبارك اهل بيت عصمت و طهارت( دور شده است، چرا كه آن وجودهاى مقدّس، هيچ انديشۀ باطل و هيچ عمل باطلى ندارند و از اين جهت آن حضرات از جهل، عجز، معصيت، صفات رذيله و نداشتن فضائل پاك و مبرّا بوده و در نتيجه داراى علم مطلق، قدرت مطلق، عصمت مطلق، تهذيب مطلق و نيز داراى تحليه مطلق و خلاصه متخلّق به اخلاق الهى هستند.
- امامت دوازده امام
نزديک به ده هزار روايت از طريق شيعه و سني دربارۀ امامت دوازده نفر از اهل بيت پيامبر گرامي( نقل شده و در کتب معتبر شيعه و سني موجود است.
برخي از اين روايات نظير روايات «ثقلين»، «سفينه»[3] و «ائمۀ اثني عشر»[4] به طور فشرده دلالت بر مدّعاي شيعه دارند.
«اَلْاَئِمَّةُ بَعْدى اِثْنا عَشَرَ كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ»[5]
و برخي ديگر مقصود را رساتر و گوياتر بيان کرده است.[6]
«ابني هذا الْحُسَيْن ْإِمَامُ ابْنُ امَامِ أَخُو إِمَام أبو أئمة تِسْعَة تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُم يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً»[7]
و دستهاي از روايات مزبور به صورت روشن و بدون ابهام، نام آن بزرگواران را يکي پس از ديگري، به وضوح ميشمارد. در اين مجال به جهت رعايت اختصار، به ذکر يک روايت از روايات دستۀ سوّم، ميپردازيم:
«پيامبر اكرم(ص) دربارۀ «اولى الامر» در پاسخ به سؤال جابر بن عبداللَّه انصارى كه سؤال كرد اولىالامر چهكسانى هستند؟ فرمود: آنها جانشينان من و امام مسلمانان بعد از من هستند، اوّل آنها على بن ابيطالب، سپس حسن، سپس حسين، سپس على بن حسين، سپس محمّد بن على كه در تورات به باقر معروف است و اى جابر تو او را درك مىكنى؛ هنگامى كه او را ملاقات كردى سلام مرا به او برسان. سپس جعفر بن محمّد صادق، سپس موسى بن جعفر، سپس على بن موسى، سپس محمّد بن على، سپس على بن محمّد، سپس حسن بن على، سپس هم نام و كنيهام حجّت خدا در زمين و ذخيره خدا در بين بندگان خدا، فرزند حسن بن على، اوست كسى كه خدا شرق و غرب زمين را به دست او فتح مىكند، اوست كسى كه از شيعيان و دوستانش غايب مىشود، غيبتى كه بر امامتش ثابت نمىماند مگر كسى كه خداوند قلب او را براى ايمان امتحان كرده باشد.»[8]
- امامت و ولايت اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب(ع)
در خصوص ولايت و خلافت بلافصل اميرالمؤمنين، على بن ابيطالب(ع) بيش از هزار دليل آورده شده است و عالمان بزرگ شيعه و سنّى در اين باره كتابها نوشتهاند، كتابهايى مانند: عبقات الانوار، المراجعات، الغدير، احقاق الحقّ از عالمان برجسته شيعه، و ينابيع الموّدة، فصول المهمّة و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد از عالمان بزرگ اهل سنّت؛ ما از بين اين دليلها به سه دليل اشاره مىكنيم:
دليل اوّل: بنابر دلايل فراواني، اميرالمؤمنين(ع) از هر نظر بهخصوص از نظر علمي مقدّم بر همگان است و بر اساس آيۀ مباهله[9] آن حضرت «نفس پيامبر گرامي» ناميده شده است که خود نشان بارزي براي افضل بودن اميرالمؤمنين(ع) نسبت به سايرين است. به خصوص اينکه نظير اين آيه و آيات ديگري که در شأن حضرت علي(ع) نازل شده است، در شأن هيچکس ديگري نازل نشده است. و بنابر حکم عقل، هرکه افضل است بايد مقدم باشد، بهويژه در امر مهمّي چون خلافت و ولايت لزوم مقدّم بودن اميرالمؤمنين(ع) بديهي است.
