- بخش اوّل: «احكام فقهى»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلى سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرينَ سِيما بَقِيَّةِ اللَّهِ في الأَرَضين وَ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلى اعْدائِهِمْ اجْمَعين.
- احكام تقليد
مسئله 1- مسلمان بايد به اصول دين اطمينان داشته باشد و در احكام غيرضرورى يا بايد مجتهد باشد كه بتواند احكام را از روى دليل بهدست آورد، يا از مجتهد تقليد كند، يا از راه احتياط طورى به وظيفۀ خود عمل نمايد كه اطمينان پيدا كند تكليف خود را انجام داده است.
مسئله 2- از مجتهدى بايد تقليد كرد كه اعلم باشد، يعنى در فهميدن حكم خدا از تمام مجتهدهاى زمان خود استادتر باشد و همچنين بايد مرد، بالغ، عاقل، شيعۀ دوازده امامى، حلالزاده و عادل باشد و همچنين بايد حريص به دنيا نباشد.
عادل كسى است كه داراى ملكۀ عدالت و خداترسى باطنى باشد، به صورتى كه او را از گناهان باز دارد و نشانۀ آن اين است كه اگر از كسانى كه با او معاشرت دارند حال او را بپرسند، تقواى او را تصديق نمايند.
مسئله 3- همين مقدار كه مكلّف التزام به تقليد از مجتهد پيدا كند. مقلّدِ او محسوب مىشود و براى تحقّق تقليد، لازم نيست رسالۀ مجتهد را داشته باشد يا به فتواى او عمل كرده باشد.
مسئله 4- مجتهد و اعلم را از سه راه مىتوان شناخت:
اوّل: خود انسان اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد.
دوّم: يك نفر عالم ثقه كه مىتواند مجتهد و اعلم را تشخيص دهد، مجتهد بودن يا اعلمبودن كسى را تصديق كند.
سوّم: عدّهاى از اهل علم كه مىتوانند مجتهد و اعلم را تشخيص دهند و از گفتۀ آنان اطمينان پيدا مىشود، مجتهد و اعلمبودن كسى را تصديق كنند.
مسئله 5- در صورتى كه شناخت اعلم مشكل باشد يا آنكه اهل تشخيص در شناخت اعلم اختلاف داشته باشند، اعلمبودن شرط نيست و اگر چند نفر در نظر او اعلم از ديگران و با يكديگر مساوى باشند، از هر كدام كه بخواهد مىتواند تقليد كند؛ بلكه مىتواند در بعضى مسائل از كسى و در بعضى ديگر از ديگرى تقليد نمايد.
مسئله 6- بهدستآوردن فتواى مجتهد سه راه دارد:
اوّل: شنيدن از خود مجتهد.
دوّم: شنيدن از كسى كه مورد اطمينان است.
سوّم: ديدن در رسالۀ مجتهد.
مسئله 7- تا انسان اطمينان نكند كه فتواى مجتهد عوض شده است، مىتواند به آنچه در رساله نوشته شده عمل نمايد و اگر احتمال دهد كه فتواى او عوض شده، جستجو لازم نيست.
مسئله 8- اگر مجتهد اعلم در مسألهاى فتوا دهد، مقلّد آن مجتهد نمىتواند در آن مسئله به فتواى مجتهد ديگر عمل كند، ولى اگر فتوا ندهد و بفرمايد احتياط آن است كه فلانطور عمل شود، مقلّد بايد يا به اين احتياط كه احتياط واجبش مىگويند عمل كند، يا به فتواى مجتهدى كه علم او از مجتهد اعلم كمتر و از مجتهدهاى ديگر بيشتر است، عمل نمايد و همچنين است اگر مجتهد اعلم بفرمايد مسئله محلِّ تأمّل يا محلِّ اشكال است.
مسئله 9- اگر مجتهد اعلم بعد از آنكه در مسألهاى فتوا داده، احتياط كند، مقلّد او نمىتواند در آن مسئله به فتواى مجتهد ديگر رفتار كند، بلكه بايد يا به فتوا عمل كند يا به احتياط بعد از فتوا كه آن را احتياط مستحب مىگويند.
مسئله 10- انسان بايد از مجتهد زنده تقليد كند و اگر مجتهدى كه انسان از او تقليد مىكند از دنيا برود، مىتوان در همۀ مسائل بر تقليد او باقى بود؛ گرچه به هيچيك از فتواهاى او عمل نكرده باشد.
مسئله 11- اگر مجتهدى كه انسان از او تقليد مىكند از دنيا برود، بقاء بر تقليد از او جايز است نه واجب؛ گرچه مجتهدِ ميّت، اعلم از مجتهدينِ زنده باشد.
مسئله 12- اگر در مسألهاى به فتواى مجتهدى عمل كند و بعد از او در همان مسئله به فتواى مجتهد زنده رفتار نمايد، دوباره نمىتواند آن را مطابق فتواى مجتهدى كه از دنيا رفته است انجام دهد، ولى اگر مجتهد زنده در مسألهاى فتوا ندهد و احتياط نمايد و مقلّد مدّتى به آن احتياط عمل كند، مىتواند دوباره به فتواى مجتهدى كه از دنيا رفته عمل نمايد.
مسئله 13- مسائلى را كه انسان غالباً به آنها احتياج دارد واجب است ياد بگيرد.
مسئله 14- اگر براى انسان مسألهاى پيش آيد كه حكم آن را نمىداند، اگر مىتواند بايد صبر كند تا فتواى مجتهد اعلم را به دست آورد، يا اگر احتياط ممكن است به احتياط عمل نمايد و اگر نمىتواند صبر كند، بايد از غير اعلم تقليد كند و اگر دسترسى به غير اعلم نيز ندارد، بايد بنا را بر يك طرف بگذارد تا استعلام نمايد، پس اگر معلوم شد كه مخالف واقع يا گفتار مجتهد بوده، بايد دوباره انجام دهد.
مسئله 15- اگر كسى فتواى مجتهدى را به ديگرى بگويد، چنانچه فتواى آن مجتهد عوض شود، لازم نيست به او خبر دهد كه فتوا عوض شده، ولى اگر بعد از گفتن فتواى مجتهد بفهمد اشتباه كرده، در صورتى كه ممكن باشد، بايد اشتباه را برطرف كند.
مسئله 16- اگر مكلّف مدّتى اعمال خود را بدون تقليد انجام مىداده است، بايد از آن به بعد، از يك مجتهدِ جامعالشّرايطِ زنده تقليد كند و اعمال گذشته را حمل بر صحّت كند.
مسئله 17- اگر مجتهد اعلم فتوا نداشته باشد يا دسترسى به فتواى او ممكن نباشد، بايد به فتواى مجتهدى كه علم او از مجتهد اعلم كمتر و از مجتهدهاى ديگر بيشتر است عمل نمايد.
مسئله 18- در زمانى كه در اعلميّتِ مجتهدين اختلاف باشد يا مجتهدِ اعلم وجود نداشته باشد، مكلّف مىتواند از هر مجتهدِ جامعالشّرايطى تقليد كند. همچنين در چنين شرايطى از دو مرجع و يا بيشتر مىشود تقليد كرد و رجوع از مرجعى به مرجع ديگر نيز جايز است.
مسئله 19- در غير فروعات فقهيّه مانند پرداخت وجوهات شرعيّه و تعيين قيّم يا سرپرست براى اوقاف و يا تعيين وصى براى كسى كه وصى ندارد، رجوع به اعلم يا رجوع به مرجع تقليد شخص، لازم نيست و رجوع به مجتهد جامعالشّرايط كفايت مىكند.
- احکام بلوغ
مسئله 20- شرایط تکلیف، چند چیز است:
1. بلوغ؛ نشانههای بلوغ در دختر و پسر سه چیز است:
اوّل: روييدن موى درشت پشت عورت.
دوّم: بيرون آمدن منى.
سوّم: تمامشدن پانزدهسال قمرى در مرد و تمام شدن نه سال قمرى در زن .
2. عقل؛
3. قدرت و توانایی انجام تکلیف؛
4. علم به بلوغ و تکلیف.
مسئله 21- اگر فقط يکي از علامتهاي بلوغ در کسي ايجاد شود، بالغ است و باید به همۀ وظایف شرعی خود عمل کند.
مسئله 22- دختری که در اتمام نُه سال قمری شک دارد، اگر خونی ببیند که علائم حیض را دارد، بالغ محسوب میشود.
مسئله 23- کسی که نمیداند از لحاظ سنّی بالغ شده یا نه و دو نشانۀ دیگر بلوغ، یعنی احتلام و روئیدن موی خشن پشت عورت را نیز ندارد، تا یقین نکند، مکلّف نیست.
مسئله 24- کسی که عاقل نیست، نظیر دیوانه، مجنون و سفیه، تکلیف ندارد.
مسئله 25- روئیدن موی درشت در صورت، پشت لب، زیر بغل و نیز درشت شدن صدا و مانند اینها، نشانۀ بلوغ نیست.
مسئله 26- معنای قدرت در انجام تکالیف، آن است که به طور کلّی از انجام عبادتی عاجز نباشد؛ بنابر این اگر کسی نتواند به وظیفه عمل کند، آن تکلیف بر او واجب نیست؛ نظیر دختری که تازه به سنّ بلوغ رسیده و توانایی گرفتن روزه را ندارد، یا پیرمرد و پیرزنی که قادر به روزهداری نیستند.
مسئله 27- نوجوانی که ممیّز شده است میتواند تقلید کند و اعمال او در عبادات صحیح است.
مسئله 28- تکالیف برای غیر بالغ، مقام تنجّزش تمام نیست، امّا مقام فعلیّت دارد، لذا کلّیة عبادات برای او مشروع است و کلیّة محرّمات برای او محرّم است، ولی چون منجّز نیست، احکام محرّمات را ندارد.
مسئله 29- اگر بچّۀ نابالغ کاری کند که نیاز به غسل داشته باشد، مثلاً ميّت را مس كند یا لواط کرده يا با او لواط شود، میتواند قبل از بلوغ غسل کند، بلکه مستحب است غسل کند و در مثل لواط، بد است که به حالت جنابت باقی بماند.
مسئله 30- اگر بچّهاي که به سنّ تکليف نرسيده، پيش از اذان صبح ماه رمضان بالغ شود، بايد روزه بگيرد و اگر بعد از اذان بالغ شود، روزۀ آن روز بر او واجب نيست.
مسئله 31- لزوم تحقیق در اصول دین، یک امر عقلی است و هر موقع که شخص قدرت بر تحقیق پیدا کرد،(ممیّز شد) عقل او بر تحقیق در اصول دين حکم ميکند.
مسئله 32- گرچه گفتهاند اصول دین سه چیز است: توحید، نبوّت، معاد و اصول مذهب را علاوه بر این سهچیز اضافه کردهاند: عدل و امامت، ولی هر کسی باید راجع به اعتقادات شیعه که بیش از چهل مسئله است و در آخر رساله توضيح المسائل نيز آمده است، مطالعه داشته باشد. و این باید، «باید» عقلی است که کوتاهی در آن، تقبیح عقلی دارد و اگر العیاذبالله اين کوتاهي منجر به ضرر به اعتقادات و تشیّع فرد شود، مؤاخذه دارد و معذور نیست.
- احكام آبها
آب يا مطلق است يا مضاف؛ و آبِ مطلق يا عاصم است يا قليل؛ و آب عاصم پنج قسم است: كُر، جارى، باران، چاه و چشمه.
- آب مضاف
مسئله 33- – آب مضاف آبى است كه آن را از چيزى بگيرند، مثل آب هندوانه و گلاب، يا با چيزى مخلوط باشد، مثل آبى كه به قدرى با گل و مانند آن مخلوط شود كه ديگر به آن آب نگويند.
مسئله 34- آب مضاف چيز نجس را پاك نمىكند و وضو و غسل هم با آن باطل است.
مسئله 35- اگر ذرّهاى نجاست به آب مضاف برسد، چنانچه مقدار آب زياد باشد مانند نهر و رودخانه، نجس نمىشود، و در غير اين صورت نجس مىشود؛ ولى اگر از بالا روى چيز نجس بريزد، مقدارى كه به چيز نجس رسيده نجس و مقدارى كه بالاتر از آن است پاك مىباشد؛ مثلاً اگر گلاب را از گلابدان روى دست نجس بريزند آنچه به دست رسيده نجس و آنچه به دست نرسيده پاك است، و نيز اگر مثل فوّاره با فشار از پايين به بالا برود اگر نجاست به بالا برسد، پايين نجس نمىشود.
مسئله 36- اگر آبِ مضافِ نجس طورى با آب عاصم مخلوط شود كه ديگر به آن، آب مضاف نگويند، پاك مىشود.
مسئله 37- آبى كه مطلق بوده و معلوم نيست مضاف شده يا نه، مثل آب مطلق است، يعنى چيز نجس را پاك مىكند و وضو و غسل هم با آن صحيح است، و آبى كه مضاف بوده و معلوم نيست مطلق شده يا نه، مثل آب مضاف است، يعنى چيز نجس را پاك نمىكند و وضو و غسل هم با آن باطل است.
مسئله 38- آبى كه معلوم نيست مطلق است يا مضاف و معلوم نيست كه قبلًا مطلق بوده يا مضاف، نجاست را پاك نمىكند و وضو و غسل هم با آن باطل است، ولى اگر به اندازۀ كر يا بيشتر باشد و نجاست به آن برسد، حكم به نجسبودن آن نمىشود.
- آب قليل
مسئله 39- آب قليل آبى است كه از زمين نجوشد و از كر كمتر باشد.
مسئله 40- اگر آب قليل روى چيز نجس بريزد يا چيز نجس به آن برسد، نجس مىشود، ولى اگر از بالا روى چيز نجس بريزد، مقدارى كه به آن چيز مىرسد نجس و هر چه بالاتر از آن است پاك مىباشد و نيز اگر مثل فوّاره با فشار از پايين به بالا رود در صورتى كه نجاست به بالا برسد پايين نجس نمىشود و اگر نجاست به پايين برسد، بالا هم نجس مىشود.
مسئله 41- آب قليلى كه نجس شود اگر متّصل به آب عاصم شود، پاك مىشود و مخلوطشدن هم لازم نيست.
مسئله 42- آب قليلى كه براى برطرفكردن عين نجاست روى چيز نجس ريخته شود و از آن جدا گردد، نجس است؛ ولى از آب قليلى كه بعد از برطرف شدن عين نجاست براى آبكشيدن چيز نجس روى آن مىريزند و از آن جدا مىشود و آن را غساله مىنامند، پاك است، مگر در چيزى كه بهواسطۀ بول نجس شده است كه غسالۀ مرتبه دوّم پاك است؛ ولى آب قليلى كه با آن مخرج بول و غائط را مىشويند پاک است و اگر ترشّح كند، اجتناب از آن لازم نيست.
- آب كُر
مسئله 43- آب كر مقدار آبى است كه اگر در ظرفى كه طول و عرض و عمق آن هر يك سه وجب است بريزند آن ظرف را پر كند و وزن آن 384 كيلوگرم مىباشد.
- آب جارى
مسئله 44- آب جارى آبى است كه يا از زمين بجوشد و جريان داشته باشد مانند آب چشمه و قنات، و يا از برفهاى متراكم در كوهها سرچشمه بگيرد و جريان داشته باشد.
- آب باران
مسئله 45- آب باران آبى است كه در وقت باريدن بگويند باران مىآيد و مثلاً اگر بر سنگى ببارد جريان پيدا كند و باريدن چند قطره فايده ندارد.
- آب چشمه و چاه
مسئله 46- آبى كه از زمين بجوشد و جريان نداشته باشد، اگر روى زمين باشد به آن آب چشمه گفته مىشود و اگر در زير زمين باشد به آن آب چاه گفته مىشود.
- احكام آب عاصم (كر، جارى، باران، چشمه و چاه)
مسئله 47- اگر نجاستى به آب عاصم برسد آن آب نجس نمىشود، مگر اينكه بو يا رنگ يا مزّۀ آن به واسطۀ نجاست تغيير كند.
مسئله 48- اگر بو يا رنگ يا مزّۀ آب عاصم بهواسطۀ غيرنجاست و يا بهواسطۀ نجاستى كه بيرون آن است عوض شود، مثلاً مردارى كه پهلوى آب است بوى آن را تغيير دهد، نجس نمىشود.
مسئله 49- اگر نجاستى به آب عاصم برسد، مقدارى از آن كه بو، رنگ و يا مزّهاش بهواسطۀ نجاست تغيير كرده، نجس است و مابقى اگر به مقدار كر باشد پاك و در غير اين صورت نجس است، مگر آبى كه متّصل به چشمه و چاه است كه گرچه كمتر از كر باشد، پاك است.
مسئله 50- آبى كه عاصم بوده اگر انسان شك كند هنوز عاصم است يا نه، حكم آب عاصم را دارد؛ مثلاً آبى كه به اندازۀ كر بوده اگر انسان شك كند از كر كمتر شده يا نه، مثل آب كر است. و آبى كه عاصم نبوده اگر انسان شك كند عاصم شده يا نه، حكم آب عاصم را ندارد؛ مثلاً آبى كه كمتر از كر بوده و انسان شك دارد به مقدار كر شده يا نه، حكم آب كر را ندارد.
مسئله 51- كر بودن آب به سه راه ثابت مىشود:
اوّل: خود انسان اطمينان پيدا كند.
دوّم: يك نفر ثقه خبر دهد.
سوّم: كسى كه آب در اختيار اوست به كربودن آن خبر دهد، مثلاً حمّامى بگويد آب حوض حمّام كر است.
مسئله 52- آب چشمهاى كه جارى نيست ولى طورى است كه اگر از آن بردارند باز مىجوشد، حكم آب عاصم را دارد، گرچه آن آب بسيار كم باشد.
مسئله 53- آبى كه كنار نهر ايستاده و متّصل به آب جارى است، حكم آب جارى را دارد.
مسئله 54- آب لولههاى حمّام يا عمارات كه متّصل به آب عاصم است، حكم آب عاصم را دارد.
مسئله 55- اگر آب عاصم به عين نجس برسد و به جاى ديگر ترشّح كند پاك است؛ مثلاً اگر آب لوله در وقت تطهير به نجاست برسد و به بدن برگردد، بدن نجس نمىشود.
مسئله 56- اگر در جايى عين نجاست باشد و آب عاصم به آن برسد، تا وقتى كه آب عاصم موجود باشد آبى كه به چيز نجس رسيده پاك است. مثلاً اگر روى بام عين نجاست باشد تا وقتى باران به بام مىبارد آبى كه به چيز نجس رسيده و از ناودان مىريزد، پاك است.
مسئله 57- اگر باران بر زمين جارى شود و در حال باريدن به چيز نجسى كه زير سقف است برسد، آن را نيز پاك مىكند.
مسئله 58- خاك نجسى كه به واسطۀ آب عاصم گِل شود و آب، آن را فرا گيرد پاك است، امّا اگر فقط رطوبت به آن برسد، پاك نمىشود.
مسئله 59- اگر به فرش پاكى كه روى زمين نجس است آب عاصم برسد و بر زمين جارى شود، فرش نجس نمىشود و زمين هم پاك مىگردد.
مسئله 60- آب قليلى كه متّصل به آب عاصم است، حكم آب عاصم را دارد، مثلاً حوضچه يا طشتى كه آب لوله به آن متّصل است، حكم آب لوله را دارد.
مسئله 61- آب كر اگر به واسطۀ نجاست، بو يا رنگ و يا مزّۀ آن تغيير كند، چنانچه تغييرِ آن از بين برود و به آبِ عاصمِ ديگرى متّصل شود، پاك مىگردد.
- احكام تخلّى
مسئله 62- واجب است مكلّف وقت تخلّى و مواقع ديگر، عورت خود را از كسانى كه مكلّفند، گرچه مثل خواهر و مادر با او محرم باشند، و همچنين از ديوانۀ مميّز و بچّههاى مميّز كه خوب و بد را مىفهمند، بپوشاند، ولى زن و شوهر لازم نيست عورت خود را از يكديگر بپوشانند.
مسئله 63- موقع تخلّى، بايد طرف جلوى بدن، يعنى سينه و شكم رو به قبله و پشت به قبله نباشد.
مسئله 64- در موقع تطهير مخرج بول و غائط و استبراء، رو به قبله يا پشت به قبله بودن اشكال ندارد.
مسئله 65- اگر براى آنكه نامحرم او را نبيند يا به علّت ديگرى مجبور شود رو به قبله يا پشت به قبله بنشيند، اشكال ندارد.
مسئله 66- اگر قبله را نمىداند، جستجو لازم نيست و به هر طرف بنشيند، مانعى ندارد، بنابراين در هواپيما و قطار و اتومبيل كه قبله را نمىداند، تخلّىكردن اشكال ندارد.
مسئله 67- بهتر است كه بچّه را در وقت تخلّى رو به قبله يا پشت به قبله ننشانند و اگر خود بچّه هم بنشيند، بهتر است جلوگيرى نمايند.
مسئله 68- در چهار جا تخلّى حرام است:
اوّل: در كوچهها و خيابانها كه مسير مردم است.
دوّم: در ملك كسى كه اجازۀ تخلّى نداده است.
سوّم: در جايى كه براى عدّۀ مخصوصى وقف شده است، مثل بعضى از مدرسهها.
چهارم: روى قبر مؤمنين در صورتى كه بىاحترامى به آنان باشد.
مسئله 69- مخرج غائط را مىتوان با آب شست يا با هر چيز ديگرى كه عين نجاست را برطرف مىكند، مانند كاغذ، پارچه، سنگ و مانند اينها تميز كرد، گرچه نجاست ديگرى مانند خون بيرون آمده يا نجاستى از خارج به آن رسيده و يا اطراف مخرج بيشتر از مقدار معمول آلوده شده باشد، ولى در تمام موارد شستن با آب بهتر است.
مسئله 70- مخرج بول با غير آب پاك نمىشود، و اگر بعد از برطرف شدن بول، يك مرتبه بشويند، كافى است؛ بلكه اگر بعد از بر طرف شدن بول، باز هم آب روى آن بيايد كفايت مىكند و لازم نيست قطع كنند و دوباره بريزند.
مسئله 71- اگر مخرج غائط را با آب بشويند، بايد چيزى از غائط به آن نماند، ولى باقىماندن رنگ و بوى آن مانعى ندارد و دو بار شستن هم لازم نيست.
مسئله 72- هرگاه با سنگ و كلوخ و مانند اينها، غائط را از مخرج بر طرف كنند، اگرچه پاك نمىشود، ولى نمازخواندن با آن مانعىندارد و چنانچه چيزى هم به آن برسد، نجس نمىشود و باقىماندن ذرّههاى كوچك هم اشكال ندارد.
مسئله 73- اگر شك كند مخرج را تطهير كرده يا نه، اگر هميشه بعد از بول يا غائط فوراً تطهير مىكرده، لازم نيست خود را تطهير نمايد.
مسئله 74- استبراء عمل مستحبّى است كه مردها بعد از بيرونآمدن بول انجام مىدهند و آن داراى اقسامى است و بهترين آنها اين است كه بعد از قطعشدن بول، اگر مخرج غائط نجس شده اوّل آن را تطهير كنند، بعد سه دفعه با انگشت ميانه دست چپ از مخرج غائط تا بيخ آلت بكشند و بعد شَست را روى آلت و انگشت پهلوى شَست را زير آن بگذارند و سه مرتبه تا ختنهگاه بكشند و پس از آن سه مرتبه سر آلت را فشار دهند.
مسئله 75- آبهايى كه از انسان خارج مىشود اگر بداند بول است يا منى، نجس است، ولى آبهاى ديگر مانند آبى كه بعد از ملاعبه و بازىكردن بيرون مىآيد، چنانچه استبراء كرده يا مدّتى از بولكردن او گذشته باشد، پاك است و وضو و غسل را باطل نمىكند.
مسئله 76- اگر انسان شك كند استبراء كرده يا نه و رطوبتى از او بيرون آيد كه نداند پاك است يا نه، اگر هميشه بعد از بول استبراء مىكرده، اجتناب لازم نيست و چنانچه وضو گرفته باشد، باطل نمىشود، و نيز اگر شك كند استبرايى كه كرده درست بوده يا نه و رطوبتى از او بيرون آيد كه نداند پاك است يا نه، پاك مىباشد و وضو را هم باطل نمىكند.
مسئله 77- براى زن استبراء از بول نيست و اگر رطوبتى ببيند و شك كند پاك است يا نه، پاك مىباشد، وضو و غسل او را هم باطل نمىكند.
- مستحبّات و مكروهات تخلّى
مسئله 78- در موقع تخلّى پنج چيز مستحب است:
- 1. نشستن در جايى كه كسى انسان را نبيند.
- 2. با پاى چپ به محل تخلّى واردشدن.
- 3. با پاى راست از محل تخلّى خارجشدن.
- 4. در حال تخلّى سر را پوشاندن.
- 5. سنگينى بدن را بر پاى چپ انداختن.
مسئله 79- در موقع تخلّى، يازده چيز مكروه است:
1- نشستن در مقابل خورشيد يا ماه، ولى اگر عورت خود را با وسيلهاى بپوشاند، مكروه نيست.
2- نشستن در مقابل باد.
3- نشستن زير درختى كه ميوه مىدهد.
4- خوردن و آشاميدن.
5- توقّف زياد.
6- تطهير با دست راست.
7- حرفزدن، ولى اگر ناچار باشد يا ذكر خدا بگويد، اشكال ندارد.
8- در حال ايستادن.
9- در زمين سخت.
10- در سوراخ جانوران.
11- در آب خصوصاً آب راكد.
مسئله 80- خوددارىكردن از بول و غائط مكروه است و اگر ضرر برساند بايد خوددارى نكند.
مسئله 81- مستحبّ است انسان پيش از نماز و پيش از خواب و پيش از جماع و بعد از بيرونآمدن منى، بول كند.
- نجاسات
- 1 و 2. بول و غائط
مسئله 82- بول و غائط انسان و هر حيوان حرام گوشتى كه خون جهنده دارد، يعنى اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن مىكند، نجس است، ولى فضلۀ حيوانات كوچك مثل پشه و مگس كه گوشت ندارند، پاك است.
مسئله 83- فضلۀ پرندگان حرام گوشت پاك است.
مسئله 84- بول و غائط حيوان نجاستخوار نجس است و همچنين است بول و غائط حيوانى كه انسان با آن نزديكى نموده، و گوسفندى كه گوشت آن از خوردن شير خوك محكم شده است.
- 3. منى
مسئله 85- منىِ انسان و هر حيوانى كه خون جهنده دارد، نجس است.
- 4. مردار
مسئله 86- مردار انسان و هر حيوانى كه خون جهنده دارد، نجس است، چه خودش مرده باشد يا به غير دستورى كه در شرع معيّن شده آن را كشته باشند، و ماهى چون خون جهنده ندارد اگرچه در آب بميرد، پاك است.
مسئله 87- چيزهايى از مردار مثل پشم، مو، كرك، استخوان و دندان كه روح ندارد، اگر از غير حيوانى باشد كه مثل سگ نجس است، پاك مىباشد.
مسئله 88- اگر از بدن انسان يا حيوانى كه خون جهنده دارد در حالى كه زنده است گوشت يا چيز ديگرى را كه روح دارد جدا كنند، نجس است.
مسئله 89- اگر پوستهاى مختصر لب و جاهاى ديگر بدن را بكنند پاك است، گرچه موقع افتادنشان نرسيده باشد.
مسئله 90- تخم مرغى كه از شكم مرغ مرده بيرون مىآيد اگر پوست روى آن سفت شده باشد، پاك است، ولى ظاهر آن را بايد آب كشيد.
مسئله 91- اگر برّه و بزغاله پيش از آنكه علفخوار شوند بميرند، پنيرمايهاى كه در شيردان آنها مىباشد پاك است، ولى ظاهر آن را بايد آب كشيد.
مسئله 92- داروهاى روان، عطر، روغن، واكس و مثل اينها كه از بلاد كفر مىآورند پاك است، و خوردن آنها و نماز خواندن با آنها اشكال ندارد.
مسئله 93- گوشت، پيه و چرمى كه در بازار مسلمانان فروخته شود پاك است؛ همچنين اگر يكى از اينها در دست مسلمان باشد و بدانيم آن مسلمان از كافر گرفته و احتمال بدهيم آن مسلمان رسيدگى كرده است، باز هم پاك است، امّا اگر بدانيم رسيدگى نكرده و يقين به مرداربودن آن هم نداشته باشيم، پاك است ولى خوردن آن و نماز خواندن با آن جايز نيست.
- 5. خون
مسئله 94- خون انسان و هر حيوانى كه خون جهنده دارد نجس است، پس خون حيوانى كه مانند ماهى و پشه خون جهنده ندارد، پاك مىباشد.
مسئله 95- اگر حيوان حلال گوشت را به دستورى كه در شرع معيّن شده بكشند و خون آن به مقدار معمول بيرون آيد، خونى كه در بدنش مىماند پاك است، ولى اگر به علّت نفس كشيدن يا بهواسطۀ اينكه سر حيوان در جاى بلندى بوده خون به بدن حيوان برگردد، آن خون نجس است.
مسئله 96- خونى كه در تخم مرغ مىباشد نجس نيست و خوردن آن هم مانعى ندارد.
مسئله 97- خونى كه موقع دوشيدن شير ديده مىشود نجس است و شير را نجس مىكند.
مسئله 98- خونى كه از لاى دندانها مىآيد، نجس و خوردن آن حرام است، ولى اگر بهواسطۀ مخلوطشدن با آب دهان از بين برود، پاك است و فرو بردن آب دهان در اين صورت اشكالى ندارد.
مسئله 99- خونى كه بهواسطۀ كوبيدهشدن زير ناخن يا زير پوست مىميرد، اگر طورى شود كه ديگر به آن خون نگويند پاك است و اگر به آن خون بگويند، نجس است و در صورتى كه ناخن يا پوست سوراخ شود، اگر مشقّت ندارد، بايد براى وضو و غسل خون را بيرون آورند و اگر مشقّت دارد بايد وضوى ارتماسى يا جبيرهاى بگيرد و اگر مشقّت دارد بايد تيمّم كند.
مسئله 100- اگر انسان نداند كه خون زير پوست مرده يا گوشت به واسطۀ كوبيدهشدن به آن حالت در آمده، پاك است.
مسئله 101- دله و زردابهاى كه در حال بهبودى زخم در اطراف زخم يا روى آن پيدا مىشود، پاك است.
- 6 و 7. سگ و خوك
مسئله 102- سگ و خوكى كه در خشكى زندگى مىكنند، حتّى مو و استخوان و پنجه و ناخن و رطوبتهاى آنها نجس است، ولى سگ و خوك دريايى پاك است.
- 8. كافر
مسئله 103- كافر (كسى كه منكر خدا يا معاد است، يا براى خدا شريك قرار مىدهد، يا پيامبرى حضرت خاتم الانبيا محمد بن عبداللَّه«صلیاللهعلیهوآلهوسلم» را قبول ندارد، يا در يكى از اينها شك داشته باشد، يا ضرورى دين يعنى چيزى را كه مثل نماز و روزه مسلمانان جزو دين اسلام مىدانند منكر شود، در صورتى كه بداند انكار آن چيز به انكار خدا يا توحيد يا نبوت برمىگردد) احكام مسلمانان را ندارد؛ مثلاً نمىتواند زن مسلمان بگيرد، و نبايد در قبرستان مسلمانان دفن شود.
مسئله 104- هرگاه كسى به خدا يا پيامبر«صلیاللهعلیهوآلهوسلم» يا يكى از ائمّۀ معصومين«سلاماللهعلیهم» يا فاطمۀ زهرا«سلاماللهعلیها» ناسزا گويد يا با يكى از اينها دشمنى داشته باشد و يا يكى از ائمّه«سلاماللهعلیهم» يا غير آنها را خدا بداند، كافر است.
مسئله 105- اگر پدر و مادر و جد و جدّۀ بچّۀ نابالغ كافر باشند، آن بچّه در حكم كافر و اگر يكى از اينها مسلمان باشد، در حكم مسلمان است.
مسئله 106- اگر مسلمانى كافر شود (زن باشد يا مرد) همسرش بر او حرام و مالش به ورثۀ مسلمان او منتقل مىشود و اگر توبه كند، توبهاش قبول است و عبادتش صحيح مىباشد و مىتواند همسر مسلمان بگيرد و يا همسر سابق را به عقد جديد اختيار كند، ولى مالش به او بر نمىگردد، و در اين مسئله فرقى نيست بين كسى كه مسلمانزاده باشد (مرتدّ فطرى) يا نباشد (مرتدّ ملّى)، و مرتدّ احكام ديگرى دارد كه در احكام حدود مىآيد.
مسئله 107- اهل كتاب پاك مىباشند.
- 9. مايعات مستكننده
مسئله 108- شراب و هر چيزى كه انسان را مست مىكند، چنانچه به خودى خود روان باشد، نجس است. و اگر مثل بنگ و حشيش روان نباشد، گرچه چيزى در آن بريزند كه روان شود، پاك است.
مسئله 109- الكل صنعتى، عطرها، ادكلنها و داروهايى كه با آن مخلوط است، پاك مىباشد.
مسئله 110- اگر انگور و آب انگور به خودى خود يا بهواسطۀ پختن جوش بيايد، حرام است، ولى نجس نيست.
مسئله 111- خرما و مويز و كشمش و آب آنها گرچه جوش بيايند پاك و خوردن آنها حلال است.
مسئله 112- فقاع كه از جو گرفته مىشود و به آن آبجو مىگويند نجس است، ولى آبى كه به دستور طبيب از جو مىگيرند و به آن ماءالشّعير مىگويند پاك مىباشد.
- 10 و 11. حيواننجاستخوار و حيوانى كه انسان با آن نزديكى نموده
مسئله 113- حيوان نجاستخوار و حيوانى كه انسان با آن نزديكى نموده، حتّى عرق و شير و سرگين آنها نجس است و نيز تخم اینگونه پرندگان نجس مىباشد، ولى اجزاى بىروح آنها مانند پر و مو و پشم پاك است.
عرق جنب از حرام
مسئله 114- عرق جنب از حرام نجس نيست، ولى با بدن يا لباسى كه عرق در آن موجود باشد نبايد نماز خواند.
مسئله 115- اگر انسان در موقعى كه نزديكى با زن حرام است، مثلاً در روزۀ ماه رمضان، با زن خود نزديكى كند، بايد از عرق خود در نماز اجتناب نمايد.
مسئله 116- اگر جنب از حرام بهواسطۀ تنگى وقت عوض غسل تيمّم نمايد و بعد از تيمّم عرق كند، بايد از عرق خود در نماز اجتناب نمايد، ولى اگر بهواسطۀ عذر ديگر تيمّم كند، اجتناب لازم نيست.
مسئله 117- اگر كسى از حرام جنب شود و بعد با حلال خود نزديكى كند، بايد از عرق خود در نماز اجتناب كند، ولى اگر اوّل با حلال خود نزديكى كند و بعد از حرام جنب شود، مىتواند با آن عرق نماز بخواند.
- راههاى ثابت شدن نجاست
مسئله 118- نجاست هر چيز از سه راه ثابت مىشود:
اوّل: خود انسان اطمينان كند چيزى نجس است؛ و اگر گمان داشته باشد چيزى نجس است، لازم نيست از آن اجتناب نمايد. بنابراين غذاخوردن در قهوهخانه و مهمانخانهها اشكال ندارد.
دوّم: كسى كه چيزى در اختيار اوست بگويد آن چيز نجس است؛ مثلاً همسر انسان يا نوكر بگويد ظرف يا چيز ديگرى كه در اختيار اوست نجس مىباشد.
سوّم: يك نفر ثقه بگويد چيزى نجس است.
- احكام نجاسات
مسئله 119- اگر بهواسطۀ ندانستن مسئله، نجسبودن و پاكبودن چيزى را نداند، مثلاً نداند عرق جنب از حرام پاك است يا نه، بايد مسئله را بپرسد، ولى اگر با اينكه مسئله را مىداند، چيزى را شك كند پاك است يا نه، مثلاً شك كند آن چيز خون است يا نه، يا نداند كه خون پشه است يا خون انسان، پاك مىباشد و جستجوكردن يا پرسيدن هم لازم نيست.
مسئله 120- چيز نجسى كه انسان شك دارد پاك شده يا نه، نجس است، و چيز پاك را اگر شك كند نجس شده يا نه، پاك است. و اگر هم بتواند نجسبودن يا پاك بودن آن را بفهمد، لازم نيست جستجو كند.
مسئله 121- اگر بداند يكى از دو ظرف يا دو لباسى كه از هر دوى آنها استفاده مىكند نجس شده و نداند كدام است، بايد از هر دو اجتناب كند، بلكه اگر مثلاً نمىداند لباس خودش نجس شده يا لباسى كه بعد از اين علم، از مورد ابتلاى او خارج شده و از آن استفاده نمىكند و مال ديگرى است، باز هم واجب است كه از لباس خودش اجتناب كند؛ ولى اگر مثلاً نداند لباس خودش نجس شده يا لباس شخص ديگر كه مورد استفادۀ او نيست، اجتناب لازم نمىباشد.
مسئله 122- اگر چيز پاك به چيز نجس برسد و هر دو يا يكى از آنها به طورى تر باشد كه ترى يكى به ديگرى برسد، چيز پاك نجس مىشود. و اگر ترى به قدرى كم باشد كه به ديگرى نرسد، چيزى كه پاك بوده نجس نمىشود.
مسئله 123- اگر چيز پاكى به چيز نجس برسد و انسان شك كند كه هر دو يا يكى از آنها تر بوده يا نه، آن چيزِ پاك، نجس نمىشود.
مسئله 124- دو چيزى كه انسان نمىداند كدام پاك و كدام نجس است، اگر چيز پاكى با رطوبت به يكى از آنها برسد، نجس نمىشود.
مسئله 125- زمين و پارچه و مانند اينها اگر رطوبت داشته باشد، هر قسمتى كه نجاست به آن برسد، نجس مىشود و جاهاى ديگر آن پاك است و همچنين است خيار و خربزه و مانند اينها.
مسئله 126- هرگاه شيره و روغن روان باشد، همينكه يك نقطه از آن نجس شد، تمام آن نجس مىشود؛ ولى اگر روان نباشد، فقط محلِّ ملاقات نجس مىشود.
مسئله 127- اگر مگس يا حيوانى مانند آن روى چيز نجسى كه تر است بنشيند و بعد روى چيز پاكى كه آن هم تر است بنشيند، آن چيز پاك نجس نمىشود.
مسئله 128- اگر جايى از بدن كه عرق دارد نجس شود و عرق از آنجا به جاى ديگر برود، هرجا كه عرق به آن برسد نجس مىشود.
مسئله 129- اخلاطى كه از بينى يا گلو مىآيد، اگر خون داشته باشد، جايى كه خون دارد نجس و بقيۀ آن پاك است.
مسئله 130- هرگاه ظرفى را كه ته آن سوراخ است روى زمين نجسى بگذارند، چنانچه آب با فشار از آن خارج شود، داخل ظرف نجس نمىشود.
مسئله 131- اگر چيزى داخل بدن شود و به نجاست برسد، در صورتى كه بعد از بيرون آمدن آلوده به نجاست نباشد، پاك است؛ پس اگر اسباب اماله يا آب آن در مخرج غائط وارد شود، يا سوزن و چاقو و مانند اينها در بدن فرو رود و بعد از بيرون آمدن به نجاست آلوده نباشد، نجس نيست و همچنين است آب دهان و بينى اگر در داخل به خون برسد و بعد از بيرون آمدن، به خون آلوده نباشد.
مسئله 132- چيزى كه نجس شده (متنجّس) اگر به چيز ديگرى كه رطوبت دارد برسد، بايد از آن اجتناب شود و فرقى ميان واسطۀ اوّل و واسطههاى ديگر نيست.
مسئله 133- نجسكردن خط و ورق قرآن حرام است و اگر نجس شود بايد فوراً آن را آب بكشند.
مسئله 134- اگر جلد قرآن نجس شود، در صورتى كه بىاحترامى به قرآن باشد، بايد آن را آب بكشند.
مسئله 135- گذاشتن قرآن روى عين نجسى كه خشك باشد مانند ميّت مانعى ندارد، مگر آنكه بىاحترامى به قرآن باشد.
مسئله 136- نوشتن قرآن با مركّب نجس، گرچه يك حرف آن باشد حرام است و اگر عمداً يا سهواً نوشته شود، بايد آن را محو كنند.
مسئله 137- دادن قرآن به كافر مانعى ندارد، مگر آنكه بىاحترامى به قرآن يا اسلام باشد.
مسئله 138- اگر ورق قرآن يا چيزى كه احترام آن لازم است، مثل كاغذى كه اسم خدا يا پيامبر يا امام بر آن نوشته شده يا تربت، در مستراح بيفتد، بيرونآوردن و آبكشيدن آن گرچه خرج داشته باشد، واجب است، و اگر بيرونآوردن آن ممكن نباشد، رفتن به آن مستراح مانعى ندارد و نيز انداختن آنها در سطل زباله و يا نهادن چيزى مثل گوشت و مانند آن در آنها جايز نيست.
مسئله 139- خوردن و آشاميدن چيز نجس حرام است و خورانيدن عين نجس به اطفال يا ديوانهها اگر ضرر داشته باشد مانند مسكرات نيز جايز نيست، ولى خورانيدن غذاهايى كه نجس شده به آنها اشكال ندارد.
مسئله 140- فروختن و عاريهدادن چيز نجس اشكال ندارد و اطلّاعدادن نيز لازم نيست، ولى اگر انسان بداند كه عاريهگيرنده و خريدار آن را در خوردن و آشاميدن استعمال مىكند يا آنكه نزد عاريهگيرنده نجس شود، بايد اطّلاع دهد.
مسئله 141- اگر انسان ببيند كسى چيز نجسى را مىخورد يا با لباس نجس نماز مىخواند، لازم نيست به او بگويد.
مسئله 142- اگر جايى از خانه يا فرش كسى نجس باشد و ببيند بدن يا لباس يا چيز ديگرِ كسانى كه وارد خانه او مىشوند با رطوبت به جاى نجس رسيده است، لازم نيست به آنان بگويد.
مسئله 143- اگر صاحبخانه يا يكى از مهمانها در بين غذاخوردن بفهمد غذا نجس است، لازم نيست به ديگران بگويد، ولى چنانچه طورى با آنان معاشرت دارد كه مىداند بهواسطۀ نگفتن، خود او هم نجس مىشود، بايد بعد از غذا به آنان بگويد.
مسئله 144- بچهاى كه خوب و بد را مىفهمد، اگر بگويد چيزى را آب كشيدم، لازم نيست دوباره آن را آب بكشند و اگر بگويد چيزى كه در دست اوست نجس است، بايد از آن اجتناب كنند.
- مطهّرات
- اقسام مطهّرات
- آب
مسئله 145- ظرف نجس را با آب قليل بايد سه مرتبه شست و در كر و جارى يك مرتبه كافى است، ولى ظرفى را كه سگ ليسيده يا از آن ظرف آب يا چيز روان ديگر خورده يا آب دهانش در آن ريخته، بايد اوّل با خاكِ پاك، خاك مال كرد و بعد يك مرتبه با آب كر يا جارى و يا دو مرتبه با آب قليل شست.
مسئله 146- اگر دهانۀ ظرفى را كه سگ دهن زده تنگ باشد و نشود آن را خاك مال كرد، بايد كهنهای به چوبى بپيچند و با آن، خاك را به آن ظرف بمالند.
مسئله 147- ظرفى را كه خوك بليسد يا از آن چيز روانى بخورد، با آب قليل بايد هفت مرتبه شست، ولى در كر و جارى يك مرتبه كافى است و لازم نيست آن را خاك مال كنند.
مسئله 148- ظرفى را كه به شراب نجس شده، با آب قليل بايد سه مرتبه شست، ولى بهتر است هفت مرتبه شسته شود.
مسئله 149- كوزهاى كه از گِل نجس ساخته شده و يا آب نجس در آن فرو رفته، اگر در آب كر يا جارى بگذارند، به هر جاى آنكه آب برسد پاك مىشود و اگر بخواهند باطن آن هم پاك شود بايد بقدرى در آب كر يا جارى بماند كه آب به تمام آن فرو رود و فرو رفتن رطوبت كافى نيست.
مسئله 150- ظرف نجس را با آب قليل دو جور مىشود آب كشيد: يكى آنكه سه مرتبه پر كنند و خالى كنند، ديگر آنكه سه دفعه قدرى آب در آن بريزند و در هر دفعه آب را طورى در آن بگردانند كه به جاهاى نجس آن برسد و بيرون بريزند.
مسئله 151- اگر ساختمانى را با مصالح نجس بسازند يا اطاقى را با رنگ نجس رنگ كنند و بعد آب بكشند، ظاهرش پاك مىشود و همچنين اگر فلز نجسى را آب كنند و با آن چيزى بسازند بعد آن را آب بكشند، ظاهرش پاك مىشود.
مسئله 152- اگر چيز نجس را بعد از برطرفكردن عين نجاست يك مرتبه در آب كر يا جارى فرو برند كه آب به تمام جاهاى نجس آن برسد پاك مىشود و در فرش و لباس و مانند اينها فشار لازم نيست.
مسئله 153- اگر چيزى به غير بول نجس شود، چنانچه بعد از برطرفكردن نجاست، يك مرتبه آب قليل روى آن بريزند پاك مىگردد. و نيز اگر در دفعه اوّلى كه آب روى آن مىريزند نجاست آن برطرف شود و بعد از برطرف شدن نجاست هم آب روى آن بيايد پاك مىشود و اگر به بول نجس شده باشد دو مرتبه آب قليل روى آن بريزند پاك مىشود، ولى در هر صورت لباس و مانند آن را بايد بعد از شستن اوّل فشار دهند تا غسالۀ آن بيرون آيد.
مسئله 154- اگر ظاهر گندم و برنج و صابون و مانند اينها نجس شود، با فرو بردن در كُر و جارى پاك مىگردد و نيز اگر باطن آنها نجس شود، با نفوذ آب به باطن آنها پاك مىگردد.
مسئله 155- اگر انسان شك كند كه آب نجس به باطن چيزى رسيده يا نه، باطن آن پاك است.
مسئله 156- اگر ظاهر برنج و گوشت يا چيزى مانند اينها به غير بول نجس شده باشد، چنانچه آن را در ظرفى بگذارند و بعد از زوال عين نجس يك مرتبه آب قليل روى آن بريزند و خالى كنند، پاك مىشود و ظرف آن هم پاك مىگردد. و اگر به بول نجس شده بعد از زوال عين نجاست، دو مرتبه آب قليل روى آن بريزند و خالى كنند، پاك مىشود و ظرف آن هم پاك مىگردد، ولى اگر بخواهند لباس يا چيزى را كه فشار لازم دارد در ظرفى بگذارند و آب بكشند، بايد در هر مرتبه كه آب روى آن مىريزند، آن را فشار دهند و ظرف را كج كنند تا غسالهاى كه در آن جمع شده بيرون بريزد.
مسئله 157- لباسى كه رنگ پس مىدهد، چنانچه نجس شود، اگر در آب كُر يا جارى فرو برند پاك مىشود، گرچه موقع فشاردادن، آب مضاف از آن بيرون آيد.
مسئله 158- اگر بعد از آب كشيدن لباس و مانند آن، ذرّات گل يا صابون و مانند آنها در آن ديده شود، پاك است.
مسئله 159- هر چيز نجس تا عين نجاست را از آن بر طرف نكنند پاك نمىشود، ولى اگر بو يا رنگ نجاست در آن مانده باشد اشكال ندارد، پس اگر خون را از لباس بر طرف كنند و لباس را آب بكشند و رنگ خون در آن بماند، پاك مىباشد.
مسئله 160- غذاى نجسى كه لاى دندانها مانده، اگر آب در دهان بگردانند و به تمام غذاى نجس برسد، پاك مىشود.
مسئله 161- اگر موى سر و صورت را كه زياد است با آب قليل آب بكشند، لازم نيست فشار دهند تا غسالۀ آن جدا شود.
مسئله 162- گوشت و دنبهاى كه نجس شده، مثل چيزهاى ديگر آب كشيده مىشود.
مسئله 163- اگر ظرف يا بدن نجس باشد و بعد به طورى چرب شود كه جلوگيرى از رسيدن آب به آنها كند، چنانچه بخواهند ظرف و بدن را آب بكشند، بايد چربى را بر طرف كنند تا آب به آنها برسد، ولى اگر چربى به اندازهاى باشد كه از رسيدن آب به آنها جلوگيرى نكند، مانعى ندارد.
مسئله 164- اگر چيزى را آب بكشند و يقين كنند پاك شده و بعد شك كنند كه آن را درست آب كشيدهاند يا نه، پاك است.
مسئله 165- زمينى كه آب روى آن جارى نمىشود، اگر به غير بول نجس شود بعد از برطرف كردن عين نجاست با آب قليل پاك مىشود، امّا اگر نجاست بول بوده آبى كه مرتبۀ اوّل روى آن مىريزند نجس است كه اگر به وسيلۀ چيزى مانند پارچه گرفته شود و يك بار ديگر آب روى آن بريزند پاك مىشود، ولى زمينى كه روى آن شن يا ريگ باشد- چون آبى كه روى آن مىريزند از آن جدا شده و در شن و ريگ فرو مىرود- با آب قليل پاك مىشود، امّا زير ريگها نجس مىماند.
مسئله 166- اگر ظاهر سنگ نمك و قند و مانند آن نجس شود قابل تطهير است، ولى اگر نجاست در آنها نفوذ كرده باشد قابل تطهير نيست.
مسئله 167- اگر با شكر آب شدۀ نجس، قند بسازند و يا با خمير نجس نان بپزند و هر چيزى كه مانند اينهاست قابل تطهير نيست.
- 2. زمين
مسئله 168- زمين با چند شرط كف پا و ته كفش را پاك مىكند:
اوّل: خشك باشد.
دوّم: اگر عين نجس مثل خون و بول، يا متنجّس مثل گلى كه نجس شده، در كف پا و ته كفش باشد، بهواسطۀ راه رفتن يا ماليدن پا به زمين برطرف شود.
سوّم: زمين از خاك يا سنگ يا آجر و مانند اينها فرش شده باشد و با راه رفتن روى فرش و حصير و سبزه، كف پا و ته كفش نجس پاك نمىشود، و فرقى نيست در اينكه ته پا يا كفش بهواسطۀ راه رفتن نجس شده باشد يا غير آن.
مسئله 169- كف پا و ته كفش نجس با راه رفتن روى آسفالت و روى زمينى كه با موزائيك فرش شده، پاك مىشود.
مسئله 170- براى پاكشدن كف پا و ته كفش بهتر است پانزده قدم يا بيشتر راه بروند، گرچه به كمتر از پانزده قدم يا ماليدن پا به زمين، نجاست برطرف شود.
مسئله 171- لازم نيست كف پا و تهِ كفشِ نجس، تر باشد، بلكه اگر خشك هم باشد با راه رفتن پاك مىشود.
مسئله 172- بعد از آنكه كف پا يا ته كفش نجس بهواسطۀ راه رفتن پاك شد، مقدارى از اطراف آن هم كه معمولاً به گل آلوده مىشود اگر زمين يا خاك به آن برسد پاك مىگردد.
مسئله 173- كسى كه با دست و زانو راه مىرود، اگر كف دست و زانوى او نجس شود، بهواسطۀ راه رفتن روى زمين پاك مىشود و همچنين است ته عصا و پاى مصنوعى و نعل چهارپايان و چرخ اتومبيل و دوچرخه و مانند اينها.
مسئله 174- اگر بعد از راه رفتن ذرّههاى كوچكى از نجاست كه ديده مىشود در كف پا يا ته كفش بماند، بايد آن ذرّهها را هم بر طرف كرد، ولى باقىبودن بو و رنگ اشكال ندارد.
مسئله 175- مقدارى از كف پا كه به زمين نمىرسد، بهواسطۀ راه رفتن پاك مىشود، ولى توى كفش و كف جوراب بهواسطۀ راه رفتن پاك نمىشود، امّا اگر جوراب به جاى كفش استفاده شود، بهواسطۀ راه رفتن پاك مىشود.
- 3. آفتاب
مسئله 176- آفتاب، زمين و ساختمان و چيزهايى كه مانند درب و پنجره در ساختمان به كار برده شده و همچنين ميخى را كه به ديوار كوبيدهاند با چند شرط پاك مىكند:
اوّل: چيز نجس به طورى تر باشد كه اگر چيز ديگرى به آن برسد تر شود؛ پس اگر خشك باشد، بايد به وسيلهاى آن را تر كنند تا آفتاب خشك كند.
دوّم: اگر عين نجاست در آن چيز باشد، پيش از تابيدن آفتاب آن را برطرف كنند.
سوّم: چيزى از تابيدن آفتاب جلوگيرى نكند؛ پس اگر آفتاب از پشت پرده يا ابر و مانند اينها بتابد و چيز نجس را خشك كند آن چيز پاك نمىشود، ولى اگر ابر به قدرى نازك باشد كه از تابيدن آفتاب جلوگيرى نكند، اشكال ندارد.
چهارم: آفتاب، به تنهايى چيز نجس را خشك كند؛ پس اگر مثلاً چيز نجس بهواسطۀ باد و آفتاب خشك شود پاك نمىگردد؛ ولى اگر باد به قدرى كم باشد كه نگويند به خشكشدن چيز نجس كمك كرده، اشكال ندارد.
پنجم: آفتاب مقدارى از بنا و ساختمان را كه نجاست به آن فرو رفته يك مرتبه خشك كند؛ پس اگر يك مرتبه بر زمين و ساختمان نجس بتابد و روى آن را خشك كند و دفعۀ ديگر زير آن را خشك نمايد؛ فقط روى آن پاك مىشود و زير آن نجس مىماند.
مسئله 177- آفتاب حصير نجس كه بافته شده در روى زمين است را پاك مىكند و همچنين درخت و گياه و مانند اينها بهواسطۀ آفتاب پاك مىشود.
مسئله 178- اگر آفتاب به زمين نجس بتابد، بعد انسان شك كند كه زمين موقع تابيدن آفتاب تر بوده يا نه، يا ترى آن بهواسطۀ آفتاب خشك شده يا نه، آن زمين نجس است و همچنين است اگر شك كند كه پيش از تابش آفتاب عين نجاست از آن برطرف شده يا نه، يا شك كند كه چيزى مانع تابش آفتاب بوده يا نه.
- 4. استحاله
مسئله 179- اگر جنس چيز نجس به طورى عوض شود كه به صورت چيز پاكى درآيد پاك مىشود و مىگويند استحاله شده است؛ مثل آنكه چوب نجس بسوزد و خاكستر گردد، يا سگ در نمكزار فرو رود و نمك شود، ولى اگر جنس آن عوض نشود مثل آنكه گندم نجس را آرد كنند يا نان بپزند پاك نمىشود.
مسئله 180- كوزۀ گلى و مانند آن، كه از گل نجس ساخته شده، نجس است، ولى اجتناب از زغالى كه از چوبِ نجس درست شده و نظير آن، لازم نيست.
مسئله 181- چيز نجسى كه معلوم نيست استحاله شده يا نه، نجس است.
- 5. انقلاب
مسئله 182- اگر شراب به خودى خود يا بهواسطۀ ريختن چيزى مثل سركه و نمك در آن، سركه شود، پاك مىگردد و اين را انقلاب مىنامند.
مسئله 183- شرابى كه از انگور نجس و مانند آن درست كنند، با سركهشدن پاك مىشود، حتّى اگر نجاستى هم از خارج به شراب برسد، بعد از سركهشدن پاك مىشود.
مسئله 184- سركهاى كه از انگور و كشمش و خرماى نجس درست كنند، نجس است.
مسئله 185- اگر انگور يا خرما همراه با پوشال باشند و با آنها سركه درست كنند، اشكال ندارد و نيز اگر پيش از آنكه خرما و كشمش و انگور سركه شود خيار و بادمجان و مانند اينها در آن بريزند، اشكال ندارد.
مسئله 186- آب انگورى كه جوش آمده، پيش از آنكه ثلثان شود، يعنى دو قسمت آن كم شود و يك قسمت آن بماند، نجس نيست، ولى خوردن آن حرام است.
مسئله 187- اگر مثلاً در يك خوشۀ غوره مقدارى انگور باشد، چنانچه به آبى كه از آن خوشه گرفته مىشود آبغوره بگويند و بجوشد، پاك و خوردن آنحلال است.
مسئله 188- چيزى كه معلوم نيست غوره است يا انگور، اگر جوش بيايد، خوردن آن حرام نيست.
مسئله 189- اگر بخواهند در چند ديگ شيره بپزند، جايز است كفگيرى را كه در ديگ جوش آمده زدهاند در ديگى كه جوش نيامده بزنند.
- 6 انتقال
مسئله 190- اگر خون بدن انسان يا خون حيوانى كه خون جهنده دارد (حيوانى كه وقتى رگ آن را ببرند خون از آن جستن مىكند) به بدن حيوانى كه خون جهنده ندارد برود و خون آن حيوان حساب شود، پاك مىگردد و اين را انتقال گويند. پس خونى كه زالو از انسان مىمكد، چون خون زالو به آن گفته نمىشود و مىگويند خون انسان است، نجس مىباشد.
مسئله 191- اگر كسى پشهاى را كه به بدنش نشسته بكشد، خونى كه از پشه بيرون مىآيد پاك است.
- 7– اسلام
مسئله 192- اگر كافر به هر لغتى شهادتين بگويد، مسلمان مىشود و بعد از مسلمانشدن احكام اسلام بر او بار مىشود؛ گرچه ندانيم قلباً مسلمان شده يا نه، ولى اگر بدانيم قلباً مسلمان نشده است، مسلمان نيست و احكام اسلام را ندارد و همچنين است هرگاه شهادتين نگويد، ولى قلباً به معناى آن ايمان داشته باشد.
- 8– تبعيّت
مسئله 193- اگر شراب سركه شود، ظرف آن و پارچه و چيزى هم كه معمولًا روى آن مىگذارند پاك مىگردد، بلكه اگر موقع جوشيدن سر برود و پشت ظرف به آن آلوده شود، بعد از سركه شدن پشت ظرف هم پاك مىشود.
مسئله 194- تخته يا سنگى كه روى آن ميّت را غسل مىدهند و پارچهاى كه با آن عورت ميّت را مىپوشانند و دست كسى كه او را غسل مىدهد بعد از تمامشدن غسل، پاك مىشود.
مسئله 195- اگر لباس و مانند آن را با آب قليل آب بكشند و به اندازۀ معمول فشار دهند تا آبى كه روى آن ريختهاند جدا شود، آبى كه در آن مىماند پاك است.
مسئله 196- ظرف نجس را كه با آب قليل آب مىكشند، بعد از جداشدن آبى كه براى پاكشدن روى آن ريختهاند، قطرههاى آبى كه در آن مىماند پاك است.
مسئله 197- كافرى كه مسلمان شود، اطفال نابالغ او در احكام اسلام تابع او مىباشند و همچنين است اگر جدّ طفل نابالغ يا مادر يا جدّۀ او مسلمان شود، گرچه پدر او كافر باشد و همچنين است طفل كافرى كه به دست مسلمان اسير شود.
- 9– برطرفشدن عين نجاست
مسئله 198- اگر بدن حيوان به عين نجس مثل خون يا متنجّس مثل آب نجس آلوده شود، چنانچه آنها برطرف شود، بدن آن حيوان پاك مىشود و همچنين است باطن بدن انسان مثل توى دهان و بينى، مثلاً اگر خونى از لاى دندان بيرون آيد و در آب دهان از بين برود، آبكشيدن توى دهان لازم نيست و نيز اگر دندان عاريه در دهان نجس شود، آب كشيدن آن لازم نيست.
مسئله 199- اگر غذا لاى دندان مانده باشد و داخل دهان خون بيايد، چه انسان بداند كه خون به غذا رسيده يا نداند، آن غذا پاك است.
مسئله 200- جايى را كه انسان نمىداند از ظاهر بدن است يا باطن آن، اگر نجس شود لازم نيست آب بكشد.
مسئله 201- اگر گرد و خاك نجس به لباس و فرش و مانند اينها بنشيند، چنانچه طورى آنها را تكان دهند كه گرد و خاك نجس از آنها بريزد پاك مىگردد و اگر چيزى با رطوبت با آنها ملاقات كند، نجس نمىشود.
- 10– استبراء حيوان نجاستخوار
مسئله 202- حيواناتى كه به خوردن نجاست انسان عادت كردهاند، نجس مىشوند و اگر آنها را استبراء كنند، يعنى تا مدّتى به حيوان غذاى پاك بدهند كه ديگر به آنها نجاستخوار نگويند، پاك مىگردند.
- احكام مطهّرات
مسئله 203- اگر خود انسان اطمينان كند چيزى كه نجس بوده پاك شده، يا يك نفر ثقه به پاكشدن آن خبر دهد، يا كسى كه چيز نجس در اختيار اوست بگويد آن چيز پاك شده، يا مسلمانى چيز نجس را آب كشيده باشد، گرچه معلوم نباشد درست آب كشيده يا نه، آن چيز پاك است.
مسئله 204- كسى كه وكيل شده است لباس يا چيز ديگرى را آب بكشد اگر بگويد آب كشيدم، قول او قبول است.
مسئله 205- اگر بدن يا لباس مسلمان يا چيز ديگرى كه مانند ظرف و فرش در اختيار اوست نجس شود و بعد احتمال دهيم آن مسلمان چيزى را كه نجس شده آب كشيده، پاك است و اجتناب از آن لازم نيست.
مسئله 206- افراد وسواسى كه زود اطمينان به نجاست چيزى پيدا مىكنند، يا هنگام آبكشيدن چيزى به آسانى اطمينان پيدا نمىكنند، نبايد به اطمينان خود اعتنا كنند، بلكه بايد بهطور متعارف عمل كنند و اعتناى اینگونه افراد به گمان بلكه به اطمينان خود، حرام است و اعمال غيرمتعارف آنها موجب خسران دنيا و آخرت است.
مسئله 207- چيزى كه از دست مسلمان يا بازار مسلمين گرفته مىشود پاك و خوردن آن حلال است، گرچه آن مسلمان لاابالى باشد و تفحّص هم لازم نيست.
- احكام ظرفها
مسئله 208- چرم مردار و سگ و خوك، چه ظرف باشند و چه غير آن، مانند زين دوچرخه و كمربند و كفش و مانند اينها، گرچه نجس مىباشند، ولى استعمال آنها اشكال ندارد، و چيزهايى كه از بلاد كفر مىآورند نظير همان زين دوچرخه و كفش و كمربند و مانند اينها اگر شك كنيم كه چرم است يا نه و در صورتى كه بدانيم چرم است شك كنيم از مردار است يا نه، علاوه بر اينكه استعمال آنها مانعى ندارد پاك نيز مىباشند.
مسئله 209- خوردن و آشاميدن از ظرف طلا و نقره حرام است، ولى استعمال آنها در مثل زينت اتاق حرام نيست و نگاهداشتن آن نيز حرام نمىباشد.
مسئله 210- ساختن ظرف طلا يا نقره و مزدى كه براى آن مىگيرند و خريد و فروش آنها حرام نيست.
مسئله 211- گيرۀ استكان كه از طلا يا نقره مىسازند اگر بعد از برداشتن استكان ظرف به آن گفته شود، استعمال آن چه به تنهايى و چه با استكان، حرام است و اگر ظرف به آن گفته نشود، استعمال آن مانعى ندارد.
مسئله 212- استعمال ظرفى كه روى آن را آب طلا يا آب نقره دادهاند اشكال ندارد.
مسئله 213- اگر فلزى را با طلا يا نقره مخلوط كنند و ظرف بسازند، چنانچه مقدار آن فلز به قدرى زياد باشد كه ظرف طلا يا نقره به آن ظرف نگويند، استعمال آن مانعى ندارد.
مسئله 214- اگر انسان غذايى را كه در ظرف طلا يا نقره است به قصد اينكه چون غذاخوردن در ظرف طلا و نقره حرام مىباشد در ظرف ديگر بريزد، اشكال ندارد، و اگر به اين قصد نباشد، ريختن غذا از ظرف طلا يا نقره در ظرف ديگر حرام است، ولى در هر دو صورت، خوردن غذا از ظرف دوّم مانعى ندارد.
مسئله 215- استعمال قاب قرآن، عطردان، سرمهدان و مثل اينها، اگر از طلا يا نقره باشد، جایز است.
مسئله 216- خوردن و آشاميدن از ظرف طلا و نقره در حال ناچارى اشكال ندارد.
مسئله 217- استعمال ظرفى كه معلوم نيست از طلا يا نقره است يا از چيز ديگر، اشكال ندارد.
- وضو
مسئله 218- در وضو واجب است صورت و دستها را بشويند و جلوى سر و روى پاها را مسح كنند.
مسئله 219- درازاى صورت را بايد از بالاى پيشانى، جايى كه موى سر بيرون مىآيد، تا آخر چانه شُست، و پهناى آن به مقدارى كه بين انگشت وسط و شَست قرار مىگيرد بايد شسته شود، و اگر مختصرى از اين مقدار را نشويد وضو باطل است، و براى آنكه يقين كند اين مقدار كاملًا شسته شده، بايد كمى اطراف آن را هم بشويد.
مسئله 220- اگر صورت يا دست كسى كوچكتر يا بزرگتر از معمول مردم باشد، بايد ملاحظه كند كه مردمان معمولى تا كجاى صورت خود را مىشويند، او هم تا همانجا را بشويد و اگر دست و صورتش هر دو بر خلاف معمول باشد ولى با هم متناسب باشند، لازم نيست ملاحظۀ معمول را بكند، بلكه به دستورى كه در مسئلۀ پيش گفته شد وضو بگيرد، و نيز اگر در پيشانى او مو روئيده يا جلوى سرش مو ندارد بايد به اندازۀ معمول پيشانى را بشويد.
مسئله 221- اگر احتمال دهد چرك يا چيز ديگرى در ابروها و گوشههاى چشم و لب او هست كه نمىگذارد آب به آنها برسد. چنانچه احتمال او در نظر مردم بهجا باشد، بايد پيش از وضو وارسى كند كه اگر هست برطرف نمايد.
مسئله 222- اگر پوست صورت از لاى مو پيدا باشد، بايد آب را به پوست برساند و اگر پيدا نباشد، شستن مو كافى است و رساندن آب به زير آن لازم نيست.
مسئله 223- اگر شك كند كه پوست صورت از لاى مو پيداست يا نه، بايد مو را بشويد و آب را به پوست هم برساند.
مسئله 224- شستن توى بينى و مقدارى از لب و چشم كه در وقت بستن ديده نمىشود واجب نيست، ولى براى آنكه يقين كند از جاهايى كه بايد شسته شود چيزى باقى نمانده، واجب است مقدارى از آنها را هم بشويد، و كسى كه نمىدانسته بايد اين مقدار را بشويد، اگر نداند در وضوهايى كه گرفته اين مقدار را شسته يا نه، نمازهايى كه خوانده صحيح است.
مسئله 225- بايد صورت و دستها را از بالا به پايين شست و اگر از پايين به بالا بشويد، وضو باطل است.
مسئله 226- اگر دست را تر كند و به صورت و دستها بكشد، چنانچه ترى دست به قدرى باشد كه بهواسطۀ كشيدن دست، آب كمى بر آنها جارى شود كافى است.
مسئله 227- بعد از شستن صورت، بايد دست راست و بعد از آن دست چپ را از آرنج تا سر انگشتها بشويد.
مسئله 228- براى آنكه يقين كند آرنج را كاملًا شسته، بايد مقدارى بالاتر از آرنج را هم بشويد.
مسئله 229- كسى كه پيش از شستن صورت، دستهاى خود را تا مچ شسته، در موقع وضو بايد تا سر انگشتان را بشويد و اگر فقط تا مچ را بشويد، وضوى او باطل است.
مسئله 230- در وضو، شستن صورت و دستها مرتبۀ اوّل واجب و مرتبۀ دوّم جايز و مرتبۀ سوّم و بيشتر از آن حرام مىباشد، ولى در غير دست چپ، وضو باطل نيست و اينكه كدام شستن، اوّل يا دوّم يا سوّم است، مربوط به قصد كسى است كه وضو مىگيرد؛ پس اگر به قصد شستن مرتبۀ اوّل مثلاً ده مرتبه آب بريزد، اشكال ندارد و همۀ آنها شستن اوّل حساب مىشود.
مسئله 231- بعد از شستن هر دو دست، بايد جلوى سر را با ترى آب وضو كه در دست راست مانده، از بالا به پايين مسح نمايد.
مسئله 232- يك قسمت از چهار قسمت سر كه مقابل پيشانى است، جاى مسح مىباشد و هر جاى اين قسمت را به هر اندازه مسح كند، كافى است، گرچه بهتر آن است كه از درازا به اندازۀ درازاى يك انگشت و از پهنا به اندازۀ پهناى سه انگشت بسته مسح نمايد.
مسئله 233- لازم نيست مسح سر بر پوست آن باشد، بلكه بر موى جلوى سر هم صحيح است؛ ولى كسى كه موى جلوى سر او به اندازهاى بلند است كه اگر مثلاً شانه كند به صورتش مىريزد يا به جاهاى ديگر سر مىرسد، بايد بيخ موها را مسح كند يا فرق سر را باز كرده پوست سر را مسح نمايد، و اگر موهايى را كه به صورت مىريزد يا به جاهاى ديگر سر مىرسد جلوى سر جمع كند و بر آنها مسح نمايد يا بر موى جاهاى ديگر سر، كه جلوى آن آمده مسح كند، باطل است.
مسئله 234- بعد از مسح سر، بايد با ترى آب وضو كه در دست مانده، روى پاها را، از سر يكى از انگشتها تا آخر روى پا مسح نمايد.
مسئله 235- پهناى مسح پا به هر اندازه باشد كافى است، ولى بهتر آن است كه به اندازۀ پهناى سه انگشت بسته مسح نمايد و بهتر از آن، مسح تمامِ روىِ پا مىباشد.
مسئله 236- اگر در مسح پا همۀ دست را روى پا بگذارند و كمى بكشند، صحيح است.
مسئله 237- در مسح سر و روى پا بايد دست را روى آنها بكشند و اگر دست را نگه دارد و سر يا پا را به آن بكشد، وضو باطل است، ولى اگر موقعى كه دست را مىكشد سر يا پا مختصرى حركت كند، اشكال ندارد.
مسئله 238- جاى مسح بايد خشك باشد و اگر به قدرى تر باشد كه رطوبت كف دست به آن اثر نكند، مسح باطل است. ولى اگر ترى آن به قدرى كم باشد كه به رطوبتى كه بعد از مسح در آن ديده مىشود بگويند فقط از ترى كف دست است، اشكال ندارد.
مسئله 239- اگر براى مسح، رطوبتى در كف دست نمانده باشد، نمىتواند دست را با آب خارج تر كند، بلكه بايد از اعضاى ديگر وضو رطوبت بگيرد و با آن مسح نمايد.
مسئله 240- اگر رطوبت كف دست فقط به اندازۀ مسح سر باشد، بايد سر را با همان رطوبت مسح كند و براى مسح پاها از اعضاى ديگر وضو رطوبت بگيرد.
مسئله 241- مسحكردن از روى جوراب و كفش باطل است، ولى اگر بهواسطۀ سرماى شديد يا ترس از دزد و درنده و مانند اينها نتواند كفش يا جوراب را بيرون آورد، مسحكردن بر آنها اشكال ندارد و اگر روى كفش نجس باشد، بايد چيز پاكى بر آن بيندازد و بر آن چيز مسح كند.
مسئله 242- اگر روى پا نجس باشد و نتواند براى مسح، آن را آب بكشد، بايد تيمّم نمايد.
مسئله 243- انسان مىتواند صورت و دستها را به قصد وضو در آب فرو برد، يا آنها را در آب فرو برد و به قصد وضو بيرون آورد.
- احكام وضوى ارتماسى
مسئله 244- در وضوى ارتماسى هم بايد صورت و دستها از بالا به پايين شسته شود، پس اگر وقتى كه صورت و دستها را در آب فرو مىبرد قصد وضو كند بايد صورت را از طرف پيشانى و دستها را از طرف آرنج در آب فرو برد و اگر موقع بيرونآوردن از آب قصد وضو كند، بايد صورت را از طرف پيشانى و دستها را از طرف آرنج بيرون آورد.
مسئله 245- اگر وضوى بعضى از اعضا را ارتماسى و بعضى را غير ارتماسى انجام دهد اشكال ندارد، و همچنين مىتواند قسمتى از يك عضو را ارتماسى و قسمتى را غير ارتماسى انجام دهد.
- دعاهايى كه موقع وضو گرفتن مستحب است
مسئله 246- كسى كه وضو مىگيرد مستحبّ است موقعى كه نگاهش به آب مىافتد بگويد:
«بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ الْحَمْدُللَّهِ الَّذى جَعَلَ الْماءَ طَهُورَاً وَ لَمْ يَجْعَلْهُ نَجِساً».
و موقعى كه پيش از وضو دست خود را مىشويد بگويد:
«اللَّهُمَّ اجْعَلْنى مِنَ التَّوَّابينَ وَاجْعَلْنى مِنَ المُتطَهِّرين».
و در وقت مضمضهكردن، يعنى آب در دهان گردانيدن، بگويد:
«اللَّهُمَّ لَقِّنى حُجَّتى يَوْمَ الْقاكَ وَ اطْلِقْ لِسانِى بِذِكْرِكَ».
و در وقت استنشاق، يعنى آب در بينى كردن، بگويد:
«اللَّهُمَّ لاتُحَرِّمْ عَلَىَّ ريْحَ الْجَنَّة وَاجْعَلْنى مِمَّنْ يَشُمُّ رِيْحَها وَ رَوْحَها و طيبَها».
و موقع شستن صورت بگويد:
«اللَّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهى يَوْمَ تَسْوَدُّ فيه الْوُجُوهُ وَ لا تُسَوِّدْ وَجْهى يَوْمَ تَبْيَضُّ فيه الْوُجُوه».
و در وقت شستن دست راست بخواند:
«اللَّهُمَّ اعْطِنى كِتابى بِيَمنى وَ الْخُلْدَ فى الْجَنانِ بِيَسارى وَ حاسِبْنى حِساباً يَسيراً».
و موقع شستن دست چپ بگويد:
«اللَّهُمَّ لا تُعْطِنى كِتابى بِشِمالى وَ لا مِنْ وَراءِ ظَهْرى وَ لا تَجْعَلْها مَغْلُولَةً الى عُنُقى وَ اعُوذُ بِكَ مِنْ مُقَطَّعاتِ النّيرانِ».
و موقعى كه سر را مسح مىكند بگويد:
«اللَّهُمَّ غَشِّنى بِرَحْمَتِكَ وَ بَرَكاتِكَ و عَفْوِكَ».
و در وقت مسح پا بخواند:
«اللَّهُمَّ ثَبِّتْنى على الصِّراطِ يَوْمَ تَزِلُّ فيهِ الأَقْدامُ وَ اجْعَلْ سَعْيى فى ما يُرْضيكَ عَنّى يا ذَاالجَلالِ وَالْاكْرام».
- شرايط وضو
شرط اوّل: آب وضو پاك باشد.
شرط دوّم: مطلق باشد.
مسئله 247- وضو با آب نجس و آب مضاف باطل است، گرچه انسان نجسبودن يا مضاف بودن آن را نداند يا فراموش كرده باشد، و اگر با آن وضو نمازى هم خوانده باشد، بايد آن نماز را دوباره با وضوى صحيح بخواند.
مسئله 248- اگر غير از آب گلآلود و مضاف آب ديگرى براى وضو ندارد، چنانچه وقت نماز تنگ است بايد تيمّم كند و اگر وقت دارد بايد صبر كند تا آب صاف شود، بعد وضو بگيرد.
شرط سوّم: آب وضو بايد مباح باشد.
مسئله 249- وضو با آب غصبى و آبى كه معلوم نيست صاحب آن راضى است يا نه حرام است، امّا اگر سابقاً راضى بوده و انسان نمىداند از رضايتش برگشته يا نه، حرام نيست، و اگر آب وضو در جاى غصبى بريزد، وضو اشكال ندارد.
مسئله 250- وضو گرفتن از آب مسجدى كه انسان نمىخواهد در آن نماز بخواند و آب تيمچهها و مسافرخانهها و مدرسهها براى كسانى كه ساكن آنجا نيستند، اگر معمولًا ساير افراد هم از آب آنها استفاده مىكنند اشكال ندارد و در غير اين صورت حرام است و موجب ضمان آب مىباشد.
مسئله 251- وضو گرفتن و تصرّفات جزئى در نهرهاى بزرگ يا كوچك اشكال ندارد، گرچه صاحبان آنها راضى نباشند يا صغير و مجنون باشند.
مسئله 252- اگر فراموش كند آب غصبى است و با آن وضو بگيرد صحيح است، گرچه خودش آب را غصب كرده باشد.
شرط چهارم و پنجم: ظرف آب وضو بايد مباح بوده و از طلا يا نقره نباشد.
مسئله 253- اگر آب وضو در ظرف غصبى يا طلا يا نقره باشد و غير از آن آبى نداشته باشد بايد تيمّم كند و اگر وضو بگيرد وضوى او صحيح است، گرچه معصيت كرده است.
مسئله 254- اگر در حوضى كه مثلاً يك آجر يا يك سنگ آن غصبى است وضو بگيرد صحيح است، ولى اگر وضوى او تصرّف در غصب حساب شود، گناهكار است.
مسئله 255- اگر در صحن يكى از امامان يا امامزادگان كه سابقاً قبرستان بوده حوض يا نهرى بسازند، چنانچه انسان نداند كه زمين صحن را براى قبرستان وقف كردهاند، وضو گرفتن در آن حوض و نهر اشكال ندارد.
شرط ششم: اعضاى وضو موقع شستن و مسحكردن پاك باشد.
مسئله 256- اگر پيش از تمام شدن وضو، جايى را كه شسته يا مسح كرده نجس شود، وضو صحيح است.
مسئله 257- اگر غير از اعضاى وضو جايى از بدن نجس باشد، وضو صحيح است، ولى اگر مخرج را از بول يا غائط تطهير نكرده باشد، بهتر آن است كه اوّل آن را تطهير كند، بعد وضو بگيرد.
مسئله 258- اگر يكى از اعضاى وضو نجس باشد و بعد از وضو شك كند كه پيش از وضو آنجا را آب كشيده يا نه، چه در موقع وضو ملتفت پاكبودن و نجسبودن آنجا بوده يا نبوده، يا شك دارد كه ملتفت بوده يا نبوده، وضوى او صحيح است و در هر صورت جايى را كه نجس بوده بايد آب بكشد.
مسئله 259- اگر در صورت يا دستها بريدگى يا زخمى است كه خون آن بند نمىآيد و آب براى آن ضرر ندارد، بايد در آب كر يا جارى فرو برد و قدرى فشار دهد كه خون بند بيايد بعد به نيّت وضوى ارتماسى بيرون بياورد.
شرط هفتم: وقت براى وضو و نماز كافى باشد.
مسئله 260- هرگاه وقت به قدرى تنگ باشد كه اگر وضو بگيرد تمام نماز يا مقدارى از آن بعد از وقت خوانده مىشود، بايد تيمّم كند، ولى اگر براى وضو و تيمّم يك اندازه وقت لازم باشد، بايد وضو بگيرد.
مسئله 261- كسى كه در تنگى وقت نماز بايد تيمّم كند، اگر وضو بگيرد صحيح است، چه براى آن نماز وضو بگيرد يا براى كار ديگر، گرچه معصيت كرده است.
شرط هشتم: به قصد قربت، يعنى براى انجام فرمان خداوند عالم، وضو بگيرد و اگر براى خنكشدن يا به قصد ديگرى وضو بگيرد، باطل است.
مسئله 262- لازم نيست نيّت وضو را به زبان بگويد يا از قلب خود بگذراند، ولى بايد در تمام وضو متوجّه باشد كه وضو مىگيرد، به طورى كه اگر از او بپرسند چه مىكنى بگويد وضو مىگيرم.
شرط نهم: وضو را به ترتيبى كه گفته شد بهجا آورد، يعنى اوّل صورت و بعد دست راست و بعد دست چپ را بشويد و بعد از آن سر و بعد پاها را مسح نمايد، و بايد پاى راست را پيش از پاى چپ مسح كند و اگر به اين ترتيب وضو نگيرد، باطل است.
شرط دهم: كارهاى وضو را پشت سر هم انجام دهد.
مسئله 263- اگر بين كارهاى وضو به قدرى فاصله شود كه وقتى مىخواهد جايى را بشويد يا مسح كند رطوبت جاهايى كه پيش از آن شسته يا مسح كرده خشك شده باشد، وضو باطل است.
مسئله 264- اگر كارهاى وضو را پشت سر هم بهجا آورد ولى بهواسطۀ گرماى هوا يا حرارت زياد بدن و مانند اينها رطوبت خشك شود، وضوى او صحيح است.
مسئله 265- راه رفتن در بين وضو اشكال ندارد، پس اگر بعد از شستن صورت و دستها چند قدم راه برود و بعد سر و پا را مسح كند وضوى او صحيح است.
شرط يازدهم: شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها را خود انسان انجام دهد، و اگر ديگرى بخواهد صورت و دستهای او را بشوید یا مسح سر و پاهای او را بکشد، حتّی اگر با کمک خود او باشد، جایز نیست و وضو باطل است، امّا کمک در رساندن آب به او مانند گرفتن شلنگ، مبطل وضو نیست.
مسئله 266- كسى كه نمىتواند وضو بگيرد بايد نايب بگيرد كه او را وضو دهد و چنانچه مزد هم بخواهد، در صورتى كه بتواند بايد بدهد، ولى بايد خود او نيّت وضو كند و با دست خود مسح نمايد و اگر نمىتواند، بايد نايبش دست او را بگيرد و به جاى مسح او بكشد، و اگر اين هم ممكن نيست، بايد از دست او رطوبت بگيرند و با آن رطوبت، سر و پاى او را مسح كنند.
مسئله 267- هر كدام از كارهاى وضو را كه مىتواند به تنهايى انجام دهد، نبايد در آن كمك بگيرد.
شرط دوازدهم: استعمال آب براى او مانعى نداشته باشد.
مسئله 268- كسى كه مىترسد اگر وضو بگيرد مريض شود يا اگر آب را به مصرف وضو برساند تشنه بماند، نبايد وضو بگيرد، ولى اگر وضو بگيرد، وضوى او صحيح است، گرچه احتمال دهد يا يقين داشته باشد كه براى او ضرر دارد.
شرط سيزدهم: در اعضاى وضو مانعى از رسيدن آب نباشد.
مسئله 269- اگر مىداند چيزى به اعضاى وضو چسبيده ولى شك دارد كه از رسيدن آب جلوگيرى مىكند يا نه، بايد آن را بر طرف كند يا آب را به زير آن برساند.
مسئله 270- اگر زير ناخن چرك باشد، وضو اشكال ندارد، ولى اگر ناخن را بگيرند، بايد براى وضو آن چرك را بر طرف كنند و نيز اگر ناخن بيشتر از معمول بلند باشد، بايد چرك زير مقدارى را كه از معمول بلندتر است بر طرف نمايند.
مسئله 271- اگر در صورت و دستها و جلوى سر و روى پاها بهواسطۀ سوختن يا چيز ديگر برآمدگى پيدا شود، شستن و مسح روى آن كافى است. و چنانچه سوراخ شود، رساندن آب به زير پوست لازم نيست، بلكه اگر پوست يك قسمت آن كنده شود، لازم نيست آب را به زير قسمتى كه كنده نشده برساند، ولى چنانچه پوستى كه كنده شده گاهى به بدن مىچسبد و گاهى بلند مىشود، بايد آن را قطع كند يا آب را به زير آن برساند.
مسئله 272- اگر انسان شك كند كه به اعضاى وضوى او چيزى چسبيده يا نه، چنانچه احتمال او در نظر مردم بهجا باشد، مثل آنكه بعد از گِلكارى شك كند گِل به دست او چسبيده يا نه، بايد وارسى كند يا به قدرى دست بمالد كه اطمينان پيدا كند كه اگر بوده بر طرف شده يا آب به زير آن رسيده است.
مسئله 273- جايى را كه بايد شست و مسح كرد هر قدر چرك باشد، اگر چرك آن مانع از رسيدن آب به بدن نباشد اشكال ندارد. و همچنين است اگر بعد از گچكارى و مانند آن چيز سفيدى كه جلوگيرى از رسيدن آب به پوست نمىنمايد بر دست بماند، ولى اگر شك كند كه با بودن آنها آب به بدن مىرسد يا نه، بايد آنها را برطرف كند.
مسئله 274- اگر پيش از وضو بداند كه در بعضى از اعضاى وضو مانعى از رسيدن آب هست و بعد از وضو شك كند كه در موقع وضو آب را به آنجا رسانده يا نه، گرچه بداند در موقع وضو ملتفت آن مانع نبوده، وضوى او صحيح است.
مسئله 275- اگر در بعضى از اعضاى وضو مانعى باشد كه گاهى آب به خودى خود زير آن مىرسد و گاهى نمىرسد و انسان بعد از وضو شك كند كه آب زير آن رسيده يا نه، گرچه بداند موقع وضو ملتفت رسيدن آب به زير آن نبوده لازم نيست دوباره وضو بگيرد.
مسئله 276- اگر بعد از وضو چيزى كه مانع از رسيدن آب است در اعضاى وضو ببيند و نداند موقع وضو بوده يا بعد پيدا شده، گرچه بداند كه در وقت وضو ملتفت آن مانع نبوده، وضوى او صحيح است.
- احكام وضو
مسئله 277- كسى كه در كارهاى وضو و شرايط آن مثل پاكبودن آب و غصبىنبودن آن خيلى شك مىكند، بايد به شك خود اعتنا نكند.
مسئله 278- اگر شك كند كه وضوى او باطل شده يا نه، بنا مىگذارد كه وضوى او باقى است.
مسئله 279- كسى كه شك دارد وضو گرفته يا نه، بايد وضو بگيرد.
مسئله 280- كسى كه مىداند وضو گرفته و حدثى هم از او سر زده، مثلاً بول كرده، اگر نداند كدام جلوتر بوده، چنانچه پيش از نماز است بايد وضو بگيرد و اگر در بين نماز يا بعد از نماز است لازم نيست نمازى را كه خوانده دوباره بخواند، ولى بايد براى نمازهاى بعد وضو بگيرد.
مسئله 281- اگر در بين نماز یا بعد از آن شك كند كه وضو گرفته يا نه، نماز او صحيح است، ولى بايد براى نمازهاى بعد وضو بگيرد.
مسئله 282- اگر انسان مرضى دارد كه بول او قطره قطره مىريزد يا نمىتواند از بيرونآمدن باد يا غائط خوددارى كند، چنانچه يقين دارد كه از اوّل وقت نماز تا آخر آن به مقدار وضوگرفتن و نمازخواندن مهلت پيدا مىكند، بايد نماز را در وقتى كه مهلت پيدا مىكند بخواند و اگر مهلت او به مقدار كارهاى واجب نماز است، بايد در وقتى كه مهلت دارد فقط كارهاى واجب نماز را بهجا آورد و كارهاى مستحبّ آن مانند اذان و اقامه را ترك نمايد.
مسئله 283- اگر به مقدار وضو و نماز مهلت پيدا نمىكند و در بين نماز چند دفعه بول يا باد يا غائط از او خارج مىشود، وضوى اوّل كافى است.
مسئله 284- كسى كه بول يا غائط پِىدرپِى از او خارج مىشود، اگر نتواند هيچ مقدار از نماز را با وضو بخواند، مىتواند چند نماز را با يك وضو بخواند، مگر اختياراً بول يا غائط كند يا چيز ديگرى كه وضو را باطل مىكند پيش آيد.
مسئله 285- كسى كه بول او قطره قطره مىريزد يا نمىتواند از بيرونآمدن غائط خوددارى كند، بايد براى نماز به وسيلۀ كيسهاى كه در آن پنبه يا چيز ديگرى است كه از رسيدن بول يا غائط به جاهاى ديگر جلوگيرى مىكند، خود را حفظ نمايد و لازم نيست كه پيش از هر نماز مخرج بول يا غائط را كه نجس شده آب بكشد و همچنين واجب نيست خود را معالجه نمايد.
مسئله 286- كسى كه نمىتواند از بيرونآمدن بول و غائط خوددارى كند، بعد از آنكه مرض او خوب شد، لازم نيست نمازهايى را كه در وقت مرض مطابق وظيفهاش خوانده قضا نمايد. و نيز اگر در بين وقت نماز مرض او خوب شود، لازم نيست نمازى را كه در آن وقت خوانده دوباره بخواند.
- چيزهايى كه بايد براى آنها وضو گرفت
مسئله 287- براى شش چيز بايد وضو گرفت:
اوّل: براى نمازهاى واجب غير از نماز ميّت.
دوّم: براى سجده و تشهّد فراموش شده، اگر بين آنها و نماز حدثى از او سر زده، مثلاً بول كرده باشد.
سوّم: براى طواف واجب كعبه.
چهارم: اگر نذر يا عهد كرده يا قسم خورده باشد كه وضو بگيرد.
پنجم: اگر نذر كرده باشد كه جايى از بدن خود را به خط قرآن برساند.
ششم: براى آبكشيدن قرآنى كه نجس شده يا بيرونآوردن آن از مستراح و مانند آن، در صورتى كه مجبور باشد دست يا جاى ديگر بدن خود را به خط قرآن برساند، ولى چنانچه معطّلشدن به مقدار وضو بىاحترامى به قرآن باشد، بايد بدون اينكه وضو بگيرد، قرآن را از مستراح و مانند آن بيرون آورد، يا اگر نجس شده آب بكشد و تا ممكن است از دستگذاشتن به خط قرآن خوددارى كند.
مسئله 288- مس نمودن خط قرآن، يعنى رساندن جايى از بدن به خط قرآن براى كسى كه وضو ندارد حرام است، ولى اگر قرآن را به زبان فارسى يا به زبان ديگر ترجمه كنند، مسّ آن اشكال ندارد.
مسئله 289- جلوگيرى بچّه و ديوانه از مسّ خط قرآن واجب نيست، ولى اگر مس نمودن آنان بىاحترامى به قرآن باشد، بايد از آنان جلوگيرى كنند.
مسئله 290- كسى كه وضو ندارد، حرام است اسم خداوند متعال و اسم مبارك پيامبراكرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلم» و ائمّۀ طاهرين«سلاماللهعلیهم» و حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» را به هر زبانى كه نوشته شده باشد، اگر هتك و بىاحترامى باشد مس نمايد.
مسئله 291- وضو گرفتن مانند غسل خود به خود مستحب است و لازم نيست براى كارى باشد؛ پس اگر پيش از وقت نماز وضو بگيرد يا غسل كند صحيح است.
مسئله 292- مستحب است انسان براى اين امور وضو بگيرد:
1- نماز ميّت.
2- زيارت اهل قبور.
3- رفتن به مسجد.
4- رفتن به حرم امامان«سلاماللهعلیهم».
5- همراه داشتن قرآن.
6- خواندن و نوشتن قرآن.
7- مسّ حاشيه قرآن.
8- خوابيدن.
همچنين مستحب است انسان هميشه با وضو باشد، بلكه مستحب است كسى كه وضو دارد دوباره وضو بگيرد، و اگر براى يكى از جهاتى كه گفته شد وضو بگيرد، هر كارى را كه بايد با وضو انجام داد، مىتواند بهجا آورد، مثلاً مىتواند با آن وضو نماز بخواند.
- چيزهايى كه وضو را باطل مىكند
مسئله 293- هفت چيز وضو را باطل مىكند:
اوّل: بول.
دوّم: غائط.
سوّم: باد معده و روده كه از مخرج غائط خارج مىشود.
چهارم: خوابى كه بهواسطۀ آن چشم نبيند و گوش نشنود، ولى اگر چشم نبيند و گوش بشنود، وضو باطل نمىشود.
پنجم: چيزهايى كه عقل را از بين مىبرد، مانند ديوانگى و مستى و بيهوشى.
ششم: استحاضۀ زنان (كه بعداً توضيح داده مىشود).
هفتم: كارى كه براى آن بايد غسل كرد، مانند جنابت و مسّ ميّت.
- احكام وضوى جبيره
مسئله 294- اگر زخم يا دمل يا شكستگى در مواضع وضو يا غسل باشد و آب براى آنها ضرر داشته باشد، در صورتى كه ممكن باشد بايد روى آنها را مسح نمايد و اگر ممكن نباشد، بايد چيز پاكى روى آنها نهاده و روى آن را مسح نمايد، و اگر گذاشتن آن هم ممكن نباشد، مسح ساقط است و شستن اطراف آنها كفايت مىكند و در هر صورت تيمّم لازم نيست.
مسئله 295- اگر زخم يا دمل يا شكستگى در جلوى سر يا روى پاها باشد، چنانچه نتواند آن را مسح كند، بايد چيز پاكى روى آن بگذارد و روى آن را با ترى آب وضو كه در دست مانده مسح كند و اگر گذاشتن پارچه ممكن نباشد، بايد به جاى وضو تيمّم كند.
مسئله 296- اگر جبيره تمام يا بيشتر اعضاى وضو را بگيرد، اگر مىتواند بايد وضوى جبيرهاى بگيرد.
مسئله 297- كسى كه در كف دست جبيره دارد و در موقع وضو دست تر روى آن كشيده است، اگر مىتواند بايد سر و پا را با همان رطوبت مسح كند و اگر نمىتواند، بايد از جاهاى ديگر وضو رطوبت بگيرد، و اگر نمىتواند بايد تيمّم كند.
مسئله 298- اگر جبيره بيشتر از معمول اطراف زخم را گرفته و برداشتن آن ممكن نيست، بايد به دستور جبيره عمل كند و تيمّم لازم نيست.
مسئله 299- اگر در جاى وضو زخم و جراحت و شكستگى نيست، ولى به جهت ديگرى آب براى آن ضرر دارد، بايد تيمّم كند.
مسئله 300- اگر در جاى وضو يا غسل چيزى چسبيده است كه برداشتن آن ممكن نيست يا مشقّت دارد، بايد به دستور جبيره عمل كند، يعنى وضو يا غسل به طور معمول بگيرد و موقع شستن آنجا به عنوان جبيره دست روى آن بكشد.
مسئله 301- كسى كه وظيفۀ او تيمّم است اگر در بعضى از جاهاى تيمّم او زخم يا دمل يا شكستگى باشد، بايد به دستور وضوى جبيرهاى تيمّم جبيرهاى نمايد.
مسئله 302- كسى كه بايد با وضو يا غسل جبيرهاى نماز بخواند، چنانچه بداند كه تا آخر وقت عذر او برطرف نمىشود، مىتواند در اوّل وقت نماز بخواند، ولى اگر اميد دارد كه تا آخر وقت عذر او برطرف شود، بهتر است صبر كند و اگر اوّل وقت نماز خواند و آخر وقت عذرش برطرف شد لازم نيست نماز را اعاده كند.
مسئله 303- نمازهايى را كه انسان با وضوى جبيرهاى خوانده صحيح است و بعد از آنكه عذرش برطرف شد، براى نمازهاى بعد بايد وضو بگيرد.
- احكام غسل
مسئله 304- غسل را به دو صورت مىتوان انجام داد:
اوّل: غسل ترتيبى و آن غسلى است كه اوّل سر و گردن، بعد طرف راست و بعد طرف چپ بدن را بشويد. و اگر عمداً يا از روى فراموشى يا بهواسطۀ ندانستنِ مسئله به اين ترتيب عمل نكند، غسل او باطل است.
دوّم: غسل ارتماسى و آن غسلى است كه در يك لحظه، آب، تمام بدن را فرا بگيرد، بلكه اگر به نيّت غسل ارتماسى، به تدريج در آب فرو رود، غسل او صحيح است. چنانکه اگر بعضى از بدن غسل كننده، در آب و بعضى قسمتهاى ديگر، بيرون از آب باشد و به نيّت غسل، بقيۀ بدن را در آب فرو برد، غسل او صحيح است. چنانکه اگر همۀ بدن زير آب باشد و بعد از نيّت غسل، بدن را حركت دهد يا از آب بيرون آيد، غسل او صحيح است.
مسئله 305- در غسل ترتيبى مىتواند در زير آب به نيّت سر و گردن و بعد به نيّت طرف راست و بعد به نيّت طرف چپ، خود را حركت دهد.
مسئله 306- در غسل ترتيبى نصف عورتين را بايد با طرف راست بدن و نصف ديگر را بايد با طرف چپ بشويد، بلكه بهتر است تمام عورتين با هر دو طرف شسته شود.
مسئله 307- براى آنكه يقين كند هر سه قسمت يعنى سر و گردن و طرف راست و طرف چپ را كاملًا غسل داده، بايد هر قسمتى را كه مىشويد مقدارى از قسمتهاى ديگر را هم با آن قسمت بشويد.
مسئله 308- اگر بعد از غسل بفهمد مقدارى از بدن را نشسته، چنانچه از طرف چپ باشد، شستن همان مقدار كافى است و اگر از طرف راست باشد، بايد بعد از شستن آن مقدار دوباره طرف چپ را بشويد و اگر از سر و گردن باشد، بايد بعد از شستن آن مقدار، دوباره طرف راست و بعد طرف چپ را بشويد.
مسئله 309- اگر پيش از تمامشدن غسل، در شستن مقدارى از طرف چپ شك كند، شستن همان مقدار كافى است، ولى اگر بعد از تمامشدن غسل در شستن مقدارى از طرف چپ شك كند يا اگر بعد از اشتغال به شستن طرف چپ در شستن طرف راست يا مقدارى از آن شك كند يا بعد از اشتغال به شستن طرف راست در شستن سر و گردن يا مقدارى از آن شك كند، لازم نيست اعتنا كند.
مسئله 310- اگر بعد از غسل ارتماسى بفهمد به مقدارى از بدن آب نرسيده، چه جاى آن را بداند يا نداند، بايد دوباره غسل كند.
مسئله 311- كسى كه روزۀ واجب گرفته يا براى حجّ يا عمره احرام بسته، بهتر است غسل ارتماسى نكند.
مسئله 312- در غسل ارتماسى بايد تمام بدن پاك باشد، ولى در غسل ترتيبى پاك بودن تمام بدن لازم نيست. و اگر تمام بدن نجس باشد و هر قسمتى را پيش از غسلدادن آن قسمت آب بكشد كافى است.
مسئله 313- غسل جبيرهاى را بايد ترتيبى بهجا آورند و اگر ارتماسى انجام دهند باطل است.
مسئله 314- جايى را كه شك دارد از ظاهر بدن است يا از باطن، شستن آن لازم نيست.
مسئله 315- چيزى را كه مانع رسيدن آب به بدن است بايد برطرف كند و اگر پيش از آنكه يقين كند برطرف شده غسل نمايد، غسل او باطل است.
مسئله 316- اگر موقع غسل شك كند چيزى كه مانع از رسيدن آب باشد در بدن او هست يا نه، چنانچه احتمال او در نظر مردم بهجا باشد بايد وارسى كند تا مطمئن شود كه مانعى نيست.
مسئله 317- تمام شرطهايى كه براى صحيح بودن وضو گفته شد، مثل پاكبودن آب و مضافنبودن آن، در صحيح بودن غسل هم شرط است، ولى در غسل لازم نيست بدن را از بالا به پايين بشويد و نيز در غسل ترتيبى لازم نيست بعد از شستن هر قسمت فوراً قسمت ديگر را بشويد، و نيز لازم نيست آب جريان داشته باشد، بلكه همين مقدار كه بدن خوب تر شود گرچه جريان نداشته باشد كفايت مىكند.
مسئله 318- كسى كه قصد دارد پول حمّامى را ندهد يا از حرام بدهد، كار حرامى كرده ولى غسل باطل نيست و همچنين كسى كه زيادتر از معمول در حمّام آب مىريزد، غسلش صحيح است، ولى كار او حرام و ضامن حمّامى است و بايد او را راضى كند.
مسئله 319- اگر شك كند كه غسل كرده يا نه، بايد غسل كند، ولى اگر بعد از غسل شك كند كه غسل او درست بوده يا نه، لازم نيست دوباره غسل نمايد.
مسئله 320- اگر در بين غسل حدث اصغر از او سر زند مثلاً بول كند، غسل باطل نمىشود، ولى بعد از غسل براى نماز بايد وضو بگيرد؛ البته اگر در بین یک جزء باشد، همان جزء را باید دوباره غسل دهد.
مسئله 321- هرگاه به خيال اينكه به اندازۀ غسل و نماز وقت دارد براى نماز غسل كند، گرچه بعد از غسل بفهمد كه به اندازۀ غسل وقت نداشته، غسل او صحيح است؛ بلكه اگر يقين دارد كه به
اندازۀ غسل و نماز وقت ندارد و غسل كند، گرچه غسل او براى نماز باشد، غسل او صحيح است، گرچه معصيت كرده است.
مسئله 322- كسى كه غسل واجب بر گردن اوست، اگر شك كند غسل كرده يا نه، نمازهايى را كه خوانده صحيح است، ولى براى نمازهاى بعد بايد غسل كند.
مسئله 323- چند غسل واجب يا مستحب، يا واجب و مستحب را مىتوان با يك غسل انجام داد، در صورتى كه همه را نيّت كند و اگر يكى از آنها را نيّت كند كفايت از بقيه نمىكند. مگر آنکه به نیّت مافیالذّمّه غسل کند که اگر هر غسلی بر گردن اوست، این غسل به جای آن باشد که در این صورت و با این نیّت، از بقیۀ غسلها کفایت میکند.
مسئله 324- كسى كه مىخواهد غسل كند، اگر بر جايى از بدن او آيۀ قرآن يا اسم خداوند متعال نوشته شده باشد، حرام است دست به آن نوشته بگذارد و اگر بخواهد غسل كند، بايد آب را طورى به بدن برساند كه دست او به نوشته نرسد.
مسئله 325- كسى كه غسل جنابت بهجا آورده، لازم نيست وضو بگيرد؛ بلكه كسى كه هر غسلى چه واجب و چه مستحبّ، غير از غسل استحاضه، انجام داده، لازم نيست وضو بگيرد و مىتواند نماز بخواند.
- احكام جنابت
مسئله 326- به دو چيز انسان جنب مىشود:
اوّل: جماع.
دوّم: بيرون آمدن منى، چه در خواب باشد يا بيدارى، كم باشد يا زياد، همراه با شهوت باشد يا بدون شهوت، با اختيار باشد يا بدون اختيار.
مسئله 327- اگر چيزى از انسان خارج شود و نداند منى است يا نه، چنانچه با شهوت و جستن بيرون آمده و بعد از بيرونآمدن آن بدن سست شده، آن رطوبت حكم منى را دارد، و اگر هيچيك از اين سه نشانه يا بعضى از اينها را نداشته باشد، حكم منى را ندارد. ولى در زن و مريض لازم نيست آن آب با جستن بيرون آمده باشد، و آنچه كه مسلّم است خروج منى از زن بسيار نادر است و آنچه در موقع شهوت از او بيرون مىآيد ترشّحاتى بيش نيست و غسل واجب نمىشود.
مسئله 328- مستحب است انسان بعد از بيرون آمدن منى، بول كند، و اگر بول نكند و بعد از غسل چيزى از او بيرون آيد كه نداند منى است يا نه، حكم منى را دارد، مگر آنكه مدّتى گذشته باشد كه اطمينان پيدا كند منى در مجرى نمانده است.
مسئله 329- اگر انسان جماع كند و به اندازۀ ختنهگاه يا بيشتر داخل شود، در زن باشد يا در مرد، در قبل باشد يا در دبر، بالغ باشند يا نابالغ، گرچه منى بيرون نيايد، هر دو جنب مىشوند، ولى اگر داخل در اليتين قبل يا دبر باشد غسل بر هيچكدام واجب نمىشود.
مسئله 330- اگر شك كند كه به مقدار ختنهگاه داخل شده يا نه، غسل بر او واجب نيست.
مسئله 331- اگر با حيوانى نزديكى نمايد، چه منى از او بيرون آيد يا نيايد، جنب مىشود.
مسئله 332- اگر منى از جاى خود حركت كند و بيرون نيايد، يا انسان شك كند كه منى از او بيرون آمده يا نه، غسل بر او واجب نيست.
مسئله 333- كسى كه نمىتواند غسل كند ولى تيمّم برايش ممكن است، بعد از داخل شدن وقت نماز هم مىتواند با عيال خود نزديكى كند.
مسئله 334- اگر در لباس خود منى ببيند و بداند كه از خود اوست و براى آن غسل نكرده، بايد غسل كند و نمازهايى را كه يقين دارد بعد از بيرونآمدن منى خوانده قضا كند، ولى نمازهايى را كه احتمال مىدهد بعد از بيرون آمدن آن منى خوانده، لازم نيست قضا نمايد.
- چيزهايى كه بر جنب حرام است
مسئله 335- سه چيز بر جنب حرام است:
اوّل: رساندن جايى از بدن به خط قرآن يا به اسم خدا و اسم پيغمبران و امامان و حضرت زهرا«سلاماللهعلیهم».
دوّم: گذاشتن چيزى يا توقّف در مساجد و حرم ائمّۀ طاهرين«سلاماللهعلیهم»، ولى اگر از يك درب مسجد يا حرم داخل شود و از درب ديگر خارج شود مانعى ندارد، مگر مسجدالحرام و مسجد پيغمبراكرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلم»، ولى توقّف در جاهايى كه مربوط به مسجد است ولى مسجد نيست و توقّف در صحنها و رواقهاى پيامبران و ائمّه«سلاماللهعلیهم» و حرمهاى امامزادهها مانعى ندارد.
سوّم: خواندن هر يك از آياتى كه سجده واجب دارد و آن آيات در چهار سوره است:
1- آيۀ پانزده، سورۀ سجده؛
2- آيۀ سى و هفت، سورۀ فصّلت؛
3- آيۀ شصت و دو، سورۀ النّجم؛
4- آيۀ نوزده، سورۀ علق.
- چيزهايى كه بر جنب مكروه است
مسئله 336- نه چيز بر جنب مكروه است:
اوّل و دوّم: خوردن و آشاميدن، ولى اگر وضو بگيرد مكروه نيست.
سوّم: خواندن بيشتر از هفت آيه از سورههايى كه سجدۀ واجب ندارد.
چهارم: رساندن جايى از بدن به جلد و حاشيه و بين خطهاى قرآن.
پنجم: همراه داشتن قرآن.
ششم: خوابيدن، ولى اگر وضو بگيرد يا بهواسطۀ نداشتن آب، به جاى غسل، تيمّم كند، مكروه نيست.
هفتم: خضاب كردن به حنا و مانند آن.
هشتم: ماليدن روغن به بدن.
نهم: جماعكردن بعد از آنكه محتلم شده، يعنى در خواب منى از او بيرون آمده.
مسئله 337- غسل جنابت به خودى خود مستحب است و لازم نيست براى انجام كارى مثل نماز يا خواندن قرآن باشد، چنانکه لازم نيست در وقت غسل، نيّت كند كه غسل واجب يا مستحب مىكنم و اگر فقط به قصد قربت غسل كند، كافى است.
مسئله 338- از آنجا كه عرق جنب از حرام نجس نيست، بنابراين كسى كه از حرام جنب شده، چنانچه با آب گرم، غسل كند، اگر عرق هم بكند، غسل او صحيح است.
- احكام استحاضه
غير از خون حيض و نفاس و زخم و دُمَل و بكارت، هر خونى از زن خارج شود، خون استحاضه است و زن را در حال استحاضه، «مستحاضه» مىنامند.
مسئله 339- استحاضه سه قسم است:
اوّل: قليله.
دوّم: متوسّطه.
سوّم: كثيره.
قليله آن است كه اگر زن به خود پنبهاى بگيرد فقط ظاهر آن آلوده شود، و در متوسّطه خون به درون پنبه نفوذ كند ولى از طرف ديگر آن خارج نشود، و در كثيره خون پنبه را فرا گرفته و از طرف ديگر خارج شود.
مسئله 340- در استحاضۀ قليله زن بايد براى هر نماز يك وضو بگيرد و خود را تطهير كند، و در استحاضۀ متوسّطه بايد براى نماز صبح غسل كند و وضو بگيرد و تا صبح ديگر براى نمازهاى خود كارهاى استحاضۀ قليله را انجام دهد، و در استحاضۀ كثيره علاوه بر كارهاى استحاضه متوسّطه، بايد يك غسل براى نماز ظهر و عصر و يكى براى نماز مغرب و عشا بهجا آورد، و بين نمازهاى ظهر و عصر يا مغرب و عشا فاصله نيندازد، و اگر فاصله بيندازد، بايد دوباره غسل كند، و اگر بين هر نماز واجب يا مستحب فاصله نيندازد، يك غسل كافى است. بنابراين اگر نماز ظهر و عصر را نزديك غروب بخواند مىتواند با يك غسل، نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را بخواند. و اين احكام در صورتى است كه خون خارج شود، ولى اگر خون خارج نشود، گرچه بداند دوباره خون مىآيد يا خون در باطن وجود دارد، با وضو و غسلى كه دارد مىتواند نماز بخواند.