دليل دوّم: به اقرار شيعه و سني و بر اساس روايات متواتر فراواني، پيامبر گرامي(ص) هرکجا فرصتي بهدست ميآوردند، خلافت اميرالمؤمنين(ع) را گوشزد ميکردند.
رواياتي که در آن با صراحت به ولايت و خلافت اميرالمؤمنين(ع) اشاره شده است، بسيار است و در اين نوشتار مختصر امکان بيان آن روايات نيست.[10]
اينگونه روايات براي اهل انصاف و معرفت قابل توجيه بر امر ديگري به جز خلافت بلافصل اميرالمؤمنين(ع) نيست و اگر توجيه نيز بشود، توجيه کننده به خوبي ميداند که توجيه غلطي است و از لجاجت و عناد سرچشمه گرفته است.
جريان غديرخم که در حجةالوداع اتفاق افتاده و در آن، پيامبرگرامي(ص) بنابر دستور مستقيم خداوندمتعال، با صراحت تمام، اميرالمؤمنين(ع) را به خلافت منصوب کردند، قابل انکار يا توجيه نيست. در غدير، پس از نصب اميرالمؤمنين(ع) به خلافت، طبق بيان آشکار قرآن کريم، دين اسلام کامل شد و کافران از اين دين مأيوس شدند.[11]
دليل سوّم: آياتي از قرآن کريم به خوبي دلالت بر ولايت و خلافت اميرالمؤمنين(ع) دارد. بهترين و يا دست کم يکي از بهترين آيات در اين باره «آيۀ ولايت» است:
]انِّما وَليُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الِّذينَ امَنُوا الِّذينَ يُقيمُونَ الصِّلوةَ وَ يُؤْتُونَ الزِّكوةَ وَ هُمْ راكعُونَ[[12]
ترديدی وجود ندارد که اين آيۀ شريفه صرفاً در شأن اميرالمؤمنين(ع) و در موقعي که انگشتري خود را در نماز و هنگام رکوع به فقير اعطا کردند، نازل شده است.
علاوه بر اتّفاق شيعه، علامۀ اميني در کتاب شريف «الغدير» آورده است که بيش از بيست نفر از عالمان بزرگ اهل سنّت و هر يک از طرق متعدد و مختلف نقل کردهاند که اين آيۀ شريفه در شأن اميرالمؤمنين(ع) نازل شده است. حتي برخي از علماي سنّي مذهب که تعصّب خاصّي در اعتقادات خود داشتهاند نيز گفتهاند که علماء اجماع کردهاند شأن نزول اين آيه اميرالمؤمنين(ع) است. همچنانکه شک نيست که منظور از «ولايت» در آيۀ شريفه، دست کم ولايت تشريعي، يعني حکومت بر مردم از طرف خداوند است.
نظر دقيق و علمي به آيۀ شريفه، نمايانگر اين مطلب مهم است که خداي سبحان، ولايت تکويني و تشريعي خود را به طور ذاتي و استقلالي دارا است و به طور تبعي و غير ذاتي، به پيامبرگرامي(ص) و اميرالمؤمنين علي(ع) عنايت فرموده است.
امامت حضرت مهدى(عج)
به اعتقاد شيعۀ اماميّه، آخرين امام معصوم، حضرت مهدى موعود«ارواحناوارواحالعالمينلترابمقدمهالفداء» هستند. آن حضرت در قيد حيات ميباشند و روزي به ارادۀ حقتعالي ظهور خواهند کرد.
راجع به قضيه مهدويّت شبهاتي مطرح شده است از جمله اينكه: از زمان ولادت بلكه از زمان باردارى مادر مكرّمه ايشان تا زمان غيبت آن امام، همراه با خرق عادت و مسائل عجيب است و اين وقايع طورى نقل شده كه عقل آن را باور نمىكند، يا او در كجاى كره زمين است؟ يا چگونه يك نفر بيش از هزار سال عمر مىكند؟ و چگونه بر كرۀ زمين مسلّط مىشود؟
بايد توجّه داشت كه اين اشكالها در واقع اشكال نيست، استبعاد (يعنى چيزى را بعيد دانستن) است، در قرآن شريف نيز با خرق عادت كه با جريان هاى طبيعى سازگار نيست روبرو هستيم و اين امر شايد وضعيّت وجودى حضرت ولىّعصر(عج) را در ذهن ما روشنتر كند.