مسئله 341- مستحاضۀ متوسّطه و كثيره كه بايد وضو بگيرد و غسل كند، هر كدام را اوّل بهجا آورد صحيح است، ولى بهتر آن است كه اوّل وضو بگيرد.
مسئله 342- اگر استحاضۀ زن بعد از نماز تغيير كند، مثلاً از قليله، متوسّطه يا كثيره و يا از متوسّطه، كثيره شود، بايد براى نمازهاى بعد به تكليف فعلى خود عمل نمايد، مثلاً اگر استحاضۀ قليله بعد از نماز صبح متوسّطه شود، بايد براى نماز ظهر و عصر غسل كند و اگر كثيره شود بايد براى نماز مغرب و عشا هم غسل نمايد.
مسئله 343- مستحاضۀ كثيره يا متوسّطه اگر پيش از داخل شدن وقت نماز براى نماز غسل كند، چنانچه فاصله زياد باشد، غسل او باطل است، ولى اگر قبل از اذان صبح براى نماز شب غسل كند، لازم نيست براى نماز صبح دوباره غسل و وضو را بهجا آورد.
مسئله 344- زن مستحاضه براى خواندن نماز قضا و آيات و احتياط و سجده فراموش شده و تشهّد فراموش شده، اگر آنها را بعد از نماز فوراً بهجا آورد، لازم نيست كارهاى استحاضه را انجام دهد.
مسئله 345- زن مستحاضه بعد از آنكه خونش قطع شد فقط براى نماز اوّلى كه مىخواند بايد كارهاى مستحاضه را انجام دهد، ولى اگر بداند از وقتى كه براى نماز پيش مشغول غسل شده ديگر خون نيامده، لازم نيست دوباره غسل نمايد.
مسئله 346- اگر زن نداند استحاضۀ او چه قسم است، لازم نيست خود را وارسى نمايد. پس اگر بداند سابقاً كداميك از سه قسم بوده، به وظيفۀ همان قسم رفتار نمايد، و الّا اگر شك دارد بنا را بر اقل بگذارد، مثلاً اگر نداند استحاضهاش قليله است يا غير آن، به وظيفۀ قليله عمل كند و عباداتش صحيح است، گرچه بعد بفهمد وظيفۀ واقعيش غير آن بوده است.
مسئله 347- زن مستحاضه اگر بداند از وقتى كه مشغول وضو يا غسل شده خونى از او بيرون نيامده و تا بعد از نماز هم خون در داخل فرج نيست و بيرون نمىآيد، مىتواند خواندن نماز را تأخير بيندازد.
مسئله 348- اگر مستحاضه بداند كه پيش از گذشتن وقت نماز به كلّى پاك مىشود يا به اندازۀ خواندن نماز، خون بند مىآيد، بايد صبر كند و نماز را در وقتى كه پاك است بخواند.
مسئله 349- مستحاضۀ قليله بعد از وضو و مستحاضۀ كثيره و متوسّطه بعد از غسل و وضو بايد فوراً مشغول نماز شود، ولى گفتن اذان و اقامه و خواندن دعاهاى قبل از نماز اشكال ندارد، و در نماز هم مىتواند كارهاى مستحب مثل قنوت و غير آن را بهجا آورد و همچنين انجام تعقيبات متعارفه براى نمازهاى بعد اشكال ندارد.
مسئله 350- اگر در موقع غسل، خون قطع نشود، غسل صحيح است، ولى اگر موجب سرايت نجاست به جاهاى ديگر بدن شود و نتواند از جريان خون جلوگيرى كند، بايد تيمّم نمايد.
مسئله 351- زن مستحاضه اگر بخواهد روزه بگيرد، لازم نيست از بيرونآمدن خون جلوگيرى نمايد.
مسئله 352- روزۀ مستحاضه مطلقاً صحيح است، گرچه غسلهاى خود را انجام ندهد.
مسئله 353- اگر در بين نماز، استحاضۀ قليله، متوسّطه يا متوسّطه، كثيره شود، بايد نماز را بشكند و براى آن غسل كند و وضو بگيرد.
مسئله 354- اگر آب براى مستحاضه ضرر دارد يا براى هيچكدام از وضو و غسل وقت ندارد، بايد دو تيمّمكند، يكى بدل از غسل و ديگرى بدل از وضو و اگر براى يكى از آنها وقت ندارد يا براى او ضرر دارد، بايد بدل آن تيمّم كند و ديگرى را بهجا آورد.
مسئله 355- مستحاضه اگر بخواهد غير از نماز كارى انجام دهد كه شرط آن طهارت است، مثلاً بخواهد جايى از بدن خود را به خط قرآن برساند، بايد كارهاى استحاضه را انجام دهد.
مسئله 356- رفتن در مسجد الحرام و مسجد النّبى«صلیاللهعلیهوآلهوسلم» و توقّف در ساير مساجد و حرمهاى ائمّۀ طاهرين«سلاماللهعلیهم» و خواندن آیهاى كه سجدۀ واجب دارد، براى مستحاضه اشكال ندارد و نزديكى شوهر با او نيز حلال است، گرچه غسل استحاضه نكرده باشد.
مسئله 357- اگر زن شك داشته باشد خونى كه از او خارج مىشود خون استحاضه است يا خونهاى ديگر، چنانچه نشانۀ آنها را نداشته باشد، بايد كارهاى استحاضه را انجام دهد.
- احكام حيض
حيض خونى است كه غالباً در هر ماه چند روزى از رحم زنها خارج مىشود و زن را در حال حيض، «حائض» مىگويند.
مسئله 358- خون حيض در بيشتر اوقات، غليظ و گرم و رنگ آن سرخ مايل به سياهى است و با فشار و كمى سوزش بيرون مىآيد.
مسئله 359- زنهاى سيّده بعد از تمام شدن شصت سال قمرى يائسه مىشوند، يعنى خون حيض نمىبينند، و زنهايى كه سيّده نيستند، بعد از تمام شدن پنجاه سال قمرى يائسه مىشوند.
مسئله 360- خونى كه دختر پيش از تمام شدن نه سال قمرى و زن بعد از يائسه شدن مىبيند، حيض نيست.
مسئله 361- زن حامله و زنى كه بچّه شير مىدهد، ممكن است حيض ببيند.
مسئله 362- دخترى كه نمىداند نه سالش تمام شده يا نه، اگر خونى ببيند كه نشانههاى حيض را نداشته باشد، حيض نيست. و اگر نشانههاى حيض را داشته باشد، حيض است و معلوم مىشود نه سال او تمام شده است.
مسئله 363- زنى كه شك دارد يائسه شده يا نه، اگر خونى ببيند و نداند حيض است يا نه، بايد بنا بگذارد كه يائسه نشده است.
مسئله 364- مدّت حيض كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نمىشود و اگر مختصرى هم از سه روز كمتر باشد، حيض نيست.
مسئله 365- بايد سه روز اوّل حيض پشت سر هم باشد، پس اگر مثلاً دو روز خون ببيند و يك روز پاك شود و دوباره يك روز خون ببيند، حيض نيست.
مسئله 366- لازم نيست در تمام سه روز خون بيرون بيايد، بلكه اگر خون در فرج باشد، كافى است و چنانچه در بين سه روز، به مقدار كمى پاك شود و مدّت پاك شدن به قدرى كم باشد كه بگويند در تمام سه روز در فرج خون بوده، باز هم حيض است.
مسئله 367- اگر سه روز پشت سر هم خون ببيند و پاك شود، چنانچه دوباره خون ببيند و روزهايى كه خون ديده و در وسط پاك بوده روى هم از ده روز بيشتر نشود، روزهايى هم كه در وسط پاك بوده حيض است.
مسئله 368- اگر در ايّام عادت خونى ببيند كه از سه روز بيشتر و از ده روز كمتر باشد و نداند خون حيض است يا نه، بايد آن را حيض قرار دهد.
مسئله 369- اگر خونى ببيند و شك كند كه خون حيض است يا استحاضه، چنانچه شرايط حيض را داشته باشد بايد حيض قرار دهد.
مسئله 370- اگر خونى ببيند كه نداند خون حيض است يا بكارت، بايد خود را وارسى كند، يعنى مقدارى پنبه داخل فرج نمايد و كمى صبر كند، بعد بيرون آورد پس اگر اطراف آن آلوده باشد، خون بكارت است و اگر به همۀ آن رسيده، حيض مىباشد.
مسئله 371- اگر كمتر از سه روز خون ببيند و پاك شود و بعد سه روز خون ببيند، خون دوّم حيض است و خون اوّل گرچه در روزهاى عادتش باشد، حيض نيست.
مسئله 372- سه چيز بر حائض حرام است:
اوّل: عبادتهايى كه مانند نماز بايد با وضو يا غسل يا تيمّم بهجا آورده شود، ولى بهجا آوردن عبادتهايى كه نياز به آنها ندارد مانند نماز ميّت، مانعى ندارد.
دوّم: تمام چيزهايى كه بر جنب حرام است و در احكام جنابت گفته شد.
سوّم: جماعكردن در فرج كه هم براى مرد حرام است و هم براى زن، و در پشت زن حائض، دخولكردن كراهت شديد دارد.
مسئله 373- اگر شمارۀ روزهاى حيض به سه قسمت تقسيم شود و مرد در قسمت اوّل آن با زن خود در قبل جماع كند، مستحب است هيجده نخود طلا كفّاره به فقير بدهد، و اگر در قسمت دوّم جماع كند، نه نخود، و اگر در قسمت سوّم جماع كند، چهار و نيم نخود بدهد.
مسئله 374- اگر كسى در هر سه قسمت حيض با زن خود جماع كند، بهتر است كه هر سه كفّاره را كه روى هم سى و يك نخود و نيم مىشود، بدهد.
مسئله 375- اگر انسان بعد از آنكه در حال حيض جماع كرده و كفّارۀ آن را داده دوباره جماع كند، مستحب است باز هم كفّاره بدهد. و اگر كفّاره نداده، بهتر است براى هر جماع يك كفّاره بدهد.
مسئله 376- كسى كه نمىتواند كفّاره بدهد، خوب است صدقهاى به فقير بدهد و اگر نمىتواند، استغفار كند.
مسئله 377- طلاقدادن زن در حال حيض باطل است.
مسئله 378- اگر زن بگويد حائضم يا از حيض پاك شدهام، بايد حرف او را قبول كرد، مگر آنكه متهم باشد.
مسئله 379- اگر زن در بين نماز حائض شود، نمازش باطل است.
مسئله 380- بعد از آنكه زن از خون حيض پاك شد، واجب است براى نماز و عبادتهاى ديگرى كه بايد با وضو يا غسل يا تيمّم بهجا آورده شود، غسل كند و لازم نيست براى نماز وضو بگيرد، گرچه بهتر است وضو هم بگيرد.
مسئله 381- بعد از آنكه زن از خون حيض پاك شد، اگرچه غسل نكرده باشد، طلاق او صحيح است و شوهرش هم مىتواند با او جماع كند، امّا كارهاى ديگرى كه در وقت حيض بر او حرام بوده مانند توقّف در مسجد و مسّ خط قرآن، تا غسل نكند حلال نمىشود.
مسئله 382- نمازهاى يوميهاى كه زن در حال حيض نخوانده، قضا ندارد، ولى روزههاى واجب را بايد قضا كند.
مسئله 383- هرگاه وقت نماز داخل شود و بداند كه اگر نماز را تأخير بيندازد حائض مىشود، بايد فوراً نماز بخواند.
مسئله 384- اگر زن نماز را تأخير بيندازد و از اوّل وقت به اندازۀ انجام واجبات يك نماز بگذرد و حائض شود، قضاى آن نماز بر او واجب است.
مسئله 385- اگر زن در آخر وقت نماز از خون پاك شود و به اندازۀ غسل يا تيمّم و خواندن يك ركعت نماز يا بيشتر وقت داشته باشد، بايد نماز را بخواند و اگر نخواند بايد قضاى آن را بهجا آورد.
مسئله 386- اگر زن حائض بعد از پاك شدن شك كند كه براى نماز وقت دارد يا نه، بايد نمازش را بخواند.
مسئله 387- مستحب است زن حائض در وقت نماز، خود را از خون پاك نمايد و پنبه و دستمال را عوض كند و وضو بگيرد و اگر نمىتواند خود را پاك نمايد، با همان حال وضو بگيرد و اگر نمىتواند وضو بگيرد، تيمّم نمايد و در سجّادۀ خود رو به قبله بنشيند و مشغول ذكر و دعا و صلوات شود.
مسئله 388- همراه داشتن قرآن و رساندن جايى از بدن به جلد و حاشيۀ قرآن براى حائض مكروه است.
مسئله 389- زن در حال حيض مىتواند غسلهاى واجب يا مستحب مانند غسل جنابت و جمعه را بهجا آورد.
- اقسام زنهاى حائض
مسئله 390- زنهاى حائض شش دستهاند:
اوّل: صاحب عادت وقتيه و عدديه، و آن زنى است كه دو ماه پشت سر هم در وقت معيّن خون حيض ببيند و شمارۀ روزهاى حيض او هم در هر دو ماه يك اندازه باشد، مثل آنكه دو ماه پشت سر هم از اوّل تا هفتم خون ببيند.
دوّم: صاحب عادت وقتيه، و آن زنى است كه دو ماه پشت سر هم در وقت معيّن خون حيض ببيند، ولى شماره روزهاى عادت او در هر دو ماه يك اندازه نباشد، مثلاً دو ماه پشت سر هم از روز اوّل ماه خون ببيند، ولى ماه اوّل روز هفتم و ماه دوّم روز هشتم از خون پاك شود.
سوّم: صاحب عادت عدديه و آن زنى است كه شمارۀ روزهاى حيض او در دو ماه پشت سر هم به يك اندازه باشد، ولى وقت ديدن آن دو خون يكى نباشد، مثل آنكه ماه اوّل از پنجم تا دهم و ماه دوّم از دوازدهم تا هفدهم خون ببيند.
چهارم: مضطربه و آن زنى است كه چند ماه خون ديده، ولى عادت معيّنى پيدا نكرده يا عادتش بهم خورده و عادت تازهاى پيدا نكرده است.
پنجم: مبتدئه و آن زنى است كه دفعۀ اوّل خون ديدن اوست.
ششم: ناسيه و آن زنى است كه عادت خود را فراموش كرده است. و هر كدام اينها احكامى دارند كه در مسائل آينده گفته مىشود.
- احكام زنهاى حائض
مسئله 391- زنى كه عادت وقتيه و عدديه، يا وقتيه دارد، اگر چند روز جلوتر يا عقبتر از وقت عادت خود خون ببيند به طورى كه بگويند حيض را جلو يا عقب انداخته، گرچه آن خون نشانههاى حيض را نداشته باشد، بايد به احكامى كه براى زن حائض گفته شد عمل كند.
مسئله 392- زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر چند روز پيش از عادت يا چند روز بعد از عادت و همۀ روزهاى عادت، خون ببيند و روى هم از ده روز بيشتر نشود، همه حيض است. و اگر از ده روز بيشتر شود، فقط خونى را كه در روزهاى عادت خود ديده، حيض است و خونى كه پيش از آن يا بعد از آن ديده استحاضه مىباشد، و بايد عبادتهايى را كه در روزهاى پيش از عادت يا بعد از عادت بهجا نياورده، قضا نمايد.
مسئله 393- زنى كه هميشه خون مىبيند، اگر عادت دارد، بايد ايّام عادتش را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد، و اگر عادت ندارد، بايد خونى را كه نشانۀ حيض دارد حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد، و اگر همۀ خونها يك جور باشد، بايد در هر ماه به اندازۀ عادت خويشان خود، حيض قرار دهد و اگر خويش ندارد يا ايّام عادتشان يكسان نيست يا دسترسى به آنان ندارد، بايد در هر ماه ده روز را حيض قرار دهد. و از نظر وقت مخيّر است در قرار دادن اوّل ماه يا وسط ماه يا آخر آن.
مسئله 394- زنى كه عادت دارد، اگر بعد از آنكه سه روز يا بيشتر خون ديد پاك شود، بعد دوباره خون ببيند و فاصلۀ بين دو خون كمتر از ده روز باشد و همۀ روزهايى كه خون ديده با روزهايى كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر باشد، مثل آنكه پنج روز خون ببيند و پنج روز پاك شود و دوباره پنج روز خون ببيند، بايد هر كدام از دو خون را كه تمام يا بعض آن در ايّام عادت بوده، حيض و خون ديگر را استحاضه قرار دهد، و اگر مقدارى از خون اوّل و مقدارى از خون دوّم در ايّام عادت باشد، بايد خون اوّل را حيض قرار دهد.
مسئله 395- زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر بيشتر از ده روز خون ببيند، خونى كه در روزهاى عادت ديده گرچه نشانههاى حيض را نداشته باشد، حيض است، و خونى كه بعد از روزهاى عادت ديده گرچه نشانههاى حيض را داشته باشد، استحاضه است.
مسئله 396- زنى كه عادت عدديه دارد، اگر بيشتر از شمارۀ عادت خود خون ببيند و از ده روز بيشتر شود، چنانچه همۀ خونهايى كه ديده يكجور باشد، بايد از موقع ديدن خون به شمارۀ روزهاى عادتش حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد، و اگر همه خونهايى كه ديده يكجور نباشد، بلكه چند روز آن نشانه حيض را داشته باشد، بايد از روزى كه نشانه حيض را دارد به اندازه عادت خود حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
مسئله 397- وقتيه يا مضطربه يا مبتدئه اگر بيشتر از ده روز خونى ببيند كه چند روز آن نشانۀ حيض را دارد، چنانچه خونى كه نشانۀ حيض دارد كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد، بايد تمام آن را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد، و اگر خونى كه نشانۀ حيض دارد كمتر از سه روز يا بيشتر از ده روز باشد، يا همۀ خونها يك جور باشد، بايد به اندازۀ عادت خويشان خون حيض قرار دهد، و چنانچه خويش ندارد، يا شمارۀ عادت آنان يك جور نيست، يا دسترسى به آنان ندارد، بايد تا هفت روز را حيض قرار دهد.
مسئله 398- ناسيه يعنى زنى كه عادت خود را فراموش كرده، اگر بيشتر از ده روز خون ببيند، بايد روزهايى كه خون او نشانۀ حيض را دارد تا ده روز، حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد، و اگر نتواند حيض را بهواسطۀ نشانههاى آن تشخيص دهد، بايد تا هفت روز را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
مسئله 399- مبتدئه و مضطربه و ناسيه و زنى كه عادت عدديه دارد، اگر خونى ببينند كه نشانههاى حيض داشته باشد، يا اطمينان كنند كه سه روز طول مىكشد، بايد عبادت را ترك كنند، و چنانچه بعد بفهمند حيض نبوده، بايد عبادتهايى را كه بهجا نياوردهاند قضا نمايند. ولى اگر اطمينان نكنند كه تا سه روز طول مىكشد و نشانههاى حيض را هم نداشته باشد، بهتر است تا سه روز كارهاى استحاضه را بهجا آورند و كارهايى را كه بر حائض حرام است ترك نمايند و چنانچه پيش از سه روز پاك نشدند، بايد آن را حيض قرار دهند.
مسئله 400- زنى كه در حيض عادت دارد، چه در وقت آن يا عدد آن يا هم در وقت و هم در عدد آن، اگر دو ماه پشت سر هم برخلاف عادت خود خونى ببيند كه وقت آن يا شمارۀ روزهاى آن يا هم وقت و هم شمارۀ روزهاى آن يكى باشد، عادتش بر مىگردد به آنچه در اين دو ماه ديده است.
مسئله 401- زنى كه معمولًا ماهى يك مرتبه خون مىبيند، اگر در يك ماه دو مرتبه خون ببيند و آن خون نشانههاى حيض را داشته باشد، چنانچه روزهايى كه در وسط پاك بوده از ده روز كمتر نباشد، بايد هر دو را حيض قرار دهد.
مسئله 402- اگر سه روز يا بيشتر خونى ببيند كه نشانۀ حيض را دارد، بعد ده روز يا بيشتر خونى ببيند كه نشانۀ آن را ندارد، و دوباره سه روز يا بيشتر خونى به نشانههاى حيض ببيند، بايد خون اوّل و آخر را كه نشانۀ حيض داشته حيض قرار دهد.
مسئله 403- اگر زن پيش از ده روز پاك شود و بداند كه در باطن خون نيست، بايد براى عبادتهاى خود غسل كند، گرچه گمان داشته باشد كه پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مىبيند، ولى اگر اطمينان داشته باشد كه پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مىبيند، نبايد غسل كند، بلكه بايد به احكام حائض رفتار نمايد.
مسئله 404- اگر خون زن پيش از ده روز قطع شود و احتمال دهد كه در باطن خون باشد، بايد خود را وارسى كند، پس اگر پاك بود غسل كند و اگر پاك نبود تا ده روز را حيض قرار دهد، ولى بهتر است كارهايى را كه بر حائض حرام است ترك كند و كارهاى مستحاضه را انجام دهد.
مسئله 405- خونى را كه نمىداند حيض است يا استحاضه، مثلاً زنى كه عادتش هفت روز است اگر خونى ببيند كه بيشتر از ايّام عادت باشد و نداند كه از ده روز تجاوز مىكند تا آن را استحاضه قرار دهد يا قبل از ده روز قطع مىشود تا آن را حيض قرار دهد، مىتواند حيض قرار دهد، ولى بهتر است تا ده روز كارهايى را كه بر حائض حرام است ترك، و كارهاى استحاضه را انجام دهد.
مسئله 406- اگر چند روز را حيض قرار دهد و عبادت نكند، بعد بفهمد حيض نبوده است، بايد عبادتهايى را كه بهجا نياورده قضا نمايد. و اگر چند روز را به گمان اینکه حيض نيست عبادت كند، بعد بفهمد حيض بوده، چنانچه آن روزها را روزه گرفته، بايد قضا نمايد.
مسئله 407- استظهار عمل مستحبّى است كه زن در ايّامى كه نمىداند خونى كه از او خارج مىشود حيض است يا استحاضه، انجام مىدهد. و آن اين است كه كارهاى استحاضه را انجام داده، و كارهايى را كه بر حائض حرام است ترك مىنمايد.
مسئله 408- جلوگيرى از عادت شدن يا قطع نمودن عادت، قبل از سه روز با خوردن قرص يا استعمال آمپول و مانند اينها اشكال ندارد، و خونهايى كه كمتر از سه روز ديده است، حكم استحاضه را دارد.
مسئله 409- زنهايى كه براى جلوگيرى از عادت قرص مىخورند، اگر آلودگیهايى مشاهده كنند كه نشانۀ حيض را ندارد، بايد آن را استحاضه قرار دهند گرچه در ايّام عادتشان باشد.
مسئله 410- ديدن آلودگى قبل از ايّام عادت در صورتى كه رحم پاك باشد و نشانۀ حيض را نداشته باشد، استحاضه است.
احكام نفاس
مسئله 411- از وقتى كه اوّلين جزء بچّه از شكم مادر بيرون مىآيد چه زايمان طبيعى باشد يا غير طبيعى (سزارين)، خونى كه زن مىبيند، اگر پيش از ده روز يا سر ده روز قطع شود، خون نفاس است. و زن را در حال نفاس، «نُفَساء» مىگويند.
مسئله 412- خونى كه زن پيش از بيرونآمدن اوّلين جزء بچّه مىبيند، نفاس نيست.
مسئله 413- لازم نيست كه خلقت بچّه تمام باشد، بلكه اگر خون بستهاى هم از رحم زن خارج شود و خود زن بداند، يا يك نفر قابله بگويد كه اگر در رحم مىمانْد انسان مىشد، خونى كه مىبيند نفاس است.
مسئله 414- ممكن است خون نفاس يك آن بيشتر نيايد، ولى بيشتر از ده روز نمىشود.
مسئله 415- هرگاه شك كند كه چيزى سقط شده يا نه، يا چيزى كه سقط شده اگر مىماند انسان مىشد يا نه، لازم نيست وارسى كند، و خونى كه از او خارج مىشود شرعاً نفاس نيست.
مسئله 416- كارهايى كه بر حائض حرام است، بر نُفَساء هم حرام است، و آنچه بر حائض، واجب و مستحب و مكروه است، بر نُفَساء نيز چنين است.
مسئله 417- وقتى زن از خون نفاس پاك شد، بايد غسل كند و عبادتهاى خود را بهجا آورد. و اگر دوباره خون ببيند، چنانچه روزهايى كه خون ديده با روزهايى كه در وسط پاك بوده، روى هم ده روز يا كمتر باشد، تمام آن نفاس است.
مسئله 418- اگر زن از خون نفاس پاك شود و احتمال دهد كه در باطن خون هست، بايد خود را وارسى كند كه اگر پاك است براى عبادتهاى خود غسل نمايد.
مسئله 419- خون نفاس زن، چنانچه در حيض عادت دارد، به اندازۀ روزهاى عادت او نفاس و بقيه استحاضه است و اگر عادت ندارد تا ده روز نفاس و بقيه استحاضه مىباشد، و بهتر است كسى كه عادت دارد از روز بعد از عادت و كسى كه عادت ندارد بعد از روز دهم تا روز هيجدهم زايمان،
كارهاى استحاضه را بهجا آورد و كارهايى را كه بر نفساء حرام است ترك كند.
مسئله 420- نفسايى كه عادت حيضش كمتر از ده روز است، اگر بيشتر از روزهاى عادتش خون ببيند، بايد به اندازۀ روزهاى عادت خود را نفاس قرار دهد و غسل كند و عبادتهايش را بهجا آورد و بهتر است بعد از روزهاى عادت تا ده روز كارهايى را كه بر نفساء حرام است ترك، و كارهاى استحاضه را انجام دهد، پس اگر از ده روز گذشت، به اندازۀ روزهاى عادتش نفاس و بقيه استحاضه است، و اگر از ده روز كمتر باشد، تمام آن نفاس است.
مسئله 421- زنى كه در حيض عادت دارد، اگر بعد از زاييدن تا يك ماه يا بيشتر خون ببيند، به اندازۀ روزهاى عادت او نفاس است و ده روز از خونى كه بعد از نفاس مىبيند گرچه در روزهاى عادت ماهانهاش باشد، استحاضه است، و بعد از گذشتن ده روز، اگر خونى را كه مىبيند در روزهاى عادتش باشد، حيض است، چه نشانۀ حيض را داشته باشد يا نداشته باشد و اگر در روزهاى عادتش نباشد، بايد آن را استحاضه قرار دهد.
مسئله 422- زنى كه در حيض عادت ندارد، اگر بعد از زايمان تا يك ماه يا بيشتر خون ببيند، ده روز اوّل آن نفاس و ده روز دوّم آن استحاضه است، و خونى كه بعد از آن مىبيند، اگر نشانۀ حيض را داشته باشد حيض و گرنه آن هم استحاضه است.
مسئله 423- خون حيض يا نفاس اگر از مجراى غيرطبيعى خارج شود، حكم حيض و نفاس را دارد، ولى اگر شك داشته باشد كه خون حيض يا نفاس است، حكم آنها را ندارد.
احكام غسل مسّ ميّت
مسئله 424- اگر كسى بدن انسان مردهاى را كه سرد شده و غسلش ندادهاند، مس كند، يعنى جايى از بدن خود را به آن برساند، واجب است «غسلِ مسِّ ميّت» انجام دهد. چه در خواب مس كند چه در بيدارى، با اختيار مس كند يا بىاختيار، حتّى اگر ناخن و استخوان و موى او به ناخن و استخوان و موى ميّت برسد بايد غسل كند، ولى اگر حيوان مردهاى را مس كند غسل بر او واجب نيست.
مسئله 425- براى مسّ مردهاى كه تمام بدن او سرد نشده، غسل واجب نيست، اگرچه جايى را كه سرد شده مس نمايد.
مسئله 426- براى مسّ بچّۀ مرده، حتّى بچّۀ سقط شدهاى كه چهار ماه او تمام شده، غسل مسّ ميّت واجب است، بلكه بهتراست براى مسّ بچّۀ سقط شدهاى كه از چهار ماه كمتر دارد غسل كرد، بنابراين اگر بچّۀ چهار ماههاى مرده به دنيا بيايد، مادر او بايد غسل مسّ ميّت كند، بلكه اگر از چهار ماه كمتر هم داشته باشد بهتر است مادر او غسل نمايد.
مسئله 427- بچّهاى كه بعد از مردن مادر به دنيا مىآيد، وقتى بالغ شد واجب است غسل مسّ ميّت كند.
مسئله 428- اگر انسان، ميتى را كه سه غسل او كاملًا تمام شده مس نمايد، غسل بر او واجب نمىشود، ولى اگر پيش از آنكه غسل سوّم تمام شود جايى از بدن او را مس كند، گرچه غسل سوّم آنجا تمام شده باشد بايد غسل مسّ ميّت نمايد.
مسئله 429- اگر ديوانه يا بچّۀ نابالغى ميّت را مس كند، بعد از آنكه آن ديوانه عاقل يا بچّه بالغ شد، بايد غسل مسّ ميّت نمايد، چنانچه قبل از بلوغ هم مىتواند غسل كند.
مسئله 430- اگر از بدن زنده يا مردهاى كه غسلش ندادهاند، قسمتى كه داراى استخوان است جدا شود و پيش از آنكه قسمت جدا شده را غسل دهند انسان آن را مس نمايد، بايد غسل مسّ ميّت كند، ولى اگر قسمتى كه از زنده جدا شده استخوان نداشته باشد، براى مسّ آن غسل واجب نيست.
مسئله 431- براى مسّ استخوان و دندان و هر چيزى كه از مرده جدا شده و آن را غسل ندادهاند حتّى مو بايد غسل كرد، ولى براى مسّ استخوان و دندانى كه از زنده جدا شده و گوشت ندارد، غسل واجب نيست.
مسئله 432- غسل مسّ ميّت را بايد مثل غسل جنابت انجام دهند و لازم نيست كسى كه غسل مسّ ميّت كرده براى نماز وضو بگيرد، گرچه بهتر است وضو هم بگيرد.
مسئله 433- اگر چند ميّت را مس كند يا يك ميّت را چند بار مس نمايد، يك غسل كافى است.
مسئله 434- براى كسى كه بعد از مسّ ميّت غسل نكرده است، روزه گرفتن و توقّف در مسجد و جماع و خواندن سورههايى كه سجدۀ واجب دارد، مانعى ندارد، ولى براى نماز و مانند آن بايد غسل كند.
غسلهاى مستحب
مسئله 435- غسلهاى مستحب در شرع مقدّس اسلام بسيار است و از آن جمله است:
1- غسل جمعه، و وقت آن از اذان صبح جمعه است تا مغرب و اگر در روز جمعه غسل نكند، مستحب است تا روز شنبه قضاى آن را بهجا آورد، بلكه تا آخر هفته به عنوان رجاء مىتوان انجام داد. و نيز مىتوان از اذان صبح پنج شنبه تا اذان صبح جمعه به عنوان تهيّأ انجام داد. و مستحب است انسان در موقع غسل جمعه بگويد:
«اشْهَدُ انْ لاالهَ إلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَ انَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنى مِنَ التَّوَّابينَ وَ اجْعَلنى مِنَ الْمُتَطَهِّرينَ».
2- غسل شب اوّل ماه رمضان و تمام شبهاى طاق مثل شب سوّم و پنجم و هفتم، ولى از شب بيست و يكم مستحب است هر شب غسل كند و براى شبهاى اوّل، پانزدهم، هفدهم، نوزدهم، بيست و يكم، بيست و سوم، بيست و پنجم، بيست و هفتم و بيست و نهم بيشتر سفارش شده است و وقت غسل شبهاى ماه رمضان تمام شب است، و بهتر است هنگام مغرب بهجا آورده شود، ولى از شب بيست و يكم تا آخر ماه بهتر است غسل را بين نماز مغرب و عشا بهجا آورد. و نيز مستحب است در شب بيست و سوّم غير از غسل اوّل شب، يك غسل هم در آخر شب انجام دهد.
3- غسل شب عيد فطر و وقت آن از اوّل مغرب است تا اذان صبح و بهتر است در اوّل شب بهجا آورده شود.
4- غسل روز عيد فطر و عيد قربان و وقت آن از اذان صبح است تا مغرب و بهتر است آن را پيش از نماز عيد بهجا آورد.
5- غسل روز هشتم و نهم ذىالحجّه و در روز نهم بهتر است آن را نزديك ظهر بهجا آورد.
6- غسل روز اوّل، پانزدهم، بيست و هفتم و آخر ماه رجب.
7- غسل روز عيد غدير و بهتر است بعد از طلوع آفتاب، اوّل روز آن را انجام دهند.
8- غسل روز بيست و چهارم ذىالحجّه.
9- غسل روز عيد نوروز، پانزدهم شعبان، نهم و هفدهم ربيعالاوّل و روز بيست و پنجم ذيقعده.
10- غسل دادن بچّهاى كه تازه به دنيا آمده است.
11- غسل زنى كه براى غير شوهرش بوى خوش استعمال كرده است.
12- غسل كسى كه در حال مستى خوابيده است.
13- غسل كسى كه جايى از بدنش را به بدن ميّتى كه غسل دادهاند رسانده است.
14- غسل كسى كه در موقع گرفتن خورشيد يا ماه نماز آيات را عمداً نخوانده، در صورتى كه تمام ماه يا خورشيد گرفته باشد.
15- غسل كسى كه براى تماشاى دار آويخته رفته و آن را ديده باشد، ولى اگر اتفاقاً يا از روى ناچارى نگاهش بيفتد يا مثلاً براى شهادتدادن رفته باشد، غسل مستحب نيست.
مسئله 436- پيش از داخل شدن در حرم مكّه، شهر مكّه، مسجد الحرام، كعبه، حرم مدينه، شهر مدينه، مسجد پيغمبر«صلیاللهعلیهوآلهوسلم» و حرم امامان«سلاماللهعلیهم»، مستحب است انسان غسل كند، و اگر در يك روز چند مرتبه مشرّف شود، يك غسل كافى است، و كسى كه مىخواهد در يك روز داخل حرم مكّه و مسجدالحرام و كعبه شود، اگر به نيّت همه يك غسل كند كافى است. و نيز اگر در يك روز بخواهد داخل حرم مدينه و شهر مدينه و مسجد پيغمبر«صلیاللهعلیهوآلهوسلم» شود، يك غسل براى همه كفايت مىكند و براى زيارت پيغمبر و امامان از دور يا نزديك و براى حاجت خواستن از خداوند عالم و همچنين براى توبه و نشاط به جهت عبادت و براى سفر رفتن خصوصاً سفر زيارت حضرت سيّدالشّهداء«سلاماللهعلیه» مستحب است انسان غسل كند و اگر يكى از غسلهايى را كه در اين مسئله گفته شد بهجا آورد و بعد كارى كند كه وضو را باطل مىنمايد، مثلاً بخوابد، غسل او تا يك شبانهروز باطل نمىشود، ولى براى نماز و مانند آن بايد وضو بگيرد.
احكام اموات
احكام محتضر
مسئله 437- مسلمانى را كه محتضر است، يعنى در حال جاندادن مىباشد، مرد باشد يا زن، بزرگ باشد يا كوچك، بايد به پشت بخوابانند به طورى كه كف پاهايش به طرف قبله باشد، و اگر خواباندن او كاملًا به اين صورت ممكن نباشد، لازم نيست به اين دستور عمل كنند.
مسئله 438- بهتر آن است كه تا وقتى او را از محلّ احتضار حركت ندادهاند، رو به قبله باشد.
مسئله 439- رو به قبله كردن محتضر بر هر مسلمان واجب است و اجازه گرفتن از ولىّ او لازم نيست.
مسئله 440- مستحب است شهادتين و اقرار به دوازده امام«سلاماللهعلیهم» و ساير عقايد حقّه را به كسى كه در حال جاندادن است طورى تلقين كنند كه بفهمد، و نيز مستحب است چيزهايى را كه گفته شد تا وقت مرگ تكرار كنند.
مسئله 441- مستحب است اين دعاها را به محتضر تلقين كنند:
«اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الْكَثيرَ مِنْ مَعاصيكَ وَ اقْبَلْ مِنِّى الْيَسيرَ مِنْ طاعَتِكَ يا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسيرَ وَ يَعْفُو عَنِ الْكَثيرَ اقْبَلْ مِنِّى الْيَسيرَ وَ اعْفُ عَنِّى الْكَثيرَ انَّكَ انْتَ الْعَفُوُّ الْغَفُورُ اللَّهُمَّ ارْحَمْنى فَانَّكَ رَحيمٌ»
مسئله 442- مستحب است كسى را كه سخت جان مىدهد، اگر ناراحت نمىشود به جايى كه نماز مىخوانده ببرند.
مسئله 443- مستحب است براى راحت شدن محتضر بر بالين او سورۀ مباركه يس و الصافات و احزاب و آية الكرسى و آيۀ پنجاه و چهارم از سوره اعراف و سه آيۀ آخر سوره بقره، بلكه هر چه از قرآن ممكن است بخوانند.
مسئله 444- تنها گذاشتن محتضر و گذاشتن چيز سنگين روى شكم او و بودن جنب و حائض نزد او و همچنين حرف زدن زياد و گريه كردن و تنها گذاشتن زنها نزد او مكروه است.
احكام بعد از مرگ
مسئله 445- بعد از مرگ مستحب است دهان و چشمهاى ميّت را ببندند و دست و پاى او را دراز كنند و پارچهاى روى او بيندازند و اگر شب مرده است در جايى كه مرده، چراغ روشن كنند، و براى تشييع جنازۀ او مؤمنين را خبر كنند، و در دفن او عجله نمايند، ولى اگر يقين به مردن او ندارند، بايد صبر كنند تا معلوم شود و نيز اگر ميّت حامله باشد و بچّه در شكم او زنده باشد، بايد بچّه را از شكم او بيرون بياورند و او را دفن كنند.
مسئله 446- غسل و كفن و نماز و دفن مسلمان، چه دوازده امامى باشد يا نباشد، بر هر مكلّفى واجب است و اگر بعضى انجام دهند، از ديگران ساقط مىشود و چنانچه هیچکس انجام ندهد، همه معصيت كردهاند.
مسئله 447- اگر كسى مشغول كارهاى ميّت شود بر ديگران واجب نيست اقدام نمايند، ولى اگر او عمل را نيمهكاره بگذارد، بايد ديگران تمام كنند.
مسئله 448- اگر انسان يقين كند كه ديگرى مشغول كارهاى ميّت شده، واجب نيست به كارهاى ميّت اقدام كند، ولى اگر شك يا گمان دارد، بايد اقدام نمايد.
مسئله 449- اگر كسى بداند غسل يا كفن يا نماز يا دفن ميّت را باطل انجام دادهاند، بايد دوباره انجام دهد، ولى اگر گمان دارد كه باطل بوده يا شك دارد كه درست بوده يا نه، لازم نيست اقدام نمايد.
مسئله 450- براى غسل و كفن و نماز و دفن ميّت، بايد از ولىّ او اجازه بگيرند، گرچه صحّت آنها توقّف بر اذن ولىّ ندارد، و شاهد حال كفايت از اجازه مىنمايد.
مسئله 451- ولىّ زن كه در غسل و كفن و دفن او دخالت مىكند شوهر اوست و بعد از او، مردهايى كه از ميّت ارث مىبرند مقدّم بر زنهاى ايشانند و هر كدام كه در ارث بردن مقدم هستند، در اين امر نيز مقدّمند.
مسئله 452- اگر كسى بگويد من وصىّ يا ولىّ ميّتم يا ولىّ ميّت به من اجازه داده كه غسل و كفن و دفن ميّت را انجام دهم، چنانچه ديگرى نمىگويد من ولىّ يا وصىّ ميّتم يا ولىّ ميّت به من اجازه داده است، انجام كارهاى ميّت با اوست.
مسئله 453- اگر ميّت براى غسل و كفن و دفن و نماز خود غير از ولىّ كس ديگرى را معيّن كند،
بايد طبق وصيّت عمل شود و او اجازه دهد، گرچه لازم نيست آن شخص اين وصيّت را قبول كند، ولى اگر قبول كرد بايد به آن عمل كند.
احكام غسل ميّت
مسئله 454- واجب است ميّت را سه غسل بدهند:
اوّل: با آبى كه با سدر مخلوط باشد.
دوّم: با آبى كه با كافور مخلوط باشد.
سوّم: با آب خالص.
مسئله 455- سدر و كافور بايد به اندازهاى زياد نباشد كه آب را مضاف كند و به اندازهاى هم كم نباشد كه نگويند سدر و كافور با آب مخلوط شده است.
مسئله 456- اگر سدر و كافور به اندازهاى كه لازم است پيدا نشود، بايد مقدارى كه به آن دسترسى دارند در آب بريزند.
مسئله 457- كسى كه براى حجّ احرام بسته است، اگر پيش از تمامكردن سعى بين صفا و مروه بميرد، نبايد او را با آب كافور غسل دهند و به جاى آن بايد با آب خالص غسلش بدهند، و همچنين اگر در احرام عمره پيش از كوتاهكردن مو بميرد.
مسئله 458- اگر سدر و كافور يا يكى از اينها پيدا نشود يا استعمال آن جايز نباشد، مثل آنكه غصبى باشد، بايد به جاى هر كدام كه ممكن نيست ميّت را با آب خالص غسل بدهند.
مسئله 459- كسى كه ميّت را غسل مىدهد، در حال اختيار بايد مسلمان دوازده امامى و عاقل و آشنا به مسائل غسل باشد، گرچه بالغ نباشد.
مسئله 460- كسى كه ميّت را غسل مىدهد بايد قصد قربت داشته باشد، يعنى غسل را براى انجام فرمان خداوند عالم بهجا آورد.
مسئله 461- غسل بچّۀ مسلمان گرچه از زنا باشد، واجب است. و غسل و كفن و دفن كافر و اولاد او لازم نيست. و كسى كه از بچّگى ديوانه بوده و به حال ديوانگى بالغ شده، چنانچه پدر و مادر او يا يكى از آنان مسلمان باشند، بايد او را غسل داد و اگر هيچكدام از آنان مسلمان نباشند، غسل دادن او لازم نيست.
مسئله 462- بچّۀ سقط شده را اگر چهار ماه يا بيشتر دارد بايد غسل بدهند، و اگر چهار ماه ندارد، بايد در پارچهاى بپيچند و بدون غسل دفن كنند.
مسئله 463- اگر مرد، زن را و زن، مرد را غسل بدهد باطل است، گرچه محرم باشند. ولى زن مىتواند شوهر خود را غسل دهد و شوهر هم مىتواند زنِ خود را غسل دهد.
مسئله 464- اگر براى غسل ميتّى كه مرد است، مرد پيدا نشود، زنانى كه با او محرمند مىتوانند غسلش بدهند. و نيز اگر براى غسل ميّت زن، زن ديگرى نباشد، مردهايى كه با او محرمند، مىتوانند او را غسل دهند. ولى در هر صورت بايد عورت ميّت پوشانده شود و اگر محرم هم پيدا نشود، غسل و تيمّم ساقط است.
مسئله 465- مرد مىتواند دختر بچّهاى را كه سنّ او از سه سال بيشتر نيست غسل دهد، زن هم مىتواند پسر بچّهاى را كه سه سال بيشتر ندارد، غسل دهد.
مسئله 466- اگر ميّت و كسى كه او را غسل مىدهد هر دو مرد يا هر دو زن باشند، جايز است كه غير از عورت، جاهاى ديگر ميّت برهنه باشد و همينطور اگر محرم باشند.
مسئله 467- نگاه كردن به عورت ميّت در غير زن و شوهر حرام است و كسى كه او را غسل مىدهد اگر نگاه كند معصيت كرده، ولى غسل باطل نمىشود.
مسئله 468- اگر جايى از بدن ميّت نجس باشد، بايد پيش از آنكه آنجا را غسل بدهند آب بكشند.
مسئله 469- غسل ميّت مثل غسل جنابت است و مىشود آن را ترتيبى يا ارتماسى انجام داد.
مسئله 470- كسى كه در حال حيض يا جنابت مرده، همان غسلميّت براى او كافى است.
مسئله 471- جايز نيست براى غسل دادن ميّت مزد بگيرد، مگر در صورتى كه بتواند قصد قربت نمايد، ولى مزد گرفتن براى كارهاى مقدّماتى غسل حرام نيست.
مسئله 472- اگر آب پيدا نشود يا استعمال آن مانعى داشته باشد، بايد عوض هر غسل، ميّت را يك تيمّم بدهند.
مسئله 473- كسى كه ميّت را تيمّم مىدهد، بايد دست ميّت را به زمين بزند و به صورت و پشت دستهايش بكشد و اگر به اين صورت ممكن باشد، جايز نيست با دست ديگرى او را تيمّم دهد.
مسئله 474- كسانى كه به حكم حاكم شرع محكوم به اعدام مىشوند و قبل از اجراى حكم به دستور حاكم شرع خودشان غسل ميّت و كفن و حنوط را انجام مىدهند، تكرار آنها لازم نيست،
(مگر آنكه قبل از اجراى حكم خودشان بميرند). و بعد از اجراى حكم، نماز بر آنها مىخوانند و به همان حال آنها را دفن مىكنند، و لازم نيست خون را از بدن و كفن آنها بشويند، حتّى اگر بر اثر ترس و وحشت خود را نجس كنند، تكرار غسل لازم نيست، گرچه كفن را بايد تطهير نمايند.
احكام كفنكردن ميّت
مسئله 475- ميّت مسلمان را بايد با سه پارچه كه آنها را لنگ و پيراهن و سرتاسرى مىگويند كفن نمايند.
مسئله 476- لنگ بايد از ناف تا زانو، اطراف بدن را بپوشاند و بهتر آن است كه از سينه تا روى پا برسد. و پيراهن بايد به اندازهاى باشد كه صدق پيراهن كند و سرتاسرى بايد بيشتر از طول جسد باشد كه بستن دو سر آن ممكن باشد و پهناى آن بايد به اندازهاى باشد كه يك طرف آن روى طرف ديگر بيايد، گرچه صدق آن كفايت مىكند.
مسئله 477- مخارج غسل و كفن و دفن ميّت را به طور متعارف و متناسب با شأن او، مىتوان از اصل مالش برداشت، گرچه وصيّت نكرده باشد يا صغير داشته باشد، و مخارج تجهيز زن به عهدۀ شوهر است گرچه زن مال داشته باشد.
مسئله 478- هر يك از سه پارچۀ كفن نبايد به قدرى نازك باشد كه بدن ميّت از زير آن پيدا باشد.
مسئله 479- كفنكردن ميّت با چيز نجس و پارچۀ ابريشمى يا طلاباف و پوست حيوان حلال گوشت، در حال ناچارى اشكال ندارد، ولى با چيز غصبى يا پوست مردار و يا پارچهاى كه از پشم يا موى حيوان حرام گوشت تهيه شود، در حال ناچارى هم جايز نيست و بايد ميّت را بدون كفن دفن نمود.
مسئله 480- اگر كفن ميّت به نجاست خود او يا به نجاست ديگرى نجس شود، چنانچه كفن ضايع نمىشود، بايد مقدار نجس را بشويند يا ببرند، ولى اگر در قبر گذاشته باشند، بهتر است كه ببرند، بلكه اگر بيرونآوردن ميّت توهين به او باشد، بريدن واجب مىشود و اگر شستن يا بريدن آن ممكن نيست، در صورتى كه عوض كردن آن ممكن باشد بايد عوض نمايند.
مسئله 481- كسى كه براى حجّ يا عمره احرام بسته اگر بميرد، بايد مثل ديگران كفن شود و پوشاندن سر و صورتش اشكال ندارد.
مسئله 482- مستحب است انسان در حال سلامتى، كفن و سدر و كافور خود را تهيه كند.
احكام حنوطكردن ميّت
مسئله 483- بعد از غسل، واجب است ميّت را حنوط كنند، يعنى به پيشانى و كف دستها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاهاى او كافور بمالند و مستحب است به سر بينى ميّت هم كافور بمالند و بايد كافور سائيده و تازه باشد و اگر بهواسطۀ كهنه بودن، عطر او از بين رفته باشد، كافى نيست.
مسئله 484- مستحب آن است كه اوّل، كافور را به پيشانى ميّت بمالند، و در جاهاى ديگر هم ترتيب لازم نيست.
مسئله 485- بهتر آن است كه ميّت را پيش از كفنكردن، حنوط نمايند، گرچه در بين كفنكردن و بعد از آن هم مانعى ندارد.
مسئله 486- كسى كه براى حج احرام بسته است، اگر پيش از تمامكردن سعى بين صفا و مروه بميرد، حنوطكردن او جايز نيست و نيز اگر در احرام عمره پيش از آنكه موى خود را كوتاه كند بميرد، نبايد او را حنوط كنند.
مسئله 487- زنى كه شوهر او مرده و هنوز عدهاش تمام نشده، گرچه حرام است خود را خوشبو كند، ولى چنانچه بميرد حنوط او واجب است.
مسئله 488- مكروه است ميّت را با مشك و عنبر و عود و عطرهاى ديگر خوشبو كنند يا براى حنوط اينها را با كافور مخلوط نمايند.
مسئله 489- مستحب است قدرى تربت حضرت سيّد الشّهداء«سلاماللهعلیه» با كافور مخلوط كنند، ولى بايد از آن كافور به جاهايى كه بىاحترامى مىشود نرسانند و نيز بايد تربت به قدرى زياد نباشد كه وقتى با كافور مخلوط شد، آن را كافور نگويند.
مسئله 490- اگر كافور به اندازۀ غسل و حنوط نباشد، بايد غسل را مقدّم دارند و اگر براى هفت عضو كفايت نكند، بايد پيشانى را مقدّم دارند.
مسئله 491- مستحب است دو چوب تر و تازه در قبر همراه ميّت بگذارند.
احكام نماز ميّت
مسئله 492- نماز خواندن بر ميّت مسلمان، گرچه بچّه باشد واجب است، ولى بايد پدر و مادر آن بچّه يا يكى از آنان مسلمان باشد و شش سال بچّه تمام شده باشد.
مسئله 493- نماز ميّت بايد بعد از غسل و حنوط و كفنكردن او خوانده شود. و اگر پيش از اينها يا در بين اينها بخوانند، گرچه از روى فراموشى يا ندانستن مسئله باشد، كافى نيست.
مسئله 494- كسى كه مىخواهد نماز ميّت بخواند، لازم نيست با وضو يا غسل يا تيمّم باشد و بدن و لباسش پاك باشد، و اگر لباس او غصبى هم باشد، اشكال ندارد، گرچه مستحب است كه تمام چيزهايى را كه در نمازهاى ديگر لازم است رعايت كند.
مسئله 495- كسى كه به ميّت نماز مىخواند بايد رو به قبله باشد، و نيز واجب است ميّت را مقابل او به پشت بخوابانند، به طورى كه سر او به طرف راست نمازگزار و پاى او به طرف چپ نمازگزار باشد.
مسئله 496- مكان نمازگزار نبايد از جاى ميّت پستتر يا بلندتر باشد، ولى پستى و بلندى مختصر، اشكال ندارد.
مسئله 497- نمازگزار نبايد از ميّت دور باشد، ولى اگر كسى بهواسطۀ صفهاى نماز جماعت از ميّت دور باشد، اشكال ندارد، گرچه بخواهد فرادى نماز بخواند.
مسئله 498- نمازگزار بايد مقابل ميّت بايستد، ولى اگر نماز به جماعت خوانده شود و صف جماعت از دو طرف ميّت بگذرد، نماز كسانى كه مقابل ميّت نيستند اشكال ندارد.
مسئله 499- بين ميّت و نمازگزار، بايد پرده و ديوار يا چيزى مانند اينها نباشد، ولى اگر ميّت در تابوت و مانند آن باشد اشكال ندارد.
مسئله 500- در وقت خواندن نماز، بايد عورت ميّت پوشيده باشد و اگر كفنكردن او ممكن نيست، بايد عورتش را گرچه با تخته و آجر و مانند اينها باشد بپوشانند.
مسئله 501- نماز ميّت را بايد ايستاده و با قصد قربت بخواند و در موقع نيّت، ميّت را معيّن كند، مثلاً نيّت كند نماز مىخوانم بر اين ميّت قربة الى اللَّه.
مسئله 502- اگر كسى نباشد كه بتواند نماز ميّت را ايستاده بخواند، مىشود نشسته بر او نماز خواند.
مسئله 503- اگر ميّت وصيّت كرده باشد شخص معيّنى بر او نماز بخواند، لازم نيست كه از ولىّ ميّت اجازه بگيرد.
مسئله 504- بر چند ميّت مىشود يك نماز خواند، گرچه بعضىمرد و بعضى زن باشند.
مسئله 505- مكروه است بر ميّت چند مرتبه نماز بخوانند، ولى اگر ميّت اهل علم و تقوا باشد، مكروه نيست.
مسئله 506- اگر ميّت را عمداً يا از روى فراموشى يا به جهت عذرى بدون نماز دفن كنند، يا بعد از دفن معلوم شود نمازى كه بر او خوانده شده باطل بوده است، تا وقتى جسد او از هم نپاشيده، واجب است با شرطهايى كه براى نماز ميّت گفته شد به قبرش نماز بخوانند.
دستور نماز ميّت
مسئله 507- نماز ميّت پنج تكبير دارد و اگر نمازگزار پنج تكبير به اين ترتيب بگويد كافى است:
بعد از نيّت و گفتن تكبير اوّل بگويد:
«اشْهَدُ انْ لا إلهَ الّا اللَّهُ وَ انَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ».
و بعد از تكبير دوّم بگويد:
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ».
و بعد از تكبير سوّم بگويد:
«اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنينَ و الْمُؤْمِناتِ».
و بعد از تكبير چهارم اگر ميّت مرد است بگويد:
«اللَّهُمَّ اغْفِر لِهذَا الْمَيِّتِ».
و اگر زن است بگويد:
«اللهمَّ اغْفِرْ لِهذِهِ الْمَيِّت».
و بعد تكبير پنجم را بگويد و بهتر است بعد از تكبير اوّل بگويد:
«اشهَدُ انْ لا الهَ الّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَ اشْهَدُ انَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ارْسَلَهُ بِالْحَقِّ بَشيراً وَ نَذيراً بَيْنَ يَدَىِ السَّاعَةِ».
و بعد از تكبير دوّم بگويد:
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ و الِ مُحَمَّدٍ وَ بارِكْ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ ارْحَمْ مُحَمَّداً و الَ مُحَمَّدٍ كَافْضَلِ ما صَلَّيْتَ وَ بارَكْتَ وَ تَرَحَّمْتَ عَلى ابراهيمَ وَ الِ ابْراهيمَ انّكَ حَميدٌ مَجيدٌ وَ صَلِّ عَلى جَميعِ الْانْبِياءِ وَ الْمُرْسَلينَ وَ الشُّهَداءِ وَالصِّدّيقينَ وَ جَميعِ عِبادِ اللَّهِ الصَّالِحينَ».