خداوندي که موسي(ع) را بر روي رود خروشان نيل در صندوقي زنده نگه داشت و او را در دامان دشمنش پروراند، مسلّماّ قدرت اين را دارد که وليِّ مطلق خود را، به هر نحو و در هر کجا که بخواهد، زنده و سالم نگه دارد.
]إِذْ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّكَ ما يُوحى، أَنِ اقْذِفيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لي وَ عَدُوٌّ لَهُ وَ أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي وَ لِتُصْنَعَ عَلى عَيْني[[13]
آن خدايى كه عيسى(ع)را پيامبر به دنيا آورد و واداشت با مردم سخن بگويد، و به او سعۀ صدر و وسعت علم عطا فرمود، و او را زنده نگه داشت، قدرت دارد كه به ولىّ خود نيز قدرت تكلّم دهد، او را مخفى كند و تا عمر دارد او را از نظر علم، قدرت، فضيلت و بالأخره از نظر سعۀ وجودى، مخزن علم و قدرت خود و مظهر همۀ اسماء و صفات خود و خلاصۀ كلام، خليفۀ خود كند.
]قالَ اِنّى عَبْدُاللَّهِ اتانِىَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنى نَبِيّاً[[14]
]وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ …. وَ ما قَتَلوُهُ يَقيناً بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ اِلَيْهِ[[15]
آن خدایى که به آصف بن برخيا قدرت داد به يك چشم بر هم زدن تخت بلقيس را از يمن به شام بياورد، میتواند در يك روز، كمتر يا بيشتر، ولىّ خود را بر جهان با آن همه اسلحه و علم مسلّط كند، بدون اينكه بىگناهى كشته شود.
]قالَ الَّذى عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ اَنَا اتيكَ بِهِ قَبْلَ اَنْ يَرْتَدَّ اِلَيْكَ طَرْفُكَ[[16]
ظهور حضرت ولىّ عصر«عجّلاللَّهتعالىفرجهالشّريف» و تسلّط او بر جهان و احياى جهان و انسان به دست او، خواست خداست و اوست كه به دست شيعيان و به رهبرى آن حضرت، جهان را حياتى دوباره مىبخشد.
- نيابت
قاعدۀ حکمت، قاعدۀ لطف و قاعدۀ لزوم افاضۀ فيض پروردگار دلالت دارد بر اينکه هرگاه به امام معصوم دسترسي نباشد ـ خواه به واسطۀ دوري مسافت يا منع ملاقات از سوي دشمن و يا نظير غيبت در عصر حاضر ـ کسي که داراي نيابت مطلقه از امام معصوم(ع) است بايد در ميان مردم باشد تا مردم در امر حکومت و بيان احکام به او مراجعه کنند.
بنابراين، در اصل لزوم نيابت ترديدي نيست، اما از نظر اينکه چه کسي بايد نايب امام معصوم(ع) باشد نيز عقل به صورت بديهي حکم ميکند که نايب، علاوه بر برخورداري از مقام عدالت و نيز قدرت تدبير، بتواند احکام الهي را از قرآن کريم و روايات استخراج کند تا دين الهي محفوظ بماند. چنين فردي در روايات اهلبيت( به «راويان حديث» و در اصطلاح فقيهان به «ولي فقيه» مشهور است.
امام عصر«ارواحنافداه» ميفرمايند:
«در حوادث جديد، به راويان حديث ما رجوع كنيد، به درستى كه آنها حجّت من بر شما هستند و من حجّت خدا هستم.» [17]
- رجعت
يکي از مسائل مهم اعتقادي که مختصِّ شيعه است، مسألۀ «رجعت» ميباشد. رجعت يعني آنکه بعد از ظهور حضرت مهدي«ارواحنافداه» عدّهاي از پاکان و نيکان، حياتي دوباره يافته و زنده ميشوند و از زندگي شيرين در آن دوران بهره ميبرند. زيرا بعد از ظهور آن حضرت، حکومت جهاني اسلام تا روز قيامت در خاندان نبوّت (که زنده ميشوند) خواهد بود و به اهلبيت( اختصاص دارد.