و بعد از تكبير سوّم بگويد:
«اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ المُسْلِمينَ وَالْمُسْلِماتِ الْاحياءِ مِنْهُمْ وَ الْامْواتِ تابِعْ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ بِالْخَيْراتِ انَّكَ مُجيبُ الدَّعَواتِ انَّكَ عَلى كُلِّ شَىءٍ قَديرٌ».
و بعد از تكبير چهارم اگر ميّت مرد است بگويد:
«اللَّهُمَّ انَّ هذا عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ وَ ابْنُ امَتِكَ نَزَلَ بِكَ وَ انْتَ خَيْرُ مَنزُولٍ بِهِ اللَّهُمَّ انَّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ الّا خَيْراً وَ انْتَ اعْلَمُ بِهِ مِنَّا اللَّهُمَّ انْ كانَ مُحْسِناً فَزِدْ فِى احْسانِهِ وَ انْ كانَ مُسيئاً فَتَجاوَزْ عَنْهُ وَ اغْفِرْ لَهُ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَكَ فى اعْلى عِلّيينَ وَ اخْلُفْ عَلى اهْلِهِ فِى الْغابِرينَ وَ ارْحَمْهُ بِرَحْمَتِكَ يا ارْحَمَ الرَّاحِمينَ».
و بعد تكبير پنجم را بگويد، ولى اگر ميّت زن است، بعد از تكبير چهارم بگويد:
«اللَّهُمَّ انَّ هذِهِ امَتُكَ وَ ابْنَةُ عَبْدِكَ وَ ابْنَةُ امَتِكَ نَزَلَتْ بِكَ وَ انْتَ خَيْرُ مَنزُولٍ بِه اللَّهُمَّ انَّا لا نَعْلَمُ مِنْها الّا خَيْراً وَ انْتَ اعْلَمُ بِها مِنَّا اللَّهُمَّ انْ كانَتْ مُحْسِنَةً فَزِدْ فِى احْسانِها وَ انْ كانَتْ مُسيئَةً فَتَجاوَزْ عَنْها وَ اغْفِرْ لَها اللَّهُمَّ اجْعَلْها عِنْدَكَ فى اعْلى عِلّيينَ وَ اخْلُفْ عَلى اهْلِها فِى الْغابِرينَ وَ ارْحَمْها بِرَحْمَتِكَ يا ارْحَمَ الرَّاحِمينَ».
مسئله 508- بايد تكبيرها و دعاها را طورى پشت سر هم بخواند كه نماز از صورت خود خارج نشود.
مسئله 509- كسى كه نماز ميّت را به جماعت مىخواند بايد تكبيرها و دعاهاى آن را هم بخواند.
مستحبّات نماز ميّت
مسئله 510- دوازده چيز در نماز ميّت مستحب است:
اوّل: كسى كه نماز ميّت مىخواند با وضو يا غسل يا تيمّم باشد.
دوّم: اگر ميّت مرد است، امام جماعت يا كسى كه فرادى به او نماز مىخواند مقابل وسط قامت او بايستد و اگر ميّت زن است مقابل سينهاش بايستد.
سوّم: پا برهنه نماز بخواند.
چهارم: در هر تكبير دستها را بلند كند.
پنجم: فاصلۀ او با ميّت به قدرى كم باشد كه اگر باد لباسش را حركت دهد به جنازه برسد.
ششم: نماز ميّت را به جماعت بخواند.
هفتم: امام جماعت تكبير و دعاها را بلند بخواند و كسانى كه با او نماز مىخوانند، آهسته بخوانند.
هشتم: در جماعت گرچه مأموم يك نفر باشد، عقب امام بايستد.
نهم: نمازگزار به ميّت و مؤمنين زياد دعا كند.
دهم: پيش از نماز سه مرتبه بگويد «الصَّلوة».
يازدهم: نماز را در جايى بخوانند كه مردم براى نماز ميّت بيشتر به آنجا مىروند.
دوازدهم: زن حائض اگر نماز ميّت را به جماعت مىخواند در صفى تنها بايستد.
مسئله 511- خواندن نماز ميّت در مساجد مكروه است، ولى در مسجد الحرام مكروه نيست.
احكام دفن ميّت
مسئله 512- واجب است ميّت را طورى دفن كنند كه بوى او بيرون نيايد و درندگان هم نتوانند بدنش را بيرون آورند و اگر ترس آن باشد كه جانور بدن او را بيرون آورد، بايد قبر را محكم كنند.
مسئله 513- ميّت را مىتوان به جاى دفن، در بنا يا تابوت گذاشت، گرچه دفن او در زمين بهتر است.
مسئله 514- ميّت را بايد در قبر به پهلوى راست طورى بخوابانند كه جلوى بدن او رو به قبله باشد.
مسئله 515- اگر كسى در كشتى بميرد، چنانچه جسد او فاسد نمىشود و بودن او در كشتى مانعى ندارد، مىتوانند صبر كنند تا به خشكى برسند و او را در زمين دفن كنند وگرنه، بايد در كشتى غسلش بدهند و حنوط و كفن كنند و پس از خواندن نماز ميّت، چيز سنگينى به پايش ببندند و به دريا بيندازند يا او را در خمره و مانند آن بگذارند و درش را ببندند و به دريا بيندازند و اگر ممكن است بايد او را در جايى بيندازند كه فوراً طعمۀ حيوانات نشود.
مسئله 516- اگر بترسند كه دشمن قبر ميّت را بشكافد و بدن او را بيرون آورد و گوش يا بينى يا اعضاى ديگر او را ببرد، چنانچه ممكن باشد، بايد به طورى كه در مسئلۀ پيش گفته شد، او را به دريا بيندازند.
مسئله 517- دفن مسلمان در قبرستان كفّار و دفن كافر در قبرستان مسلمانان جايز نيست.
مسئله 518- دفن مسلمان در جايى كه بىاحترامى به او باشد، مانند جايى كه خاكروبه و كثافت مىريزند، جايز نيست.
مسئله 519- ميّت را نبايد در جاى غصبى دفن كنند و دفنكردن در جايى كه براى دفن كردن وقف نشده مانند مسجد و مدرسه، جايز نيست.
مسئله 520- دفن ميّت در قبر مردۀ ديگر جايز نيست، مگر آنكه قبر كهنه شده و ميّت اوّل به كلّى پوسيده شده باشد.
مسئله 521- چيزى كه از ميّت جدا مىشود، گرچه مو و ناخن و دندانش باشد، بايد با او دفن شود، و اگر موجب نبش شود، بايد جدا دفن شود. و دفن ناخن و دندانى كه از انسان زنده جدا مىشود، مستحب است.
مسئله 522- اگر كسى در چاه بميرد و بيرون آوردنش ممكن نباشد، بايد در چاه را ببندند و همان جا را قبر او قرار دهند و در صورتى كه چاه مال غير باشد، بايد به نحوى او را راضى كنند.
مسئله 523- اگر بچّه در رحم مادر بميرد، بايد به آسانترين راه او را بيرون آورند و چنانچه ناچار شوند كه او را قطعهقطعه كنند، اشكال ندارد.
مسئله 524- هرگاه مادر بميرد و بچّه در شكمش زنده باشد، گرچه اميد زنده ماندن طفل را نداشته باشند، بايد او را بيرون آورند و دوباره شكم را بدوزند.
مسئله 525- خوب است قبر را به اندازۀ قد انسان متوسّط گود كنند و ميّت را در نزديكترين قبرستان دفن نمايند، مگر آنكه قبرستان دورتر از جهتى بهتر باشد، مثل آنكه مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند يا مردم براى فاتحۀ اهل قبور بيشتر به آنجا مىروند، و نيز جنازه را در چند ذرعى قبر زمين بگذارند و تا سه مرتبه كمكم نزديك ببرند و در هر مرتبه زمين بگذارند و بردارند و در نوبت چهارم وارد قبر كنند و اگر ميّت مرد است در دفعۀ سوّم طورى زمين بگذارند كه سر او طرف پايين قبر باشد و در دفعۀ چهارم از طرف سر وارد قبر نمايند و اگر زن است در دفعۀ سوّم طرف قبلۀ قبر بگذارند و به پهنا وارد قبر كنند و در موقع واردكردن پارچهاى روى قبر بگيرند و نيز جنازه را به آرامى از تابوت بگيرند و وارد قبر كنند و دعاهايى كه دستور داده شده پيش از دفن و موقع دفن بخوانند و بعد از آنكه ميّت را در لحد گذاشتند، گرههاى كفن را باز كنند و صورت ميّت را روى خاك بگذارند و بالشى از خاك، زير سر او بسازند و پشت ميّت خشت خام يا كلوخى بگذارند كه ميّت به پشت برنگردد و پيش از آنكه لحد را بپوشانند، دست راست را به شانۀ راست ميّت بزنند و دست چپ را به قوت بر شانه چپ ميّت بگذارند و دهان را نزديك گوش او ببرند و بشدّت حركتش دهند و سه مرتبه بگويند:
«اسْمَعْ افْهَمْ يا فُلانَ بْنَ فُلان» يعنى «بشنو و بفهم اى فلان فرزند فلان» و به جاى فلان اسم ميّت و پدرش را بگويند، مثلاً اگر اسم او محمّد و اسم پدرش على است سه مرتبه بگويند:
«اسْمَعْ افْهَمْ يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ».
پس از آن بگويند:
«هَلْ انْتَ عَلَى الْعَهْدِ الَّذى فارَقْتَنا عَلَيْهِ مِنْ شَهادَةِ انْ لاالهَ الّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَ انَّ مُحَمَّداً«صلیاللهعلیهوآلهوسلم» عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ سَيِّدُ النَّبيينَ وَ خاتَمُ المُرْسَلينَ وَ انَّ عَلِيّاً اميرُالْمُؤْمِنينَ وَ سَيِّدُ الْوَصِيّينَ وَ امامٌ افْتَرَضَ اللَّهُ طاعَتَهُ عَلَى الْعالَمينَ وَ انَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ وَ عَلِىَّ بْنَ مُوسى
وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ وَ عَلىَّ بْنَ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِىٍّ وَ الْقائِمَ الحُجَّةَ الْمَهْدِىَّ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ ائِمَّةُ الْمُؤْمِنينَ و حُجَجُ اللَّهِ عَلَى الْخَلْقِ اجْمَعين وَ ائِمَّتُكَ ائِمَّةُ هُدىً بِكَ ابْرارٌ يا فُلانَ بْنَ فُلانٍ».
و به جاى فلان بن فلان، اسم ميّت و پدرش را بگويد و بعد بگويد:
«اذا اتاكَ الْمَلَكانِ المُقَرَّبانِ رَسُولَيْنِ مِنْ عِنْدِاللَّهِ تَبارَكَ وَ تَعالى وَ سَئَلاكَ عَنْ رَبِّكَ و عَنْ نَبِيِّكَ وَ عَنْ دينِكَ وَ عَنْ كِتابِكَ وَ عَنْ قِبْلَتِكَ وَ عَنْ ائِمَّتِكَ فَلا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ وَ قُلْ فى جَوابِهِما اللَّهُ رَبّى وَ مُحَمَّدٌ 6 نَبِيّى وَ الْاسلامُ دينى وَ الْقُرانُ كِتابى وَ الْكَعْبَةُ قِبْلَتى وَ أَميرُالمُؤْمِنينَ عَلِىُّ بْنُ ابيطالِبٍ امامى وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِىٍّ الْمُجْتَبى امامى وَ الحُسَيْنُ بْنُ عَلِىٍّ الشَّهِيدُ بِكَرْبَلا امامى وَ عَلِىٌّ زَيْنُ الْعابِدينَ امامى و مُحَمَّدٌ الْباقِرُ امامى وَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ امامى، وَ مُوسَى الكاظِمُ امامى، وَ عَلِىٌّ الرِّضا امامى، وَ مُحَمَّدٌ الْجَوادُ امامى، وَ عَلِىٌّ الْهادى امامى وَ الْحَسَنُ الْعَسْكَرىُّ امامى وَ الْحُجَّةُ الْمُنْتَظَرُ امامى هؤُلاءِ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ اجْمَعين ائِمَّتى وَ سادَتى وَ قادَتى وَ شُفَعائى بِهِمْ اتَوَلّى وَ مِنْ اعْدائِهِمْ اتَبَرَّءُ فِى الدُّنْيا وَ الْاخِرَةِ ثُمَّ اعْلَمْ يا فُلانَبْنَ فَلانٍ».
و به جاى فلان بن فُلان اسم ميّت و پدرش را بگويد بعد بگويد:
«انَّ اللَّهَ تَبارَكَ وَ تَعالى نِعْمَ الرَّبُّ وَ انَّ مُحَمَّداً«صلیاللهعلیهوآلهوسلم» نِعْمَ الرَّسُولُ وَ انَّ أميرَالْمُؤْمِنينَ
عَلِىَّ بْنَ ابيطالِبٍ وَ اوْلادَهُ الْمَعْصُومينَ الْائمَّةَ الاثْنى عَشَرَ نِعْمَ الْائِمَّةُ وَ انَّ ما جاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ«صلیاللهعلیهوآلهوسلم» حَقٌّ وَ انَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ سُؤالَ مُنْكَرٍ وَ نَكيرٍ فِى الْقَبْرِ حَقٌّ وَالْبَعْثَ حَقٌّ وَ النُّشُورَ حَقٌّ وَ الصِّراطَ حَقٌّ وَالْميزانَ حَقٌّ وَ تَطائُرَ الْكُتُبِ حَقٌّ وَ انَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ النّارَ حَقٌّ وَ انَّ السّاعَةَ اتِيَةٌ لا رَيْبَ فيها وَ انَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُورِ».
پس بگويد:
«أ فَهِمْتَ يا فُلانُ». يعنى «آيا فهميدى اى فلان؟» و به جاى فلان اسم ميّت را بگويد، پس از آن بگويد:
«ثَبَّتَكَ اللَّهُ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ وَ هَداكَ اللَّهُ الى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ عَرَّفَ اللَّهُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اوْلِيائِكَ فِى مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِهِ».
پس بگويد:
«اللَّهُمَّ جافِ الْارْضَ عَنْ جَنْبَيْهِ وَ اصْعَدْ بِرُوحِهِ الَيْكَ وَ لَقِّهِ مِنْكَ بُرْهاناً اللَّهُمَّ عَفْوَكَ عَفْوَكَ».
مسئله 526- خوب است كسى كه ميّت را در قبر مىگذارد، با طهارت و سر برهنه و پا برهنه باشد و از طرف پاى ميّت از قبر بيرون بيايد و غير از خويشان ميّت كسانى كه حاضرند، با پشت دست خاك بر قبر بريزند و بگويند:
«انَّا للَّهِ وَ انَّا الَيْهِ راجِعُونَ».
اگر ميّت زن است كسى كه با او محرم مىباشد او را در قبر بگذارد و اگر محرمى نباشد، خويشانش او را در قبر بگذارند.
مسئله 527- خوب است قبر را مربّع يا مربّع مستطيل بسازند و به اندازۀ چهار انگشت از زمين بلند كنند و نشانهاى روى آن بگذارند كه اشتباه نشود و روى قبر آب بپاشند و بعد از پاشيدن آب كسانى كه حاضرند دستها را بر قبر بگذارند و انگشتها را باز كرده در خاك فرو برند و هفت مرتبه سورۀ مباركۀ قدر را بخوانند و براى ميّت طلب آمرزش كنند و اين دعا را بخوانند:
«اللَّهُمَّ جافِ الْارْضَ عَنْ جَنْبَيْهِ وَ أَصْعِدْ الَيْكَ رُوحَهُ وَ لَقِّهِ مِنْكَ رِضْواناً وَ اسْكِنْ قَبْرَهُ مِنْ رَحْمَتِكَ ما تُغْنيهِ بِهِ عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِواكَ».
مسئله 528- پس از رفتن كسانى كه تشييع جنازه كردهاند، مستحب است ولىّ ميّت يا كسى كه از طرف ولىّ اجازه دارد، دعاهايى را كه دستور داده شده به ميّت تلقين كند.
مسئله 529- بعد از دفن مستحب است صاحبان عزا را سر سلامتى دهند، ولى اگر مدّتى گذشته است كه بهواسطۀ سر سلامتى دادن مصيبت يادشان مىآيد، ترك آن بهتر است و نيز مستحب است تا سه روز براى اهل خانۀ ميّت غذا بفرستند و غذا خوردن نزد آنان و در منزلشان مكروه است.
مسئله 530- مستحب است انسان در مرگ خويشان، مخصوصاً در مرگ فرزند صبر كند و هر وقت ميّت را ياد مىكند بگويد:
«انَّا للَّهِ وَ انَّا الَيْهِ راجِعُونَ»، يعنى «به تحقيق ما از خدائيم و به تحقيق ما بهسوى او در حال بازگشت هستيم.»
و براى ميّت قرآن بخواند و سر قبر پدر و مادر از خداوند حاجت بخواهد و قبر را محكم بسازد كه زود خراب نشود.
مسئله 531- جايز نيست انسان در مرگ كسى صورت و بدن را بخراشد و به خود لطمه بزند.
مسئله 532- پارهكردن يقه در مرگ غير پدر و برادر جايز نيست.
مسئله 533- اگر مرد در مرگ زن يا فرزند يقه يا لباس خود را پاره كند يا اگر زن در عزاى ميّت صورت خود را بخراشد به طورى كه خون بيايد يا موى خود را بكند، بايد ده فقير را طعام دهد و يا آنها را بپوشاند و اگر نتواند بايد سه روز روزه بگيرد.
مسئله 534- مكروه است كه در گريه بر ميّت صدا را خيلى بلند كنند.
نماز وحشت
مسئله 535- مستحب است در شب اوّل قبر، دو ركعت نماز وحشت براى ميّت بخوانند و دستور آن اين است كه در ركعت اوّل بعد از حمد يك مرتبه آيةالكرسى و در ركعت دوّم بعد از حمد ده مرتبه سورۀ قدر بخوانند.
مسئله 536- نماز وحشت را در هر موقع از شب اوّل قبر مىشود خواند، ولى بهتر است در اوّل شب بعد از نماز عشا خوانده شود.
مسئله 537- اگر بخواهند ميّت را به شهر دورى ببرند يا به جهت ديگر دفن او تأخير بيفتد، بايد نماز وحشت را تا شب اوّل قبر او تأخير بيندازند.
احكام نبش قبر
مسئله 538- نبش قبر مسلمان، يعنى شكافتن قبر او گرچه طفل يا ديوانه باشد حرام است، ولى اگر بدنش از بين رفته و خاك شده باشد اشكال ندارد.
مسئله 539- نبش قبر امامزادهها و شهدا و علما و صلحا گرچه سالها بر آن گذشته باشد در صورتى كه زيارتگاه باشد يا نبش قبر آنان موجب هتك حرمت شود، حرام است.
مسئله 540- شكافتن قبر در هفت مورد حرام نيست:
اوّل: ميّت در زمين غصبى دفن شده باشد و مالك زمين راضى نشود كه در آنجا بماند.
دوّم: كفن يا چيز ديگرى كه با ميّت دفن شده غصبى باشد و صاحب آن راضى نشود كه در قبر بماند، و همچنين است اگر چيزى از مال خود ميّت كه به ورثۀ او رسيده با او دفن شده باشد و ورثه راضى نشوند كه آن چيز در قبر بماند، ولى اگر وصيّت كرده باشد كه دعا يا قرآن يا انگشترى را با او دفن كنند، در صورتى كه وصيّتش بيشتر از يك سوّم مال او نباشد، براى بيرون آوردن اينها نمىتوانند قبر را بشكافند.
سوّم: ميّت بىغسل يا بىكفن دفن شده باشد يا بفهمند غسلش باطل بوده يا به غير دستور شرع كفن شده يا در قبر او را رو به قبله نگذاشتهاند، در صورتى كه موجب هتك احترام ميّت نشود.
چهارم: براى ثابت شدن حقّى بخواهند بدن ميّت را ببينند.
پنجم: ميّت را در جايى كه بىاحترامى به اوست مثل قبرستان كفّار يا جايى كه كثافت و خاكروبه مىريزند دفن كرده باشند.
ششم: براى يك مطلب شرعى كه اهميّت آن از شكافتن قبر بيشتر است قبر را بشكافند، مثلاً بخواهند بچّۀ زنده را از شكم زن حاملهاى كه دفنش كردهاند بيرون آورند.
هفتم: بترسند درندهاى بدن ميّت را پاره كند يا سيل او را ببرد يا دشمن بيرون آورد.
احكام شهيد
مسئله 541- كسانى كه به دستور پيامبر«صلیاللهعلیهوآلهوسلم» يا امام معصوم«سلاماللهعلیه» يا نايب خاص يا عام او در ميدانهاى جهاد شركت نموده و به شهادت مىرسند، غسل و كفن و حنوط آنها واجب نيست، بلكه بايد با همان لباسهايشان بعد از خواندن نماز، دفن شوند.
مسئله 542- كسانى كه براى دفاع در برابر هجوم دشمنان اسلام كشته مىشوند، خواه مرد باشند يا زن، بزرگ باشند يا كودك، گرچه دفاع بدون اجازۀ حاكم شرع باشد، غسل و كفن و حنوط آنها لازم نيست.
مسئله 543- هرگاه به علّتى شهيد برهنه شده باشد، بايد او را كفن كنند و بدون غسل دفن نمايند.
مسئله 544- كسى كه در ميدان جنگ مجروح شود و بعد از انتقال به پشت جبهه از دنيا برود، گرچه شهيد است، ولى غسل و كفن ساقط نمىشود.
تيمّم
موارد و شرايط تيمّم
در سه مورد به جاى وضو و غسل بايد تيمّم نمود:
اوّل: تهيه آب به قدر وضو يا غسل ممكن نباشد
مسئله 545- هرگاه انسان آب نداشته باشد، بايد خود يا ديگرى به قدرى جستجو كند كه از پيداكردن آب مأيوس شود، ولى اگر در بيابان است و زمين هموار و بىمانع است، در هر يك از چهار طرف دويست قدم و اگر زمين ناهموار است در هر طرف صد قدم كفايت مىكند، ولى اگر اطمينان دارد در محلّى دورتر از مقدارى كه بايد جستجو كند آب هست، بايد براى تهيّۀ آب برود و در هر طرفى كه اطمينان دارد آب نيست، جستجو در آن طرف لازم نيست.
مسئله 546- اگر از درنده و دزد بترسد يا جستجوى آب به قدرى سخت باشد كه نتواند تحمّل كند يا وقت نماز به قدرى تنگ باشد كه هيچ نتواند جستجو كند، جستجو لازم نيست.
مسئله 547- اگر در جستجوى آب نرود تا وقت نماز تنگ شود، معصيت كرده ولى نمازش با تيمّم صحيح است.
مسئله 548- كسى كه اطمينان دارد آب پيدا نمىكند، چنانچه دنبال آب نرود و با تيمّم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد كه اگر جستجو مىكرد آب پيدا مىشد، نمازش صحيح است.
مسئله 549- اگر بعد از داخل شدن وقت نماز يا پيش از داخل شدن وقت نماز، وضو داشته باشد و بداند كه اگر وضوى خود را باطل كند نمىتواند وضو بگيرد، چنانچه بتواند بدون ضرر و مشقّت وضوى خود را نگهدارد، نبايد آن را باطل نمايد، و همچنين است اگر بداند يا يك نفر ثقه خبر دهد كه تهيۀ آب براى او ممكن نيست، بلكه اگر احتمال عقلايى هم بدهد، نبايد وضوى خود را باطل كند.
مسئله 550- كسى كه به مقدار وضو يا غسل آب دارد، اگر بداند يا يك نفر ثقه خبر دهد كه اگر آن را بريزد آب پيدا نمىكند، چنانچه وقت نماز داخل شده، ريختن آن حرام است، و واجب است پيش از وقت نماز هم آن را نريزد، بلكه هرگاه احتمال عقلايى بدهد كه اگر آن را بريزد ديگر آب پيدا نمىكند، بايد پيش از وقت نماز هم آن را نريزد.
مسئله 551- كسى كه بداند يا ثقهاى خبر دهد كه آب پيدا نمىكند، اگر بعد از داخلشدن وقت نماز وضوى خود را باطل كند يا آبى كه دارد بريزد، معصيت كرده ولى نمازش با تيمّم صحيح است.
مسئله 552- اگر بهواسطۀ پيرى يا ترس از دزد و جانور و مانند اينها يا نداشتن وسيلهاى كه آب از چاه بكشد، دسترسى به آب نداشته باشد، بايد تيمّم كند و همچنين است اگر تهيه كردن آب يا استعمال آن به قدرى مشقّت داشته باشد كه مردم آن را تحمّل نكنند.
مسئله 553- اگر براى كشيدن آب از چاه، دلو و ريسمان و مانند اينها لازم دارد و مجبور است بخرد يا كرايه نمايد، گرچه قيمت آن چند برابر معمول باشد، بايد تهيه كند، و همچنين است اگر آب را به چندين برابر قيمتش بفروشند، ولى اگر تهيۀ آنها به قدرى پول مىخواهد كه نسبت به حال او آن مقدار ضرر دارد، واجب نيست تهيه نمايد.
مسئله 554- اگر ناچار شود كه براى تهيۀ آب قرض كند، بايد قرض نمايد، ولى كسى كه مىداند يا گمان دارد كه نمىتواند قرض خود را بدهد، واجب نيست قرض كند.
مسئله 555- اگر كندن چاه مشقّت ندارد، بايد براى تهيۀ آب چاه بكند.
مسئله 556- اگر كسى مقدارى آب بىمنّت به او ببخشد، بايد قبول كند.
مسئله 557- هرگاه بترسد كه اگر آب را به مصرف وضو يا غسل برساند، خود او يا نفس محترمى از انسان يا حيوان از تشنگى بميرند يا مريض شوند يا به قدرى تشنه شوند كه تحمّل آن مشقّت دارد، بايد به جاى وضو يا غسل تيمّم نمايد.
مسئله 558- اگر غير از آب پاكى كه براى وضو يا غسل دارد آب نجسى هم به مقدار آشاميدن خود و كسانى كه با او مربوطند داشته باشد، بايد آب پاك را براى آشاميدن بگذارد و با تيمّم نماز بخواند، ولى چنانچه آب را براى حيوانش بخواهد بايد آب نجس را به آن بدهد و با آب پاك وضو و غسل را انجام دهد.
مسئله 559- كسى كه بدن يا لباسش نجس است و كمى آب دارد كه اگر با آن وضو بگيرد يا غسل كند، براى آب كشيدن بدن يا لباس او نمىماند، بايد بدن يا لباس را آب بكشد و با تيمّم نماز بخواند. ولى اگر چيزى نداشته باشد كه بر آن تيمّم كند، بايد آب را به مصرف وضو يا غسل برساند و با بدن يا لباس نجس نماز بخواند.
مسئله 560- اگر غير از آب يا ظرفى كه استعمال آن حرام است آب يا ظرف ديگرى ندارد، مثلاً آب يا ظرفش غصبى است و غير از آن، آب و ظرف ديگرى ندارد، بايد به جاى وضو و غسل تيمّم كند.
دوّم: آب براى او ضرر داشته باشد
مسئله 561- اگر از استعمال آب بر جان خود بترسد، يا بترسد كه بهواسطۀ استعمال آن مرض يا عيبى در او پيدا شود يا مرضش طول بكشد يا شدّت يابد يا به سختى معالجه شود، مىتواند تيمّم نمايد، ولى اگر وضو بگيرد يا غسل كند، وضو و غسل او صحيح است.
مسئله 562- لازم نيست يقين كند كه آب براى او ضرر دارد، بلكه اگر احتمال ضرر بدهد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بهجا باشد و از آن احتمال ترس براى او پيدا شود، مىتواند تيمّم كند.
مسئله 563- اگر بهواسطۀ يقين يا ترس ضرر تيمّم كند و پيش از نماز بفهمد كه آب برايشضرر ندارد، تيمّم او باطل است و اگر بعد از نماز بفهمد نمازش صحيح است.
مسئله 564- كسى كه مىداند آب برايش ضرر ندارد، چنانچه غسل كند يا وضو بگيرد و بعد بفهمد كه آب براى او ضرر داشته، وضو و غسل او صحيح است، بلكه اگر در صورت علم به ضرر وضو بگيرد يا غسل كند، وضو و غسلش صحيح است.
سوّم: وقت براى وضو يا غسل نداشته باشد
مسئله 565- هرگاه وقت به قدرى تنگ باشد كه اگر وضو بگيرد يا غسل كند تمام نماز يا مقدارى از آن بعد از وقت خوانده مىشود، بايد تيمّم كند.
مسئله 566- اگر عمداً نماز را به قدرى تأخير بيندازد كه وقت وضو يا غسل نداشته باشد، معصيت كرده، ولى نماز او با تيمّم صحيح است.
مسئله 567- كسى كه شك دارد اگر وضو بگيرد يا غسل كند وقت براى نماز او مىماند يا نه، بايد وضو بگيرد يا غسل نمايد.
مسئله 568- كسى كه بهواسطۀ تنگى وقت تيمّم كرده، چنانچه بعد از نماز آبى كه داشته از دستش برود، گرچه تيمّم خود را نشكسته باشد در صورتى كه وظيفهاش تيمّم باشد، بايد دوباره تيمّم كند.
مسئله 569- كسى كه آب دارد، اگر بهواسطۀ تنگى وقت با تيمّم مشغول نماز شود و در بين نماز آبى كه داشته از دستش برود، براى نمازهاى بعد مىتواند با همان تيمّم نماز بخواند.
مسئله 570- اگر انسان به قدرى وقت دارد كه مىتواند وضو بگيرد يا غسل كند و نماز را بدون كارهاى مستحبّى آن مثل اقامه و قنوت بخواند، بايد غسل كند يا وضو بگيرد و نماز را بدون كارهاى مستحبّى آن بهجا آورد، بلكه اگر به اندازۀ سوره هم وقت ندارد، بايد غسل كند يا وضو بگيرد و نماز را بدون سوره بخواند.
چيزهايى كه تيمّم بر آنها صحيح است
مسئله 571- تيمّم بر خاك، سنگ، ريگ، كلوخ، شن، موزائيك و ديوار گِلى صحيح است، همچنين تيمّم بر چيزهاى پخته مثل گچ، آجر، كوزه و سيمان صحيح است، ولى خوب است اگر نپختۀ اينها در دسترس باشد، بر پخت، اينها تيمّم نكند، چنانکه خوب است اگر خاك دارد آن را بر همه چيز مقدّم بدارد.
مسئله 572- تيمّم بر انواع سنگها مثل سنگ گچ، سنگ آهك، سنگ مرمر، سنگ سياه و مانند اينها جايز است، ولى تيمّم بر جواهرات مانند عقيق و فيروزه و مانند آنها باطل است.
مسئله 573- هرگاه چيزهايى كه در مسئلۀ سابق گفته شد پيدا نشود، مىتواند به فرش و لباس و مانند اينها كه غباردار باشند تيمّم كند.
مسئله 574- چنانچه غبار پيدا نشود، بايد بر گِل تيمّم كند و بايد بعد از زدن دست بر گِل، گِل را از دست پاك كند و بعد به صورت بكشد.
مسئله 575- اگر چيزى كه تيمّم بر آن صحيح است پيدا نشود، بايد نماز را بدون تيمّم بخواند.
مسئله 576- اگر با خاك و ريگ، چيزى مانند كاه كه تيمّم به آن باطل است مخلوط شود، نمىتواند به آن تيمّم كند، ولى اگر آن چيز به قدرى كم باشد كه در خاك يا ريگ از بين رفته حساب شود، تيمّم به آن خاك و ريگ صحيح است.
مسئله 577- اگر چيزى ندارد كه بر آن تيمّم كند، چنانچه ممكن است بايد به خريدن و مانند آن تهيه نمايد.
مسئله 578- چيزى كه بر آن تيمّم مىكند بايد پاك باشد و اگر چيز پاكى كه تيمّم به آن صحيح است ندارد، بايد بر چيز نجس تيمّم كند و نماز بخواند.
مسئله 579- اگر يقين داشته باشد كه تيمّم به چيزى صحيح است و به آن تيمّم نمايد، بعد بفهمد تيمّم به آن باطل بوده، نمازهايى را كه با آن تيمّم خوانده بايد دوباره بخواند.
مسئله 580- چيزى كه بر آن تيمّم مىكند و يا مكانى كه در آن تيمّم مىكند، بايد غصبى نباشد.
مسئله 581- كسى كه در جاى غصبى حبس است، هرگونه تصرّفاتى كه زيانآور نباشد براى او جايز است، بنابراين وضو و غسل و تيمّم او صحيح است.
مسئله 582- مستحب است چيزى كه بر آن تيمّم مىكند، گردى داشته باشد كه به دست بماند و بعد از زدن دست بر آن، مستحب است دست را بتكاند كه گرد آن بريزد.
مسئله 583- تيمّم به زمين گود و خاك جاده و زمين شورهزار كه نمك روى آن را نگرفته مكروه است، و اگر نمك روى آن را گرفته باشد، باطل است.
دستور تيمّم
مسئله 584- در تيمّم چهار چيز واجب است:
اوّل: نيّت.
دوّم: زدن كف دو دست بر چيزى كه تيمّم به آن صحيح است.
سوّم: كشيدن كف هر دو دست به تمام پيشانى از جايى كه موى سر مىرويد تا ابروها.
چهارم: كشيدن كف دست چپ به تمام پشت دست راست و بعد از آن كشيدن كف دست راست به تمام پشت دست چپ.
مسئله 585- تيمّم بدل از غسل و بدل از وضو با هم فرقى ندارند.
مسئله 586- اگر مختصرى از پيشانى و پشت دستها را هم مسح نكند، تيمّم باطل است، چه عمداً مسح نكند يا مسئله را نداند يا فراموش كرده باشد، ولى دقّت زياد هم لازم نيست و همين قدر كه بگويند تمام پيشانى و پشت دست مسح شده كافى است.
مسئله 587- براى آنكه يقين كند تمام پيشانى و تمام پشت دست را مسح كرده، بايد مقدارى از دو طرف پيشانى و مقدارى از بالاى پشت دست را هم مسح نمايد، ولى مسح بين انگشتان لازم نيست.
مسئله 588- پيشانى و پشت دستها را بايد از بالا به پايين مسح نمايد و كارهاى آن را بايد پشت سر هم بهجا آورد و اگر بين آنها به قدرى فاصله دهد كه نگويند تيمّم مىكند، باطل است.
مسئله 589- در موقع نيّت لازم نيست معيّن كند كه تيمّم او بدل از غسل است يا بدل از وضو، يا بدل از چه غسلى است.
مسئله 590- در تيمّم بايد پيشانى و كف دستها و پشت دستها پاك باشد و اگر نجس باشد و نتواند آن را آب بكشد، بايد با همان وضع تيمّم كند.
مسئله 591- انسان بايد براى تيمّم، انگشتر را از دست بيرون آورد و اگر در پيشانى يا پشت دستها يا در كف دستها مانعى باشد، مثلاً چيزى به آنها چسبيده باشد، بايد بر طرف نمايد و اگر نتواند، بايد با همان وضع تيمّم كند.
مسئله 592- اگر پيشانى يا پشت دستها زخم است و پارچه يا چيز ديگرى را كه بر آن بسته نمىتواند باز كند، بايد دست را روى آن بكشد و نيز اگر كف دست زخم باشد و پارچه يا چيز ديگرى را كه بر آن بسته نتواند باز كند، بايد دست را با همان پارچه به چيزى كه تيمّم به آن صحيح است بزند و به پيشانى و پشت دستها بكشد.
مسئله 593- اگر پيشانى و پشت دستها مو داشته باشد، اشكال ندارد، ولى اگر موى سر روى پيشانى آمده باشد، بايد آن را عقب بزند.
مسئله 594- اگر احتمال دهد كه در پيشانى و كف دستها يا پشت دستها مانعى هست، چنانچه احتمال او در نظر مردم بهجا باشد، بايد جستجو نمايد تا اطمينان پيدا كند كه مانعى نيست.
مسئله 595- اگر وظيفۀ او تيمّم است و نمىتواند تيمّم كند، بايد نايب بگيرد و كسى كه نايب مىشود بايد او را با دست خود او تيمّم دهد و اگر ممكن نباشد، بايد نايب، دست خود را به چيزى كه تيمّم به آن صحيح است بزند و به پيشانى و پشت دستهاى او بكشد.
مسئله 596- اگر بعد از آنكه وارد تيمّم شد شك كند كه قسمت پيش از آن را فراموش كرده يا نه، اعتنا نكند و تيمّم او صحيح است، و نيز اگر بعد از بهجا آوردن هر جزء شك كند كه درست بهجا آورده يا نه، اعتنا نكند و تيمّم او صحيح است.
مسئله 597- اگر بعد از مسح دست چپ شك كند كه درست تيمّم كرده يا نه، تيمّم او صحيح است.
مسئله 598- كسى كه وظيفهاش تيمّم است، نبايد پيش از وقت نماز براى نماز تيمّم كند، ولى اگر براى كار واجب ديگر يا مستحبّ، تيمّم كند و تا وقت نماز عذر او باقى باشد، مىتواند با همان تيمّم نماز بخواند.
مسئله 599- كسى كه وظيفهاش تيمّم است، اگر بداند تا آخر وقت عذر او باقى مىماند، در وسعت وقت مىتواند با تيمّم نماز بخواند، و اگر اميد دارد كه عذر او بر طرف شود يا بداند كه تا آخر وقت عذر او بر طرف مىشود، نمىتواند در وسعت وقت با تيمّم نماز بخواند.
مسئله 600- كسى كه نمىتواند وضو بگيرد يا غسل كند، مىتواند نمازهاى قضاى خود را با تيمّم بخواند، هر چند احتمال بدهد كه بهزودى عذر او برطرف مىشود.
مسئله 601- كسى كه نمىتواند وضو بگيرد يا غسل كند، جايز است نمازهاى مستحبّى را كه مثل نافلههاى شبانه روز وقت معيّن دارد با تيمّم بخواند، حتّى در اوّل وقت.
مسئله 602- اگر بهواسطۀ نداشتن آب يا عذر ديگرى تيمّم كند، بعد از برطرف شدن عذر، تيمّم او باطل مىشود.
مسئله 603- چيزهايى كه وضو را باطل مىكند، تيمّم را هم باطل مىكند.
مسئله 604- كسى كه نمىتواند غسل كند، اگر چند غسل بر او واجب باشد، يك تيمّم به قصد همۀ آنها كافيست.
مسئله 605- اگر بدل از غسل جنابت يا غسلهاى ديگر تيمّم كند، لازم نيست وضو بگيرد يا تيمّم ديگرى بدل از وضو كند.
مسئله 606- اگر بدل از غسل تيمّم كند و بعد كارى كه وضو را باطل مىكند براى او پيش آيد، چنانچه براى نمازهاى بعد نمىتواند غسل كند، بايد وضو بگيرد و اگر نمىتواند وضو بگيرد، بايد بدل از وضو تيمّم نمايد.
مسئله 607- كسى كه وظيفهاش تيمّم است، اگر براى كارى تيمّم كند، تا تيمّم و عذر او باقى است، كارهايى را كه بايد با وضو يا غسل انجام داد، مىتواند بهجا آورد، ولى اگر عذرش تنگى وقت بوده يا با داشتن آب براى نماز ميّت يا خوابيدن تيمّم كرده، فقط كارى را كه براى آن تيمّم نموده مىتواند انجام دهد.
مسئله 608- اگر انسان عمداً كارى انجام دهد كه مجبور شود براى نماز تيمّم كند، نظير اينكه عمداً نماز را تأخير بيندازد تا وقت تنگ شود يا استعمال آب برايش ضرر داشته يا مىدانسته آب پيدا نمىكند و خود را جُنب كرده، مستحب است نمازهايى را كه با تيمّم خوانده دوباره بخواند.
نماز
نماز مهمترينِ اعمال دينى است كه اگر قبول درگاه خداوند عالم شود، عبادتهاى ديگر هم قبول مىشود و اگر پذيرفته نشود، اعمال ديگر هم قبول نمىشود. و همانطور كه اگر انسان شبانهروز پنج نوبت در نهر آبى شستشو كند چرك بر بدنش نمىماند، نمازهاى پنجگانه هم انسان را از گناهان پاك مىكند. و سزاوار است كه انسان نماز را در اوّل وقت بخواند و كسى كه نماز را پست و سبك شمارد، مانند كسى است كه نماز نمىخواند، پيغمبر اكرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلم» فرمود:
كسى كه به نماز اهميّت ندهد و آن را سبك شمارد سزاوار عذاب آخرت است. روزى حضرت در مسجد تشريف داشتند مردى وارد و مشغول نماز شد و ركوع و سجودش را كامل بهجا نياورد، حضرت فرمودند: اگر اين مرد در حالى كه نمازش اينطور است از دنيا برود، به دين من از دنيا نرفته است، پس انسان بايد مواظب باشد كه به عجله و شتابزدگى نماز نخواند و در حال نماز به ياد خدا و با خضوع و خشوع و وقار باشد، و متوجّه باشد كه با چه كسى سخن مىگويد و خود را در مقابل عظمت و بزرگى خداوند عالم بسيار پست و ناچيز ببيند و اگر انسان در موقع نماز كاملًا به اين مطلب توجّه كند، از خود بىخبر مىشود. و نيز بايد نمازگزار توبه و استغفار نمايد و گناهانى كه مانع قبولشدن نماز است، مانند حسد، كبر، غيبت، خوردن حرام، آشاميدن مسكرات و ندادن خمس و زكات بلكه هر معصيتى را ترك كند، و همچنين سزاوار است كارهايى كه ثواب نماز را كم مىكند بهجا نياورد، مثلاً در حال خوابآلودگى و خوددارى از بول به نماز نايستد، و نيز كارهايى كه ثواب نماز را زياد مىكند بهجا آورد، مثلاً انگشترى عقيق به دست كند و لباس پاكيزه بپوشد و شانه و مسواك كند و خود را خوشبو نمايد.
نمازهاى واجب
مسئله 609- نمازهاى واجب، پنج نماز است:
اوّل: نمازهاى يوميّه.
دوّم: نماز آيات.
سوم: نماز ميّت.
چهارم: نماز طواف واجب كعبه.
پنجم: نماز قضاى پدر و مادر كه بر پسر بزرگتر واجب است.
نمازهاى واجب يوميه
مسئله 610- نمازهاى واجب يوميه نيز پنج نماز است:
1 و 2. ظهر و عصر، هر كدام چهار ركعت.
- 3. مغرب، سه ركعت.
- 4. عشا، چهار ركعت.
- 5. صبح، دو ركعت.
در سفر بايد نمازهاى چهار ركعتى را با شرايطى كه گفته مىشود، دو ركعت خواند.
وقت نمازهاى يوميه
مسئله 611- اگر چوب يا چيزى مانند آن را كه شاخص مىگويند، راست در زمين هموار فرو برند، صبح كه آفتاب بيرون مىآيد سايه آن به طرف مغرب مىافتد و هر چه آفتاب بالا مىآيد اين سايه كم مىشود و در شهرهاى ايران در اوّل ظهر شرعى به حدّاقلّ مىرسد و سپس سايۀ آن به طرف مشرق برمىگردد و هر چه خورشيد رو به مغرب مىرود سايه زيادتر مىگردد؛ بنابراين وقتى سايه به حدّاقلّ رسيد و دو مرتبه رو به زياد شدن كرد معلوم مىشود ظهر شرعى شده است، ولى در بعضى شهرها مثل مكّۀ مكّرمه كه گاهى موقع ظهر سايه به كلّى از بين مىرود، بعد از آنكه سايه دوباره پيدا شد، معلوم مىشود ظهر شده است.
مسئله 612- مغرب موقعى است كه سرخى طرف مشرق كه بعد از غروب آفتاب پيدا مىشود، از بين برود.
مسئله 613- نزديك اذان صبح از طرف مشرق سپيدهاى رو به بالا حركت مىكند كه آن را فجر اوّل گويند؛ موقعى كه آن سپيده پهن شد، فجر دوم، و اوّل وقت نماز صبح است.
مسئله 614- وقت نماز ظهر و عصر بعد از زوال تا مغرب (تقريباً يك ربع بعد از غروب آفتاب) ولى وقت فضيلت آنها از اوّل زوال است تا موقعى كه سايۀ شاخص به اندازۀ دو هفتم آن شود (تقريباً
يك ساعت و نيم بعد از ظهر) و وقت فضيلت عصر ادامه دارد تا موقعى كه سايۀ شاخص به چهار هفتم آن برسد (تقريباً سه ساعت بعد از ظهر) و وقت نماز مغرب و عشا بعد از مغرب است تا اوّل اذان صبح، ولى وقت فضيلت آنها از مغرب است تا وقتى كه سرخى طرف مغرب از بين برود (يك ساعت و نيم بعد از غروب آفتاب) و وقت فضيلت عشا ادامه دارد تا ثلث شب (تقريباً ساعت نه و نيم) و وقت نماز صبح از اوّل طلوع فجر است تا طلوع آفتاب و وقت فضيلت آن از طلوع فجر است تا وقتى كه سرخى طرف مشرق پيدا شود (تقريباً يك ساعت بعد از طلوع فجر).
مسئله 615- آخر وقتِ نمازِ مغرب و عشا، طلوع فجر است و اگر نماز مغرب يا عشا را تا نصف شب نخواند، باید تا قبل از اذان صبح اداءاً بهجا آورد؛ ولی بهتر است نیّت ادا یا قضا نکند و نصفشب در همۀ ایّام و در همه جا، تقریباً یازده ساعت و ربع بعد از ظهر است.
مسئله 616- اگر كسى نماز عصر را عمداً قبل از نماز ظهر بخواند نمازش باطل است؛ مگر اينكه تا مغرب بيشتر از بهجا آوردن يك نماز وقت نباشد كه در اين فرض اگر كسى تا اين موقع نماز ظهر را نخواند، نماز ظهر او قضا شده و بايد نماز عصر را بخواند، و اگر كسى پيش از اين وقت اشتباهاً تمام نماز عصر را پيش از نماز ظهر بخواند، نمازش صحيح است و همچنین است نماز مغرب و عشا.
مسئله 617- اگر پيش از خواندن نماز ظهر سهواً مشغول نماز عصر شود و در بين نماز بفهمد اشتباه كرده است، بايد نيّت را به نماز ظهر برگرداند و بعد از آنكه نماز را تمام كرد، نماز عصر را بخواند و همينطور است در نماز مغرب و عشا.
مسئله 618- اگر به نيّت نماز ظهر مشغول نماز شود و در بين نماز يادش بيايد كه نماز ظهر را خوانده است، نمىتواند نيّت را به نماز عصر برگرداند، بلكه بايد نماز را بشكند و نماز عصر را بخواند و همينطور است در نماز مغرب و عشا.
مسئله 619- موقعى انسان مىتواند مشغول نماز شود كه اطمينان كند وقت داخل شده است يا يك نفر ثقه به داخل شدن وقت خبر دهد؛ بنابراين اذان انسان وقتشناس و مورد اطمينان، كافى است، چنانکه به گفتۀ منجّم ثقه هم مىتوان اكتفا نمود.
مسئله 620- اگر يك نفر ثقه به داخل شدن وقت خبر دهد، يا انسان اطمينان پيدا كند كه وقت نماز شده و مشغول نماز شود و در بين نماز بفهمد كه هنوز وقت داخل نشده، نماز او باطل است و همچنين است اگر بعد از نماز بفهمد كه تمام نماز را پيش از وقت خوانده، ولى اگر در بين نماز
بفهمد وقت داخل شده يا بعد از نماز بفهمد كه در بين نماز وقت داخل شده، نماز او صحيح است.
مسئله 621- اگر وقت نماز به قدرى تنگ است كه بهواسطۀ بهجا آوردن بعضى از كارهاى مستحبّ نماز، مقدارى از آن بعد از وقت خوانده مىشود، بايد آن مستحب را بهجا نياورد؛ مثلاً اگر بهواسطۀ خواندن قنوت و تسبيحات مستحبّى مقدارى از نماز بعد از وقت خوانده مىشود، بايد آنها را نخواند و اگر بخواند معصيت كرده، ولى نماز او صحيح است.
مسئله 622- كسى كه به اندازه خواندن يك ركعت نماز وقت دارد، بايد نماز را به نيّت ادا بخواند، ولى نبايد عمداً نماز را تا اين وقت تأخير بيندازد.
مسئله 623- مستحب است انسان نماز را در اوّل وقت آن بخواند و راجع به آن خيلى سفارش شده است و هرچه به اوّل وقت نزديكتر باشد بهتر است، مگر آنكه تأخير آن از جهتى بهتر باشد، مثلاً صبر كند كه نماز را به جماعت بخواند.
مسئله 624- اگر در بين نماز عصر شك كند كه نماز ظهر را خوانده يا نه، بايد نيّت را به نماز ظهر برگرداند، ولى اگر وقت به قدرى كم است كه بعد از تمام شدن نماز، مغرب مىشود، بايد به نيّت نماز عصر نماز را تمام كند و نماز ظهرش قضا ندارد و همچنين است در نماز مغرب و عشا.
مسئله 625- اگر انسان نمازى را كه خوانده احتياطاً دوباره بخواند و در بين نماز يادش بيايد نمازى را كه بايد پيش از آن بخواند نخوانده است، مىتواند نيّت را به آن نماز برگرداند، مثلاً موقعى كه نماز عصر را احتياطاً مىخواند اگر يادش بيايد نماز ظهر را نخوانده است، مىتواند نيّت را به نماز ظهر برگرداند.
مسئله 626- برگرداندن نيّت از نماز قضا به نماز ادا و از نماز مستحب به نماز واجب، جايز نيست.
نمازهاى مستحبّ
مسئله 627- نمازهاى مستحبّى زياد است و آنها را نافله گويند و بين نمازهاى مستحبّى به خواندن نافلههاى شبانهروز بيشتر سفارش شده و آنها در غير روز جمعه سى و چهار ركعت است كه هشت ركعت آن نافلۀ ظهر و هشت ركعت نافلۀ عصر و چهار ركعت نافلۀ مغرب و دو ركعت نافلۀ عشا و يازده ركعت نافلۀ شب و دو ركعت نافلۀ صبح مىباشد، و چون دو ركعت نافلۀ عشا را بايد نشسته خواند، يك ركعت حساب مىشود؛ ولى در روز جمعه بر شانزده ركعت نافلۀ ظهر و عصر، چهار ركعت اضافه مىشود.
مسئله 628- از يازده ركعت نافلۀ شب، هشت ركعت آن بايد به نيّت نافلۀ شب و دو ركعت آن به نيّت نماز شفع و يك ركعت آن به نيّت وتر خوانده شود.
مسئله 629- كلّيۀ نوافل را بايد دو ركعت دو ركعت نظير نماز صبح خواند، مگر نماز وتر را كه يك ركعت است و بايد بعد از بهجا آوردن دو سجده، تشهّد خواند و سلام داد.
مسئله 630- نمازهاى نافله را مىشود نشسته خواند، بلكه مىتواند در حال خوابيدن يا راه رفتن و سوارى بخواند، ولى اگر نشسته بخواند، مستحبّ است دو برابر بخواند؛ مثلاً كسى كه نافلۀ ظهر را كه هشت ركعت است نشسته مىخواند، مستحب است شانزده ركعت بخواند و اگر در حال راه رفتن و سواره خواند، لازم نيست رو به قبله باشد، چنانکه لازم نيست ركوع و سجده داشته باشد و گفتن ذكر ركوع و سجده كفايت مىكند.
مسئله 631- نمازهاى نافله را حتّى نافلۀ عشا را در سفر مىتوان خواند، بهجز نافلۀ نماز ظهر و عصر كه نبايد خوانده شود.
وقت نمازهاى مستحبّ
مسئله 632- نافلۀ ظهر پيش از نماز ظهر خوانده مىشود و وقت فضيلت آن از اوّل ظهر است تا موقعى كه سايۀ شاخص به اندازۀ دو هفتم آن شود (تقريباً يك ساعت و نيم بعد از ظهر).
مسئله 633- نافلۀ عصر پيش از نماز عصر خوانده مىشود و وقت فضيلت آن تا موقعى است كه آن مقدار از سايه شاخص كه بعد از ظهر پيدا مىشود، به چهار هفتم آن برسد (تقريباً سه ساعت بعد از ظهر).
مسئله 634- وقت فضيلت نافلۀ مغرب بعد از تمام شدن نماز مغرب است تا وقتى كه سرخى طرف مغرب كه بعد از غروب كردن آفتاب در آسمان پيدا مىشود از بين برود (تقريباً يك ساعت و نيم بعد از غروب آفتاب).
مسئله 635- وقت فضيلت نافلۀ عشا بعد از تمام شدن نماز عشا تا ثلث شب است (تقريباً ساعت ده) و بهتر است بعد از نماز عشا بلافاصله خوانده شود.
مسئله 636- نافلۀ صبح پيش از نماز صبح خوانده مىشود و وقت فضيلت آن بعد از طلوع فجر است تا وقتى كه سرخى طرف مشرق پيدا شود (تقريباً يك ساعت بعد از طلوع فجر).
مسئله 637- وقت فضيلت نافلۀ شب از نصف شب است تا اذان صبح و هر چه نزديك به اذان صبح خوانده شود، فضيلتش بيشتر است.
مسئله 638- اوقات ذكر شده براى نوافل چنانکه گفته شد، وقت فضيلت آنهاست؛ بنابراين نوافل يوميه مانند نافلههاى ظهر و عصر را هر وقتى از روز بخواند اداست و نوافل ليليه را هم هر وقتى از شب بخواند در وقت خوانده است. مثلاً كسى كه براى او سخت است نافلۀ شب را بعد از نصف شب بخواند، مىتواند آن را در اوّل شب بهجا آورد. و همچنين كسى كه نماز ظهر و عصر را نزديك غروب مىخواند، مىتواند نوافل آنها را هم همان وقت به نيّت ادا بخواند و همچنين اگر كسى نوافلى را كه بايد قبل از نماز واجب بخواند، نظير نافلۀ ظهر و عصر بعد از آنها بخواند، يا نوافلى كه بايد بعد از نماز واجبى بخواند، نظير نافلۀ مغرب قبل از آن بخواند نيز اداست.