آنچه گفته شد خلاصهاي است که مفصّل آن در بيش از صد و پنجاه روايت آمده است.[18]
علماء و بزرگان دين از صدر اسلام تاکنون با ادلّۀ چهارگانۀ قرآن کريم، سنّت، اجماع و عقل، «رجعت» را اثبات کردهاند و در اين مجال فرصت بازگويي و اثبات آن نيست.
نکتۀ قابل توجّه و تذکّر آن است که در مسألۀ رجعت، مانند معاد، تنها دورنمايي از آن در اختيار ماست؛ ولي اصل آن مسلّم و ضروري است و اثبات خصوصيات آن مانند خصوصيّات معاد، لازم و بلکه ممکن نيز نيست.
- توسّل
واسطه آوردن و وسيله قرار دادن کسي براي برآوردهشدن حاجت، در ميان مردم، مشهور و امري عقلي است. قرآن کريم اين امر عقلي و بديهي را تأييد و حتّي در آياتي بدان امر فرموده است.
]يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ ابْتَغُوا الَيْه الْوَسيلَةَ[[19]
اي كساني كه ايمان آوردهايد از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد و وسيلهاي براي تقرّب به او بجوييد.
در روايات معصومين( نقل شده است که «وسيلۀ بندگان» بهسوي خداوند متعال، همان اهلبيت عصمت و طهارت( هستند. چنانكه نبىّ اكرم(ص) فرمودند:
«نَحْنُ الوَسيلَةُ إِلىَ اللَّهِ»[20]
ما وسيله به سوى خداوند متعال هستيم.
و نيز امام صادق(ع) فرمودند:
«نَحْنُ وَ اللَّهِ الْاَسْماءُ الْحُسْنى»[21]
به خدا سوگند، اسماء حُسنى و نامهاى نيك در قرآن، ما هستيم.
امّا در قرآن کريم آياتي نيز وجود دارد که بت پرستان را به اين دليل که بت را وسيلۀ تقرّب به خدا ميدانسته و آن را شفيع قرار ميدادهاند، مذمّت کرده است.[22]
زيرا کار آنها نه واسطه قرار دادن بتها، بلکه عبادت آنها بود که بالاترين ظلم است و ثانياً، کار آنها خرافي و مخالف با عقل بود، زيرا بتي که نه شعور و نه نفع و ضرر دارد و نه ميتواند خود را حفظ کند و نه ديگري را، چگونه ميتواند شفيع يا موجب تقرّب به خداي متعال شود؟
[1]. الغدير، ج 1، ص 214
[2]. احزاب / 33: «خدا فقط مىخواهد آلودگى را از شما اهل بيت دور كند و شما را پاك سازد.»
[3]. مستدرك الوسائل، ج 7، ص 254 ؛ بحار الانوار، ج 23، ص 123
[4]. بحار الانوار، ج 36، ص 239
[5]. كفاية الاثر، ص 27
[6]. بحار الانوار، ج 36، ص 291؛ بحار الانوار، ج 33، ص 148
[7]. النكتالاعتقادية(الشّيخ المفيد)، ص 43
[8]. بحار الانوار، ج 36، ص 249
[9]. آل عمران / 61
[10]. ر.ك: الكافى، ج 8، ص 107؛ الامالىالصّدوق، ص 174؛ صحيح مسلم، ج4، ص1870؛ فضائلالصحابة، ج 2، ص 633؛ سنن الترمذى، ج 5، ص 641؛ بحارالانوار، ج 18، ص 191؛ ج 22، ص 497؛ ج 26، ص3 و…
[11]. مائده / 3
[12]. مائده / 55
[13] . طه / 39-38
[14]. مريم / 30
[15]. نساء / 158-157
[16]. نمل / 40
[17]. وسائل الشيعة، ج 27، ص 140
[18]. بحار الانوار، ج 53، صص 39 الي 149
[19]. مائده / 35
[20]. بحارالانوار، ج 25، ص 22
[21]. الكافى، ج 1، ص 143
[22]. يونس / 18 ؛ زمر / 3