احكام نماز غفيله
مسئله 639- يكى از نمازهاى مستحبّ، نماز غفيله است كه بين نماز مغرب و عشا خوانده مىشود و وقت فضيلت آن بعد از نماز مغرب است تا وقتى كه سرخى طرف مغرب از بين برود و تا طلوع فجر هر وقت بخوانند اداست. و در ركعت اوّل بعد از حمد، بايد به جاى سوره اين آيه را بخوانند:
«وَ ذَاالنُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِى الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنّى كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِى الْمُؤْمِنينَ». و در ركعت دوّم بعد از حمد به جاى سوره اين آيه را بخوانند:
«وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلّا هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلّا يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فى ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلّا فى كِتابٍ مُبينٍ».
و در قنوت بگويند:
«أَللَّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُكَ بِمَفاتِحِ الْغَيْبِ الَّتى لا يَعْلَمُها إِلّا أَنْتَ أَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَفْعَلَ بى كَذا وَ كَذا»،
و به جاى كذا و كذا حاجتهاى خود را بگويند، و بعد بگويند:
«أَللَّهُمَّ أَنْتَ وَلِىُّ نِعْمَتى وَ الْقادِرُ عَلى طَلِبَتى تَعْلَمُ حاجَتى فَأَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ لَمَّا قَضَيْتَها لى».
مسئله 640- دو ركعت از نافلۀ مغرب را مىتوان به صورت نماز غفيله بهجا آورد.
احكام قبله
مسئله 641- كعبه كه در مكّۀ معظّمه مىباشد، قبله است و بايد به سمت آن نماز خواند؛ ولى كسى كه دور است، اگر طورى بايستد كه بگويند رو به قبله نماز مىخواند كافى است و همچنين است كارهاى ديگرى مانند سر بريدن حيوانات كه بايد رو به قبله انجام گيرد.
مسئله 642- كسى كه نماز را نشسته يا ايستاده مىخواند، بايد صورت و سينه و شكم او رو به قبله باشد و بقيۀ بدن او لازم نيست رو به قبله باشد.
مسئله 643- كسى كه نمىتواند نشسته نماز بخواند، بايد در حال نماز به پهلوى راست طورى بخوابد كه جلوى بدن او رو به قبله باشد، و اگر ممكن نيست، بايد به پهلوى چپ طورى بخوابد كه جلوى بدن او رو به قبله باشد، و اگر اين را هم نتواند، بايد به پشت بخوابد طورى كه كف پاى او رو به قبله باشد.
مسئله 644- نماز احتياط و سجده و تشهّد فراموش شده را بايد رو به قبله بهجا آورد و در سجدۀ سهو هم بهتر همين است.
مسئله 645- كسى كه مىخواهد نماز بخواند، بايد براى پيدا كردن قبله كوشش نمايد تا اطمينان پيدا كند قبله كدام طرف است، و مىتواند به گفتۀ يك نفر ثقه يا به قول كسى كه از روى قاعدۀ علمى قبله را مىشناسد، گرچه فاسق يا كافر باشد و گمان هم پيدا نشود، عمل كند و همچنين است محراب مسجد مسلمانان يا قبرهاى آنان يا گفتۀ صاحبِ خانه و رستوران و مانند آن.
مسئله 646- اگر براى پيدا كردن قبله وسيلهاى ندارد يا با اينكه كوشش كرده گمانش به طرفى نمىرود، خواندن نماز به يك طرف كافى است.
مسئله 647- كسى كه مىخواهد به چند طرف نماز بخواند، اگر بخواهد نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشا را بخواند، بهتر آن است كه نماز اوّل را به هر چند طرف كه مىخواهد، بخواند، بعد نماز دوّم را شروع كند.
مسئله 648- كسى كه اطمينان به قبله ندارد، اگر بخواهد غير از نماز كارى كند كه بايد رو به قبله انجام داد، مثلاً بخواهد سر حيوانى را ببرد يا مسلمانى را دفن كند، بايد بهگمان عملكند، و اگر گمان ممكن نيست، به هر طرف كه انجام دهد صحيح است.
مسئله 649- اگر كسى در بين نماز بفهمد رو به قبله نيست، اگر انحرافش به سمت راست يا سمت چپ قبله نرسيده نماز او صحيح است و اگر به سمت راست يا سمت چپ قبله رسيده يا پشت به قبله بوده بايد نماز را بشكند و دوباره رو به قبله بخواند و اگر وقت ندارد، در بين نماز به قبله برمىگردد و نماز را تمام مىكند و نمازش صحيح است.
مسئله 650- اگر بعد از نماز فهميد كه نماز او رو به قبله نبوده است، اگر انحراف به سمت راست يا سمت چپ قبله نرسيده، نماز صحيح است و اگر به سمت راست يا سمت چپ قبله رسيده و يا پشت به قبله بوده، اگر در وقت است بايد نماز را دوباره بخواند، ولى اگر خارج وقت است قضا لازم نيست.
مسئله 651- اگر فهميد حيوانى را رو به قبله ذبح نكرده است، آن حيوان حلال است.
مسئله 652- اگر بعد از دفن ميّت معلوم شد كه رو به قبله دفن نشده است، اگر ممكن است و موجب هتك او هم نباشد، بايد نبش قبر كنند و او را رو به قبله دفن كنند.
احكام پوشانيدن بدن در نماز
مسئله 653- مرد بايد در حال نماز، گرچه كسى او را نمىبيند، عورتين خود را بپوشاند و بهتر است از ناف تا زانو را هم بپوشاند.
مسئله 654- زن بايد در موقع نماز، تمام بدن حتّى سر و موى خود را بپوشاند، ولى پوشاندن صورت به مقدارى كه در وضو شسته مىشود و دستها تا مچ و پاها تا مچ لازم نيست،
امّا براى آنكه اطمينان كند كه مقدار واجب را پوشانده است، بايد مقدارى از اطراف صورت و قدرى پايينتر از مچ را هم بپوشاند.
مسئله 655- موقعى كه انسان قضاى سجده يا تشهّد فراموش شده را بهجا مىآورد، بلكه در موقع سجدۀ سهو هم بايد خود را مثل موقع نماز بپوشاند.
مسئله 656- اگر انسان عمداً جايى را كه در نماز بايد بپوشاند، نپوشاند، نمازش باطل است، ولى اگر از روى ندانستن مسئله باشد، لازم نيست نمازش را دوباره بخواند.
مسئله 657- اگر در بين نماز بفهمد جايى كه بايد بپوشاند، پيداست، بايد آن را بپوشاند و چنانچه پوشاندن آن ممكن نباشد، نماز او باطل است، ولى اگر بعد از نماز بفهمد نمازش اشكال ندارد.
مسئله 658- انسان بايد در نماز بدن خود را بپوشاند گرچه با برگ درختان باشد، ولى گِل ساتر نيست.
مسئله 659- اگر چيزى ندارد كه در نماز خود را با آن بپوشاند، چنانچه احتمال دهد كه پيدا مىكند، بايد نماز را تأخير بيندازد.
مسئله 660- اگر براى پوشاندن خود چيزى نداشته باشد، در صورتى كه نامحرم او را مىبيند، بايد نشسته نماز بخواند و عورت خود را با ران خود بپوشاند، و اگر كسى او را نمىبيند، ايستاده نماز بخواند و جلوى خود را با دست بپوشاند و در هر دو حال، ركوع و سجود را با اشاره انجام دهد.
لباس نمازگزار
مسئله 661- لباس نمازگزار شش شرط دارد:
شرط اوّل: لباس و بدن نمازگزار پاك باشد و اگر كسى عمداً و در حال اختيار و با علم، با بدن و لباس نجس نماز بخواند نمازش باطل است، ولى اگر در حال ناچارى يا ندانستن اينكه لباس يا بدن او نجس است يا ندانستن مسئله باشد، مانعى ندارد.
مسئله 662- اگر فراموش كند كه بدن يا لباسش نجس است و در بين نماز يا بعد از آن يادش بيايد، بايد نماز را دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضا نمايد.
مسئله 663- كسى كه در وسعت وقت مشغول نماز است، اگر در بين نماز بدن يا لباس او نجس شود، بايد در بين نماز، اگر مىتواند بدن يا لباس را آب بكشد يا اگر چيز ديگرى عورت او را پوشانده لباس را بيرون آورد و اگر نمىتواند بايد نماز را بشكند و با بدن و لباس پاك نماز بخواند و كسى
كه در تنگى وقت نماز مىخواند، اگر مىتواند بايد بدن يا لباس را تطهير كند و اگر نمىتواند بايد اگر ممكن است لباس را بيرون آورد و به دستورى كه براى برهنگان گفته شد نماز را تمام كند و اگر ممكن نيست بايد با همان حال نماز را تمام كند و نمازش صحيح است.
مسئله 664- كسى كه در پاك بودن بدن يا لباس خود شك دارد، چنانچه نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد كه بدن يا لباسش نجس بوده، نماز او صحيح است.
مسئله 665- اگر لباس را آب بكشد و اطمينان كند كه پاك شده است و با آن نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد پاك نشده، نمازش صحيح است.
مسئله 666- هرگاه اطمينان كند خونى كه در بدن يا لباس اوست خون نجسى است كه نماز با آن صحيح است، مثلاً اطمينان كند خون زخم و دمل است، چنانچه بعد از نماز بفهمد خونى بوده كه نماز با آن باطل است، نمازش صحيح است.
مسئله 667- كسى كه يك لباس دارد، اگر بدن و لباسش نجس شود و به اندازۀ آب كشيدن يكى از آنها آب داشته باشد، چنانچه بتواند لباسش را بيرون آورد، بايد بدن را آب بكشد و نماز را به دستورى كه براى برهنگان گفته شد بهجا آورد و اگر بهواسطۀ سرما يا عذر ديگر نتواند لباس را بيرون آورد، هر يك از بدن يا لباس را مىتواند آب بكشد، چه نجاست هر دو مساوى باشد يا نباشد.
مسئله 668- كسى كه دو لباس دارد، اگر بداند يكى از آنها نجس است و نتواند آنها را آب بكشد و نداند كداميك از آنهاست، چنانچه وقت دارد بايد با هر يك، يك نماز بخواند، ولى اگر وقت تنگ است، بايد نماز را به دستورى كه براى برهنگان گفته شد بهجا آورد و لازم نيست آن نماز را با لباس پاك قضا نمايد.
مسئله 669- شرط دوّم: لباس نمازگزار بايد مباح باشد.
مسئله 670- اگر فراموش كند كه لباس او غصبى است و با آن نماز بخواند، اگر خودش غصب كرده باشد، بهتر است آن نماز را دوباره بخواند.
مسئله 671- اگر نداند يا فراموش كند كه لباس او غصبى است و در بين نماز بفهمد، اگر مىتواند آن را بيرون بياورد و اگر نمىتواند، بايد نماز را بشكند و با لباس غير غصبى نماز بخواند.
مسئله 672- اگر با پولى كه خمس يا زكات آن را نداده لباس بخرد، نبايد با آن لباس نماز بخواند.
مسئله 673- شرط سوّم: بايد لباس نمازگزار از اجزاى حيوان مردهاى كه خون جهنده دارد نباشد و اگر كسى عمداً و در حال اختيار و با دانستن اينكه لباس او از مردار است و با علم به مسئله، در آن نماز بخواند، نماز او باطل است؛ ولى اگر سهواً يا در حال ناچارى يا ندانستن اينكه لباس او از مردار است يا ندانستن مسئله باشد، اشكال ندارد.
مسئله 674- اگر از چيزى مانند مو و پشم حيوان مرده كه روح ندارد لباس تهيه كرده باشند، نماز خواندن در آن اشكال ندارد و همچنين اگر چيزى از آن مانند گوشت و پوست و مو و پشم و استخوان همراه نمازگزار باشد مانعى ندارد.
مسئله 675- با لباسهاى چرمى كه از بازار مسلمين تهيه مىشود، اگر شك داشته باشد كه از حيوانى است كه ذبح شرعى شده يا نه، مىتوان نماز خواند؛ امّا با لباسهاى چرمى كه از ممالك غير اسلامى آورده مىشود، نماز با آن جايز نيست، ولى اگر شكّ داشته باشد كه چرم مصنوعى است يا چرم واقعى، نماز خواندن با آن اشكال ندارد.
مسئله 676- شرط چهارم: لباس نمازگزار بايد از حيوان حرام گوشت نباشد و اگر كسى عمداً و در حال اختيار و با دانستن اينكه لباس او از حيوان حرام گوشت است و با علم به مسئله در آن نماز بخواند نماز او باطل است ولى اگر سهواً يا در حال ناچارى يا ندانستن اينكه لباس او از حيوان حرام گوشت است يا ندانستن مسئله باشد اشكال ندارد.
مسئله 677- اگر چيزهايى از حيوان حرام گوشت همراه نمازگزار باشد نظير موى گربه و مرواريد و تكمه صدف و مانند اينها اشكال ندارد.
مسئله 678- اگر شك داشته باشد كه لباسى از حيوان حلال گوشت است يا حرام گوشت، اگر در مملكت اسلامى تهيه شده باشد، نماز خواندن با آن مانعى ندارد، ولى اگر در مملكت غير اسلامى تهيه شده باشد، در مثل پوست نماز باطل است و در مثل پشم و مو اشكال ندارد.
مسئله 679- با پوست سنجاب و خز، نماز خواندن اشكال ندارد.
مسئله 680- شرط پنجم و ششم: پوشيدن لباس طلاباف و ابريشم خالص براى مرد حرام و نماز با آن باطل است و اگر كسى عمداً و در حال اختيار و با دانستن اينكه لباس او طلاباف يا ابريشم خالص است و با علم به مسئله، نماز در آن بخواند، نماز او باطل است؛ ولى اگر سهواً يا در حال ناچارى يا ندانستن اينكه لباس او طلاباف يا ابريشم خالص است يا ندانستن مسئله باشد، اشكال ندارد.
مسئله 681- زينتكردن به طلا مثل آويختن زنجير طلا به سينه و انگشتر طلا به دست كردن و بستن ساعت مچى طلا و مانند اينها، در نماز و غیر نماز، براى مرد حرام است.
مسئله 682- چيزهايى از ابريشم خالص و طلا كه صدق لباس و زينت نمىكند و همچنين لباسهاى طلاباف و ابريشم كه ساتر عورت نيستند نظير عرقچين و جوراب كوتاه و دستمال، در نماز و غير نماز براى مرد اشكال ندارد.
مسئله 683- پوشيدن لباس طلاباف و ابريشم خالص و زينت نمودن به طلا براى زنان در نماز و غير نماز اشكال ندارد، بلكه استحباب زينت نمودن آنها به طلا در نماز خالى از وجه نيست.
احكام لباس نمازگزار
مسئله 684- نماز خواندن در زير لحاف يا روى تشك نجس يا ابريشم خالص و مانند اينها اشكال ندارد، مگر آنكه صدق لباس كند و مجرّد روى خود كشيدن يا روى آن خوابيدن و نماز خواندن مانعى ندارد.
مسئله 685- كسى كه لباس ندارد يا لباس دارد و جايز نيست در آن نماز بخواند، اگر ممكن باشد بايد تهيه نمايد، گرچه به خريدن يا عاريه نمودن باشد، ولى اگر تهيه نمودن براى او مشقّت داشته باشد، بايد به دستورى كه براى برهنگان گفته شد نماز بخواند.
مسئله 686- اگر مرد لباس زنانه و زن لباس مردانه بپوشد، حرام است، ولی پوشيدن آن به طور موقّت نظير پوشيدن زن لباس مرد را براى دفع سرما، مانعى ندارد و در هر صورت اگر با آن لباس نماز بخواند، نماز صحيح است.
مسئله 687- پوشيدن لباسى كه پارچه يا رنگ يا دوخت آن براى كسى كه مىخواهد آن را بپوشد معمول نيست، در صورتى كه زىّ خود قرار دهد، حرام است، بنابراين پوشيدن به طور موقّت نظير فيلمها مانعى ندارد و در هر صورت اگر با آن لباس نماز بخواند، نمازش صحيح است.
مسئله 688- پوشيدن لباس اعداء دين نظير كراوات و پاپيون در صورتى كه زىّ و روش خود قرار دهد حرام است، ولى اگر با آن لباس نماز بخواند، نمازش صحيح است.
مسئله 689- اگر در بدن يا لباس نمازگزار خون زخم يا جراحت يا دمل باشد، چنانچه طورى است كه آب كشيدن بدن يا لباس يا عوض كردن لباس براى بيشتر مردم يا براى خصوص او سخت است، تا
وقتى كه زخم يا جراحت يا دمل خوب نشده است، مىتواند با آن خون نماز بخواند و همچنين است اگر چركى كه با خون بيرون آمده يا دوايى كه روى زخم گذاشتهاند و نجس شده، در بدن يا لباس او باشد.
مسئله 690- اگر جايى از بدن يا لباس كه با زخم فاصله دارد بهواسطۀ زخم نجس شود، جايز نيست با آن نماز بخواند؛ ولى اگر مقدارى از بدن يا لباس كه معمولًا بهواسطۀ زخم آلوده مىشود، به آن زخم نجس شود، نماز خواندن با آن مانعى ندارد.
مسئله 691- اگر از توى دهان و بينى و مانند اينها خونى به بدن يا لباس برسد، نبايد با آن نماز بخواند. ولى با خون بواسير مىشود نماز خواند، گرچه دانههايش در داخل باشد.
مسئله 692- اگر چند زخم در بدن باشد و به طورى نزديك هم باشند كه يك زخم حساب شود، تا وقتى همه خوب نشدهاند، نماز خواندن با خون آنها اشكال ندارد، ولى اگر به قدرى از هم دور باشند كه هر كدام يك زخم حساب شود، هر كدام كه خوب شد بايد براى نماز بدن و لباس را از خون آن آب بكشد.
مسئله 693- اگر بدن يا لباس به مقدار كمتر از درهم (تقريباً به اندازه ناخن بزرگ) به خون آلوده باشد، نماز خواندن با آن جايز است، گرچه آن خون نجس مىباشد.
مسئله 694- هرگاه خون در چند جاى بدن يا لباس باشد در صورتى كه روى هم كمتر از درهم باشد، نماز خواندن با آن اشكال ندارد.
مسئله 695- خونى كه به لباس بىآستر بريزد و به پشت آن برسد، يك خون حساب مىشود؛ همينطور اگر خون روى لباسى كه آستر دارد بريزد و به آستر آن برسد نيز يك خون حساب مىشود.
مسئله 696- اگر خون بدن يا لباس كمتر از درهم باشد و رطوبتى به آن برسد، در صورتى كه خون و رطوبتى كه به آن رسيده به اندازۀ درهم يا بيشتر شود و اطراف را آلوده كند، نماز با آن باطل است.
مسئله 697- اگر بدن يا لباس خونى نباشد، ولى بهواسطۀ رسيدن به خون نجس شود، اگر مقدارى كه نجس شده كمتر از درهم باشد، مىشود با آن نماز خواند.
مسئله 698- اگر لباسهاى كوچك نمازگزار مثل عرقچين و جوراب كه نمىشود با آنها عورت را پوشاند نجس باشد، چنانچه از مردار يا حيوان حرام گوشت درست نشده باشد، نماز با آنها صحيح است و نيز اگر با انگشترى نجس نماز بخواند، اشكال ندارد.
مسئله 699- اگر چيز نجسى نظير لباس و دستمال، گرچه بشود با آن عورت را پوشاند همراه نمازگزار باشد، اشكال ندارد.
مسئله 700- زنى كه پرستار بچّه است و بيشتر از يك لباس ندارد، هرگاه شبانهروزى يك مرتبه لباس خود را آب بكشد، گرچه تا روز ديگر لباس به بول بچّه نجس شود، مىتواند با آن لباس نماز بخواند. و نيز اگر بيشتر از يك لباس دارد ولى ناچار است كه همۀ آنها را بپوشد، چنانچه شبانهروزى يك مرتبه همۀ آنها را آب بكشد كافى است.
مستحبّات و مكروهات لباس نمازگزار
مسئله 701- شش چيز در لباس نمازگزار مستحب است كه از آن جمله است:
1- عمّامه با تحتالحنك.
2- پوشيدن عبا.
3- پوشيدن لباس سفيد.
4- پوشيدن پاكيزهترين لباسها.
5- استعمال بوى خوش.
6- دست كردن انگشترى عقيق.
مسئله 702- هشت چيز در لباس نمازگزار مكروه است و از آن جمله است:
1- پوشيدن لباس سياه.
2- پوشيدن لباس كثيف.
3- پوشيدن لباس تنگ.
4- پوشيدن لباس شرابخوار.
5- پوشيدن لباس كسى كه از نجاست پرهيز نمىكند.
6- پوشيدن لباسى كه نقش صورت دارد.
7- باز بودن دكمههاى لباس.
8- دست كردن انگشترى كه نقش صورت دارد.
مكان نمازگزار
مسئله 703- مكان نمازگزار سه شرط دارد:
شرط اوّل: بايد مكان نمازگزار مباح باشد و در ملك غصبى يا روى فرش و تخت غصبى و مانند اينها نماز نخوانند؛ ولى نماز خواندن در زير سقف و خيمۀ غصبى مانعى ندارد؛ همينطور اگر سهواً يا در حال ناچارى يا ندانستن اينكه مكان او غصبى است يا ندانستن مسئله باشد، اشكال ندارد.
مسئله 704- بايد در ملكى كه منفعت آن مال ديگرى است يا ديگرى در آن حقّى دارد، بدون اجازۀ او نماز نخوانند؛ مثلاً اگر ميّت وصيّت كرده باشد كه ثلث مال او را به مصرفى برسانند، تا وقتى ثلث را جدا نكردهاند، بايد در ملك او نماز نخوانند، مگر از حاكم شرع اجازه بگيرند.
مسئله 705- كسى كه در مسجد نشسته، ديگرى نمىتواند جاى او را غصب كند و در آنجا نماز بخواند.
مسئله 706- كسى كه در ملكى با ديگرى شريك است، اگر سهم او جدا نباشد، بدون اجازۀ شريكش نمىتواند در آن ملك تصرّف كند يا نماز بخواند. مگر شريك حاضر به تفكيك نباشد يا پيدا كردن او مشكل باشد كه در اين صورت بايد از حاكم شرع اجازه بگيرد.
مسئله 707- اگر با پولى كه خمس و زكات آن را نداده ملكى بخرد، تصرّف و نماز خواندنِ او در آن ملك حرام است.
مسئله 708- هرگاه رضايت صاحب ملك از قرائن روشن باشد نظير رستورانها، تصرّف و نماز خواندن در آن اشكال ندارد، هر چند به زبان نگويد و بالعكس اگر با زبان اجازه دهد، امّا بداند قلباً راضى نيست، تصرّف و نماز خواندن در آن مكان جايز نيست.
مسئله 709- تصرّف و نماز خواندن در ملكِ ميّتى كه خمس يا زكات يا چيزى به مردم بدهكار است، حرام است.
مسئله 710- اگر بعضى از ورثۀ ميّت، صغير يا ديوانه يا غايب باشند، تصرّف و نماز خواندن در ملك او بدون اذن ولىّ شرعى حرام است، ولى تصرّفاتى كه براى برداشتن ميّت معمول است اشكال ندارد.
مسئله 711- در زمينهاى بزرگ زراعتى يا غيرزراعتى كه ديوار ندارد، نماز خواندن و نشستن و خوابيدن و قضاى حاجت نمودن و مانند اينها اشكال ندارد.
مسئله 712- شرط دوّم: مكان نمازگزار بايد بىحركت باشد، ولى اگر سهواً يا در حال ناچارى يا ندانستن اينكه مكان او متحرّك است يا ندانستن مسئله باشد، اشكال ندارد.
مسئله 713- شرط سوّم: جاى پيشانى نمازگزار از جاى زانوها و سر انگشتان پا و دو كف دست او بيش از چهار انگشت بسته پستتر يا بلندتر نباشد، ولى اگر سهواً يا در حال ناچارى يا ندانستن اينكه جاى پيشانى او بلندتر يا پستتر است يا ندانستن مسئله باشد، اشكال ندارد.
احكام مكان نمازگزار
مسئله 714- در جايى كه بهواسطۀ احتمال باد و باران و زيادى جمعيّت و مانند اينها اطمينان ندارد كه بتواند نماز را تمام كند، اگر شروع كرد و به مانعى بر نخورد، نمازش صحيح است.
مسئله 715- در جايى كه ماندن در آن حرام است، مانند مجلسى كه در آن معصيت مىشود و زير سقفى كه نزديك است خراب شود و بودن مرد و زن نامحرم در جايى كه كسى آنجا نيست، بايد نماز نخواند، ولى اگر خواند باطل نيست.
مسئله 716- در جايى كه سقف آن كوتاه است و نمىتوان در آنجا راست ايستاد يا به اندازهاى كوچك است كه جاى ركوع و سجود نيست، نمىشود نماز خواند؛ ولى اگر ناچار شود در چنين جايى نماز بخواند، بايد به قدرى كه ممكن است قيام و ركوع و سجود را بهجا آورد.
مسئله 717- انسان بايد رعايت ادب را بكند و جلوتر از قبر پيامبر«صلیاللهعلیهوآلهوسلم» و امام«سلاماللهعلیه» نماز نخواند و چنانچه نماز خواندن بىاحترامى باشد، حرام است، ولى نماز باطل نيست.
مسئله 718- مكان نمازگزار اگر نجس است، بايد طورى تَر نباشد كه رطوبت آن به بدن يا لباس او برسد، ولى جايى كه پيشانى را بر آن مىگذارد اگر نجس باشد، گرچه خشك هم باشد، نماز باطل است؛ ولى اگر مهر پاك را در جايى كه نجس است بگذارند و بر آن سجده كنند، اشكال ندارد، و مستحب است كه مكان نمازگزار اصلًا نجس نباشد.
مسئله 719- اگر در نماز، زن هم رديف مرد يا جلوتر از او باشد اشكال ندارد، گرچه بين آنها فاصلهاى نظير پرده نباشد، ولى مستحب است زن عقبتر از مرد بايستد و جاى سجدۀ او از جاى ايستادن مرد كمى عقبتر باشد و اگر برابر هم باشند ده ذرع (تقريباً پنج متر) ميان آنها فاصله باشد.
مسئله 720- خواندن نماز واجب در كعبه و بر بام آن اشكال ندارد، گرچه مكروه است، ولى خواندن نماز مستحب در كعبه و بر بام آن مكروه هم نيست، بلكه مستحبّ است داخل كعبه مقابل هر ركنى دو ركعت نماز بخوانند.
مسئله 721- در شرع مقدّس اسلام خصوصاً براى همسايگان مسجد بسيار سفارش شده است كه نماز را در مسجد بخوانند و بهتر از همۀ مسجدها، مسجدالحرام است كه نماز در آن برابر با يك ميليون نماز است و مسجد پيامبر«صلیاللهعلیهوآلهوسلم» كه برابر با ده هزار نماز است.
مسئله 722- معاشرت با افرادى كه با مسجد سر و كار ندارند و خريد و فروش با آنها و زن گرفتن و زن دادن به آنها مكروه است.
مستحبّات و مكروهات مكان نماز گزار
مسئله 723- نماز در حرم مطهّر پيامبر اكرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلم» و حرم و رواق و صحن امامان«سلاماللهعلیهم» مستحب، بلكه بهتر از مسجد است و برابر با دويست هزار نماز است.
مسئله 724- براى زنها نماز خواندن در خانه بلكه در اتاق عقب بهتر است، ولى اگر بتوانند كاملًا خود را از نامحرم حفظ كنند، بهتر است در مسجد نماز بخوانند.
مسئله 725- زياد رفتن به مسجد و رفتن در مسجدى كه نمازگزار ندارد، مستحب است و همسايۀ مسجد اگر عذرى نداشته باشد، مكروه است در غير مسجد نماز بخواند.
مسئله 726- نماز خواندن در دوازده جا مكروه است:
1. حمام.
2. زمين نمكزار.
- 3. مقابل انسان.
4. مقابل درى كه باز است.
5. جاده، خيابان و كوچه.
6. مقابل آتش و چراغ.
7. آشپزخانه.
8. مقابل چاه و چالهاى كه محلّ بول باشد.
9. مقابل عكس و مجسّمۀ چيزى كه روح دارد، مگر آنكه روى آن پرده بكشند.
10. اطاقى كه جُنُب در آن باشد.
11. جايى كه عكس در آنجا باشد، گرچه روبروى نمازگزار نباشد.
12. قبرستان.
احكام مسجد
مسئله 727- نجس كردن هر جايى از مسجد و حرم امامان«سلاماللهعلیهم» و فرش آنها حرام و تطهير كردن آنها فوراً واجب است و اگر نتواند ولو با كمك گرفتن، بايد به كسى كه مىتواند اطّلاع دهد و اگر براى تطهير احتياج به خراب كردن باشد، بايد خراب كند و دوباره بسازد.
مسئله 728- اگر مسجدى را غصب كنند و به جاى آن خانه و مانند آن بسازند كه ديگر به آن مسجد نگويند، باز هم نجس كردن آن حرام و تطهير آن واجب است.
مسئله 729- بردن عين نجس و متنجّس در مسجد اشكال ندارد، مگر آنكه بىاحترامى به مسجد باشد.
مسئله 730- تشكيل مراسم مذهبى نظير سوگواريها و جشنها در مسجد اشكال ندارد.
مسئله 731- زينتكردنمسجد به طلا و صورت چيزهايى كه روح دارد، مكروه است.
مسئله 732- اگر مسجد خراب شود، فروختن آن و درب و پنجره و چيزهاى ديگر آن بدون اذن حاكم شرع جايز نيست و اگر مسجد طورى خراب شود كه تعمير آن ممكن نباشد، مىتوانند آن را خراب كنند و دوباره بسازند، بلكه مىتوانند مسجدى را كه خراب نشده براى احتياج مردم خراب كنند و بزرگتر بسازند.
مسئله 733- ساختن مسجد و تعمير و تميز كردن و روشن كردن چراغ در آن و مانند اينها، مستحب است.
مسئله 734- براى كسى كه مىخواهد به مسجد برود، شش امر مستحب است:
1. خود را خوشبو كند.
2. لباس پاكيزه بپوشد.
3. ته كفش خود را وارسى كند كه نجاستى به آن نباشد.
4. موقع داخل شدن، اوّل پاى راست را، و موقع بيرون آمدن، اوّل پاى چپ را بگذارد.
5. زودتر از ديگران به مسجد برود و ديرتر از ديگران از مسجد بيرون بيايد.
6. دو ركعت نماز به قصد تحيّت و احترام مسجد بخواند.
مسئله 735- در مسجد و حرم امامان«سلاماللهعلیهم» شش امر مكروه است:
1. خوابيدن.
2. انجام كارى يا صحبتى دربارۀ دنيا.
3. كثيف نمودن آنجا.
4. بلند كردن صدا.
5. راه دادن بچّه و ديوانه (در صورت ايجاد مزاحمت).
6. وارد شدن كسى كه بوى دهان يا لباس يا بدن او مردم را اذيت مىكند.
احكام اذان و اقامه
مسئله 736- براى مرد و زن مستحب است پيش از نمازهاى واجب يوميّه، اذان و اقامه بگويند و راجع به آن خصوصاً براى نماز صبح و مغرب زياد سفارش شده است و روايت است اگر كسى اذان و اقامه بگويد، دو صف از ملائكه به او اقتدا مىكنند و اگر فقط اقامه بگويد، يك صف از ملائكه به او اقتدا مىكنند، و براى نمازهاى ديگر چه واجب و چه مستحب، جايز نيست و مستحب است پيش از نمازهاى واجب غير يوميه، نظير نماز آيات و نماز ميّت، سه مرتبه «الصَّلوة» بگويند.
مسئله 737- مستحب است از روزى كه بچّه به دنيا مىآيد تا پيش از آنكه بند نافش بيفتد، در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه بگويند.
مسئله 738- اذان هيجده جمله است:
چهار مرتبه: «اللَّهُ أَكْبَرُ». دو مرتبه: «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ». دو مرتبه: «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ».
دو مرتبه: «حَىَّ عَلَى الصَّلوةِ». دو مرتبه: «حَىَّ عَلَى الْفَلاحِ». دو مرتبه: «حَىَّ عَلى خَيْرِالْعَمَلِ». دو مرتبه: «اللَّهُ أَكْبَرُ». دو مرتبه: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ». و اقامه هفده جمله است يعنى دو مرتبه «اللَّهُ أَكْبَرُ» از اوّل اذان، و يك مرتبه «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» از آخر آن كم مىشود و بعد از گفتن «حَىَّ عَلى خَيْرِ الْعَمَلِ» بايد دو مرتبه «قَدْ قامَتِ الصَّلوةُ» اضافه نمود.
مسئله 739- «أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً وَلِىُّ اللَّهِ» جزو اذان و اقامه نيست، ولى مستحبّ است بعد از «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَداً رَسُولُ اللَّهِ»، دو مرتبه گفته شود (مستحب در مستحب)، لكن چون فعلًا شعار شيعه است، بايد گفته شود.
ترجمۀ اذان و اقامه
«اللَّهُ أَكْبَرُ» يعنى خداى تعالى بزرگتر از آن است كه او را وصف كنند.
«أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» يعنى شهادت مىدهم كه غير خدايى كه يكتا و بىهمتا است، خداى ديگرى نيست.
«أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» يعنى شهادت مىدهم كه حضرت محمّد بن عبداللَّه«صلیاللهعلیهوآلهوسلم» پيامبر و فرستادۀ خداى تعالى است.
«أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً اميرُالمُؤْمِنينَ وَ وَلِىُّ اللَّهِ» يعنى شهادت مىدهم كه حضرت على«سلاماللهعلیه» اميرالمؤمنين و ولىّ خدا بر همۀ خلق است.
«حَىَّ عَلَى الصَّلاةِ» يعنى بشتاب براى نماز.
«حَىَّ عَلَى الْفَلاحِ» يعنى بشتاب براى رستگارى.
«حَىَّ عَلى خَيْرِ الْعَمَلِ» يعنى بشتاب براى بهترين كارها كه نماز است.
«قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ» يعنى به تحقيق نماز بر پا شد.
«لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» يعنى خدايى سزاوار پرستش نيست مگر خدايى كه يكتا و بىهمتا است.
مسئله 740- بين جملههاى اذان و اقامه بايد خيلى فاصله نشود و اگر بين آنها بيشتر از معمول فاصله بيندازد، بايد دوباره آن را از سر بگيرد.
مسئله 741- اگر در اذان و اقامه صدا را در گلو بيندازد چنانچه غنا شود، حرام و اگر غنا نشود، مكروه است.
مسئله 742- در هر موردى كه بين نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشا فاصله نيندازد، اذانى كه براى نماز اوّل گفته، كافى است.
مسئله 743- اگر براى نماز جماعتى اذان و اقامه گفته باشند، كسى كه با آن جماعت نماز مىخواند، نبايد براى نماز خود اذان و اقامه بگويد.
مسئله 744- در جايى كه عدّهاى مشغول نماز جماعتند، يا نماز آنان تازه تمام شده و صَفها به هم نخورده است، اگر انسان بخواهد فرادى يا با جماعت ديگرى كه بر پا مىشود نماز بخواند، مىتواند اذان و اقامه را نگويد.
مسئله 745- كسى كه اذان و اقامۀ ديگرى را شنيده، چه با او گفته باشد يا نه، در صورتى كه بين آن اذان و اقامه و نمازى كه مىخواهد بخواند زياد فاصله نشده باشد، مىتواند براى نماز خود اذان و اقامه نگويد.
مسئله 746- اگر مرد اذان زن نامحرم را با قصد لذّت بشنود، اذان از او ساقط مىشود، گرچه گناه نموده است.
مسئله 747- اذان و اقامۀ نماز جماعت را لازم نيست مرد بگويد.
مسئله 748- اقامه بايد بعد از اذان گفته شود و اگر قبل از اذان بگويند صحيح نيست.
مسئله 749- اگر كلمات اذان و اقامه را بدون ترتيب بگويد، مثلاً حىّ على الفلاح را پيش از حىّ على الصّلاة بگويد، بايد از جايى كه ترتيب به هم خورده، دوباره بگويد.
مسئله 750- بايد بين اذان و اقامه فاصله ندهد و اگر بين آنها به قدرى فاصله دهد كه اذانى را كه گفته اذان اين اقامه حساب نشود، مستحبّ است دوباره اذان و اقامه را بگويد و نيز اگر بين اذان و اقامه و نماز به قدرى فاصله دهد كه اذان و اقامۀ آن نماز حساب نشود، مستحب است دوباره براى آن نماز، اذان و اقامه بگويد.
مسئله 751- اذان و اقامۀ بايد به عربى صحيح گفته شود، پس اگر به عربى غلط مغيّر معنى بگويد يا ترجمۀ آنها را بگويد، صحيح نيست.
مسئله 752- اذان و اقامه بايد بعد از داخل شدن وقت نماز گفته شود و اگر عمداً يا از روى فراموشى پيش از وقت بگويد، باطل است.
مسئله 753- اگر پيش از گفتن اقامه شك كند كه اذان گفته يا نه، بايد اذان را بگويد، ولى اگر مشغول اقامه شود و شك كند كه اذان گفته يا نه، گفتن اذان لازم نيست.
مسئله 754- اگر در بين اذان يا اقامه پيش از آنكه قسمتى را بگويد شك كند كه قسمت پيش از آن را گفته يا نه، بايد قسمتى را كه در گفتن آن شك كرده، بگويد، ولى اگر در حال گفتن قسمتى از اذان يا اقامه شك كند كه آنچه پيش از آن است گفته يا نه، گفتن آن لازم نيست.
مسئله 755- در اذان و اقامه چند چيز مستحب است:
1. رو به قبله بايستد و اذان بگويد.
2. با وضو يا غسل اذان بگويد.
3. بين جملههاى اذان كمى فاصله دهد.
4. بين اذان حرف نزند.
5. بين اذان و اقامه يك قدم بردارد يا قدرى بنشيند يا سجده كند يا ذكر بگويد.
6. بدن انسان در موقع گفتن اذان و اقامه آرام باشد.
- 7. اقامه را آهستهتر از اذان بگويد.
8. جملههاى اقامه را به هم نچسباند، ولى به اندازهاى كه بين جملههاى اذان فاصله مىدهد، بين جملههاى اقامه فاصله ندهد.
مسئله 756- مستحب است موقعى كه وقت داخل مىشود، براى اعلام وقت، اذان گفته شود و در اين اذان چند چيز مستحب است:
1- همه اذان بگويند، ولى با اين اذان، اذان نماز ساقط نمىشود.
2- كسى كه اذان مىگويد وقتشناس و ثِقه باشد.
3- كسى كه اذان مىگويد رو به قبله باشد.
4- با وضو يا غسل باشد.
5- دستها را به گوش بگذارد و صدا را بلند نمايد و بكشد.
6- بين جملههاى آن كمى فاصله دهد.
7- در بين اذان حرف نزند.
مسئله 757- مستحب است كسى را براى گفتن اذان معيّن كنند و علاوه بر شرايطى كه گفته شد، بايد خوشصدا باشد و صدايش بلند باشد و اذان را در جاى بلندى بگويد.
مسئله 758- مستحب است كسى كه اذان يا اقامۀ ديگرى را مىشنود، به قصد حكايت آنها را بگويد.
واجبات نماز
واجبات نماز يازده مورد است:
1- نيت.
2- قيام، يعنى ايستادن.
3- تكبيرة الاحرام يعنى گفتن اللَّه اكبر در اوّل نماز.
4- قرائت.
5- قيام متّصل به ركوع.
6- ركوع.
7- سجود.
8- تشهّد.
9- سلام.
10- ترتيب.
11- موالات، يعنى پى در پى بودن اجزاى نماز.
مسئله 759- بعضى از واجبات نماز ركن است؛ يعنى اگر انسان آنها را بهجا نياورد، يا در نماز اضافه كند، عمداً باشد يا سهواً يا جهلًا، نماز باطل مىشود، و بعضى ديگر ركن نيست، يعنى اگر عمداً كم يا زياد شود نماز باطل مىشود و چنانچه اشتباهاً يا جهلًا كم يا زياد گردد، نماز باطل نمىشود.
اركان نماز پنج مورد است:
اوّل: نيت.
دوّم: تكبيرة الاحرام.
سوّم: قيام متّصل به ركوع.
چهارم: ركوع.
پنجم: دو سجده.
مسئله 760- كم شدن ركن در نمازهاى مستحبّى نماز را باطل مىكند، ولى زياد شدن آن در نمازهاى مستحبّى نماز را باطل نمىكند؛ مثلاً اگر قنوت نماز وتر را فراموش كند و به ركوع رود، مىتواند برگردد و قنوت را بهجا آورد و دوباره ركوع كند.
1. نيّت
مسئله 761- نيّت يعنى توجّه به عمل براى انجام فرمان خداوند عالم، و لازم نيست نيّت را از قلب خود بگذراند يا به زبان بگويد و همين مقدار كه توجّه داشته باشد كه نماز مىخواند براى خدا، كفايت مىكند.
مسئله 762- اگر در نماز ظهر يا عصر نيّت كند كه چهار ركعت نماز مىخوانم و معيّن نكند ظهر است يا عصر، نماز او صحيح است و اگر ظهر را نخوانده، ظهر و الّا عصر حساب مىشود، ولى اگر كسى كه مثلاً قضاى نماز ظهر بر او واجب است، بخواهد در وقت نماز ظهر نماز قضا يا نماز ظهر را بخواند، بايد نمازى را كه مىخواند در نيّت معيّن كند.
مسئله 763- انسان بايد از اوّل تا آخر نماز به نيّت خود باقى باشد، پس اگر در بين نماز به طورى غافل شود كه اگر بپرسند چه مىكنى، نداند چه بگويد، نمازش باطل است.
مسئله 764- انسان بايد فقط براى انجام امر خداوند عالم نماز بخواند، پس كسى كه ريا كند، يعنى براى نشان دادن به مردم نماز بخواند، نمازش باطل است؛ خواه فقط براى مردم باشد يا خدا و مردم هر دو را در نظر بگيرد.
مسئله 765- اگر قسمتى از نماز را هم براى غير خدا بهجا آورد، نماز باطل است، چه آن قسمت واجب باشد مثل حمد و سوره و چه مستحب مانند قنوت، بلكه اگر تمام نماز را براى خدا بهجا آورد، ولى براى نشان دادن به مردم در جاى مخصوصى مثل مسجد، يا در وقت مخصوصى مثل اوّل وقت، يا به طرز مخصوصى مثلاً با جماعت نماز بخواند، نمازش باطل است.
2. تكبيرة الاحرام
مسئله 766- گفتن اللَّه اكبر در اوّل هر نماز، واجب و ركن است و بايد حروف «اللَّه» و حروف «اكبر» و دو كلمه «اللَّه اكبر» را پشت سر هم بگويد.
مسئله 767- مستحب است بعد از تكبيرة الاحرام بگويد:
«يا مُحْسِنُ قَد أَتاكَ الْمُسيئُ وَ قَدْ أَمَرْتَ الُمحْسِنَ أَنْ يَتَجاوَزَ عَنِ الْمُسىءِ أَنْتَ الْمُحْسِنُ وَ أَنَا الْمُسيئُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ تَجاوَزْ عَنْ قَبيحِ ما تَعْلَمُ مِنّى»
«اى خدايى كه به بندگان احسان مىكنى، بندۀ گنهكار به در خانۀ تو آمده و تو امر كردهاى كه نيكوكار از گنهكار بگذرد، تو نيكوكارى و من گنهكار، به حقّ محمّد و آل محمّد«صلیاللهعلیهوآلهوسلم» رحمت خود را بر محمّد و آل محمّد بفرست و از بديهايى كه مىدانى از من سر زده بگذر.»
مسئله 768- مستحب است موقع گفتن تكبير اوّل نماز و تكبيرهاى بين نماز، دستها را تا مقابل گوشها بالا ببرد.
مسئله 769- اگر شك كند كه تكبيرة الاحرام را گفته يا نه، چنانچه مشغول خواندن چيزى شده، به شكّ خود اعتنا نكند، و اگر چيزى نخوانده، بايد تكبير را بگويد.
مسئله 770- اگر بعد از گفتن تكبيرة الاحرام شك كند كه آن را صحيح گفته يا نه، بايد به شكّ خود اعتنا نكند.
3. قيام
مسئله 771- قيام در موقع گفتن تكبيرة الاحرام و خواندن حمد و سوره و بعد از ركوع و در حال خواندن تسبيحات واجب است و اگر عمداً كسى آن را نياورد، نمازش باطل است.
مسئله 772- موقعى كه ايستاده است، بايد بدن را حركت ندهد و به طرفى خم نشود و به جايى تكيه نكند، ولى اگر از روى ناچارى باشد يا در حال خم شدن براى ركوع پاها را حركت دهد، اشكال ندارد.
مسئله 773- اگر موقعى كه ايستاده از روى فراموشى يا جهل بدن را حركت دهد يا به طرفى خم شود يا به جايى تكيه كند، اشكال ندارد.
مسئله 774- لازم نيست سنگينى بدن روى هر دو پا باشد، بلكه اگر روى يك پا هم بايستد، اشكال ندارد.
مسئله 775- كسى كه مىتواند درست بايستد، اگر پاها را خيلى گشاد بگذارد كه به حال ايستادن معمولى نباشد، نمازش باطل است.
مسئله 776- اگر در بين نماز از ايستادن عاجز شود، بايد بنشيند و اگر از نشستن هم عاجز شود، بايد بخوابد.
مسئله 777- تا انسان مىتواند ايستاده نماز بخواند، نبايد بنشيند، مثلاً كسى كه در موقع ايستادن بدنش حركت مىكند يا مجبور است به چيزى تكيه دهد، يا بدنش را كج كند يا خم شود يا پاها را بيشتر از معمول گشاد بگذارد، بايد به هر طور كه مىتواند ايستاده نماز بخواند ولى اگر به هيچ قسم حتّى مثل حال ركوع هم نتواند بايستد، بايد راست بنشيند و نشسته نماز بخواند.
مسئله 778- تا انسان مىتواند بنشيند نبايد خوابيده نماز بخواند و اگر نتواند راست بنشيند، بايد هر طورى كه مىتواند بنشيند و اگر به هيچ قسم نمىتواند بنشيند، بايد به پهلوى راست رو به قبله بخوابد و اگر نمىتواند به پهلوى چپ و اگر آن هم ممكن نيست به پشت بخوابد به طورى كه كف پاهاى او رو به قبله باشد.
مسئله 779- كسى كه نشسته نماز مىخواند اگر در بين نماز بتواند بايستد، بايد مقدارى را كه مىتواند ايستاده بخواند؛ مثلاً اگر بعد از خواندن حمد و سوره بتواند بايستد و ركوع را ايستاده بهجا آورد، بايد بايستد و از حال ايستاده به ركوع رود.
مسئله 780- كسى كه خوابيده نماز مىخواند، اگر در بين نماز بتواند بنشيند، بايد مقدارى را كه مىتواند، نشسته بخواند، و نيز اگر مىتواند بايستد، بايد مقدارى را كه مىتواند، ايستاده بخواند.
مسئله 781- كسى كه مىتواند بايستد، اگر بترسد كه بهواسطۀ ايستادن مريض شود يا ضررى به او برسد، مىتواند نشسته نماز بخواند و اگر از نشستن هم بترسد، مىتواند خوابيده نماز بخواند.
مسئله 782- اگر انسان احتمال بدهد كه تا آخر وقت بتواند ايستاده نماز بخواند، نمىتواند اوّل وقت نماز را نشسته بخواند.
مسئله 783- مستحب است در حال ايستادن بدن را راست نگه دارد، شانهها را پايين بيندازد، دستها را روى رانها بگذارد، انگشتها را به هم بچسباند، جاى سجده را نگاه كند، سنگينى بدن را به طور مساوى روى دو پا بيندازد با خضوع و خشوع باشد، پاها را پس و پيش نگذارد، اگر مرد است پاها را از سه انگشت باز تا يك وجب فاصله دهد و اگر زن است پاها را به هم بچسباند، و سر و دستها و پاها را حركت ندهد.
4. قرائت
مسئله 784- در ركعت اوّل و دوّم نمازهاى واجب يوميّه، انسان بايد اوّل حمد و بعد از آن يك سورۀ تمام بخواند.
مسئله 785- اگر وقت نماز تنگ باشد يا انسان ناچار شود كه سوره را نخواند، مثلاً بترسد كه اگر سوره را بخواند دزد يا درنده يا چيز ديگرى به او صدمه بزند، نبايد سوره را بخواند، ولى اگر در كارى عجله داشته باشد، نمىتواند سوره را نخواند.
مسئله 786- اگر عمداً سوره را پيش از حمد بخواند نمازش باطل است و اگر اشتباهاً سوره را پيش از حمد بخواند و در بين آن يادش بيايد، بايد سوره را رها كند و بعد از خواندن حمد، سوره را از اوّل بخواند.
مسئله 787- اگر حمد و سوره يا يكى از آنها را فراموش كند و بعد از رسيدن به ركوع بفهمد، نمازش صحيح است.
مسئله 788- اگر پيش از آنكه براى ركوع خم شود بفهمد كه حمد و سوره را نخوانده، بايد بخواند و نيز اگر خم شود و پيش از آنكه به ركوع برسد بفهمد آنها را نخوانده، بايد بايستد و بخواند.
مسئله 789- اگر در نماز يكى از چهار سورهاى را كه سجده واجب دارد عمداً بخواند، نمازش باطل است.
مسئله 790- اگر اشتباهاً مشغول خواندن سورهاى شود كه سجدۀ واجب دارد، چنانچه پيش از رسيدن به آيۀ سجده بفهمد، بايد آن سوره را رها كند و سورۀ ديگرى بخواند و اگر بعد از خواندن آيۀ سجده بفهمد، بايد در بين نماز با اشاره سجده آن را بهجا آورده و به همان سوره كه خوانده اكتفا نمايد.
مسئله 791- اگر در نماز آيۀ سجده را بشنود و با اشاره سجده كند، نمازش صحيح است.
مسئله 792- در نماز مستحبّى خواندن سوره لازم نيست، گرچه آن نماز بهواسطۀ نذر كردن واجب شده باشد، ولى در بعضى از نمازهاى مستحبّى مثل نماز وحشت كه سورۀ مخصوصى دارد، اگر بخواهد به دستور آن نماز رفتار كرده باشد، بايد همان سوره را بخواند.
مسئله 793- در نماز جمعه و در نماز ظهر روز جمعه مستحب است در ركعت اوّل بعد از حمد، سورۀ جمعه و در ركعت دوّم بعد از حمد، سورۀ منافقين را بخواند.
مسئله 794- اگر بعد از حمد مشغول خواندن سورۀ توحيد يا كافرون شود، نمىتواند آن را رها كند و سورۀ ديگر بخواند.
مسئله 795- اگر در نماز، غير سورۀ توحيد و كافرون، سورۀ ديگرى بخواند، تا به نصف نرسيده مىتواند رها كند و سورۀ ديگر بخواند.
مسئله 796- اگر مقدارى از سوره را فراموش كند يا از روى ناچارى، مثلاً بهواسطۀ تنگى وقت يا جهت ديگر نشود آن را تمام نمايد، مىتواند آن سوره را رها كند و سورۀ ديگر بخواند، گرچه از نصف گذشته باشد يا سورهاى را كه مىخواند توحيد يا كافرون باشد.
مسئله 797- بر مرد واجب است حمد و سورۀ نماز صبح و مغرب و عشا را بلند بخواند و بر مرد و زن واجب است حمد و سورۀ نماز ظهر و عصر را آهسته بخوانند، ولى اگر بعضى از حروف آن بلند يا آهسته شود مانعى ندارد.
مسئله 798- زن مىتواند حمد و سورۀ نماز صبح و مغرب و عشا را بلند يا آهسته بخواند، ولى اگر نامحرم صدايش را بشنود، در صورتى كه مفسده داشته باشد، بايد آهسته بخواند، ولى اگر بلند خواند نمازش صحيح است.
مسئله 799- بر مرد و زن واجب است كه در ركعت سوّم و چهارم نماز حمد يا تسبيحات را آهسته بخوانند.
مسئله 800- اگر در ركعت سوّم و چهارم حمد بخواند، بايد بسم اللَّه آن را هم آهسته بگويد.
مسئله 801- ذكر ركوع و سجده و تشهّد و سلام و قنوت را در همۀ نمازها مرد و زن مىتوانند بلند يا آهسته بخوانند.
مسئله 802- اگر در جايى كه بايد نماز را بلند بخواند عمداً آهسته بخواند يا در جايى كه بايد آهسته بخواند عمداً بلند بخواند، نمازش باطل است؛ ولى اگر از روى فراموشى يا ندانستن مسئله باشد، صحيح است و اگر در بين خواندن حمد و سوره هم بفهمد اشتباه كرده، لازم نيست مقدارى را كه خوانده دوباره بخواند.
مسئله 803- اگر كسى در خواندن نماز بيشتر از معمول صدايش را بلند كند، مثل اينكه آن را با فرياد بخواند، نمازش باطل است.
مسئله 804- در ركعت سوّم و چهارم نماز مىتواند فقط يك حمد بخواند يا يك مرتبه بگويد:
«سُبْحانَ اللَّهِ وَالْحَمْدُ للَّهِ وَ لا الهَ الَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ اكْبَرُ». و بهتر آن است كه سه مرتبه بگويد و مىتواند در يك ركعت حمد و در ركعت ديگر تسبيحات بگويد و بهتر است در هر دو ركعت تسبيحات بخواند.
مسئله 805- اگر در دو ركعت اوّل نماز به خيال اينكه دو ركعت آخر است تسبيحات بگويد، چنانچه پيش از ركوع بفهمد، بايد حمد و سوره را بخواند و اگر در ركوع بفهمد، نمازش صحيح است.
مسئله 806- اگر در دو ركعت آخر نماز به خيال اينكه در دو ركعت اوّل است حمد بخواند يا در دو ركعت اوّل نماز با اينكه خيال مىكرده در دو ركعت آخر است حمد بخواند، چه پيش از ركوع بفهمد چه بعد از آن، نمازش صحيح است.
مسئله 807- اگر در ركعت سوّم يا چهارم مىخواست حمد بخواند تسبيحات به زبانش آمد يا مىخواست تسبيحات بخواند حمد به زبانش آمد و يا عادتش خواندن چيزى بوده كه به زبانش آمده، همان را تمام كند و نمازش صحيح است.
مسئله 808- در ركعت سوّم و چهارم مستحبّ است بعد از تسبيحات، استغفار كند؛ مثلاً بگويد:
«اسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبّى وَ اتُوبُ الَيْهِ».
يا بگويد: «اللَّهُمَ اغْفِرلى».
مسئله 809- مستحب است در ركعت اوّل، پيش از خواندن حمد بگويد:
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ».
و در ركعت اوّل و دوّم نماز ظهر و عصر «بِسْمِ اللَّهِ» را بلند بگويد و حمد و سوره را شمرده بخواند و در آخر هر آيه وقف كند، يعنى آن را به آيۀ بعد نچسباند، و در حال خواندن حمد و سوره به معناى آيه توجّه داشته باشد و اگر نماز را به جماعت مىخواند، بعد از تمام شدن حمد امام و اگر فرادى مىخواند، بعد از آنكه حمد خودش تمام شد بگويد:
«الْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ».
و بعد از خواندن سورۀ توحيد، يك يا دو يا سه مرتبه بگويد:
«كَذلِكَ اللَّهُ رَبّى». و يا بگويد: «كَذلِكَ اللَّهُ رَبُّنا». و بعد از خواندن سوره كمى صبر كند، بعد تكبير پيش از ركوع را بگويد يا قنوت را بخواند.
مسئله 810- مستحب است در تمام نمازها در ركعت اوّل، سورۀ قدر و در ركعت دوّم، سورۀ توحيد را بخواند.
مسئله 811- مكروه است انسان در تمام نمازهاى يك شبانهروز سورۀ توحيد را نخواند.
مسئله 812- خواندن سورۀ توحيد به يك نفس، مكروه است.
مسئله 813- سورهاى را كه در ركعت اوّل خوانده، مكروه است در ركعت دوّم بخواند، ولى اگر سورۀ توحيد را در هر دو ركعت بخواند مكروه نيست.
5. قيام متّصل به ركوع
مسئله 814- بايد ايستادن نمازگزار و ركوع او متّصل به هم باشد، يعنى در حال ايستادن به ركوع رود، چنانکه بعد از ركوع بايد بايستد و به سجده رود و ركوع متحقق نمىشود مگر به اين دو قيام كه به آن قيام متّصل به ركوع مىگويند و آن يك امر قهرى است، و گفتنى يا بهجا آوردنى، بلكه متوقّف بر نيّت هم نيست، و آن ركن است كه اگر عمداً يا سهواً يا جهلًا بهجا آورده نشود، نماز باطل است، زيرا ركوع متحقّق نشده است.
مسئله 815- اگر ركوع را فراموش كند و بعد از قرائت بنشيند و يادش بيايد كه ركوع نكرده، بايد بايستد و به ركوع رود و اگر بدون اينكه بايستد به حال خميدگى به ركوع برگردد، چون قيام متّصل به ركوع بهجا نياورده، نماز او باطل است.
مسئله 816- اگر بعد از قرائت و قبل از ركوع به قصد كارى بنشيند، بايد بايستد و به ركوع رود و اگر بدون اينكه بايستد به همان حالت خميدگى به ركوع برگردد، چون قيام متّصل به ركوع بهجا نياورده، نماز او باطل است.
مسئله 817- اگر بعد از قرائت و قبل از ركوع اضطراراً بيفتد، بايد بايستد و به ركوع رود و اگر بدون اينكه بايستد به همان حالت خميدگى به ركوع برگردد، چون قيام متّصل به ركوع بهجا نياورده، نماز او باطل است.
6. ركوع
مسئله 818- در هر ركعت بعد از قرائت، بايد به اندازهاى خم شود كه بتواند دست را به زانو بگذارد و اين عمل را ركوع مىگويند و آن واجب و ركن است.
مسئله 819- اگر به اندازۀ ركوع خم شود ولى دستها را به زانو نگذارد، اشكال ندارد.
مسئله 820- خم شدن بايد به قصد ركوع باشد، پس اگر به قصد كار ديگر مثلاً براى كشتن جانور خم شود، نمىتواند آن را ركوع حساب كند، بلكه بايد بايستد و دوباره براى ركوع خم شود و بهواسطۀ اين عمل، ركن زياد نشده و نماز باطل نمىشود.
مسئله 821- كسى كه دست يا زانوى او با دست و زانوى ديگران فرق دارد، مثلاً دستش خيلى بلند است كه اگر كمى خم شود به زانو مىرسد يا زانوى او پايينتر از مردم ديگر است كه بايد خيلى خم شود تا دستش به زانو برسد، بايد به اندازۀ معمول خم شود.
مسئله 822- كسى كه نشسته ركوع مىكند، بايد به قدرى خم شود كه صورتش مقابل زانوها برسد و بهتر است به قدرى خم شود كه صورت نزديك جاى سجده برسد.
مسئله 823- هر ذكرى در ركوع گفته شود كافى است، ولى مستحب است سه مرتبه
«سُبْحانَ اللَّهِ»
يا يك مرتبه
«سُبْحانَ رَبِّىَ الْعَظيمِ وَ بِحَمْدِهِ»
گفته شود و اگر ذكر ديگرى گفته شود، بايد از سه مرتبه
«سُبْحانَ اللَّهِ»
يا يك مرتبه
«سُبْحانَ رَبِّىَ الْعَظيمِ وَ بِحَمْدِهِ»
كمتر نباشد.
مسئله 824- ذكر ركوع را مستحب است سه يا پنج يا هفت مرتبه، بلكه بيشتر بگويد.
مسئله 825- اگر پيش از آنكه به مقدار ركوع خم شود و بدن آرام گيرد عمداً ذكر ركوع را بگويد، نمازش باطل است.
مسئله 826- اگر پيش از تمام شدن ذكر واجب، عمداً سر از ركوع بردارد، نمازش باطل است و اگر سهواً سر بردارد، چنانچه پيش از آنكه از حال ركوع خارج شود، يادش بيايد كه ذكر ركوع را تمام نكرده، بايد در حال آرامى بدن دوباره ذكر را بگويد و اگر بعد از آنكه از حال ركوع خارج شد يادش بيايد، نماز او صحيح است.
مسئله 827- اگر نتواند به مقدار ذكر در ركوع بماند، در صورتى كه بتواند پيش از آنكه از حدّ ركوع بيرون رود ذكر را بگويد، بايد در آن حال تمام كند و اگر نتواند، در حال برخاستن ذكر را بگويد.
مسئله 828- اگر بهواسطۀ مرض و مانند آن در ركوع آرام نگيرد، نماز صحيح است؛ ولى بايد پيش از آنكه از حال ركوع خارج شود، ذكر واجب را بگويد.
مسئله 829- هرگاه نتواند به اندازۀ ركوع خم شود، بايد به چيزى تكيه نموده و ركوع كند و اگر موقعى هم كه تكيه داده نتواند به طور معمول ركوع كند، بايد به هر اندازه كه مىتواند خم شود و اگر هيچ نتواند خم شود، بايد موقع ركوع بنشيند و نشسته ركوع كند و اگر نشسته هم نتواند ركوع كند، بايد ايستاده نماز بخواند و به قصد ركوع، ذكر ركوع را بگويد و مستحب است براى ركوع با سر يا چشم هم اشاره كند.
مسئله 830- اگر كسى بر اثر پيرى يا بيمارى به حالتى شبيه به ركوع در آمده، بايد براى ركوع قدرى كمر را خم كند و اگر ممكن نيست، بايد به همان صورت قصد ركوع كند و ذكر ركوع را بگويد.
مسئله 831- بعد از تمام شدن ذكر ركوع، بايد راست بايستد و بعد از آنكه بدن آرام گرفت به سجده رود و اگر عمداً پيش از ايستادن يا پيش از آرام گرفتن بدن به سجده رود، نمازش باطل است.
مسئله 832- اگر بعد از آنكه پيشانى به زمين رسيد يادش بيايد كه ركوع نكرده، نمازش باطل است، ولى اگر پيش از آنكه پيشانى به زمين برسد يادش بيايد كه ركوع نكرده، بايد بايستد و بعد از ايستادن ركوع را بهجا آورد و نمازش صحيح است.
مسئله 833- مستحب است پيش از رفتن به ركوع در حالى كه راست ايستاده تكبير بگويد و در ركوع زانوها را به عقب دهد و پشت را صاف نگه دارد و گردن را بكشد و مساوى پشت نگه دارد و بين دو قدم را نگاه كند و پيش از ذكر يا بعد از آن صلوات بفرستد و بعد از آنكه از ركوع برخاست و راست ايستاد، در حال آرامى بدن بگويد:
«سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ»
مسئله 834- مستحب است در ركوع، زنها دست را از زانو بالاتر بگذارند و زانوها را به عقب ندهند.
7. سجود
مسئله 835- نمازگزار بايد در هر ركعت از نمازهاى واجب و مستحب، بعد از ركوع دو سجده كند و سجده آن است كه پيشانى و كف دو دست و سر دو زانو و سر دو انگشت بزرگ پاها را بر زمين بگذارد. و دو سجده روى هم يك ركن است.
مسئله 836- اگر عمداً يك سجده كم يا زياد كند، نماز باطل مىشود، ولى اگر سهواً يك سجده كم يا زياد كند، نماز باطل نمىشود.
مسئله 837- اگر پيشانى را عمداً يا سهواً بر زمين نگذارد، سجده نكرده است، گرچه جاهاى ديگر به زمين برسد، ولى اگر پيشانى را بر زمين بگذارد و سهواً جاهاى ديگر را به زمين نرساند، يا سهواً ذكر نگويد، سجده صحيح است.
مسئله 838- هر ذكرى در سجده گفته شود كافى است، ولى مستحب است سه مرتبه
«سُبْحانَ اللَّهِ»
يا يك مرتبه
«سُبْحانَ رَبِّىَ الْاعْلى وَ بِحَمْدِهِ»
گفته شود و اگر ذكر ديگر گفته شود، بايد از سه مرتبه
«سُبْحانَ اللَّهِ»
يا يك مرتبه
«سُبْحانَ رَبِّىَ الْاعْلى و بِحَمْدِهِ»
كمتر نباشد و مستحب است ذكر سجده سه يا پنج يا هفت مرتبه گفته شود.
مسئله 839- اگر پيش از آنكه پيشانى به زمين برسد عمداً ذكر سجده را بگويد، يا پيش از تمام شدن ذكر عمداً سر از سجده بردارد، نماز باطل است.
مسئله 840- اگر پيش از آنكه پيشانى به زمين برسد سهواً ذكر سجده را بگويد و پيش از آنكه سر از سجده بردارد بفهمد اشتباه كرده، بايد دوباره در حال آرام بودن ذكر را بگويد.
مسئله 841- اگر بعد از آنكه سر از سجده برداشت بفهمد كه پيش از آرام گرفتن بدن ذكر را گفته يا پيش از آنكه ذكر سجده تمام شود سر برداشته، نمازش صحيح است.
مسئله 842- اگر موقعى كه ذكر سجده را مىگويد، يكى از هفت عضو را عمداً از زمين بردارد، نماز باطل مىشود؛ ولى موقعى كه مشغول گفتن ذكر نيست، اگر غير پيشانى جاهاى ديگر را از زمين بردارد و دوباره بگذارد، اشكال ندارد.
مسئله 843- اگر پيش از تمام شدن ذكر سجده سهواً پيشانى را از زمين بردارد، نمىتواند دوباره به زمين بگذارد و بايد آن را يك سجده حساب كند، ولى اگر جاهاىديگر را سهواً از زمين بردارد، بايد دو مرتبه بر زمين بگذارد و ذكر را بگويد.
مسئله 844- بعد از تمام شدن ذكر سجدۀ اوّل، بايد بنشيند تا بدن آرام گيرد و دوباره به سجده رود.
مسئله 845- جاى پيشانى نمازگزار بايد از جاى دو كف دست و دو سر زانوها و دو سر انگشتان پاى او پستتر و بلندتر از چهار انگشت بسته نباشد.
مسئله 846- در زمين سراشيب كه سراشيبى آن درست معلوم نيست، اگر جاى پيشانى بيش از چهار انگشت بسته پستتر يا بلندتر باشد، اشكال ندارد.
مسئله 847- اگر پيشانى را سهواً به چيزى بگذارد كه از چهار انگشت بسته بلندتر است، چنانچه بلندى آن به قدرى است كه نمىگويند در حال سجده است، بايد سر را بردارد و اگر بلندى آن به قدرى است كه مىگويند در حال سجده است، بايد پيشانى را از روى آن به روى چيزى كه بلندى آن به اندازۀ چهار انگشت بسته يا كمتر است بكشد، و اگر كشيدن پيشانى ممكن نيست، نماز او باطل است.
مسئله 848- در سجده بايد كف دست را بر زمين بگذارد، ولى در حال ناچارى پشت دست هم مانعى ندارد و اگر پشت دست ممكن نباشد، خوب است مچ دست را بگذارد و چنانچه آن را هم نتواند، خوب است تا آرنج هر جاى دست را كه مىتواند، بر زمين بگذارد.
مسئله 849- در سجده بايد سر دو انگشت بزرگ پاها را بر زمين بگذارد، و اگر انگشتهاى ديگر پا، يا روى پا را بر زمين بگذارد، يا بهواسطۀ بلند بودن ناخن، سر شست به زمين نرسد، نماز باطل است و كسى كه بهواسطۀ ندانستن مسئله نمازهاى خود را اينطور خوانده، بهتر است دوباره بخواند، ولى اگر علاوه بر سرِ دو انگشتِ بزرگِ پاها، انگشتانِ ديگر را هم بر زمين بگذارد، مانعى ندارد.
مسئله 850- كسى كه مقدارى از شست پايش بريده شده، بايد بقيۀ آن را بر زمين بگذارد، و اگر چيزى از آن نمانده يا اگر مانده خيلى كوتاه است، خوب است بقيۀ انگشتان را بگذارد، و اگر هيچ انگشت ندارد، خوب است هر مقدارى از پا كه باقى مانده، بر زمين بگذارد.
مسئله 851- اگر به طور غير معمول سجده كند، مثلاً به رو بخوابد و مواضع سجده را بر زمين بگذارد، سجدۀ او باطل است.
مسئله 852- اگر در پيشانى دمل و مانند آن باشد، چنانچه ممكن است بايد با جاى سالم پيشانى سجده كند.
مسئله 853- اگر دمل يا زخم تمام پيشانى را گرفته باشد، بايد به يكى از دو طرف پيشانى سجده كند و اگر ممكن نيست، به چانه و اگر به چانه هم ممكن نيست بايد به هر جايى از صورت كه ممكن است سجده كند و اگر به هيچ جاى از صورت ممكن نيست، بايد با جلوى سر سجده نمايد.
مسئله 854- كسى كه نمىتواند پيشانى را به زمين برساند، بايد به قدرى كه مىتواند خم شود و مُهر يا چيز ديگرى را كه سجده بر آن صحيح است روى چيز بلندى گذاشته و طورى پيشانى را بر آن بگذارد كه بگويند سجده كرده است و اگر اصلًا نمىتواند خم شود، بايد به نيّت سجده ذكر سجده را بگويد و مستحبّ است براى سجده، با سر يا چشم هم اشاره كند؛ چنانکه خوب است مُهر را بر پيشانى هم بگذارد.
مسئله 855- اگر پيشانى بى اختيار از جاى سجده بلند شود، چنانچه ممكن باشد بايد نگذارد دوباره به جاى سجده برسد، و اين يك سجده حساب مىشود، چه ذكر سجده را گفته باشد يا نه و اگر نتواند سر را نگه دارد و بىاختيار دوباره به جاى سجده برسد، روى هم يك سجده حساب مىشود و اگر ذكر نگفته باشد بايد بگويد.
مسئله 856- جايى كه انسان بايد تقيّه كند، مىتواند بر فرش و مانند آن سجده نمايد، و چنانچه مىتواند، لازم است براى نماز به جاى ديگر برود.
مسئله 857- اگر روى تشك پر يا چيز ديگرى كه بعد از سر گذاشتن و مقدارى پايين رفتن آرام مىگيرد سجده كند، اشكال ندارد.
مسئله 859- در ركعت اوّل و ركعت سوّمى كه تشهّد ندارد، بايد جلسۀ استراحت بهجا آورد، يعنى بعد از سجدۀ دوّم مقدارى آرام بنشيند و بعد برخيزد و اگر بدون نشستن برخيزد، نماز باطل است.
چيزهايى كه سجده بر آنها صحيح است
مسئله 860- بايد بر زمين يا چيزهايى كه مربوط به زمين است مانند سنگ و چوب و علف سجده كرد، ولى سجده بر چيزهاى خوراكى مانند گندم و پوشيدنى مانند پنبه و معدنى مانند طلا و نقره صحيح نيست؛ امّا سجده كردن بر سنگهاى معدنى مانند سنگ مرمر و سنگهاى سياه اشكال ندارد.
مسئله 861- سجده بر چيزهايى كه از زمين مىرويد و خوراك حيوان است، مثل علف و كاه صحيح است، بلكه بر مثل برگ درخت مو و داروهاى خوراكى و بر گياهى كه خوردن آن در بعضى از شهرها معمول است و بر ميوۀ نارس نيز صحيح است.
مسئله 862- سجده بر گچ، آهك، آجر، سيمان، موزائيك و ظروف سفالين و مانند اينها جايز است.
مسئله 863- سجده بر انواع كاغذها نظير دستمال كاغذى و كاغذ ديوارى و كاغذى كه روى آن نوشته شده است صحيح است.
مسئله 864- براى سجده بهتر از هر چيز تربت حضرت سيّدالشّهدا«سلاماللهعلیه» مىباشد كه موجب قبولى نماز است و روايت شده كه حجابها را پاره مىكند و در محضر ربوبى مىرسد، يعنى چيزهايى كه مانع از قبولى نماز است، بهواسطۀ سجده كردن بر تربت حضرت ابىعبداللَّه الحسين«سلاماللهعلیه» رفع مىشود، بعد از آن، خاك و بعد از خاك سنگ و بعد از سنگ گياه است.
مسئله 865- اگر چيزى كه سجده بر آن صحيح است ندارد، يا اگر دارد بهواسطۀ سرما يا گرماى زياد و مانند اينها نمىتواند بر آن سجده كند، بر هر چيزى كه مىتواند بايد سجده كند.
مسئله 866- اگر در سجدۀ اوّل مهر به پيشانى بچسبد و بدون اينكه مهر را بردارد دوباره به سجده برود، اشكال ندارد.
مسئله 867- اگر در بين نماز چيزى كه بر آن سجده مىكند گُم شود و چيزى كه سجده بر آن صحيح است نداشته باشد، چنانچه وقت وسعت دارد، بايد نماز را بشكند، و اگر وقت تنگ است، بايد به هر چيزى كه مىتواند سجده نمايد.
مسئله 868- مهر يا چيز ديگرى كه بر آن سجده مىكند بايد پاك باشد؛ ولى اگر مثلاً مهر را روى فرش نجس بگذارد يا يك طرف مهر نجس باشد و پيشانى را به طرف پاك آن بگذارد اشكال ندارد.
مسئله 869- مهر يا چيز ديگرى كه بر آن سجده مىكند بايد تميز باشد، پس اگر مهر به قدرى چرك باشد كه پيشانى به خود مهر نرسد، سجده باطل است؛ ولى اگر مثلاً رنگ مهر تغيير كرده باشد اشكال ندارد.
مسئله 870- هرگاه در حال سجده بفهمد پيشانى را بر چيزى گذاشته كه سجده بر آن باطل است، اگر ممكن باشد بايد پيشانى را از روى آن به روى چيزى كه سجده بر آن صحيح است بكشد و اگر ممكن نيست، چنانچه وقت وسعت دارد بايد نماز را بشكند، و اگر وقت تنگ است، نماز را تمام كند و نماز او صحيح است.
مسئله 871- اگر بعد از سجده بفهمد پيشانى را روى چيزى گذاشته كه سجده بر آن باطل است، اشكال ندارد.
مسئله 872- سجده كردن براى غير خداوند متعال به قصد عبادت حرام است، و بعضى از مردم كه مقابل قبر امامان«سلاماللهعلیهم» پيشانى را بر زمين مىگذارند، چون براى تعظيم است نه عبادت، اشكال ندارد.
مستحبّات سجده
مسئله 873- در سجده سيزده مورد مستحب است:
1. كسى كه ايستاده نماز مىخواند، بعد از آنكه سر از ركوع برداشت و كاملًا ايستاد و كسى كه نشسته نماز مىخواند بعد از آنكه كاملًا نشست، براى رفتن به سجده تكبير بگويد.
- 2. موقعى كه مرد مىخواهد به سجده برود، اوّل دستها را و زن اوّل زانوها را به زمين بگذارد.
3. بينى را به مهر يا چيزى كه سجده بر آن صحيح است بگذارد.
- 4. در حال سجده انگشتان دست را به هم بچسباند و برابر گوش بگذارد، به طورى كه سر آنها رو به قبله باشد.
5. در سجده دعا كند و از خدا حاجت بخواهد و اين دعا را بخواند:
«يا خَيْرَ الْمَسْؤُولينَ وَ يا خَيْرَ الْمُعْطينَ ارْزُقْنى وَ ارْزُقْ عِيالى مِنْ فَضْلِكَ فَانَّكَ ذُوالْفَضْلِ الْعَظيمِ».
«يعنى اى بهترين كسى كه از او سؤال مىكنند و اى بهترين عطا كنندگان، روزى بده به من و عيال من از فضل خودت، پس به درستى كه تو داراى فضل بزرگى هستى.»
- 6. بعد از سجده، بر ران چپ بنشيند و روى پاى راست را بر كف پاى چپ بگذارد.
- 7. بعد از هر سجده، وقتى نشست و بدنش آرام گرفت، تكبير بگويد.
8. بعد از سجدۀ اوّل، بدنش كه آرام گرفت بگويد:
«اسْتَغْفِرُاللَّهَ رَبّى وَ اتُوبُ الَيْهِ».
9. سجده را طول بدهد و در موقع نشستن دستها را روى رانها بگذارد.
10. براى رفتن به سجدۀ دوّم، در حال آرامى بدن «اللَّهُ اكْبَرُ» بگويد.
- 11. در سجده صلوات بفرستد و اگر آن را به قصد ذكرى كه در سجدهها دستور دادهاند بگويد، اشكال ندارد.
- 12. در موقع بلند شدن، دستها را بعد از زانوها از زمين بردارد.
- 13. مردها آرنجها را به زمين نچسبانند و بازوها را از پهلو جدا نگاه دارند و زنها آرنجها را بر زمين بگذارند و اعضاى بدن را به يكديگر بچسبانند.
احكام سجدۀ واجب قرآن
مسئله 874- در هر يك از چهار سورۀ والنّجم، اقرء، الم تنزيل و حم سجده يك آيۀ سجده وجود دارد كه اگر انسان بخواند يا به آن گوش دهد، بعد از تمام شدن آن آيه، بايد فوراً سجده كند و اگر فراموش كرد، هر وقت يادش آمد بايد سجده كند.
مسئله 875- اگر انسان موقعى كه آيۀ سجده را مىخواند، از ديگرى هم بشنود، بايد دو سجده نمايد.
مسئله 876- در غير نماز اگر در حال سجده آيۀ سجده را بخواند يا به آن گوش دهد، بايد سر از سجده بردارد و دوباره سجده كند.
مسئله 877- اگر آيۀ سجده را از كسى كه قصد خواندن قرآن ندارد بشنود يا از راديو و ضبط صوت و مانند اينها آيه سجده را بشنود، واجب است سجده كند.
مسئله 878- در سجدۀ واجب قرآن مىشود بر چيزهاى خوراكى و پوشاكى سجده كرد، و نيز ساير شرايط سجده را كه در نماز است، لازم نيست مراعات كند، بلكه فقط بايد پيشانى روى زمين قرار گيرد.
مسئله 879- در سجدۀ واجب قرآن بايد طورى عمل كند كه بگويند سجده كرد.
مسئله 880- هرگاه در سجدۀ قرآن پيشانى را به قصد سجده به زمين بگذارد، گرچه ذكر نگويد، كافى است و گفتن ذكر، مستحب است و بهتر است بگويد:
«لا الهَ الَّا اللَّهُ حَقّاً حَقّاً لا الهَ الَّا اللَّهُ ايماناً وَ تَصْديقاً لا الهَ الَّا اللَّهُ عُبُودِيَّةً وَ رِقّاً سَجَدْتُ لَكَ يا رَبِّ تَعَبُّداً وَ رِقّاً لا مُسْتَنْكِفاً وَ لا مُسْتَكْبِراً بَلْ انَا عَبْدٌ ذَليلٌ ضَعيفٌ خائِفٌ مُسْتَجيرٌ.»
8. تشهّد
مسئله 881- در ركعت دوّم تمام نمازها و ركعت سوّم نماز مغرب و ركعت چهارم نماز ظهر و عصر و عشا و ركعت اوّل نماز وتر، بايد انسان بعد از سجدۀ دوّم بنشيند و در حال آرام بودن بدن، تشهّد بخواند؛ يعنى بگويد:
«أَشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَ اشْهَدُ انَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ».
مسئله 882- اگر تشهّد را فراموش كند و بايستد و پيش از ركوع يادش بيايد كه تشهّد را نخوانده، بايد بنشيند و تشهّد را بخواند و دوباره بايستد و حمد يا تسبيحات را بخواند و نماز را تمام كند، و اگر در ركوع يا بعد از آن يادش بيايد، بايد نماز را تمام كند و بعد از سلام نماز، تشهّد را قضا كند و براى تشهّد فراموش شده، دو سجدۀ سهو بهجا آورد.
مسئله 883- در تشهّد شش مورد مستحب است:
1. بر ران چپ بنشيند.
2. روى پاى راست را به كف پاى چپ بگذارد.
3. پيش از تشهّد بگويد:
«الْحَمْدُ للَّهِ». يا بگويد:
«بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ الْحَمْدُ للَّهِ وَ خَيْرُ الْاسْماءِ للَّهِ».
4. دستها را بر رانها بگذارد و انگشتها را به يكديگر بچسباند.
- 5. به دامان خود نگاه كند.
- 6. بعد از تمام شدن تشهّد بگويد:
«وَ تَقَبَّلْ شَفاعَتَهُ وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ».
مسئله 884- مستحب است زنها در وقت خواندن تشهّد، رانها را به هم بچسبانند.
9. سلام نماز
مسئله 885- بعد از تشهّد ركعت آخر نماز، واجب است سلام بگويد و سلام داراى سه جمله است:
«السَّلامُ عَلَيْكَ ايُّهَا النّبِىُّ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ، السَّلامُ عَلَيْنا وَ عَلى عِبادِ اللَّه الصَّالِحين، السَّلامُ عَلَيْكُم وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ». و سلام واجب، سلام سوّم است كه مىتواند به آن اكتفا كند.
مسئله 886- اگر سلام نماز را فراموش كند و موقعى يادش بيايد كه صورت نماز به هم نخورده، بايد سلام را بگويد و نمازش صحيح است و اگر موقعى يادش بيايد كه صورت نماز به هم خورده است، نمازش صحيح است و لازم نيست سلام را بگويد؛ ولى مستحب است دو سجدۀ سهو بهجا آورد.
10. ترتيب
مسئله 887- نمازگزار بايد كارهاى نماز را به ترتيبى كه در مسائل گذشته گفته شد انجام دهد و اگر عمداً بر خلاف آن انجام دهد، مثلاً سجود را قبل از ركوع يا تشهّد را قبل از سجده انجام دهد،
نمازش باطل است و اگر از روى فراموشى باشد، بايد تا داخل ركن بعد نشده برگردد و انجام دهد، به طورى كه ترتيب حاصل شود. و اگر وارد ركن بعد شده، نمازش صحيح است، مگر آنكه جزء فراموش شده از اركان نماز باشد، مثل اينكه ركوع را فراموش كند تا وارد سجدۀ اوّل شود كه در اين صورت نمازش باطل است.
11. مُوالات
مسئله 888- انسان بايد نماز را با موالات بخواند؛ يعنى كارهاى نماز مانند ركوع و سجود و تشهّد را پشت سر هم بهجا آورد و چيزهايى را كه در نماز مىخواند به طورى كه معمول است پشت سر هم بخواند و اگر به قدرى بين آنها فاصله بيندازد كه نگويند نماز مىخواند، نمازش باطل است، گرچه به طور سهوى باشد.
مسئله 889- اگر در نماز عمداً بين حرفها يا كلمات فاصله بيندازد، گرچه فاصله به قدرى نباشد كه صورت نماز از بين برود، نمازش باطل است و اگر سهواً باشد، چنانچه مشغول ركن بعد نشده باشد، بايد آن حرفها يا كلمات را به طور معمول بخواند و اگر مشغول ركن بعد شده باشد، نمازش صحيح است.
مسئله 890- طول دادن ركوع و سجود و قيام و قنوت و تشهّد در صورتى كه موالات را به هم بزند، نماز را باطل مىكند، مثل آنكه سورۀ بقره را بعد از حمد و يا دعاى ابوحمزه را در قنوت بخواند.
قنوت
مسئله 891- در تمام نمازهاى واجب و مستحب پيش از ركوع ركعت دوّم، مستحب است قنوت بخواند، و در نماز وتر با آنكه يك ركعت مىباشد، خواندن قنوت پيش از ركوع مستحب است، و نماز جمعه در هر ركعت يك قنوت دارد، ولى قنوت ركعت دوّم بعد از ركوع است و نماز آيات پنج قنوت و نماز عيد فطر و قربان در ركعت اوّل پنج قنوت و در ركعت دوّم چهار قنوت دارند.
مسئله 892- مستحب است در قنوت، دستها را مقابل صورت بگيرد و كف آنها را رو به آسمان و پهلوى هم نگه دارد و غير شَست، انگشتهاى ديگر را به هم بچسباند و به كف دستها نگاه كند.
مسئله 893- در قنوت هر ذكرى بگويد گرچه يك «سُبْحانَ اللَّهِ» باشد، كافى است و بهتر است بگويد:
«لا الهَ الَّا اللَّهُ الْحَليمُ الْكَريمُ لا الهَ الَّا اللَّهُ الْعَلِىُّ الْعَظيمُ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ السَّمواتِ السَّبْعِ وَ رَبِّ الْارَضينَ السَّبْعِ وَ ما فيهِنَّ وَ ما بَيْنَهُنَّ وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ وَ الْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ».
مسئله 894- مستحب است انسان قنوت را بلند بخواند، ولى براى كسى كه نماز را به جماعت مىخواند، اگر امام جماعت صداى او را بشنود، بلند خواندن قنوت مستحب نيست.
مسئله 895- اگر عمداً قنوت نخواند قضا ندارد و اگر فراموش كند و پيش از آنكه به اندازۀ ركوع خم شود يادش بيايد، مستحب است بايستد و بخواند، و اگر در ركوع يادش بيايد، مستحب است بعد از ركوع قضا كند و اگر در سجده يادش بيايد، مستحب است بعد از سلام نماز قضا نمايد.
احكام واجبات نماز
مسئله 896- واجبات نماز بايد به عربى صحيح گفته شود، پس اگر طورى به عربى غلط بگويد كه معنى عوض شود يا ترجمۀ آنها را بگويد صحيح نيست.
مسئله 897- در موقع خواندن چيزهاى واجب نماز، بايد بدن بىحركت باشد و مستحب است در موقع گفتن ذكرهاى مستحب نماز نظير «سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ» نيز بدن آرام باشد، ولى حركت دادن سر يا دست يا پا اشكال ندارد، امّا «بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِهِ اقُومُ وَ اقْعُدُ» را بايد در حال برخاستن بگويد.
مسئله 898- اگر موقع خواندن چيزى از نماز بىاختيار به قدرى حركت كند كه از حال آرام بودن خارج شود، لازم نيست كه بعد از آرام گرفتن بدن آنچه را كه در حال حركت خوانده دوباره بخواند.
مسئله 899- نماز را بايد طورى بخواند كه لااقل خودش بشنود و اگر بهواسطۀ سنگينى يا كرى گوش يا سر و صداى زياد نمىشنود، بايد طورى بگويد كه اگر مانعى نباشد بشنود.
مسئله 900- كسى كه لال است يا زبان او مرضى دارد كه نمىتواند نماز را درست بگويد، بايد به هر طور كه مىتواند بگويد و اگر هيچ نمىتواند بگويد، بايد در قلب خود بگذراند.
مسئله 901- كسى كه نمىتواند نماز را درست بخواند، بايد هر طور كه مىتواند بخواند و نمازش صحيح است و اعاده و قضا هم ندارد.
مسئله 902- انسان بايد نماز را ياد بگيرد كه غلط نخواند و كسى كه به هيچ قسم نمىتواند صحيح آن را ياد بگيرد، بايد هر طور كه مىتواند بخواند و بهتر است كه نماز را به جماعت بهجا آورد.
مسئله 903- كسى كه نماز را به خوبى نمىداند ولى مىتواند ياد بگيرد، چنانچه وقت نماز وسعت دارد بايد ياد بگيرد.
مسئله 904- مزد گرفتن براى ياد دادن نماز اشكال ندارد.
مسئله 905- اگر انسان كلمهاى را صحيح بداند و در نماز همانطور بخواند و بعد بفهمد غلط خوانده، لازم نيست نماز را دوباره بخواند.
مسئله 906- اگر كلمهاى را نداند بايد ياد بگيرد و چنانچه دو جور يا بيشتر بخواند، نمازش باطل است.
مسئله 907- رعايت كردن آنچه را كه علماى تجويد مىگويند، نظير مدّهاى واجب، مراعات مخارج حروف، وقف به حركت، وصل به سكون و مانند اينها واجب نيست، بلكه اگر طورى بخواند كه بگويند عربى صحيح است، كفايت مىكند.
مسئله 908- اختلاف در قرائت كه قرّاء گفتهاند صحيح نيست و نماز بايد بر طبق قرآن خوانده شود.
تعقيب نماز
مسئله 909- مستحب است انسان بعد از نماز مقدارى مشغول تعقيب، يعنى خواندن ذكر و دعا و قرآن شود. و بهتر است پيش از آنكه از جاى خود حركت كند رو به قبله تعقيب را بخواند و لازم نيست تعقيب به عربى باشد، ولى بهتر است چيزهايى را كه در كتابهاى دعا دستور دادهاند بخواند و از تعقيبهايى كه سفارش بسيار شده است، تسبيح حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» است كه بايد به اين ترتيب گفته شود: 34 مرتبه اللَّه اكبر، بعد 33 مرتبه الحمدللَّه و بعد از آن 33 مرتبه سبحان اللَّه، و امام صادق«سلاماللهعلیه» فرموده است: تسبيح مادرم حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» نزد من بهتر از هزار ركعت نماز است.
مسئله 910- مستحب است بعد از نماز، سجدۀ شكر نمايد و همينقدر كه پيشانى را به قصد شكر بر زمين بگذارد كافى است، ولى بهتر است صد مرتبه يا سه مرتبه يا يك مرتبه، شُكْراً للَّهِ يا شُكْراً يا عَفْواً بگويد و نيز مستحب است هر وقت نعمتى به انسان مىرسد يا بلايى از او دور مىشود، سجدۀ شكر بهجا آورد.
صلوات بر پيامبر اكرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلم» در نماز
مسئله 911- هر وقت انسان اسم مبارك حضرت رسول«صلیاللهعلیهوآلهوسلم» مانند محمّد و احمد يا لقب و كنيۀ آن جناب مثل مصطفى و ابوالقاسم را بگويد يا بشنود، گرچه در نماز باشد، مستحب است صلوات بفرستد.
مسئله 912- موقع نوشتن اسم مبارك حضرت رسول«صلیاللهعلیهوآلهوسلم» مستحب است صلوات را هم بنويسد و نيز بهتر است هر وقت آن حضرت را ياد مىكند صلوات بفرستد.
ترجمۀ نماز
1. ترجمۀ سورۀ حمد
«بِسْم اللَّه الرَّحمنِ الرَّحيم» يعنى ابتدا مىكنم به نام خداوندى كه در دنيا بر مؤمن و كافر رحم مىكند و در آخرت بر مؤمن رحم مىنمايد.
«الحَمدُللَّهِ ربِّ العالَمين» يعنى ثنا مخصوص خداوندى است كه پرورشدهندۀ همۀ موجودات است.
«الرَّحمنِ الرَّحيم» يعنى در دنيا بر مؤمن و كافر و در آخرت بر مؤمن رحم مىكند.
«مالِكِ يَومِ الدّين» يعنى مالك و صاحب اختيار روز قيامت است.
«ايّاكَ نَعْبدُ وَ ايّاكَ نَسْتَعين» يعنى فقط تو را عبادت مىكنم و فقط از تو كمك مىخواهم.
«اهْدِنَا الصِّراطَ المُستَقيم» يعنى ما را هدايت كن به راه راست كه آن دين اسلام است.
«صِراطَ الَّذينَ انْعَمْتَ عَلَيهِم» يعنى راه كسانى كه به آنان نعمت دادى كه آنان پيغمبران و جانشينان پيغمبران هستند.
«غَيرِ المَغْضُوبِ عَلَيهِم وَ لاالضّالّين» يعنى نه به راه كسانى كه بر آنها غضب كردهاى و نه آن كسانى كه گمراهند.
2. ترجمۀ سورۀ توحيد
«بِسْم اللَّه الرَّحمن الرَّحيم»
«قُلْ هُوَ اللَّه احَد» يعنى بگو اى محمّد«صلیاللهعلیهوآلهوسلم»، خداوند خدايى است يگانه.
«اللَّهُ الصَّمَد» يعنى خدايى كه از تمام موجودات بىنياز است.
«لَمْ يَلِد وَ لَمْ يُولَد» فرزند ندارد و فرزند كسى نيست.
«وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفواً احَد» يعنى هيچكس از مخلوقات مثل او نيست.
3. ترجمۀ ذكر ركوع و سجود و ذكرهايى كه بعد از آنها مستحب است
«سُبْحانَ رَبِّىَ الْعَظيمِ وَ بِحَمْدِهِ» يعنى پروردگار بزرگ من از هر عيب و نقصى پاك و منزّه است و من مشغول ستايش او هستم.
«سُبْحانَ رَبِّىَ الْاعْلى وَ بِحَمْدِهِ» يعنى پروردگار من كه از همهكس بالاتر مىباشد، از هر عيب و نقصى پاك و منزّه است و من مشغول ستايش او هستم.
«سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَه» يعنى خدا بشنود و بپذيرد ثناى كسى كه او را ستايش مىكند.
«أَسْتَغْفِر اللَّه رَبِّى وَ أَتُوبُ إِلَيه» يعنى طلب آمرزش و مغفرت مىكنم از خداوندى كه پرورش دهندۀ من است و من به طرف او بازگشت مىنمايم.
«بِحَولِ اللَّه وَ قُوَّتِهِ اقُومُ وَ اقْعُد» يعنى به يارى خداى متعال و قوّۀ او برمىخيزم و مىنشينم.
4. ترجمۀ قنوت
«لا الهَ الّا اللَّه الحَلَيم الكَريم» يعنى نيست خدايى سزاوار پرستش مگر خداى يكتاى بى همتايى كه صاحب حلم و كرم است.
«لا الهَ الّا اللَّه العَلىِّ العَظيم» يعنى نيست خدايى سزاوار پرستش مگر خداى يكتاى بىهمتايى كه بلند مرتبه و بزرگ است.
«سُبْحانَ اللَّه رَبِّ السَّمواتِ السَّبْع وَ رَبِّ الأرَضينِ السَّبْع» يعنى پاك و منزّه است خداوندى كه پروردگار هفت آسمان و پروردگار هفت زمين است.
«وَ ما فيهنَّ وَ ما بَينَهُنَّ وَ رَبِّ العَرْشِ العَظيم» يعنى پروردگار هر چيزى است كه در آسمانها و زمينها و ما بين آنها است و پروردگار عرش بزرگ است.
«وَ الحَمْدُللَّهِ رَبِّ العالَمين» يعنى حمد و ثنا مخصوص خداوندى است كه پرورشدهندۀ تمام موجودات است.
5. ترجمۀ تسبيحات اربعه
«سُبْحانَ اللَّهِ وَالْحَمْدُ للَّهِ وَ لا الهَ الَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ اكْبَرُ». يعنى پاك و منزّه است خداوند تعالى و ثنا مخصوص اوست و نيست خدايى سزاوار پرستش مگر خداى بىهمتا و بزرگتر است از اینکه او را وصف كنند.
6. ترجمۀ تشهّد و سلام
«أَشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ» يعنى ستايش مخصوص پروردگار است، شهادت مىدهم كه خدايى سزاوار پرستش نيست مگر خدايى كه يگانه است و شريك ندارد.
«وَ اشْهَدُ انَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ» يعنى شهادت مىدهم كه محمّد«صلیاللهعلیهوآلهوسلم» بندۀ خدا و فرستادۀ اوست.
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» يعنى خدايا رحمت بفرست بر محمّد و آل محمّد.
«وَ تَقَبَّلْ شَفاعَتَهُ وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ» يعنى قبول كن شفاعت پيغمبر را و درجۀ آن حضرت را نزد خود بلند كن.
«السَّلامُ عَلَيْكَ ايُّهَا النّبِىُّ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ» يعنى سلام بر تو اى پيغمبر و رحمت و بركات خداوند بر تو باد.
«السَّلامُ عَلَيْنا وَ عَلى عِبادِ اللَّه الصَّالِحين» يعنى سلام خداوند بر ما نمازگزاران و تمام بندگان خوب او.
«السَّلامُ عَلَيْكُم وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ» يعنى سلام و رحمت و بركات خداوند بر شما مؤمنين باد.
احكام مبطلات نماز
مسئله 913- دوازده چيز نماز را باطل مىكند و آنها را مبطلات مىگويند:
اوّل آنكه در بين نماز يكى از شرطها يا اجزاى آن از بين برود.
دوّم از مبطلات آن است كه در بين نماز عمداً يا سهواً يا از روى ناچارى كارى كه وضو يا غسل را باطل مىكند انجام دهد.
سوّم از مبطلات آن است كه دست بسته نماز بخواند، آنگونه كه اهل تسنّن انجام مىدهند، ولى اگر از روى فراموشى يا تقيّه يا براى خاراندن بدن باشد، اشكال ندارد.
چهارم از مبطلات آن است كه بعد از حمد آمين بگويد، آنگونه كه اهل تسنّن انجام مىدهند، ولى اگر از روى فراموشى يا تقيّه بگويد، اشكال ندارد.
پنجم از مبطلات نماز آن است كه عمداً يا سهواً پشت به قبله كند يا به طرف راست يا چپ قبله برگردد، بلكه اگر صورت را به تنهايى به طرف راست يا چپ قبله برگرداند نيز نماز باطل مىشود، ولى اگر بدن يا صورت را كمى برگرداند به طورى كه از قبله خارج نشود، عمداً باشد يا سهواً، نماز باطل نمىشود.
ششم از مبطلات نماز آن است كه عمداً جمله يا كلمهاى بگويد و از آن جمله يا كلمه قصد معنى كند، گرچه معنى هم نداشته باشد.
مسئله 914- سرفهكردن و آروغزدن و آهكشيدن در نماز اشكال ندارد، ولى گفتن آخ و آه و مانند اينها، اگر عمدى باشد، نماز را باطل مىكند.
مسئله 915- اگر كلمهاى را به قصد ذكر بگويد، مثلاً به قصد ذكر بگويد «اللَّه اكبر» و در موقع گفتن آن، صدا را بلند كند كه چيزى را به ديگرى بفهماند اشكال ندارد، بلكه اگر به قصد اينكه چيزى به كسى بفهماند كلمهاى را به قصد ذكر بگويد، اشكال ندارد.
مسئله 916- خواندن قرآن در نماز، غير از چهار سورهاى كه سجده واجب دارد و نيز دعاكردن در نماز اشكال ندارد گرچه به فارسى يا زبان ديگر باشد.
مسئله 917- اگر چيزى از حمد و سوره و ذكرهاى نماز را عمداً يا احتياطاً چند مرتبه بگويد اشكال ندارد، ولى اگر به خاطر وسوسه باشد جايز نيست.
مسئله 918- در حال نماز، انسان نبايد به ديگرى سلام كند، ولى اگر ديگرى به او سلام كند بايد جواب او را بدهد.
مسئله 919- انسان بايد جواب سلام را چه در نماز يا غير نماز فوراً بگويد و اگر عمداً يا از روى فراموشى جواب سلام را به قدرى طول دهد كه اگر جواب بگويد جواب آن سلام حساب نشود، چنانچه در نماز باشد نبايد جواب بدهد و اگر در نماز نباشد، جوابدادن واجب نيست.
مسئله 920- بايد جواب سلام را طورى بگويد كه سلام كننده بشنود، ولى اگر سلامكننده كر باشد يا سلام كنَد و تُند رد شود، چنانچه انسان به طور معمول جواب او را بدهد كافى است.
مسئله 921- اگر نمازگزار جواب سلام را ندهد، معصيتكرده ولى نمازش صحيح است.
مسئله 922- اگر كسى به نمازگزار غلط سلام كند، به طورى كه سلام حساب نشود، جواب او واجب نيست.
مسئله 923- جواب سلام كسى كه از روى مسخره يا شوخى سلام مىكند واجب نيست و خوب است در جواب سلام غير مسلمان گفته شود «عليك».
مسئله 924- اگر كسى به عدّهاى سلام كند، جواب سلام او بر همۀ آنان واجب است، ولى اگر يكى از آنان جواب دهد كافى است.
مسئله 925- سلام كردن مستحب است و خيلى سفارش شده است كه سواره به پياده و ايستاده به نشسته و كوچكتر به بزرگتر سلام كند.
مسئله 926- اگر دو نفر با هم به يكديگر سلام كنند، بر هر يك واجب است جواب سلام ديگرى را بدهد.
مسئله 927- در غير نماز، مستحب است جواب سلام را بهتر از سلام بگويد، مثلاً اگر كسى گفت سلام عليكم در جواب بگويد سلام عليكم و رحمة اللَّه.
هفتم از مبطلات نماز خندۀ با صداست، ولى اگر سهواً باشد به اين معنى كه فراموش كرده است در نماز است و يا اضطراراً باشد، به اين معنى كه نتواند جلوى خنده خود را بگيرد، و يا جهل به مسئله باشد، نماز باطل نمىشود، گرچه در هر سه صورت بهتر است نماز را دوباره بخواند، امّا تبسّم و لبخند نماز را باطل نمىكند.
مسئله 928- اگر براى جلوگيرى از صداى خنده حالش تغيير كند، مثلاً رنگش سرخ شود، نماز باطل نمىشود، ولى بهتر است كه نماز را دوباره بخواند.
هشتم از مبطلات نماز آن است كه براى دنيا با صدا گريه كند، ولى اگر براى دنيا بى صدا يا سهواً يا بىاختيار يا از روى ندانستن مسئله گريه كند اشكال ندارد و همچنين اگر از ترس خدا يا براى آخرت يا مصائب ائمّه«سلاماللهعلیهم» گريه كند، آهسته باشد يا بلند، اشكال ندارد، بلكه از بهترين اعمال است.
نهم از مبطلات نماز كارى است كه صورت نماز را به هم زند، مثل به هوا پريدن يا ساكت ماندن به مقدارى كه نگويند نماز مىخواند، عمداً باشد يا سهواً، با اختيار باشد يا بدون اختيار، از روى جهل به مسئله باشد يا نه، ولى كارى كه صورت نماز را به هم نزند مثل اشاره كردن به وسيلۀ دست اشكال ندارد.
مسئله 929- اگر در بين نماز كارى انجام دهد يا مدّتى ساكت شود و شك كند كه نماز به هم خورده يا نه، نمازش صحيح است.
دهم از مبطلات نماز، خوردن و آشاميدن است، در صورتى كه عمداً و با علم به مسئله باشد، مانند آبخوردن، حتّى اگر قند يا شكر و مانند اينها را در دهان بگذارد و در حال نماز كمكم آب شود و فرو ببرد نمازش باطل مىشود، ولى اگر در بين نماز غذايى را كه لاى دندانها مانده فرو ببرد، اشكال ندارد.
يازدهم از مبطلات نماز، شك در ركعتهاى نماز دو ركعتى و سه ركعتى يا در دو ركعت اوّل نمازهاى چهار ركعتى است.
دوازدهم از مبطلات نماز آن است كه ركن نماز را عمداً يا سهواً كم يا زياد كند، يا چيزى را كه ركن نيست عمداً كم يا زياد نمايد.
مسئله 930- اگر بعد از نماز شك كند كه در بين نماز كارى كه نماز را باطل مىكند انجام داده يا نه، نمازش صحيح است.
مكروهات نماز
مسئله 931- در نماز، يازده عمل، مكروه است:
1- صورت را كمى به طرف راست يا چپ بگرداند.
2- چشمها را ببندد يا به طرف راست و چپ بگرداند.
3- با ريش و دست خود بازى كند.
4- انگشتها را داخل هم نمايد.
5- آب دهان بيندازد.
6- به خط قرآن يا كتاب يا خط انگشترى نگاه كند.
7- موقع خواندن حمد و سوره و گفتن ذكر، براى شنيدن حرف كسى ساكت شود.
8- انجام هر كارى كه خضوع و خشوع را از بين ببرد.
9- نماز خواندن در موقعى كه انسان خوابش مىآيد.
10- نماز خواندن موقع خوددارى كردن از بول.
11- نماز خواندن در لباس تنگ كه بدن را فشار دهد.
مواردى كه مىشود نماز واجب را شكست
مسئله 932- شكستن نماز واجب از روى اختيار حرام است، ولى براى جلوگيرى از ضرر مالى يا بدنى يا عرضى مانعى ندارد، بلكه واجب است، ولى شكستن نماز براى مالى كه اهميّت ندارد واجب نيست، بلكه مكروه است.
مسئله 933- اگر در بين نماز بفهمد كه مسجد نجس است، چنانچه وقت تنگ باشد بايد نماز را تمام كند و اگر وقت وسعت دارد مىتواند نماز را بشكند و مسجد را تطهير نمايد.
مسئله 934- اگر قبل از نماز بفهمد كه مسجد نجس است، اگر وقت وسعت دارد بايد مسجد را تطهير كند و بعد نماز بخواند، ولى اگر اوّل نماز بخواند، نماز او صحيح است گرچه معصيت كرده است.
مسئله 935- در جاهايى كه بايد نماز را بشكند، اگر نماز را تمام كند معصيت كرده، ولى نماز او صحيح است.
مسئله 936- اگر پيش از آنكه به اندازۀ ركوع خم شود، يادش بيايد كه اذان يا اقامه را فراموش كرده، چنانچه وقت نماز وسعت دارد، مستحب است براى گفتن آنها نماز را بشكند.
ظنّيّات نماز
مسئله 937- ظنّ و گمان در نمازهاى واجب و مستحب حكم يقين را دارد و بايد بر طبق گمان عمل كند چه در ركعات نماز باشد و چه در اجزاى نماز، مثلاً اگر شك كند كه يك ركعت خوانده است يا دو ركعت و گمان او بر دو ركعت است، بايد بنا را بر دو بگذارد، چه در نمازهاى دو ركعتى باشد و چه در نمازهاى سه ركعتى و چهار ركعتى، و نيز اگر شك كند ركوع كرده يا نه و گمان دارد كه ركوع كرده است، بايد سجده رود.
مسئله 938- هرگاه در ابتدا گمانش به يك طرف قرار گرفت و بعد حالت شك برايش پيدا شد، بايد به دستور شك عمل كند ولى اگر حالت شك داشت و بعد حالت گمان براى او پيدا شد، بايد مطابق گمان عمل كند.
مسئله 939- كسى كه نمىداند حالتى كه برايش پيدا شده شك است يا ظن، بايد به احكام شك عمل كند.
شكيّات نماز
شكيّات نماز 21 قسم است، شش قسم آن شكهايى است كه نماز را باطل مىكند و به شش قسم آن نبايد اعتنا كرد و نُه قسم ديگر آن صحيح است.
شكهاى مُبْطِل (باطلكننده)
مسئله 940- شكهايى كه نماز را باطل مىكند، شش مورد است:
اوّل: شك در شمارۀ ركعتهاى نماز دو ركعتى واجب مثل نماز صبح و نماز مسافر.
دوّم: شك در شمارۀ ركعتهاى نماز سه ركعتى.
سوّم: آنكه در نماز چهار ركعتى شك كند كه يك ركعت خوانده يا بيشتر.
چهارم: آنكه در نماز چهار ركعتى پيش از تمامشدن سجدۀ دوّم شك كند كه دو ركعت خوانده يا بيشتر.
پنجم: شك در ركعات نماز در حال ركوع و سجود يا در حال رفتن به سجده يا برخاستن از سجده.
ششم: شك در ركعتهاى نماز كه نداند چند ركعت خوانده است.
مسئله 941- اگر يكى از شكهاى باطلكننده براى انسان پيش آيد، نمىتواند نماز را به هم بزند، بلكه بايد به قدرى فكر كند تا شك مستقر شود به اين معنى كه از پيدا شدن يقين يا گمان نااميد شود.
شكهاى غير قابل اعتناء
مسئله 942ـ شکهایی که نباید به آنها اعتنا کرد، شش مورد است:
1. شك در چيزى كه محلّ آن گذشته است؛
2. شك بعد از سلام؛
3. شك بعد از وقت؛
4. شكّ كسى كه زياد شكّ مىكند (كثير الشكّ)
5. شك امام و مأموم؛
6. شك در نماز مستحبّى.
- 1. شك در چيزى كه محلّ آن گذشته است
مسئله 943- اگر در بين نماز شك كند كه يكى از كارهاى واجب آن را انجام داده يا نه، مثلاً شك كند كه حمد خوانده يا نه، چنانچه مشغول كارى كه بايد بعد از آن انجام دهد نشده، بايد آنچه را كه در انجام آن شك كرده بهجا آورد، و اگر مشغول كارى كه بايد بعد از آن انجام دهد شده، به شك خود اعتنا نكند.
مسئله 944- اگر در بين خواندن آيهاى شك كند كه آيۀ پيش را خوانده يا نه، يا وقتى آخر آيه را مىخواند شك كند كه اوّل آن را خوانده يا نه، بايد به شکّ خود اعتنا نكند.
مسئله 945- اگر در حالى كه به سجده مىرود شك كند كه ركوع كرده يا نه، يا شك كند كه بعد از ركوع ايستاده يا نه، به شك خود اعتنا نكند.
مسئله 946- اگر در حال برخاستن شك كند كه تشهّد يا سجده را بهجا آورده يا نه، بايد اعتنا نكند.
مسئله 947- اگر شك كند كه سلام نماز را گفته يا نه، يا شك كند درست گفته يا نه، چنانچه مشغول كارى شده باشد نظير گفتن اللَّه اكبر بعد از سلام، بايد به شکّ خود اعتنا نكند و همچنين اگر در صحيح گفتن سلام شك كند بايد به شك خود اعتنا ننمايد، چه مشغول كار ديگرى شده باشد يا نه.
2. شکّ بعد از سلام
مسئله 948- هرگاه بعد از سلام نماز شك كند كه نمازش صحيح بوده يا نه، خواه شك مربوط به عدد ركعتهاى نماز باشد، يا شرايط نماز مانند قبله و طهارت يا اجزاى نماز مانند ركوع و سجود، به شکّ خود اعتنا نكند.
3. شکّ بعد از وقت
مسئله 949- اگر بعد از گذشتن وقت نماز شك كند كه نماز خوانده يا نه، يا گمان كند كه نخوانده، خواندن آن لازم نيست، ولى اگر پيش از گذشتن وقت شك كند كه نماز خوانده يا نه، يا گمان كند كه نخوانده، بايد آن نماز را بخواند، بلكه اگر گمان كند كه خوانده، بايد آن را بهجا آورد.
مسئله 950- اگر بعد از گذشتن وقت نماز ظهر و عصر بداند چهار ركعت نماز خوانده ولى نداند به نيّت ظهر خوانده يا به نيّت عصر، بايد چهار ركعت نماز قضا به نيّت نمازى كه بر او واجب است بخواند.
مسئله 951- اگر بعد از گذشتن وقت نماز مغرب و عشا بداند يك نماز خوانده ولى نداند سه ركعتى خوانده يا چهار ركعتى، بايد قضاى نماز مغرب و عشا را بخواند.
4. شكّ كسى كه زياد شكّ مىكند (كثيرالشّك)
مسئله 952- اگر كسى در يك نماز سه مرتبه شك كند، يا در سه نماز پشت سر هم مثلاً در نمازصبح و ظهر و عصر شك كند، كثيرالشّك است و چنانچه زياد شك كردن او از غضب يا ترس يا پريشانى حواس نباشد، به شکّ خود اعتنا نكند.
مسئله 953- كثيرالشّك اگر در بهجا آوردن چيزى شك كند، چنانچه بهجا آوردن آن نماز را باطل نمىكند، بايد بنا بگذارد كه آن را بهجا آورده، مثلاً اگر شك كند كه ركوع كرده يا نه، بايد بنا بگذارد كه ركوع كرده است، و اگر بهجا آوردن آن نماز را باطل مىكند بايد بنا بگذارد كه آن را انجام نداده، مثلاً اگر شك كند كه يك ركوع كرده يا بيشتر، چون زياد شدن ركوع نماز را باطل مىكند، بايد بنا بگذارد كه بيشتر از يك ركوع نكرده است.
مسئله 954- كسى كه در يك چيز نماز زياد شك مىكند، چنانچه در چيزهاى ديگر نماز شك كند بايد به دستور شك عمل نمايد، مثلاً كسى كه زياد شك مىكند سجده كرده يا نه، اگر در بهجا آوردن ركوع شك كند بايد به دستور شك رفتار نمايد.
مسئله 955- كسى كه در نماز مخصوصى مثلاً در نماز ظهر زياد شك مىكند، اگر در نماز ديگر مثلاً در نماز عصر شك كند، بايد به دستور شك رفتار نمايد.
مسئله 956- كسى كه وقتى در جاى مخصوصى نماز مىخواند زياد شك مىكند، اگر در غير آنجا نماز بخواند و شكّى براى او پيش آيد، بايد به دستور شك عمل نمايد.
مسئله 957- اگر انسان شك كند كه كثيرالشّك شده يا نه، بايد به دستور شك عمل كند. و كثيرالشّك تا وقتى يقين نكند كه به حال معمولى مردم برگشته، بايد به شکّ خود اعتنا نكند.
مسئله 958- كسانى كه بسيار شك مىكنند يا زود يقين به چيزى پيدا مىكنند كه به آنها وسواسى مىگويند، يقين و گمان و شکّ آنها اعتبار ندارد و بايد طبق متعارف مردم عمل كنند، بلكه بايد بر آنچه كه به نفع آنهاست بنا بگذارند؛ مثلاً كسى كه وسواسى در طهارت و نجاست است، اگر شك كرد بلكه اگر يقين كرد كه نجاست به او ترشّح كرده است، بايد اعتنا نكند و همين مقدار كه يك مرتبه مثلاً چيز نجسى را زير شير آب گرفت، پاك بداند. و وسواسى اگر به شك بلكه به يقين خود اعتنا كند، حرام و موجب خسران دنيا و آخرت اوست.
- 5. شکّ امام و مأموم
مسئله 959- اگر امام جماعت در نماز شك كند كه مثلاً سه ركعت خوانده يا چهار ركعت، يا دو سجده كرده يا يك سجده، بايد به گفتۀ مأموم عمل كند و همچنين اگر مأموم شك كند بايد از امام پيروى كند و به شکّ خود اعتنا ننمايد.
مسئله 960- مأموم براى آگاه كردن امام مىتواند ذكرى نظير اللَّه اكبر بگويد.
- 6. شك در نماز مستحبّى
مسئله 961- اگر در شمارۀ ركعتهاى نماز مستحبّى شك كند، چنانچه طرف بيشترِ شك، نماز را باطل مىكند، بايد بنا را بر كمتر بگذارد؛ مثلاً اگر در نافلۀ صبح شك كند كه دو ركعت خوانده يا سه ركعت، بايد بنا بگذارد كه دو ركعت خوانده است و اگر طرف بيشتر شك نماز را باطل نمىكند، مثلاً شك كند كه دو ركعت خوانده يا يك ركعت، به هر طرف شك عمل كند نمازش صحيح است.
مسئله 962- اگر در نماز نافله كارى كند كه براى آن سجدۀ سهو واجب مىشود، يا يك سجده يا تشهّد را فراموش نمايد، لازم نيست بعد از نماز، سجدۀ سهو يا قضاى سجده و تشهّد را بهجا آورد.
شكهاى صحيح
مسئله 963- در نُه صورت اگر در شمارۀ ركعتهاى نماز چهار ركعتى شك كند، بايد كمى فكر نمايد، پس اگر يقين يا گمان به يك طرف شك پيدا كرد، همان طرف را بگيرد و نماز را تمام كند و در غير اين صورت به دستورهايى كه گفته مىشود عمل نمايد. و آن نُه صورت از اين قرار است:
اوّل: آنكه بعد از سر برداشتن از سجدۀ دوّم، شك كند دو ركعت خوانده يا سه ركعت، كه بايد بنا بگذارد سه ركعت خوانده و يك ركعت ديگر بخواند و نماز را تمام كند و بعد از نماز يك ركعت نماز احتياط ايستاده بهجا آورد.
دوّم: شك بين دو و چهار بعد از سر برداشتن از سجدۀ دوّم كه بايد بنا بگذارد چهار ركعت خوانده و نماز را تمام كند و بعد از نماز دو ركعت نماز احتياط ايستاده بخواند.
سوّم: شك بين دو و سه و چهار بعد از سر برداشتن از سجده دوّم كه بايد بنا بر چهار بگذارد و بعد از نماز دو ركعت نماز احتياط ايستاده و بعد دو ركعت نشسته بهجا آورد.
چهارم: شکّ بين چهار و پنج بعد از سر برداشتن از سجدۀ دوّم كه بايد بنا بر چهار بگذارد و نماز را تمام كند و بعد از نماز دو سجدۀ سهو بهجا آورد.
پنجم: شکّ بين سه و چهار كه در هر جاى نماز باشد بايد بنا بر چهار بگذارد و نماز را تمام كند و بعد از نماز يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته بهجا آورد.
ششم: شکّ بين چهار و پنج در حال ايستاده كه بايد بنشيند و تشهّد بخواند و نماز را سلام دهد و يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته بهجا آورد.
هفتم: شکّ بين سه و پنج در حال ايستاده كه بايد بنشيند و تشهّد بخواند و نماز را سلام دهد و دو ركعت نماز احتياط ايستاده بهجا آورد.
هشتم: شکّ بين سه و چهار و پنج در حال ايستاده كه بايد بنشيند و تشهّد بخواند و بعد از سلام نماز دو ركعت نماز احتياط ايستاده و بعد دو ركعت نشسته بهجا آورد.
نهم: شك بين پنج و شش در حال ايستاده كه بايد بنشيند و تشهّد بخواند و نماز را سلام دهد و دو سجدۀ سهو بهجا آورد.
مسئله 964- اگر يكى از شكهاى صحيح براى انسان پيش آيد، نبايد نماز را بشكند و اگر پيش از انجام كارى كه نماز را باطل مىكند مثل روگرداندن از قبله، نماز را از سر گيرد، نماز دوّمش هم باطل است، و اگر بعد از انجام كارى كه نماز را باطل مىكند مشغول نماز شود، نماز دوّمش صحيح است.
مسئله 965- اگر شك او از بين برود و شك ديگرى برايش پيش آيد، مثلاً اوّل شك كند كه دو ركعت خوانده يا سه ركعت، بعد شك كند كه سه ركعت خوانده يا چهار ركعت، بايد به دستور شك دوّم عمل نمايد.
مسئله 966- اگر بعد از نماز شك كند كه در نماز مثلاً بين دو و چهار شك كرده يا بين سه و چهار، بايد دوباره نماز را بخواند.
مسئله 967- اگر بعد از نماز بفهمد كه در نماز شكّى براى او پيش آمده ولى نداند از شكهاى باطل كننده بوده يا صحيح، و اگر از شكهاى صحيح بوده كدام قسم آن بوده است، بايد دوباره نماز را بخواند.
مسئله 968- كسى كه نشسته نماز مىخواند اگر شكّى كند كه بايد براى آن يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته بخواند، بايد دو ركعت نشسته بهجا آورد، بلكه اگر شكّى كند كه بايد براى آن دو ركعت نماز احتياط ايستاده بخواند، بايد دو ركعت نشسته بهجا آورد.
مسئله 969- كسى كه ايستاده نماز مىخواند، اگر موقع خواندن نماز احتياط از ايستادن عاجز شود، بايد نماز احتياط را نشسته بهجا آورد.
مسئله 970- كسى كه نشسته نماز مىخواند، اگر موقع خواندن نماز احتياط بتواند بايستد، بايد نماز احتياط را ايستاده بخواند.
احكام نماز احتياط
مسئله 971- كسى كه نماز احتياط بر او واجب است، بايد بعد از سلام نماز بدون اينكه كار ديگرى انجام دهد نيّت نماز احتياط كند و تكبير بگويد و حمد را بخواند و به ركوع رود و دو سجده نمايد، پس اگر يك ركعت نماز احتياط بر او واجب است، بعد از دو سجده تشهّد بخواند و سلام دهد و اگر دو ركعت نماز احتياط بر او واجب است، بعد از دو سجده يك ركعت ديگر مثل ركعت اوّل بهجا آورد و بعد از تشهّد سلام دهد.
مسئله 972- نماز احتياط اذان و اقامه و سوره و قنوت ندارد و بايد حمد و حتّى بسماللَّه آن را آهسته بخواند.
مسئله 973- اگر پيش از خواندن نماز احتياط بفهمد كه ركعتهاى نمازش كم بوده، چنانچه كارى كه نماز را باطل مىكند انجام نداده، بايد آنچه از نماز نخوانده، بخواند و براى سلام بىجا دو سجدۀ سهو بنمايد و اگر كارى كه نماز را باطل مىكند انجام داده، مثلاً پشت به قبله كرده، بايد نماز را دوباره بهجا آورد.
مسئله 974- اگر بعد از نماز احتياط بفهمد كسرى نمازش به مقدار نماز احتياط بوده، مثلاً در شك بين سه و چهار، يك ركعت نماز احتياط بخواند بعد بفهمد نماز را سه ركعت خوانده، نمازش صحيح است، ولى اگر بفهمد كسرى نماز كمتر يا بيشتر از نماز احتياط بوده بايد نماز را دوباره بخواند.
مسئله 975- اگر شك كند نماز احتياطى را كه بر او واجب بوده بهجا آورده يا نه، در صورتى كه مشغول كار ديگرى نشده باشد، بايد نماز احتياط را بخواند و اگر مشغول كار ديگرى شده است، به شکّ خود اعتنا نكند.
مسئله 976- اگر در نماز احتياط ركنى را زياد كند يا مثلاً به جاى يك ركعت دو ركعت بخواند، نماز احتياط باطل مىشود و بايد اصل نماز را بخواند.
مسئله 977- اگر در نماز احتياط چيزى كه ركن نيست سهواً كم يا زياد شود، سجدۀ سهو ندارد.
مسئله 978- اگر نماز احتياط و قضاى يك سجده يا قضاى يك تشهّد يا دو سجدۀ سهو بر او واجب شود، بايد اوّل نماز احتياط را بهجا آورد.
احكام سهويّات نماز
مسئله 979- براى پنج مورد، بعد از سلام نماز، بايد دو سجدۀ سهو بهجا آورده شود:
اوّل: در بين نماز سهواً حرف بزند.
دوّم: در جايىكه نبايد نماز را سلام دهد، مثلاً در ركعت اوّل سهواً سلام بدهد.
سوّم: يك سجده را فراموش كند.
چهارم: تشهّد را فراموش كند.
پنجم: در نماز چهار ركعتى بعد از سجدۀ دوّم شك كند كه چهار ركعت خوانده يا پنج ركعت.
مسئله 980- اگر انسان اشتباهاً يا به خيال اينكه نمازش تمام شده، حرف بزند، بايد دو سجدۀ سهو بهجا آورد.
مسئله 981- اگر چيزى را كه غلط خوانده دوباره به طور صحيح بخواند، براى دوباره خواندن آن سجده سهو واجب نيست.
مسئله 982- اگر در نماز سهواً مدّتى حرف بزند و تمام آنها يك مرتبه حساب شود، دو سجدۀ سهو بعد از سلام نماز كافى است.
مسئله 983- اگر سهواً تسبيحات اربعه را نگويد يا بيشتر از سه مرتبه بگويد، مستحب است كه بعد از نماز دو سجدۀ سهو بهجا آورد.
مسئله 984- اگر در جايى كه نبايد سلام نماز را بگويد سهواً بگويد:
«السّلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته». بايد دو سجدۀ سهو بنمايد، ولى اگر اشتباهاً مقدارى از اين سلام را بگويد، يا بگويد:
«السّلام عليك ايّها النّبىّ و رحمة اللَّه و بركاته». يا بگويد: «السّلام علينا و على عباد اللَّه الصّالحين»، مستحب است كه دو سجدۀ سهو بهجا آورد.
مسئله 985- اگر در جايى كه نبايد سلام دهد اشتباهاً هر سه سلام را بگويد، دو سجدۀ سهو كافى است.
مسئله 986- اگر در ركوع يا بعد از آن يادش بيايد كه يك سجده يا تشهّد را از ركعت پيش فراموش كرده، بايد بعد از سلام نماز، سجده يا تشهّد را قضا نمايد و بعد از آن، دو سجدۀ سهو بهجا آورد.
مسئله 987- اگر سجدۀ سهو را بعد از سلام نماز عمداً بهجا نياورد، معصيت كرده و واجب است هر چه زودتر آن را انجام دهد و چنانچه سهواً بهجا نياورد، هر وقت يادش آمد بايد فوراً انجام دهد و لازم نيست نماز را دوباره بخواند.
مسئله 988- اگر شك دارد كه سجدۀ سهو بر او واجب شده يا نه، لازم نيست به جا آورد.
مسئله 989- كسى كه شك دارد مثلاً دو سجدۀ سهو بر او واجب شده يا چهار تا، اگر دو سجده بنمايد كافى است.
مسئله 990- سجده و تشهّدى را كه انسان فراموش كرده و بعد از نماز قضاى آن را بهجا مىآورد، بايد تمام شرايط نماز مانند پاك بودن بدن و لباس و رو به قبله بودن و شرطهاى ديگر را داشته باشد.
مسئله 991- اگر سجده يا تشهّد را چند دفعه فراموش كند، مثلاً يك سجده از ركعت اوّل و يك سجده از ركعت دوّم فراموش نمايد، بايد بعد از نماز، قضاى هر دو را با سجدههاى سهوى كه براى آنها لازم است، بهجا آورد و لازم نيست معيّن كند كه قضاى كداميك از آنهاست.
مسئله 992- اگر يك سجده و تشهّد را فراموش كند، هر كدام را اوّل قضا كند صحيح است و ترتيب در قضاى آنها شرط نيست.
مسئله 993- اگر بين سلام نماز و قضاى سجده يا تشهّد كارى كند كه اگر عمداً يا سهواً در نماز اتّفاق بيفتد نماز باطل مىشود، مثلاً پشت به قبله نمايد، بايد قضاى سجده و تشهّد را بهجا آورد و نمازش صحيح است.
مسئله 994- كسى كه بايد سجده يا تشهّد را قضا نمايد، اگر براى كار ديگرى هم سجدۀ سهو بر او واجب شود، بايد بعد از نماز سجده يا تشهّد را قضا نمايد، بعد سجدۀ سهو را بهجا آورد.
مسئله 995- اگر شك دارد كه بعد از نماز، قضاى سجده يا تشهّد فراموش شده را بهجا آورده يا نه، بايد سجده يا تشهّد را قضا نمايد. چه وقت نماز گذشته باشد و چه نگذشته باشد.
دستور سجدۀ سهو
مسئله 996- سجدۀ سهو اين است كه بعد از سلام نماز نيّت سجدۀ سهو كند و پيشانى را به چيزى كه سجده بر آن صحيح است بگذارد و بگويد:
«بِسْمِاللَّهِ و بِاللَّهِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ» يا «بِسْمِ اللَّهِ و بِاللَّهِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدْ»، ولى بهتر است بگويد: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ السلام عَلَيْكَ ايُّهَا النَّبِىُّ وَ رَحْمَةُاللَّهِ وَ بَرَكاتُه»، بعد بنشيند و دوباره به سجده رود و يكى از ذكرهايى را كه گفته شد بگويد و بنشيند و بعد از خواندن تشهّد، سلام دهد.
نماز مسافر
مسافر بايد نماز ظهر و عصر و عشا را با چهار شرط دو ركعت بخواند:
شرط اوّل: سفر او هشت فرسخ شرعى باشد (تقريباً 43 كيلومتر).
مسئله 997- كسى كه رفتن و برگشتن او هشت فرسخ است بايد نماز را شكسته بخواند، خواه رفتنش چهار فرسخ باشد و خواه كمتر يا بيشتر، همين اندازه كه رفتن و برگشتن او هشت فرسخ باشد، نماز شكسته است و خواه در همان روز و شب برگردد يا فاصلهاى بيفتد، مگر اينكه در وسط اين مسافت، ده روز قصد اقامت كند.
مسئله 998- اگر شك دارد كه سفر او هشت فرسخ است يا نه، بايد تحقيق كند و اگر يك نفر مورد اعتماد بگويد يا بين مردم معروف باشد كه سفر او هشت فرسخ است كفايت مىكند، ولى اگر تحقيق ممكن نيست، بايد نماز را تمام بخواند.
مسئله 999- كسى كه يقين دارد سفر او هشت فرسخ است، اگر نماز را شكسته بخواند و بعد بفهمد كه هشت فرسخ نبوده، بايد آن را اعاده كند و اگر وقت گذشته قضا نمايد؛ ولى اگر يقين دارد سفرش هشت فرسخ نيست و نمازش را تمام بخواند و بعد بفهمد هشت فرسخ بوده است لازم نيست نماز را اعاده يا قضا كند.
مسئله 1000- اگر بين دو محلّى كه فاصلۀ آنها كمتر از چهار فرسخ است چند مرتبه رفتوآمد كند، گرچه روى هم رفته هشت فرسخ شود، بايد نماز را تمام بخواند.
مسئله 1001- اگر محلّى دو راه داشته باشد يك راه آن كمتر از هشت فرسخ و راه ديگر آن هشت فرسخ يا بيشتر باشد، چنانچه انسان از راهى كه هشت فرسخ است به آنجا برود، بايد نماز را شكسته بخواند و اگر از راهى كه هشت فرسخ نيست برود، بايد تمام بخواند.
مسئله 1002- بايد ابتدا و انتهاى هشت فرسخ را از ساختمانهاى آخر شهر كه متّصل به شهر است حساب نمايد نه از خانه يا محلّۀ خود يا محل كار، و فرقى در اين مسئله ميان شهرهاى بزرگ و كوچك نيست.
مسئله 1003- مسافر در صورتى بايد نماز را شكسته بخواند كه تصميم داشته باشد هشت فرسخ برود، پس اگر به جايى كه كمتر از هشت فرسخ است مسافرت كند و بعد از رسيدن به آنجا قصد كند جايى برود كه با مقدارى كه آمده هشت فرسخ شود، چون از اوّل قصد هشت فرسخ را نداشته، بايد نماز را تمام بخواند.
مسئله 1004- كسى كه براى پيداكردن گمشدهاى مسافرت مىكند و نمىداند كه چه مقدار بايد برود تا آن را پيدا كند، بايد نماز را تمام بخواند. ولى در برگشتن چنانچه هشت فرسخ باشد، بايد نماز را شكسته بخواند.
مسئله 1005- كسى كه قصد هشت فرسخ دارد، گرچه در هر روز مقدار خيلى كمى راه برود بايد نماز را شكسته بخواند.
مسئله 1006- كسى كه در سفر به اختيار ديگرى است، مانند زندانى و نمىداند كه چند فرسخ مىرود، بايد نماز را تمام بخواند، ولى اگر بداند هشت فرسخ يا بيشتر او را مىبرند، بايد نماز را شكسته بخواند.
مسئله 1007- اگر پيش از رسيدن به چهار فرسخ از قصد خود برگردد يا مردّد شود، بايد نماز را تمام بخواند، امّا اگر بعد از رسيدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود يا مردّد شود، بايد نماز را شكسته بخواند.
مسئله 1008- اگر براى رفتن به محلّى كه هشت فرسخ است حركت كند و بعد از رفتن مقدارى از راه بخواهد جاى ديگرى كه هشت فرسخ است برود، بايد نماز را شكسته بخواند.
مسئله 1009- اگر پيش از آنكه به هشت فرسخ برسد مردّد شود كه بقيۀ راه را برود يا نه، و در موقعى كه مردّد است راه نرود و بعد تصميم بگيرد كه بقيۀ راه را برود، بايد تا آخر مسافرت نماز
را شكسته بخواند و اگر در موقعى كه مردّد است مقدارى راه برود و بعد تصميم بگيرد كه بقيۀ راه را برود، چنانچه راهى كه پيش از مردّد شدن پيموده و راهى كه بعد از آن مىرود روى هم هشت فرسخ باشد، بايد نماز را شكسته بخواند.
مسئله 1010- كسى كه مىخواهد پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطنش بگذرد يا ده روز در محلّى بماند، بايد نماز را تمام بخواند چون از اوّل قصد هشت فرسخ را نداشته است.
مسئله 1011- كسى كه نمىداند پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطنش مىگذرد يا نه، يا ده روز در محلّى مىماند يا نه، بايد نماز را تمام بخواند.
شرط دوّم: براى كار حرام سفر نكند و اگر براى كار حرامى مانند دزدى سفر كند بايد نماز را تمام بخواند، و همچنين است اگر خود سفر حرام باشد مثل آنكه زن بدون اجازۀ شوهر سفرى برود كه بر آن واجب نباشد، ولى اگر مثل سفر حجّ واجب باشد بايد نماز را شكسته بخواند.
مسئله 1012- كسى كه سفر او حرام نيست و براى كار حرام هم سفر نمىكند، گرچه در سفر معصيتى انجام دهد مثلاً غيبت كند يا شراب بخورد، بايد نماز را شكسته بخواند.
مسئله 1013- اگر براى آنكه كار واجبى را ترك كند مسافرت نمايد، مثلاً براى فرار از دادن قرض مسافرت نمايد، بايد نماز را شكسته بخواند.
مسئله 1014- اگر سفر او سفر حرام نباشد، ولى مركبى كه سوار است غصبى باشد يا در زمين غصبى مسافرت كند، بايد نماز را شكسته بخواند.
مسئله 1015- كسى كه با ظالم مسافرت مىكند اگر ناچار نباشد و مسافرت او كمك به ظالم باشد، بايد نماز را تمام بخواند و اگر ناچار باشد يا مثلاً براى نجاتدادن مظلومى با او مسافرت كند، نمازش شكسته است.
مسئله 1016- اگر به قصد تفريح و گردش مسافرت كند حرام نيست و بايد نماز را شكسته بخواند.
مسئله 1017- اگر براى تهيۀ معاش و يا براى كسب و زياد كردن مال به شكار يا صيد ماهى برود، حرام نيست و بايد نماز را شكسته بخواند. ولى اگر براى لهو و خوشگذرانى باشد، فعل حرام انجام داده امّا نماز شكسته است.
مسئله 1018- كسى كه براى معصيت سفر كرده، در موقع برگشتن اگر توبه كرده، بايد نماز را شكسته بخواند، و اگر توبه نكرده، بايد تمام بخواند.
مسئله 1019- كسى كه سفر او سفر معصيت است، اگر در بين راه از قصد معصيت برگردد، چنانچه باقيماندۀ راه هشت فرسخ باشد، يا چهار فرسخ باشد و بخواهد برود و برگردد، بايد نماز را شكسته بخواند.
مسئله 1020- كسى كه براى معصيت سفر نكرده، اگر در بين راه قصد كند كه بقيه راه را براى معصيت برود، بايد نماز را تمام بخواند ولى نمازهايى را كه شكسته خوانده صحيح است.
شرط سوّم: کثیرالسّفر نباشد (کثیرالسّفر به كسى گفته مىشود كه ده روز در يك محل نماند) بنابراين كسانى كه شغلشان مسافرت است مانند راننده، يا شغلشان در مسافرت است مانند معلّم كه ساكن جايى است و هر روز براى انجام كار خود چهار فرسخ يا بيشتر مىرود و برمىگردد، يا كسى كه به علّت ديگرى مسافرتهاى پىدرپى مىكند، مثلاً همه هفته به زيارتى مىرود يا در شهرى جنسى دارد كه براى حمل آن مسافرتهاى پىدرپى مىكند، بايد نماز را تمام بخواند.
مسئله 1021- كسى كه كثيرالسّفر است، گرچه براى كار ديگرى مثلاً براى زيارت يا حجّ مسافرت كند، بايد نماز را تمام بخواند.
مسئله 1022- كسى كه در مقدارى از سال کثیرالسّفر است مثل رانندهاى كه فقط در تابستان يا زمستان رانندگى مىكند بايد در ايّامى كه مشغول به كارش هست نماز را تمام بخواند.
مسئله 1023- راننده و دورهگردى كه در دو سه فرسخى شهر رفت و آمد مىكند چنانچه اتفاقاً سفر هشت فرسخى برود بايد نماز را شكسته بخواند.
مسئله 1024- كسى كه کثیرالسّفر است گرچه ده روز يا بيشتر در جايى بماند، چه از اوّل قصد ماندن ده روز را داشته باشد چه بدون قصد بماند، بايد در سفر اوّلى كه بعد از ده روز مىرود نماز را تمام بخواند.
مسئله 1025- كسى كه تصميم گرفته است کثیرالسّفر شود، بايد در همان سفر اوّل نمازش را تمام بخواند.
مسئله 1026- صحرانشينهايى كه در بيابانها گردش مىكنند و هر جا آب و خوراك براى خود و حيواناتشان پيدا كنند مىمانند و بعد از چندى به جاى ديگر مىروند، بايد نماز را تمام بخوانند.
مسئله 1027- اگر يكى از صحرانشينها براى پيدا كردن منزل و چراگاه حيواناتشان يا براى زيارت يا حجّ يا تجارت و مانند اينها مسافرت كند، بايد نماز را تمام بخواند.
شرط چهارم: به حدّ ترخّص (تقريباً يك كيلومتر) برسد؛ يعنى از وطنش يا محلّ اقامتش به قدرى دور شود كه ديوار ساختمانهاى شهر را تشخيص ندهد يا صداى اذان معمولى آخر شهر را نشنود، ولى بايد در هوا غبار يا چيز ديگرى نباشد كه از تشخيص ديوار يا شنيدن اذان جلوگيرى كند، و لازم نيست به قدرى دور شود كه منارهها و گنبدها را نبيند، يا ديوارها هيچ پيدا نباشد، بلكه همين قدر كه ديوار كاملًا تشخيص داده نشود كافى است. و در اين حكم فرقى ميان شهرهاى بزرگ مثل تهران و شهرهاى كوچك نيست.
مسئله 1028- مسافرى كه به وطنش برمىگردد يا به جايى كه مىخواهد ده روز در آنجا بماند مىرود، وقتى به حدّ ترخّص برسد بايد نماز را تمام بخواند.
مسئله 1029- هرگاه شهر در بلندى باشد كه از دور ديده شود، يا به قدرى گود باشد كه اگر انسان كمى دور شود ديوار آن را نبيند، كسى كه از آن شهر مسافرت مىكند وقتى به اندازهاى دور شود كه اگر آن شهر در زمين همواره بود ديوارش از آنجا ديده نمىشد بايد نماز خود را شكسته بخواند، و نيز اگر پستى و بلندى خانهها بيشتر از معمول باشد، بايد ملاحظۀ معمول را بنمايد.
مسئله 1030- اگر به قدرى دور شود كه نداند صدايى را كه مىشنود صداى اذان است يا صداى ديگر، بايد نماز را شكسته بخواند، ولى اگر بفهمد اذان مىگويند و كلمات آن را تشخيص ندهد، بايد تمام بخواند.
احكام نماز مسافر
مسئله 1031- محلّى را كه انسان براى اقامت و زندگى خود اختيار كرده وطن اوست، چه در آنجا به دنيا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، يا خودش آنجا را براى زندگى اختيار كرده باشد.
مسئله 1032- جايى را كه انسان محلّ زندگى خود قرار داده و مثل كسى كه آنجا وطن اوست در آنجا زندگى مىكند، گرچه قصد نداشته باشد كه هميشه در آنجا بماند، وطن او حساب مىشود، مثل طلاّب و دانشجويانى كه بيش از چند سال قصد ندارند در آنجا بمانند.
مسئله 1033- زن در تمام يا شكسته خواندن نماز تابع شوهر است، اگر وظيفۀ او تمام است وظيفۀ زن نيز تمام، و اگر وظيفۀ او شكسته است وظيفۀ زن نيز شكسته است، و همچنين است حكم هر كسى كه تابع ديگرى باشد، مثل فرزندى كه سرپرستى او با پدر اوست و پدر و مادرى كه سرپرستى آنها با فرزند آنهاست. ولى اگر مرد كثيرالسّفر است و تابع او كثيرالسّفر نيست، آن تابع بايد به وظيفۀ خود عمل كند.
مسئله 1034- كسى كه در دو محل يا بيشتر زندگى مىكند، مثلاً در هر شهرى سه ماه مىماند، همۀ آنها وطن او حساب مىشود.
مسئله 1035- كسى كه در محلّى ملك دارد ولى در آنجا زندگى نمىكند، هر وقت در مسافرت به آنجا برسد، بايد نماز را شكسته بخواند.
مسئله 1036- هرگاه انسان در محلّى زندگى مىكرده كه وطن او بوده، چنانچه از آنجا اعراض كند، يعنى ديگر قصد نداشته باشد در آنجا زندگى كند، هر چند گاهى به عنوان مسافرت و ديدار بستگان و دوستان به آنجا برود، نمازش در آنجا شكسته است، خواه در آنجا ملكى داشته باشد يا نداشته باشد.
مسئله 1037- مسافرى كه قصد دارد ده روز پشت سر هم در محلّى بماند يا مىداند كه بدون اختيار ده روز در محلّى مىماند، در آن محل بايد نماز را تمام بخواند.
مسئله 1038- مسافرى كه قصد دارد ده روز در جايى بماند، لازم نيست قصد ماندن شب اوّل يا شب يازدهم را داشته باشد و همين كه قصد كند از اذان صبح روز اوّل تا غروب روز دهم بماند، بايد نماز را تمام بخواند و همچنين اگر مثلاً قصدش اين باشد كه از ظهر روز اوّل تا ظهر روز يازدهم بماند، بايد نماز را تمام بخواند.
مسئله 1039- مسافرى كه مىخواهد ده روز در جايى بماند، در صورتى بايد نماز را تمام بخواند كه بخواهد تمام ده روز را در يكجا بماند، گرچه مثل تهران از شهرهاى بزرگ بوده باشد؛ امّا اگر بخواهد مثلاً ده روز در نجف و كوفه بماند؛ بايد نماز را شكسته بخواند.
مسئله 1040- مسافرى كه مىخواهد ده روز در محلّى بماند گرچه از اوّل قصد داشته باشد كه در بين ده روز به اطراف آنجا برود، بايد نماز را تمام بخواند گرچه هر روز برود يا تمام روز يا شب را در آنجا بماند.
مسئله 1041- كسى كه تصميم دارد ده روز در محلّى بماند گرچه احتمال بدهد كه براى او مانعىبرسد، در صورتى كه احتمال او، او را مردّد نكند، بايد نماز را تمام بخواند.
مسئله 1042- اگر مسافر قصد كند ده روز در محلّى بماند، چنانچه پيش از خواندن يك نماز چهار ركعتى از ماندن منصرف شود يا مردّد شود كه در آنجا بماند يا به جاى ديگر برود، بايد نماز را شكسته بخواند و اگر بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتى از ماندن منصرف شود يا مردّد شود، تا وقتى در آنجاست بايد نماز را تمام بخواند.
مسئله 1043- مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلّى بماند، اگر روزه بگيرد و بعد از ظهر از ماندن در آنجا منصرف شود، روزۀ آن روز صحيح است.
مسئله 1044- اگر مسافر به نيّت اينكه نماز را شكسته بخواند مشغول نماز شود و در بين نماز تصميم بگيرد كه ده روز يا بيشتر بماند، بايد نماز را چهار ركعتى تمام نمايد.
مسئله 1045- مسافرى كه قصد كرده ده روز در جايى بماند، اگر در بين نماز چهار ركعتى از قصد خود برگردد، چنانچه مشغول ركعت سوّم نشده، بايد نماز را دو ركعتى تمام نمايد و بقيۀ نمازهاى خود را هم شكسته بخواند، و اگر مشغول ركعت سوّم شده، نمازش باطل است.
مسئله 1046- مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلّى بماند، اگر بيشتر از ده روز در آنجا بماند، تا وقتى مسافرت نكرده، بايد نمازش را تمام بخواند و لازم نيست دوباره قصد ماندن ده روز كند.
مسئله 1047- مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند، بايد روزۀ واجب را بگيرد و مىتواند روزۀ مستحبّى را هم بهجا آورد و نافلۀ ظهر و عصر را هم بخواند.
مسئله 1048- مسافرى كه قصد كرده ده روز در جايى بماند، اگر بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتى بخواهد به جايى كه كمتر از چهار فرسخ است برود، گرچه چند روزى هم آنجا بماند، بايد نمازهاى خود را تمام بخواند.
مسئله 1049- اگر به خيال اينكه رفقايش مىخواهند ده روز در محلّى بمانند يا به خيال اينكه تا آخر ماه ده روز است قصد كند كه ده روز در آنجا بماند و بعد از خواندن يك نماز چهار ركعتى بفهمد كه آنها قصد نكردهاند يا تا آخر ماه ده روز نيست، تا مدّتى كه در آنجا هست بايد نماز را تمام بخواند.
مسئله 1050- اگر مسافر سى روز در محلّى بماند و در تمام سى روز در رفتن و ماندن مردّد باشد، بعد از گذشتن سى روز گرچه مقدار كمى در آنجا بماند، بايد نماز را تمام بخواند.
مسئله 1051- مسافرى كه مىخواهد مثلاً نُه روز در محلّى بماند، اگر بعد از آنكه نُه روز ماند بخواهد دوباره يك روز يا بيشتر بماند بايد نماز را شكسته بخواند.
مسئله 1052- مسافرى كه سى روز مردّد بوده در صورتى بايد نماز را تمام بخواند كه سى روز را در يكجا بماند، پس اگر مقدارى از آن را در جايى و مقدارى را در جاى ديگر بماند، بعد از سى روز هم بايد نماز را شكسته بخواند.
مسئله 1053- مسافر مىتواند در تمام شهر مكّه و شهر مدينه و شهر كربلا و شهر كوفه نماز را تمام بخواند. و جايى كه اوّل جزو اين شهرها نبوده و بعد افزوده شده يا در آينده مىشود نيز همين حكم را دارد.
مسئله 1054- كسى كه مىداند مسافر است و بايد نماز را شكسته بخواند اگر فراموش كند و تمام بخواند، بايد اعاده كند، ولى اگر وقت گذشته قضا ندارد.
مسئله 1055- مسافرى كه نمىداند بايد نماز را شكسته بخواند و يا مىداند ولى بعضى از خصوصيّات آن را نمىداند، مثلاً نمىداند كه در سفر هشت فرسخى بايد شكسته بخواند، چنانچه نماز را تمام بخواند نمازش صحيح است، و همچنين اگر به خيال اینکه سفر او كمتر از هشت فرسخ است نماز را تمام بخواند، نمازش صحيح است.
مسئله 1056- مسافرى كه نماز نخوانده، اگر پيش از تمام شدن وقت به وطنش يا به جايى برسد كه مىخواهد ده روز در آنجا بماند، بايد نماز را تمام بخواند، و كسى كه مسافر نيست، اگر در اوّل وقت نماز نخواند و مسافرت كند، در سفر بايد نماز را شكسته بخواند.
مسئله 1057- اگر از مسافرى كه بايد نماز را شكسته بخواند نماز ظهر يا عصر يا عشا قضا شود، بايد آن را دو ركعتى قضا نمايد، گرچه در غير سفر بخواهد قضاى آن را بهجا آورد. و اگر از كسى كه مسافر نيست يكى از اين سه نماز قضا شود، بايد چهار ركعتى قضا نمايد گرچه در سفر بخواهد آن را قضا نمايد.
مسئله 1058- مستحب است مسافر بعد از هر نمازى كه شكسته مىخواند سى مرتبه بگويد: «سُبْحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ للَّهِ وَ لا الهَ الَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ اكْبَرُ».
نماز قضا
مسئله 1059- كسى كه نماز واجب خود را در وقت آن نخوانده، بايد قضاى آن را بهجا آورد، گرچه در تمام وقت نماز خواب مانده يا بهواسطۀ مستى نماز نخوانده باشد، ولى نمازهاى يوميهاى را كه زن در حال حيض يا نفاس نخوانده قضا ندارد و همچنين نمازهايى را كه بهواسطۀ جنون يا بيهوشى يا حواسپرتى در اثر كهولت سن و مانند اينها نخوانده، قضا ندارد.
مسئله 1060- كسى كه نماز قضا دارد، بايد در خواندن آن كوتاهى نكند، ولى واجب نيست فوراً آن را بهجا آورد.
مسئله 1061- كسى كه نماز قضا دارد، مىتواند نماز مستحبّى و يا نماز استيجارى بخواند، و همچنين است كسى كه روزۀ قضا دارد.
مسئله 1062- اگر انسان احتمال دهد كه نماز قضايى دارد يا نمازهايى را كه خوانده صحيح نبوده، مستحب است قضاى آن را بهجا آورد.
مسئله 1063- قضاى نمازها لازم نيست به ترتيب خوانده شود، مگر آنكه ترتيب در اداى آنها لازم باشد مثل نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشا.
مسئله 1064- اگر كسى كه نمازهايى از او قضا شده مىداند كداميك جلوتر قضا شده، بهتر آن است كه به ترتيب قضا كند.
مسئله 1065- اگر بخواهند چند نفر را براى بهجا آوردن نماز ميّت اجير كنند، لازم نيست وقت معيّن كنند و مىتوانند همه با هم شروع كنند.
مسئله 1066- كسى كه چند نماز از او قضا شده و تعداد آنها را نمىداند، مثلاً نمىداند چهار تا بوده يا پنج تا، چنانچه مقدار كمتر را بخواند كافى است.
مسئله 1067- كسى كه نماز قضا از همين روز يا روزهاى پيش دارد مىتواند قبل از خواندن نمازى كه قضا شده، نماز ادايى را بخواند و لازم نيست نماز قضا را جلو بيندازد.
مسئله 1068- كسى كه مىداند يك نماز چهار ركعتى نخوانده و نمىداند نماز ظهر است يا عصر است يا عشا، اگر يك نماز چهار ركعتى بخواند به نيّت قضاى نمازى كه نخوانده، كافى است.
مسئله 1069- تا انسان زنده است، گرچه از خواندن نماز قضاهاى خود عاجز باشد، ديگرى نمىتواند نمازهاى او را قضا نمايد.
مسئله 1070- نماز قضا را چه يقينى باشد و چه احتياطى، با جماعت مىشود خواند، چه نماز امام ادا باشد يا قضا و چه قضا يقينى باشد يا احتياطى، و لازم نيست هر دو يك نماز را بخوانند، مثلاً اگر قضاى صبح را با نماز ظهر يا عصر امام بخواند اشكال ندارد.
مسئله 1071- مستحب است بچّۀ مميّز را، يعنى بچّهاى كه خوب و بد را مىفهمد، به نماز خواندن و عبادتهاى ديگر عادت دهند، بلكه مستحب است او را به قضاى نمازها هم وادار نمايند.
نماز قضاى پدر و مادر كه بر پسر بزرگتر واجب است
مسئله 1072- اگر پدر يا مادر نماز يا روزۀ خود را بهجا نياورده باشند، چنانچه از روى نافرمانى ترك نكرده و نمىتوانستند قضا كنند، بر پسر بزرگتر واجب است كه بعد از مرگشان بهجا آورد يا براى آنها اجير بگيرد، ولى اگر از روى نافرمانى بوده و يا مىتوانستهاند قضا كنند و نكردهاند، بر پسر بزرگتر چيزى لازم نيست.
مسئله 1073- اگر پسر بزرگتر شك دارد كه پدر يا مادر نماز يا روزه قضا داشته يا نه، چيزى بر او واجب نيست.
مسئله 1074- اگر پسر بزرگتر بداند كه پدر يا مادرش نماز قضا داشته و شك كند كه بهجا آوردهاند يا نه، واجب نيست آن را قضا نمايد.
مسئله 1075- اگر معلوم نباشد كه پسر بزرگتر كدام است، قضاى نماز و روزه پدر و مادر بر هيچكدام واجب نيست؛ ولى مستحب است كه نماز و روزۀ آنها را بين خودشان قسمت كنند يا براى انجام آن قرعه بزنند.
مسئله 1076- اگر ميّت وصيّت كرده باشد كه براى نماز و روزه او اجير بگيرند، بعد از آنكه اجير، نماز و روزۀ او را بهجا آورد، بر پسر بزرگتر چيزى واجب نيست.
مسئله 1077- كسى كه خودش نماز و روزۀ قضا دارد، اگر نماز و روزۀ پدر و مادر هم بر او واجب شود، هر كدام را اوّل بهجا آورد صحيح است.
مسئله 1078- اگر پسر بزرگتر موقع مرگ پدر يا مادر نابالغ يا ديوانه باشد، وقتى كه بالغ شد يا عاقل گرديد، بايد نماز و روزۀ آنها را قضا نمايد و چنانچه پيش از بالغ يا عاقل شدن بميرد، بر پسر دوّم چيزى واجب نيست.
مسئله 1079- اگر پسر بزرگتر پيش از آنكه نماز و روزه پدر و مادر را قضا كند بميرد، بر پسر دوّم چيزى واجب نيست.
نماز جماعت
مسئله 1080- مستحب است نمازهاى واجب خصوصاً نمازهاى يوميه را به جماعت بخوانند و در نماز صبح و مغرب و عشا، خصوصاً براى همسايۀ مسجد و كسى كه صداى اذان مسجد را مىشنود، بيشتر سفارش شده است.
مسئله 1081- در روايتى وارد شده است كه اگر يك نفر به امام جماعت اقتدا كند، هر ركعت از نماز آنان ثواب صد و پنجاه نماز دارد، و اگر دو نفر اقتدا كنند هر ركعتى ثواب ششصد نماز دارد، و هر چه بيشتر شوند ثواب نمازشان بيشتر مىشود تا به ده نفر برسند، و تعداد آنان كه از ده نفر گذشت، اگر تمام آسمانها كاغذ و درياها مركب و درختها قلم و جن و انس و ملائكه نويسنده شوند، نمىتوانند ثواب يك ركعت آن را بنويسند.
مسئله 1082- حاضر نشدن به نماز جماعت از روى بىاعتنايى جايز نيست و سزاوار نيست انسان بدون عذر نماز جماعت را ترك كند.
مسئله 1083- مستحب است انسان صبر كند كه نماز را به جماعت بخواند و نماز جماعت از نماز اوّل وقت كه فرادى خوانده شود بهتر است، و نيز نماز جماعتى را كه مختصر بخوانند از نماز فرادى كه آن را طول بدهند بهتر مىباشد.
مسئله 1084- مستحب است كسى كه نمازش را فرادى خوانده دوباره به جماعت بخواند، خواه امام شود يا مأموم، و اگر بعد بفهمد كه نماز اوّلش باطل بوده، نماز دوّم او كافى است.
مسئله 1085- اگر امام يا مأموم بخواهد نمازى را كه به جماعت خوانده دوباره به جماعت بخواند، در صورتى كه جماعت دوّم غير از اوّل باشد اشكال ندارد، و لازم نيست همه اشخاص جماعت دوّم غير از جماعت اوّل باشند، بنابراين يك امام جماعت مىتواند در دو مسجد نماز جماعت بخواند.
مسئله 1086- كسى كه در نماز وسواس دارد و فقط در صورتى كه نماز را با جماعت بخواند از وسواس راحت مىشود، بايد نماز را با جماعت بخواند.
مسئله 1087- هيچ نماز مستحبّى را نمىشود با جماعت خواند، مگر نماز استسقاء و نماز جمعه و نماز عيد فطر و قربان.
مسئله 1088- موقعى كه امام جماعت نماز يوميّه مىخواند، هر كدام از نمازهاى يوميه را مىشود به او اقتدا كرد، و نيز اگر نماز يوميهاش را احتياطاً دوباره مىخواند، هر چند اين احتياط مستحبّى باشد، مأموم مىتواند به او اقتدا كند، گرچه نماز او نيز احتياطى باشد.
مسئله 1089- اگر امام جماعت قضاى نماز يوميه خود يا كس ديگر را مىخواند، گرچه براى آن پول گرفته باشد، مىشود به او اقتدا كرد و لازم نيست بداند كه از آن كس كه براى او قضا مىخواند نماز فوت شده يا نه.
مسئله 1090- امام و مأمومين بايد متّصل به يكديگر باشند و لازم نيست اتّصال از جلو باشد، بلكه اگر از طرف راست يا چپ به امام يا مأموم ديگر متّصل باشد، نمازش صحيح است؛ پس كسى ه پشت ستون ايستاده است اگر از طرفى به امام يا مأموم ديگر متّصل باشد نمازش صحيح است، هرچند امام يا مأموم ديگر را نبيند و همچنين اگر صفهاى جماعت تا درب مسجد برسد نماز كسانى كه دو طرف درب ايستادهاند و صف جلو را نمىبينند اشكال ندارد.
مسئله 1091- جاى ايستادن امام بايد از جاى مأموم بلندتر نباشد، ولى اگر مكان امام مقدار كمى (تقريباً چهار انگشت بسته) بلندتر باشد اشكال ندارد و نيز اگر زمين سراشيب باشد و امام در طرفى كه بلندتر است بايستد، در صورتى كه سراشيبى آن زياد نباشد مانعى ندارد.
مسئله 1092- اگر جاى مأموم بلندتر از جاى امام باشد، در صورتى كه بلندى به مقدار متعارف باشد، مثل اينكه امام در صحن مسجد و مأموم در پشتبام بايستد، اشكال ندارد.
مسئله 1093- بهواسطۀ بچهاى كه نماز او صحيح است، مأمومين مىتوانند به يكديگر متّصل شوند.
مسئله 1094- بعد از تكبير امام، اگر صف جلو آمادۀ نماز، و تكبير گفتن آنان نزديك باشد، كسى كه در صف بعد ايستاده، مىتواند تكبير بگويد، ولى مستحب است كه صبر كند تا تكبير صف جلو تمام شود.
مسئله 1095- اگر بداند نماز افرادى كه او بهواسطۀ آنها اتّصال دارد باطل است، نمىتواند اقتدا كند، ولى اگر شك داشته باشد مىتواند اقتدا نمايد.
مسئله 1096- هرگاه بداند نماز امام باطل است، مثلاً بداند امام وضو ندارد، گرچه خود امام ملتفت نباشد، نمىتواند به او اقتدا كند، ولى اگر اختلاف فتوا با يكديگر داشته باشند، گرچه از نظر او نماز امام باطل باشد، مىتواند اقتدا كند.
مسئله 1097- اگر مأموم بعد از نماز بفهمد كه امام عادل نبوده يا به جهتى نمازش باطل بوده، مثلاً بىوضو نماز خوانده، نمازش صحيح است.
مسئله 1098- اگر در بين نماز شك كند كه اقتدا كرده يا نه، اگر بنايش بر جماعت خواندن بوده و احتمال دهد كه از روى فراموشى نيّت جماعت نكرده است، نماز را به نيّت جماعت تمام كند.
مسئله 1099- انسان در بين نماز جماعت مىتواند نيّت فرادى كند، خواه از اوّل نيّت داشته باشد يا نه و يا عذرى برايش پيش بيايد يا نه.
مسئله 1100- اگر مأموم بعد از حمد و سورۀ امام نيّت فرادى كند، لازم نيست حمد و سوره را بخواند، ولى اگر پيش از تمام شدن حمد و سوره نيّت فرادى نمايد، بايد مقدارى را كه امام نخوانده بخواند.
مسئله 1101- اگر در بين نماز جماعت نيّت فرادى نمايد، نمىتواند دوباره نيّت جماعت كند، ولى اگر مردّد شود كه نيّت فرادى كند يا نه و بعد تصميم بگيرد نماز را با جماعت تمام كند، اشكال ندارد.
مسئله 1102- اگر شك كند كه نيّت فرادى كرده يا نه، بنا بگذارد كه نيّت فرادى نكرده است.
مسئله 1103- اگر موقعى كه امام در ركوع است اقتدا كند و به ركوع امام برسد، گرچه ذكر امام تمام شده باشد نمازش به طور جماعت صحيح است و يك ركعت حساب مىشود، امّا اگر به مقدار ركوع خم شود و به ركوع امام نرسد يا شك كند كه به ركوع امام رسيده يا نه، نمازش به طور فرادى صحيح مىباشد و يك ركعت حساب مىشود، ولى مىتواند آن را بشكند و در ركعت بعد اقتدا كند.
مسئله 1104- اگر موقعى كه امام در ركوع است اقتدا كند و پيش از آنكه به ركوع رود امام سر از ركوع بردارد، بايد نماز را فرادى تمام كند، ولى مىتواند نماز را بشكند و در ركعت بعد اقتدا كند.
مسئله 1105- اگر اوّل نماز يا بين حمد و سوره اقتدا كند و پيش از آنكه به ركوع رود، امام سر از ركوع بردارد، نماز او به طور جماعت صحيح است و بايد ركوع كند و خود را به امام برساند.
مسئله 1106- اگر موقعى برسد كه امام مشغول خواندن تشهّد آخر نماز است، چنانچه بخواهد به ثواب جماعت برسد، بايد بعد از نيّت و گفتن تكبيرة الاحرام بنشيند و تشهّد را با امام بخواند ولى سلام را نگويد و صبر كند تا امام سلام نماز را بدهد، بعد بايستد و بدون آنكه دوباره تكبير بگويد، حمد و سوره را بخواند و آن را ركعت اوّل نماز خود حساب كند.
مسئله 1107- مأموم نبايد جلوتر از امام بايستد، بلكه بايد مساوى يا قدرى عقبتر از امام بايستد، و چنانچه قد او بلندتر از امام باشد به طورى كه در ركوع و سجودش جلوتر از امام قرار مىگيرد، اشكال ندارد.
مسئله 1108- در نماز جماعت بايد بين مأموم و امام پرده و شيشه و مانند آنها فاصله نباشد و همچنين است بين انسان و مأموم ديگرى كه انسان بهواسطۀ او به امام متّصل شده است، ولى اگر امام مرد و مأموم زن باشد، چنانچه بين آن زن و امام يا بين آن زن و مأموم ديگرى كه رد است و زن بهواسطۀ او به امام متّصل شده است پرده و مانند آن باشد، اشكال ندارد.
مسئله 1109- اگر بعد از شروع به نماز، بين مأموم و امام يا بين مأموم و كسى كه مأموم بهواسطۀ او متّصل به امام است، پرده يا چيز ديگرى فاصله شود، نمازش فرادى مىشود و صحيح است.
مسئله 1110- اگر بين مأموم و امام و يا كسى كه مأموم بهواسطۀ او به امام متّصل است يك قدم بزرگ (تقريباً يك متر و نيم) فاصله باشد، اشكال ندارد و اگر سهواً يا جهلًا فاصله بيشتر شود نمازش به طور فرادى صحيح است. (در اتّصال از جلو، فاصله را بايد از جاى سجدۀ مأموم تا جاى ايستادن امام و يا كسى كه مأموم بهواسطۀ او به امام متّصل است حساب كرد.)
مسئله 1111- اگر نماز همۀ كسانى كه در صف جلو هستند تمام شود، نماز صف بعد فرادى مىشود و صحيح است.
مسئله 1112- اگر در ركعت دوّم اقتدا كند، در قنوت و تشهّد از امام متابعت مىكند و بهتر است موقعى كه امام تشهّد را مىخواند نيمخيز بنشيند و تشهّد را نيز بخواند و بعد از تشهّد با امام برخيزد و حمد و سوره را بخواند و اگر براى سوره وقت ندارد حمد را تمام كند و در ركوع يا سجده خود را به امام برساند.
مسئله 1113- اگر موقعى كه امام در ركعت دوّم نماز چهار ركعتى است اقتدا كند، بايد در ركعت دوّم نمازش كه ركعت سوّم امام است بعد از دو سجده بنشيند و تشهّد را بخواند و برخيزد، و چنانچه براى گفتن سه مرتبه تسبيحات وقت ندارد، يك مرتبه بگويد و در ركوع يا سجده خود را به امام برساند.
مسئله 1114- اگر امام در ركعت سوّم يا چهارم باشد و مأموم بداند كه اگر اقتدا كند و حمد را بخواند به ركوع امام نمىرسد، مىتواند صبر كند تا امام به ركوع رود بعد اقتدا نمايد، و مىتواند هم اقتدا كند و حمد را بخواند و در ركوع يا سجده خود را به امام برساند.
مسئله 1115- اگر در ركعت سوّم يا چهارم امام اقتدا كند، بايد حمد و سوره را بخواند و اگر براى سوره وقت ندارد، بايد حمد را تمام كند و در ركوع يا سجده خود را به امام برساند.
مسئله 1116- كسى كه مىداند اگر سوره را بخواند در ركوع به امام نمىرسد، سوره را نخواند، ولى اگر خواند نمازش صحيح است.
مسئله 1117- اگر امام ايستاده باشد و مأموم نداند كه در كدام ركعت است، نمىتواند اقتدا كند.
مسئله 1118- اگر به خيال اينكه امام در ركعت اوّل يا دوّم است حمد و سوره نخواند و بعد از ركوع بفهمد كه در ركعت سوّم يا چهارم بوده نمازش صحيح است، ولى اگر پيش از ركوع بفهمد بايد حمد و سوره را بخواند، و اگر وقت ندارد، فقط حمد را بخواند و در ركوع يا سجده خود را به امام برساند.
مسئله 1119- اگر به خيال اينكه امام در ركعت سوّم يا چهارم است حمد و سوره بخواند و پيش از ركوع يا بعد از آن بفهمد كه در ركعت اوّل يا دوّم بوده، نمازش صحيح است.
مسئله 1120- اگر موقعى كه مشغول نماز واجب يا مستحب است جماعت برپا شود، چنانچه اطمينان ندارد كه اگر نماز را تمام كند به جماعت برسد، مستحب است نماز را رها كند و مشغول نماز جماعت شود.
مسئله 1121- اگر نماز امام تمام شود و مأموم مشغول تشهّد يا سلام باشد، لازم نيست نيّت فرادى كند.
مسئله 1122- كسى كه يك ركعت از امام عقب مانده، وقتى امام تشهّد ركعت آخر را مىخواند مىتواند برخيزد و نماز را تمام كند و مستحب است نيمخيز بنشيند تا امام سلام نماز را بگويد و بعد برخيزد.
شرايط امام جماعت
مسئله 1123- امام جماعت بايد بالغ و عاقل و شيعۀ دوازده امامى و عادل و حلالزاده باشد و نماز را به طور صحيح بخواند و امامت زن براى زنها و بچّۀ مميّز براى بچّۀ مميّز اشكال ندارد.
مسئله 1124- عادل كسى است كه داراى ملكۀ عدالت و خداترسى باطنى است كه او را از گناهان باز مىدارد و نشانۀ آن اين است كه اگر از كسانى كه با او معاشرت دارند حال او را بپرسند، تقواى او را تصديق نمايند.
مسئله 1125- امامى را كه عادل مىدانسته، اگر شك كند به عدالت خود باقى است يا نه، مىتواند به او اقتدا نمايد.
مسئله 1126- كسى كه ايستاده نماز مىخواند، نمىتواند به كسى كه نشسته يا خوابيده نماز مىخواند اقتدا كند، و كسى كه نشسته نماز مىخواند نمىتواند به كسى كه خوابيده نماز مىخواند اقتدا نمايد، ولى كسى كه نشسته نماز مىخواند مىتواند به كسى كه نشسته نماز مىخواند اقتدا كند و نيز كسى كه خوابيده است مىتواند به كسى كه نشسته و يا خوابيده نماز مىخواند اقتدا نمايد.
مسئله 1127- به كسى كه نقص عضو دارد و نمىتواند سجده يا ركوع يا تشهّد را خوب انجام دهد و همچنين كسى كه عذر دارد مثلاً با لباس نجس يا تيمّم نماز مىخواند يا مرضى دارد كه نمىتواند از بيرون آمدن بول يا غائط خوددارى كند، مىشود اقتدا كرد و نيز زنى كه مستحاضه نيست مىتواند به زن مستحاضه اقتدا كند.
مسئله 1128- بهتر است كسى كه مرض خوره يا پيسى دارد و يا حدّ شرعى بر او جارى شده است و صحرانشين براى خانهنشين، امام جماعت نشود.
احكام نماز جماعت
مسئله 1129- امام لازم نيست نيّت جماعت كند، ولى مأموم بايد نيّت جماعت كند، امّا دانستن اسم امام جماعت لازم نيست، مثلاً اگر نيّت كند اقتدا مىكنم به امام حاضر كفايت مىكند.
مسئله 1130- مأموم بايد غير از حمد و سوره، همه چيز نماز را خودش بخواند، ولى اگر ركعت اوّل يا دوّم او ركعت سوّم يا چهارم امام باشد، بايد حمد و سوره را بخواند.
مسئله 1131- اگر مأموم در ركعت اوّل و دوّم نماز صبح و مغرب و عشا صداى حمد و سورۀ امام را بشنود، گرچه كلمات را تشخيص ندهد، نبايد حمد و سوره را بخواند، و اگر صداى امام را نشنود مستحب است حمد و سوره را بخواند، ولى بايد آهسته بخواند و چنانچه سهواً بلند بخواند اشكال ندارد.
مسئله 1132- اگر مأموم بعضى از كلمات حمد و سورۀ امام را بشنود، نبايد حمد و سوره را بخواند.
مسئله 1133- اگر مأموم سهواً حمد و سوره بخواند، يا خيال كند صدايى را كه مىشنود صداى امام نيست و حمد و سوره بخواند و بعد بفهمد صداى امام بوده، نمازش صحيح است.
مسئله 1134- مأموم نبايد در ركعت اوّل و دوّم نماز ظهر و عصر حمد و سوره بخواند و مستحب است به جاى آن ذكر بگويد.
مسئله 1135- اگر مأموم غير از تكبيرة الاحرام چيزهاى ديگر نماز حتّى سلام را پيش از امام بگويد اشكال ندارد، ولى اگر آنها را بشنود، مستحب است پيش از امام نگويد.
مسئله 1136- مأموم بايد غير از آنچه در نماز خوانده مىشود، كارهاى ديگر آن مانند ركوع و سجود را با امام يا كمى بعد از امام بهجا آورد و اگر عمداً پيش از امام يا مدّتى بعد از امام انجام دهد معصيت كرده، ولى نمازش صحيح است.
مسئله 1137- اگر سهواً پيش از امام سر از ركوع يا سجده بردارد، چنانچه امام در ركوع يا سجده باشد، بايد به ركوع يا سجده برگردد و با امام سر بردارد و در اين صورت زياد شدن ركن نماز را باطل نمىكند، و نيز اگر به ركوع يا سجده برگردد و پيش از آنكه به ركوع يا سجده برسد امام سر بردارد، نمازش صحيح است.
مسئله 1138- اگر سر از ركوع يا سجده بردارد و عمداً به ركوع يا سجده برنگردد، نمازش صحيح است، گرچه معصيت كرده است.
مسئله 1139- اگر سهواً پيش از امام به ركوع يا سجده رود، بايد برگردد و با امام به ركوع يا سجده رود و اگر برنگردد و صبر كند تا امام به او برسد، نمازش صحيح است گرچه معصيت كرده است.
مسئله 1140- اگر امام در ركعتى كه قنوت ندارد اشتباهاً قنوت بخواند، يا در ركعتى كه تشهّد ندارد اشتباهاً مشغول خواندن تشهّد شود، مأموم نبايد قنوت و تشهّد را بخواند، ولى پيش از امام نمىتواند به ركوع رود يا بايستد، بلكه بايد صبر كند تا قنوت و تشهّد امام تمام شود و بقيۀ نماز را با او بخواند.
مستحبّات و مكروهات نماز جماعت
مسئله 1141- اگر مأموم يك مرد باشد مستحب است طرف راست امام بايستد، و اگر زن باشد مستحب است در طرف راست امام طورى بايستد كه جاى سجدهاش مساوى زانو يا قدم امام باشد، و اگر يك مرد و يك زن يا يك مرد و چند زن باشند، مستحب است مرد طرف راست امام و باقى پشت سر امام بايستند، و اگر چند مرد و چند زن باشند مستحب است مردها عقب امام و زنها پشت مردها بايستند.
مسئله 1142- مستحب است امام در وسط صف بايستد و اهل علم و كمال و تقوا در صف اوّل بايستند.
مسئله 1143- مستحب است صفهاى جماعت منظّم باشد و بين كسانى كه در يك صف ايستادهاند فاصله نباشد و شانۀ آنان در رديف يكديگر باشد.
مسئله 1144- مستحب است بعد از گفتن «قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ» مأمومين برخيزند.
مسئله 1145- مستحب است امام جماعت حال مأمومى را كه از ديگران ضعيفتر است رعايت كند و عجله نكند تا افراد ضعيف به او برسند و نيز مستحب است قنوت و ركوع و سجود را طول ندهد، مگر بداند همۀ كسانى كه به او اقتدا كردهاند مايلند.
مسئله 1146- مستحب است امام جماعت در حمد و سوره و ذكرهايى كه بلند مىخواند صداى خود را به قدرى بلند كند كه ديگران بشنوند، ولى بايد بيش از اندازه صدا را بلند نكند.
مسئله 1147- اگر امام در ركوع بفهمد كسى تازه رسيده و مىخواهد اقتدا كند، مستحب است ركوع را دو برابر هميشه طول بدهد و بعد برخيزد، گرچه بفهمد كس ديگرى هم براى اقتدا وارد شده است.
مسئله 1148- اگر در صفهاى جماعت جا باشد، مكروه است انسان تنها بايستد.
مسئله 1149- مكروه است مأموم ذكرهاى نماز را طورى بگويد كه امام يا ديگران بشنوند.
نماز آيات
مسئله 1150- نماز آيات در هنگام چهار اتّفاق واجب مىشود:
اوّل: گرفتن خورشيد؛
دوّم: گرفتن ماه؛ گرچه مقدار كمى از آنها گرفته شود.
سوّم: زلزله؛
چهارم: حوادث خوفناك مثل رعد و برق و شكافتن و فرورفتن زمين در صورتى كه بيشتر مردم بترسند.
مسئله 1151- اگر از چيزهايى كه نماز آيات براى آنها واجب است بيشتر از يكى اتّفاق بيفتد، انسان بايد براى هر يك از آنها، يك نماز آيات بخواند.
مسئله 1152- چيزهايى كه نماز آيات براى آنها واجب است، در هر شهرى اتفاق بيفتد، فقط مردم همان شهر بايد نماز آيات بخوانند و بر مردم جاهاى ديگر واجب نيست.
مسئله 1153- از وقتى كه خورشيد يا ماه شروع به گرفتن مىكند انسان بايد نماز آيات را بخواند و تا وقت باز شدن تمام آن بايد نيّت ادا كند، ولى بعد از باز شدن بايد نيّت قضا نمايد.
مسئله 1154- موقعى كه زلزله و رعد و برق و مانند اينها اتّفاق مىافتد، انسان بايد فوراً نماز آيات را بخواند و اگر نخواند معصيت كرده و تا آخر عمر بر او واجب است و هر وقت بخواند اداست.
مسئله 1155- اگر بعد از باز شدن آفتاب يا ماه بفهمد كه تمام آن گرفته بوده، بايد قضاى نماز آيات را بخواند، ولى اگر بفهمد مقدارى از آن گرفته بوده، قضا بر او واجب نيست.
مسئله 1156- گفتۀ اشخاصى كه از گرفتن خورشيد يا ماه و زلزله و مانند اينها اطّلاع دارند، حجّت است و بايد طبق گفتۀ آنها عمل شود، گرچه اطمينان هم حاصل نشود.
مسئله 1157- اگر در وقت نماز يوميه نماز آيات هم بر انسان واجب شود، چنانچه براى هر دو نماز وقت دارد هر كدام را اوّل بخواند اشكال ندارد، و اگر وقت يكى از آن دو تنگ باشد بايد اوّل آن را بخواند، و اگر وقت هر دو تنگ باشد، بايد اوّل نماز يوميه را بخواند.
مسئله 1158- اگر در حال حيض يا نفاس زن يكى از موجبات نماز آيات پيش آيد، بعد از پاكشدن از حيض يا نفاس، نماز آيات بر او واجب نيست و همچنين اگر مجنون و بىهوش و مانند اينها باشد.
كيفيّت نماز آیات
مسئله 1159- نماز آيات دو ركعت است و در هر ركعت پنج ركوع دارد و دستور آن اين است كه انسان بعد از نيّت، تكبير بگويد و يك حمد و يك سورۀ تمام بخواند و به ركوع رود و سر از ركوع بردارد، دوباره يك حمد و يك سوره بخواند، باز به ركوع رود تا پنج مرتبه و بعد از بلند شدن از ركوع پنجم، دو سجده نمايد و برخيزد و ركعت دوّم نماز را هم مثل ركعت اوّل بهجا آورد و تشهّد بخواند و سلام دهد.
مسئله 1160- در نماز آيات، انسان مىتواند بعد از نيّت و تكبير و خواندن حمد، آيههاى يك سوره را پنج قسمت كند و يك آيه يا بيشتر از آن را بخواند و به ركوع رود و سر بردارد و بدون اينكه حمد بخواند، قسمت دوّم از همان سوره را بخواند و به ركوع رود و همينطور تا پيش از ركوع پنجم سوره را تمام نمايد، مثلاً به قصد سورۀ توحيد بگويد:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ». و به ركوع رود، بعد بايستد و بگويد:
«قُلْ هُوَ اللَّهُ احَدٌ»؛ و دوباره به ركوع رود و بعد از ركوع بايستد و بگويد:
«اللَّهُ الصَّمَدُ»؛ باز به ركوع رود و بايستد و بگويد:
«لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ»؛ و برود به ركوع و سر بردارد و بگويد:
«وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً احَدٌ» و بعد از آن به ركوع پنجم رود و بعد از سر برداشتن، دو سجده كند و ركعت دوّم را هم مثل ركعت اوّل بهجا آورد و بعد از سجدۀ دوّم، تشهّد بخواند و نماز را سلام دهد.
مسئله 1161- اگر در يك ركعت از نماز آيات، پنج مرتبه حمد و سوره بخواند و در ركعت ديگر يك حمد بخواند و سوره را پنج قسمت كند، مانعى ندارد.
مسئله 1162- چيزهايى كه در نماز يوميه واجب و مستحب است در نماز آيات هم واجب و مستحب مىباشد، ولى در نماز آيات به جاى اذان و اقامه سه مرتبه به قصد اميد ثواب بگويد: «الصّلاة».
مسئله 1163- مستحب است بعد از ركوع پنجم و دهم بگويد: «سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ» و نيز پيش از هر ركوع و بعد از آن تكبير بگويد حتّى بعد از ركوع پنجم و دهم تكبير مستحب است.
مسئله 1164- مستحب است پيش از ركوع دوّم و چهارم و ششم و هشتم و دهم قنوت بخواند و اگر فقط يك قنوت پيش از ركوع دهم بخواند كافى است.
مسئله 1165- اگر در نماز آيات شك كند كه چند ركعت خوانده و فكرش به جايى نرسد، نماز باطل است.
مسئله 1166- اگر شك كند كه در ركوع آخر ركعت اوّل است يا در ركوع اوّل ركعت دوّم و فكرش به جايى نرسد، نماز باطل است، ولى اگر مثلاً شك كند كه چهار ركوع كرده يا پنج ركوع، چنانچه براى رفتن به سجده خم نشده، بايد ركوعى را كه شك دارد بهجا آورده يا نه، بهجا آورد و اگر براى رفتن به سجده خم شده، بايد به شك خود اعتنا نكند.
مسئله 1167- هر يك از ركوعهاى نماز آيات ركن است كه اگر عمداً يا اشتباهاً كم يا زياد شود، نماز باطل است.
نماز جمعه
كيفيّت نماز جمعه
مسئله 1168- نماز جمعه در زمان حضور و در زمان غيبت امام«سلاماللهعلیه» واجب تخييرى است كه به جاى نماز ظهر خوانده مىشود و شرکت در آن مستحبّ مؤکّد است. نماز جمعه مثل نماز صبح دو ركعت است و تمام شرايط عمومى نماز صبح را دارد، حتّى حمد و سورۀ آن بايد بلند خوانده شود، ولى در آن دو قنوت مستحب است يكى قبل از ركوع ركعت اوّل و ديگرى بعد از ركوع ركعت دوّم و نيز مستحب است در ركعت اوّل سورۀ جمعه و در ركعت دوّم سورۀ منافقين خوانده شود. و ظنّ و سهو و شك در آن، حكم ظنّ و سهو و شك در نماز صبح را دارد.
شرايط نماز جمعه
مسئله 1169- نماز جمعه علاوه بر شرايط عمومى نماز، شش شرط ديگر هم دارد:
اوّل: وقت آن، و آن از اوّل ظهر شرعى است تا وقتى كه سايۀ شاخص دوهفتم شاخص شود (تقريباً يك ساعت و نيم بعد از ظهر) و اگر از اين مقدار گذشت، بايد نماز ظهر خوانده شود.
دوّم: خواندن دو خطبه پيش از نماز و آن دو خطبه بايد مشتمل بر حمد و ثناى خدا و صلوات بر پيامبر و آل پيامبر«صلیاللهعلیهوآلهوسلم» و دعوت مردم به تقوا و پرهيزكارى و يك سورۀ كامل و استغفار براى مؤمنين باشد و لازم نيست دو خطبه به عربى خوانده شود، بلكه اگر مستمعين اهل زبانهاى مختلف باشند، خوب است به همۀ آن زبانها خوانده شود، چنانکه خوب است حمد و ثناى خدا و صلوات بر پيامبر و آل پيامبر به عربى و با ذكر نام آنها باشد و خوب است دعوت به تقوا با لفظ تقوا و استغفار براى مؤمنين با لفظ استغفار باشد و بايد خطبهها را خود امام و ايستاده بخواند و ميان دو خطبه به نشستن مختصرى فاصله شود و بايد خطبهها را بلند بخواند و خوب است به نحوى بلند خوانده شود كه همۀ حاضرين بشنوند و خوب است خطبهها بعد از ظهر شرعى خوانده شود و اگر هر دو خطبه قبل از ظهر خوانده شود، به طورى كه بين دو خطبه و نماز فاصله نشود، مانعى ندارد و مستحب است امام جمعه در حال خطبه با طهارت باشد و عمّامه بر سر داشته باشد و بر عصا يا سلاحى تكيه كند و خوب است در خطبهها، مسائل اجتماعى و سياسى و مصالح مسلمين مطرح شود، و مستحب مؤكّد است كه حاضرين مثل حالِ نماز
باشند و خطبهها را گوش دهند و صحبت نكنند، حتّى نافله نخوانند و به طرف خطيب بنشينند و به راست و چپ نگاه نكنند و جابهجا نشوند.
سوّم: به جماعت خوانده شود، پس فرادى صحيح نيست؛ ولى اگر در ركوع ركعت دوّم نماز جمعه به امام برسد مجزى خواهد بود و ركعت دوّم را خودش مىخواند؛ بنابراين اگر كسى به ركعت اوّل يا به خطبهها نرسد، گرچه بدون عذر باشد، نمازش صحيح است.
چهارم: امام و مأموم حدّاقلّ پنج نفر باشند و حتّى اگر چهار نفر مأموم غيربالغ يا مسافر و يا زن باشند، كفايت مىكند.
پنجم: امام جمعه علاوه بر دارا بودن شرايطى كه امام جماعت بايد داشته باشد، بايد يا مجتهد جامعالشّرايط و يا منصوب از طرف او باشد و اگر مجتهدى متصدّى شئون ادارى و سياسى مسلمين است بايد منصوب از طرف او باشد. و بايد قادر به خواندن خطبه در حال قيام باشد و شايسته است امام جمعه مردى با ورع، شجاع، قاطع، سخنگو و داراى فصاحت و بلاغت و با وقار و آشنا به مصالح اسلام باشد.
ششم: بين دو نماز جمعه حدّاقلّ يك فرسخ شرعى (تقريباً 5/ 5 كيلومتر) فاصله باشد.
مسئله 1170- مسافر گرچه قصد ده روز نكرده باشد، چنانکه مىتواند در نماز جمعه شركت كند، مىتواند امام جمعه نيز باشد.
مسئله 1171- اگر شك كند وقت نماز جمعه باقى است يا نه، نماز جمعه صحيح است و نيز اگر يك ركعت از نماز جمعه در وقت واقع شود، نماز جمعه صحيح است.
مسئله 1172- كسى كه در نماز جمعه شركت نمىكند، مىتواند در اوّل وقت و در حين نماز جمعه نماز ظهر را به جماعت يا فرادى بخواند.
مسئله 1173- نماز جمعه بر زنها و پيران سالخورده و مريضها و نابينايان و مسافران و بچّهها و كسانى كه بيش از دو فرسخ از محلّ اقامۀ نماز جمعه دور هستند و كسانى كه حضور آنان موجب مشقّت و سختى است، مستحب مؤكّد نيست، ولى اگر این افراد در نماز جمعه حاضر شدند، نماز جمعۀ آنان به جاى نماز ظهر محسوب مىشود.
مسئله 1174- خريد و فروش از اوّل ظهر روز جمعه تا پايان نماز جمعه مكروه است و اگر هتك به نماز جمعه و جماعت مسلمين و مصالح اسلام باشد، حرام است.
مسئله 1175- هرگاه در بلد انسان نماز جمعۀ جامعالشّرايط برپا مىشود، در روز جمعه تا پايان نماز جمعه مسافرت نمودن مكروه است.
نماز عيد فطر و قربان
مسئله 1176- نماز عيد فطر و قربان در زمان حضور امام«سلاماللهعلیه» و در زمان غيبت ايشان از مستحبّات مؤكّد است و مىتوان آن را به جماعت يا فرادى خواند.
مسئله 1177- وقت نماز عيد فطر و قربان از اوّل آفتاب روز عيد است تا ظهر همان روز.
مسئله 1178- نماز عيد فطر و قربان دو ركعت است كه در ركعت اوّل بعد از خواندن حمد و سوره، بايد پنج تكبير بگويد، و بعد از هر تكبير يك قنوت بخواند و بعد از قنوت پنجم تكبير ديگرى بگويد و به ركوع رود و دو سجده بهجا آورد و برخيزد و در ركعت دوّم چهار تكبير بگويد و بعد از هر تكبير قنوت بخواند و تكبير پنجم را بگويد و به ركوع رود و بعد از ركوع دو سجده كند و تشهّد بخواند و نماز را سلام دهد.
مسئله 1179- در قنوت نماز عيد فطر و قربان هر دعا و ذكرى بخوانند كافى است، ولى بهتر است اين دعا را بخوانند:
«اللَّهُمَّ اهْلَ الْكِبْرِياءِ وَ الْعَظَمَةِ وَ اهْلَ الْجُودِ وَالْجَبَرُوتِ وَ اهْلَ الْعَفْوِ وَالرَّحْمَةِ وَ اهْلَ التَّقْوى وَ الْمَغْفِرَةِ اسْأَلُكَ بِحَقِّ هذَا الْيَومِ الَّذى جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمينَ عيداً وَ لِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ ذُخْراً وَ شَرَفاً وَ كَرامَةً وَ مَزيداً انْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ انْ تُدْخِلَنى فى كُلِّ خَيْرٍ ادْخَلْتَ فيهِ مُحَمَّداً وَ الَ مُحَمَّدٍ وَ انْ تُخْرِجَنى مِنْ كُلِّ سُوءٍ اخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ الَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ اللَّهُمَّ انّى اسْأَلُكَ خَيْرَ ما سَأَلَكَ بِهِ عِبادُكَ الصَّالِحُونَ وَ اعُوذُ بِكَ مِمَّا اسْتَعاذَ مِنْهُ عِبادُكَ الُمخْلَصُونَ».
مسئله 1180- بايد بعد از نماز عيد فطر و قربان، اگر به جماعت خوانده مىشود، دو خطبه نظير خطبههاى نماز جمعه خوانده شود.
مسئله 1181- نماز عيد سورۀ مخصوصى ندارد، ولى بهتر است كه در ركعت اوّل آن سورۀ شمس (سورۀ 91) و در ركعت دوّم سورۀ غاشيه (سورۀ 88) را بخوانند يا در ركعت اوّل سورۀ اعلى (سورۀ 87) و در ركعت دوّم سورۀ شمس را بخوانند.
مسئله 1182- بعد از نماز مغرب و عشاء شب عيد فطر و بعد از نماز صبح و ظهر و عصر روز عيد و نيز بعد از نماز عيد فطر، مستحب است اين تكبيرها را بگويد: «اللَّهُ اكْبَرُ اللَّهُ اكْبَرُ لا الهَ الَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ اكْبَرُ اللَّهُ اكْبَرُ وَ للَّهِ الْحَمْدُ اللَّهُ اكْبَرُ عَلى ما هَدانا».
مسئله 1183- مستحب است انسان در عيد قربان بعد از ده نماز كه اوّل آنها نماز ظهر روز عيد و آخر آنها نماز صبح روز دوازدهم است، تكبيرهايى را كه در مسئلۀ پيش گفته شد بگويد و بعد از آن بگويد: «اللَّهُ اكْبَرُ عَلى ما رَزَقَنا مِنْ بَهيمَةِ الْانْعامِ وَالْحَمْدُللَّهِ عَلى ما ابْلانا». ولى اگر عيد قربان را در منى باشد، مستحب است بعد از پانزده نماز كه اوّل آنها نماز ظهر روز عيد و آخر آنها نماز صبح روز سيزدهم ذىحجّه است، اين تكبيرها را بگويد.
مسئله 1184- در نماز عيد فطر و قربان، دوازده مورد مستحب است:
- 1. نماز را بعد از بلند شدن آفتاب بخوانند.
- 2. پيش از نماز غسل كنند.
- 3. عمّامۀ سفيدى بر سر بگذارند.
4. دعاهايى كه پيش از نماز و بعد از آن، در كتابهاى دعا ذكر شده، بخوانند.
5. در مكّه، نماز را در مسجد الحرام و در غير مكّه، در صحرا بخوانند و اگر صحرا نمىروند، زير آسمان بخوانند.
6. نماز را روى زمين بدون فرش بخوانند.
7. پياده و پابرهنه و با وقار به نماز عيد بروند.
8. از غير آن راهى كه رفتهاند، برگردند.
9. براى قبولى اعمال برادران و خواهران دينى خود دعا كنند.
10. در حال گفتن تكبيرها دستها را بلند كنند.
- 11. نماز را بلند بخوانند.
12. تناول كردن مقدار كمى از تربت حضرت سيّدالشّهداء«سلاماللهعلیه» كه براى هر دردى شفاست.
البته در نماز عيد فطر، يك مورد ديگر نيز مستحبّ است و آن اينكه پيش از نماز، «زكات فطره» را بدهند و افطار كنند و بهتر است افطار با خرما يا شيرينى ديگرى باشد.
مسئله 1185- ظن و شك و سهو در نماز عيد فطر و قربان، حكم ظن و شك و سهو در نمازهاى مستحبّى را دارد.
مسئله 1186- در نماز عيد هم مثل نمازهاى ديگر، مأموم بايد غير از حمد و سوره، چيزهاى ديگر نماز را خودش بخواند.
مسئله 1187- اگر مأموم موقعى برسد كه امام مقدارى از تكبيرها را گفته، بعد از آنكه امام به ركوع رفت، بايد آنچه از تكبيرها و قنوتها را كه با امام نگفته خودش بگويد، و اگر در هر قنوت يك «سبحاناللَّه» يا يك «الحمدللَّه» بگويد كافيست.
مسئله 1188- اگر در نماز عيد موقعى برسد كه امام در ركوع است، مىتواند نيّت كند و تكبير اوّل نماز را بگويد و به ركوع رود.
نماز استيجارى
مسئله 1189- بعد از مرگ انسان، مىشود براى نماز و عبادتهاى ديگر او كه در حال زندهبودن بهجا نياورده، ديگرى را اجير كرد كه آنها را بهجا آورد. و اگر كسى بدون مزد هم آنها را انجام دهد، صحيح است.
مسئله 1190- انسان مىتواند براى بعضى از كارهاى مستحبّى مثل زيارت قبر پيغمبر و امامان«سلاماللهعلیهم»، از طرف زندگان اجير شود و نيز مىتواند كار مستحبّى را انجام دهد، به نيابت زندگان يا مردگان و يا ثواب آن را براى مردگان يا زندگان هديه نمايد.
مسئله 1191- اجير بايد عمل را به قصد آنچه كه در ذمّۀ ميّت است بهجا آورد و اگر ثواب آن را براى او هديه كند كافى نيست.
مسئله 1192- هرگاه شك كند كه اجير عمل را انجام داده يا نه، يا صحيح انجام داده يا نه، اگر مورد وثوق باشد و بگويد انجام دادهام يا بگويد صحيح انجام دادهام، كفايت مىكند.
مسئله 1193- كسى را كه عذرى دارد و نشسته يا با تيمّم يا جبيره نماز مىخواند، نمىشود براى نمازهاى ميّت اجير كرد، امّا اگر نقص عضو داشته باشد، مىتوان او را اجير نمود.
مسئله 1194- مرد براى زن و زن براى مرد مىتواند اجير شود و در احكام نماز، اجير بايد به تكليف خود عمل كند.
مسئله 1195- لازم نيست قضاى نمازهاى ميّت به ترتيب خوانده شود، هر چند بدانند كه ميّت ترتيب نمازهاى خود را مىدانسته است.
مسئله 1196- اگر با اجير شرط كنند كه عمل را به طور مخصوصى انجام دهد، اجير بايد همانطور بهجا آورد و اگر طبق شرط عمل نكند، ذمّۀ ميّت برى مىشود، امّا اجير حقّ گرفتن اجرت را ندارد.
مسئله 1197- اگر با اجير شرط نكنند كه نماز را با چه مقدار از مستحبّات آن بخواند، بايد مقدارى از مستحبّات نماز را كه معمول است بهجا آورد.
مسئله 1198- اگر كسى اجير شود كه مثلاً در مدّت يك سال نمازهاى ميّت را بخواند و پيش از تمام شدن سال بميرد، بايد براى نمازهايى كه مىدانند بهجا نياورده ديگرى را اجير نمايند، بلكه براى نمازهايى هم كه احتمال مىدهند بهجا نياورده، بايد اجير بگيرند.
مسئله 1199- كسى را كه براى انجام عملى مثلاً نمازهاى ميّت اجير كردهاند، اگر پيش از تمام كردن نماز بميرد، اجاره باطل مىشود و بايد به مقدارى كه آن عمل را انجام نداده است، ورثه از اصل مال اجير به موجر بدهند و اگر مال نداشته باشد، چيزى بر ورثه نيست و همچنين است اگر اجير خودش هم نماز قضا داشته باشد.
مسئله 1200- كسى كه اجير شده عملى را انجام دهد، نمىتواند ديگرى را براى انجام آن عمل اجير كند، مگر اینکه از طرف موجر وكالت داشته باشد.
روزه
روزه آن است كه انسان با نيّت، از اذان صبح تا مغرب، از چيزهايى كه روزه را باطل مىكند خوددارى نمايد.
مسئله 1201- نيّت يعنى توجّه به عمل براى اطاعت فرمان خدا، و لازم نيست انسان نيّت را به زبان بگويد يا از قلب خود بگذارند، بلكه همين قدر كه براى انجام فرمان خداوند عالم از اذان صبح تا مغرب كارى كه روزه را باطل مىكند انجام ندهد، كافى است و براى آنكه يقين كند تمام اين مدّت را روزه بوده، بايد مقدارى پيش از اذان صبح و مقدارى هم بعد از مغرب از انجام كارى كه روزه را باطل مىكند خوددارى نمايد.
مسئله 1202- انسان مىتواند در هر شب از ماه رمضان تا اذان صبح براى روزه فردا نيّت كند و بهتر است كه شب اوّل ماه هم نيّت روزۀ همۀ ماه را بنمايد.
مسئله 1203- در هر روزۀ واجب اگر بهواسطۀ عذرى مثل خواب يا مرض يا مسافرت يا غفلت تا پيش از ظهر نيّت نكند و كارى كه روزه را باطل مىكند انجام نداده باشد، بايد نيّت روزه كند.
مسئله 1204- وقت نيّت روزۀ مستحبّى از قبل از اذان صبح است تا موقعى كه به اندازۀ نيّت كردن به مغرب وقت مانده باشد كه اگر تا اين وقت كارى كه روزه را باطل مىكند انجام نداده باشد و نيّت روزه مستحبّى كند، روزۀ او صحيح است.
مسئله 1205- اگر بخواهد غير روزۀ رمضان روزۀ ديگرى بگيرد و تعيينِ واقعى نداشته باشد، بايد آن را معيّن نمايد؛ مثلاً نيّت كند كه روزۀ قضا يا روزۀ نذر مىگيرم، ولى در ماه رمضان لازم نيست نيّت كند كه روزۀ ماه رمضان مىگيرم، بلكه اگر نداند ماه رمضان است يا فراموش نمايد و روزۀ ديگرى را نيّت كند، روزۀ ماه رمضان حساب مىشود.
مسئله 1206- اگر بداند ماه رمضان است و عمداً نيّت روزۀ غير رمضان كند، روزۀ ماه رمضان حساب مىشود.
مسئله 1207- اگر مثلاً به نيّت روز اوّل ماه روزه بگيرد، بعد بفهمد دوّم يا سوّم بوده، روزۀ او صحيح است.
مسئله 1208- اگر پيش از اذان صبح نيّت كند و بخوابد و بعد از مغرب بيدار شود، روزهاش صحيح است.
مسئله 1209- اگر نداند يا فراموش كند كه ماه رمضان است و پيش از ظهر ملتفت شود، چنانچه كارى كه روزه را باطل مىكند انجام نداده باشد، بايد نيّت كند و روزۀ او صحيح است و اگر كارى كه روزه را باطل مىكند انجام داده باشد يا بعد از ظهر ملتفت شود كه ماه رمضان است، روزۀ او باطل مىباشد، ولى بايد تا مغرب كارى كه روزه را باطل مىكند انجام ندهد و بعد از رمضان هم آن روزه را قضا نمايد.
مسئله 1210- اگر بچّه پيش از اذان صبح ماه رمضان بالغ شود بايد روزه بگيرد و اگر بعد از اذان بالغ شود، روزۀ آن روز بر او واجب نيست.
مسئله 1211- كسى كه روزۀ قضا يا روزۀ واجب ديگرى دارد، مىتواند روزۀ مستحبّى يا روزۀ استيجارى بگيرد.
مسئله 1212- اگر كسى در روزۀ واجب يا مستحب، مردّد شود كه روزه را باطل كند يا نه، يا قصد كند كارى كه روزه را باطل مىكند انجام دهد، روزهاش باطل نمىشود.
مسئله 1213- اگر در ماه رمضان، پيش از ظهر كافر مسلمان شود و از اذان صبح تا آن وقت كارى كه روزه را باطل مىكند انجام نداده باشد، بايد نيّت روزه كند و روزۀ او صحيح است و قضا هم ندارد.
مسئله 1214- روزى را كه انسان شك دارد آخر شعبان است يا اوّل رمضان، واجب نيست روزه بگيرد و اگر بخواهد روزه بگيرد، نمىتواند نيّت روزۀ رمضان كند، ولى اگر نيّت روزۀ رمضان يا روزۀ قضا و مانند آن بنمايد، چنانچه بعد معلوم شود رمضان بوده، روزۀ او صحيح است و از ماه رمضان حساب مىشود.
مسئله 1215- كسى كه در ماه رمضان روزه نيست، مستحب است از كارهايى كه روزه را باطل مىكند خوددارى نمايد، و مستحب است اگر غذا يا آب خورد، سير نخورد.
كارهايى كه روزه را باطل مىكند
1. خوردن و آشاميدن
مسئله 1216- اگر روزهدار عمداً چيزى بخورد يا بياشامد، روزۀ او باطل مىشود، چه خوردن و آشاميدن آن چيز معمول باشد مثل نان و آب، چه معمول نباشد مثل خاك و شيرۀ درخت، و چه كم باشد يا زياد، حتّى اگر مسواك را از دهان بيرون آورد و دوباره به دهان ببرد و رطوبت آن را فرو برد، روزۀ او باطل مىشود، مگر آنكه رطوبت مسواك در آب دهان به طورى از بين برود كه رطوبت خارج به آن گفته نشود.
مسئله 1217- اگر موقعى كه مشغول غذا خوردن است بفهمد صبح شده، بايد لقمه را از دهان بيرون آورد و چنانچه عمداً فرو برد روزهاش باطل است و كفّاره هم بر او واجب مىشود.
مسئله 1218- اگر روزهدار سهواً يا جهلًا چيزى بخورد يا بياشامد، روزهاش باطل نمىشود.
مسئله 1219- تزريق آمپولى كه عضو را بىحسّ مىكند يا به جاى دارو استعمال مىشود اشكال ندارد، ولى بهتر است كه روزهدار از استعمال آمپول يا سرُمى كه به جاى غذا به كار مىرود خوددارى كند.
مسئله 1220- اگر روزهدار چيزى را كه لاى دندان مانده است عمداً فرو ببرد، روزهاش باطل مىشود.
مسئله 1221- كسى كه مىخواهد روزه بگيرد، لازم نيست پيش از اذان دندانهايش را خلال كند، ولى اگر بداند غذايى كه لاى دندان مانده در روز فرو مىرود، چنانچه خلال نكند و چيزى از آن فرو رود، روزهاش باطل مىشود.
مسئله 1222- فرو بردن آب دهان گرچه بهواسطۀ خيالكردن ترشى و مانند آن در دهان جمع شده باشد، روزه را باطل نمىكند.
مسئله 1223- فرو بردن اخلاط سر و سينه، تا به فضاى دهان نرسيده اشكال ندارد، ولى اگر داخل فضاى دهان شود بهتر است آن را فرو نبرد.
مسئله 1224- اگر چيزى نظير مگس در گلوى روزهدار برود، اگر ممكن باشد بايد آن را بيرون آورد و روزۀ او باطل نمىشود و اگر ممكن نباشد فرو بردن آن مانعى ندارد و روزۀ او هم صحيح است.
مسئله 1225- اشخاصى كه به تنگى نفس مبتلا مىباشند و به دستور پزشك هنگام تنگى شديد نفس توسّط وسيلهاى كه حاوى مواد اكسيژنى است از راه دهان اكسيژن به ريۀ خودشان مىرسانند، روزۀ آنها صحيح است.
مسئله 1226- اگر روزهدار به قدرى تشنه شود كه تحمّل آن طاقتفرسا باشد و يا خوف ضرر بدهد، مىتواند به اندازۀ رفع ضرورت آب بياشامد، ولى روزۀ او باطل مىشود و اگر ماه رمضان باشد بايد در بقيۀ روز از بهجا آوردن كارى كه روزه را باطل مىكند، خوددارى نمايد.
مسئله 1227- جويدن و چشيدن غذا كه معمولًا به حلق نمىرسد گرچه اتفاقاً به حلق برسد، روزه را باطل نمىكند، ولى اگر انسان از اوّل بداند كه به حلق مىرسد، چنانچه فرو رود، روزهاش باطل مىشود و بايد قضاى آن را بگيرد و كفّاره هم بر او واجب است.
مسئله 1228- انسان نمىتواند براى ضعف روزه را بخورد، ولى اگر ضعف او به قدرى است كه معمولًا نمىشود آن را تحمّل كرد، خوردن روزه اشكال ندارد.
2. رساندن غبار غليظ به حلق
مسئله 1229- اگر بهواسطۀ باد يا جاروب كردن و مانند اينها غبار برخيزد و بر اثر عدم مواظبت به حلق برسد، روزهاش باطل مىشود و همچنين اگر دود و بخار در اثر عدم مواظبت به حلق برسد، روزه را باطل مىكند و امّا اگر سهواً يا جهلًا يا بىاختيار، غبار و دود و مانند آن به حلق برسد، مانعى ندارد.
مسئله 1230- استعمال سيگار و ترياك و هرويين و ساير دخانيات روزه را باطل مىكند.
3. اماله كردن
مسئله 1231- اماله كردن با چيز روان، گرچه از روى ناچارى و براى معالجه باشد، روزه را باطل مىكند، امّا اگر از روى فراموشى يا ندانستن مسئله باشد، روزه باطل نمىشود، و استعمال شيافهايى كه براى معالجه است، مطلقاً اشكال ندارد.
4. جماع
مسئله 1232- جماع (نزديكى با زن يا مرد يا حيوان) روزه را باطل مىكند، گرچه فقط به مقدار ختنهگاه داخل شود و منى هم بيرون نيايد.
مسئله 1233- اگر كمتر از مقدار ختنهگاه داخل شود و منى هم بيرون نيايد و يا شك كند كه به اندازۀ ختنهگاه داخل شده يا نه، روزۀ او صحيح است.
مسئله 1234- اگر فراموش كند كه روزه است و جماع نمايد يا مسئله را نداند يا او را به جماع مجبور نمايند، به طورى كه از خود اختيارى نداشته باشد، روزۀ او باطل نمىشود، ولى چنانچه در بين جماع يادش بيايد يا ديگر مجبور نباشد، بايد فوراً از حال جماع خارج شود و اگر خارج نشود، روزۀ او باطل است.
- 5. استمناء
مسئله 1235- اگر روزهدار با خود، كارى كند كه منى از او بيرون آيد، روزهاش باطل مىشود؛ امّا اگر بىاختيار يا سهواً يا جهلًا يا در خواب منى از او بيرون آيد، روزهاش باطل نمىشود.
مسئله 1236- هرگاه روزهدار بداند كه اگر در روز بخوابد محتلم مىشود، يعنى در خواب منى از او بيرون مىآيد، مىتواند در روز بخوابد و چنانچه بخوابد و محتلم هم بشود، روزهاش صحيح است.
مسئله 1237- اگر روزهدار در حال بيرونآمدن منى از خواب بيدار شود، واجب نيست از بيرونآمدن آن جلوگيرى كند.
مسئله 1238- روزهدارى كه محتلم شده، مىتواند بول كند، گرچه بداند بهواسطۀ بول باقيماندۀ منى از مجرا بيرون مىآيد.
مسئله 1239- اگر به قصد بيرون آمدن منى كارى بكند، ولى منى از او بيرون نيايد، روزهاش باطل نمىشود.
مسئله 1240- اگر روزهدار بدون قصد بيرون آمدن منى، با كسى بازى و شوخى كند، در صورتى كه عادت نداشته باشد كه بعد از بازى و شوخى منى از او خارج شود، گرچه اتفاقاً منى بيرون آيد، روزۀ او صحيح است.
6. باقىماندن بر جنابت، حیض و نفاس تا اذان صبح
مسئله 1241- اگر جنب عمداً تا اذان صبح غسل نكند يا اگر وظيفۀ او تيمّم است عمداً تيمّم ننمايد، روزهاش باطل است، ولى اگر از روى سهو يا جهل يا اجبار غسل يا تيمّم ننمايد، روزهاش صحيح است.
مسئله 1242- كسى كه جنب است و مىخواهد روزه بگيرد گرچه روزۀ مستحبّى باشد، چنانچه عمداً غسل نكند تا وقت تنگ شود، مىتواند با تيمّم روزه بگيرد و صحيح است و لازم نيست تا اذان صبح بيدار بماند.
مسئله 1243- اگر جنب در ماه رمضان غسل را فراموش كند و بعد از يك يا چند روز يادش بيايد، روزههايى كه گرفته، صحيح است، ولى مستحب است كه آن روزهها را قضا كند.
مسئله 1244- كسى كه در شب ماه رمضان براى هیچکدام از غسل و تيمّم وقت ندارد، اگر خود را جنب كند، روزهاش باطل است و قضا و كفّاره بر او واجب مىشود، ولى بايد آن روز را روزه بگيرد، امّا اگر براى تيمّم وقت دارد، چنانچه خود را جنب كند، با تيمّم روزۀ او صحيح است.
مسئله 1245- اگر گمان كند كه به اندازۀ تيمّم وقت دارد و خود را جنب كند و بعد بفهمد وقت براى تيمّم ندارد، روزهاش صحيح است.
مسئله 1246- كسى كه در شب ماه رمضان جنب است و مىداند كه اگر بخوابد تا اذان صبح بيدار نمىشود، نبايد بخوابد و چنانچه بخوابد و تا صبح بيدار نشود، روزهاش باطل است و قضا و كفّاره بر او واجب مىشود، مگر اينكه بدون اختيار خوابش ببرد.
مسئله 1247- كسى كه در شب ماه رمضان جنب است و احتمال مىدهد كه اگر بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مىشود، در صورتى كه بخوابد و تا اذان صبح خواب بماند، روزهاش صحيح است.
مسئله 1248- اگر جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بيدار شود و احتمال دهد كه اگر دوباره بخوابد پيش از اذان صبح بيدار مىشود، چنانچه دوباره بخوابد و تا اذان بيدار نشود، بايد علاوه بر گرفتن روزۀ آن روز، قضاى آن را هم بگيرد. و همچنين است اگر براى دفعه سوّم يا بيشتر بخوابد و بيدار نشود، ولى در هیچیک از اينها كفّاره بر او واجب نمىشود.
مسئله 1249- خوابى را كه در آن محتلم شده نبايد خواب اوّل حساب كرد، بلكه اگر از آن خواب بيدار شود و دوباره بخوابد، خواب اوّل حساب مىشود.
مسئله 1250- اگر روزهدار در روز محتلم شود، واجب نيست فوراً غسل كند.
مسئله 1251- هرگاه در ماه رمضان بعد از اذان صبح بيدار شود و ببيند محتلم شده، گرچه بداند پيش از اذان محتلم شده، روزۀ او صحيح است.
مسئله 1252- كسى كه مىخواهد در غير ماه رمضان روزه بگيرد، هرگاه تا اذان صبح جنب بماند، گرچه از روى عمد نباشد، روزۀ او باطل است، ولى اگر روزۀ معيّنى مىخواهد بگيرد و يا وقت قضاى روزۀ ماه رمضان تنگ باشد، اگر از روى عمد نباشد، بايد آن روز را روزه بگيرد.
مسئله 1253- زنى كه پيش از اذان صبح از حيض يا نفاس پاك مىشود، اگر مىتواند بايد غسل كند و اگر نمىتواند بايد تيمّم نمايد و احكام جنابت كه قبلًا گفته شد، در مورد او جارى نمىشود.
مسئله 1254- اگر زن بعد از اذان صبح از خون حيض يا نفاس پاك شود، يا در بين روز خون حيض يا نفاس ببيند، گرچه نزديك مغرب باشد، روزۀ او باطل است.
مسئله 1255- اگر زنى كه در حال استحاضه است غسلهاى خود را به تفصيلى كه در احكام استحاضهگفته شد بهجا نياورد، نمازهاى او باطل، ولى روزۀ او صحيح است.
مسئله 1256- كسى كه مسّ ميّت كرده، يعنى جايى از بدن خود را به بدن ميّت رسانده، مىتواند بدون غسل مسّ ميّت روزه بگيرد و اگر در حال روزه هم ميّت را مس نمايد، روزۀ او باطل نمىشود.
مسئله 1257- كسى كه جنب است يا از حيض يا نفاس پاك شده است و آب ندارد كه غسل كند و چيزى هم نيست كه بر آن تيمّم كند، بايد روزه بگيرد و روزۀ او صحيح است و قضا هم ندارد.
مسئله 1258- كسى كه در شب جنب شده يا در روز محتلم شده است و بهواسطۀ عذرى مىخواهد قبل از ظهر نيّت كند، بايد غسل كند و اگر نمىتواند بايد تيمّم كند و نيّت روزه كند.
7. قى كردن
مسئله 1259- هرگاه روزهدار عمداً قى كند، گرچه بهواسطۀ مرض و مانند آن ناچار باشد، روزهاش باطل مىشود، ولى كفّاره ندارد و قضاى تنها كافى است، امّا اگر جهلًا يا سهواً يا بىاختيار قى كند، روزهاش باطل نمىشود.
مسئله 1260- اگر در شب چيزى بخورد كه مىداند بهواسطۀ خوردن آن در روز بىاختيار قى مىكند، خوب است اگر در روز قى كرد، روزۀ آن روز را قضا نمايد.
مسئله 1261- اگر روزهدار بتواند از قى كردن خوددارى كند، چنانچه براى او ضرر و مشقّت نداشته باشد، بايد خوددارى نمايد.
مسئله 1262- اگر آروغ بزند و بدون اختيار چيزى در گلو يا دهانش بيايد، بايد آن را بيرون بريزد، و اگر بىاختيار فرو رود، روزهاش صحيح است.
احكام مبطلات روزه
مسئله 1263- فرو بردن سر در آب گرچه از روى عمد باشد، روزه را باطل نمىكند، گرچه مستحب است كه تمام سر را در حال روزه در آب فرو نبرد.
مسئله 1264- اگر انسان از روى ندانستن مسئله كارى كه روزه را باطل مىكند انجام دهد، گرچه در ياد گرفتن مسئله كوتاهى كرده باشد، روزۀ او صحيح است، ولى معصيت كرده است.
مسئله 1265- اگر روزهدار سهواً يكى از كارهايى را كه روزه را باطل مىكند انجام دهد و به خيال اينكه روزهاش باطل شده عمداً دوباره يكى از آنها را بهجا آورد، روزۀ او باطل مىشود.
مسئله 1266- اگر چيزى به زور در گلوى روزهدار بريزند، روزۀ او باطل نمىشود، ولى اگر مجبورش كنند كه روزۀ خود را باطل كند، مثلاً به او بگويند اگر غذا نخورى ضرر مالى يا جانى به تو مىزنيم و خودش براى جلوگيرى از ضرر چيزى بخورد، روزۀ او باطل مىشود.
مسئله 1267- روزهدار نبايد جايى برود كه مىداند چيزى در گلويش مىريزند يا مجبورش مىكنند كه خودش روزۀ خود را باطل كند، امّا اگر قصد رفتن كند ولى نرود يا بعد از رفتن چيزى به خوردش ندهند، روزۀ او صحيح است و چنانچه برود و از روى ناچارى كارى كه روزه را باطل مىكند انجام دهد، روزۀ او باطل مىشود، ولى اگر چيزى در گلويش بريزند، روزۀ او صحيح است، گرچه معصيت نموده است.
مسئله 1268- اگر روزهدار به گفتن يا به نوشتن يا به اشاره و مانند اينها به خدا و پيغمبر و جانشينان آن حضرت عمداً نسبت دروغ بدهد، روزۀ او باطل نمىشود، گرچه گناه بزرگى نموده است.
كفّارۀ روزه
مسئله 1269- كسى كه كفّارۀ روزۀ رمضان بر او واجب است، بايد دو ماه روزه بگيرد يا شصت فقير را سير نمايد يا به هر كدام 750 گرم طعام، يعنى گندم يا جو و مانند اينها، يا قيمت آنها را بدهد و چنانچه اينها برايش ممكن نباشد، هر چند مد كه مىتواند به فقرا طعام بدهد و اگر نتواند طعام بدهد، بايد استغفار كند و چنانچه دادن كفّاره بعداً براى او ممكن شود، واجب نيست كفّاره بدهد.
مسئله 1270- كسى كه مىخواهد دو ماه كفّارۀ روزۀ رمضان را بگيرد، بايد سى و يك روز آن را پىدرپى بگيرد و اگر بقيۀ آن پىدرپى نباشد، اشكال ندارد.
مسئله 1271- كسى كه مىخواهد دو ماه كفّارۀ روزۀ رمضان را بگيرد، نبايد موقعى شروع كند كه در بين سى و يك روز، روزى باشد كه مانند عيد قربان روزۀ آن حرام است.
مسئله 1272- اگر در بين روزهايى كه بايد پىدرپى روزه بگيرد عذرى مثل حيض يا نفاس يا سفرى كه در رفتن آن مجبور است، براى او پيش آيد، بعد از بر طرف شدن عذر، واجب نيست روزهها را از سر بگيرد، بلكه بقيه را بعد از بر طرف شدن عذر بهجا مىآورد.
مسئله 1273- اگر به چيز حرامى روزۀ خود را باطل كند، اگر آن چيز ذاتاً حرام باشد، مثل شراب و زنا، كفّارۀ جمع (گرفتن دو ماه روزه كه سى و يك روزِ آن پىدرپى باشد و اطعام شصت فقير) بر او واجب مىشود و چنانچه كفّارۀ جمع برايش ممكن نباشد، هر كدام را كه ممكن است بايد انجام دهد و اگر ذاتاً حرام نباشد، بلكه به جهتى حرام شده باشد، مثل نزديكىكردن با عيال خود در حال حيض، كفّارۀ جمع ندارد.
مسئله 1274- اگر روزهدار در يك روز ماه رمضان چند مرتبه كارى كه روزه را باطل مىكند انجام دهد، گرچه آن كار جماع باشد، براى همۀ آنها يك كفّاره كافى است.
مسئله 1275- اگر روزهدار زنا كند و بعد با حلال خود جماع نمايد، يك كفّارۀ جمع كافى است.
مسئله 1276- اگر روزهدار كارى كه حلال است و روزه را باطل مىكند انجام دهد، مثلاً آب بياشامد و بعد كار ديگرى كه حرام است و روزه را باطل مىكند انجام دهد، مثلاً غذاى حرامى بخورد، يك كفّاره كافى است.
مسئله 1277- اگر نذر كند كه روز معيّنى را روزه بگيرد، چنانچه در آن روز عمداً روزۀ خود را باطل كند، بايد كفّارۀ نذر بدهد و كفّارۀ آن اين است كه ده فقير را سير نمايد يا سه روز روزه بگيرد.
مسئله 1278- كسى كه مىتواند وقت را تشخيص دهد، اگر به گفتۀ كسى كه مىگويد مغرب شده افطار كند و بعد بفهمد مغرب نبوده است، اگر گفتۀ او حجّت بوده است نظير ثقه و اذان وقتشناس، قضا و كفّاره ندارد و اگر حجّت نبوده، بايد قضاى آن را بگيرد، ولى كفّاره ندارد.
مسئله 1279- كسى كه عمداً روزۀ خود را باطل كرده، اگر بعد از ظهر مسافرت كند يا پيش از ظهر براى فرار از كفّاره سفر نمايد، كفّارۀ او ساقط نمىشود، بلكه اگر قبل از ظهر مسافرتى براى او پيش بيايد، باز هم كفّاره بر او واجب است.
مسئله 1280- اگر عمداً روزۀ خود را باطل كند و بعد عذرى مانند حيض يا نفاس يا مرض براى او پيدا شود، كفّاره بر او واجب است.
مسئله 1281- اگر يقين كند كه روز اوّل ماه رمضان است و عمداً روزۀ خود را باطل كند، بعد معلوم شود كه آخر شعبان بوده، كفّاره بر او واجب نيست.
مسئله 1282- اگر انسان شك كند كه آخر رمضان است يا اوّل شوال و عمداً روزۀ خود را باطل كند، بعد معلوم شود اوّل شوال بوده، كفّاره بر او واجب نيست.
مسئله 1283- هر كسى كه ديگرى را مجبور كند به انجام دادن كارى كه روزه را باطل مىكند، بايد كفّارۀ او را بدهد.
مسئله 1284- اگر روزهدار در ماه رمضان زن خود را مجبور به جماع كند، مرد بايد دو كفّاره بدهد و بر زن كفّاره واجب نيست، حتّى اگر زن در بين جماع راضى شود، ولى روزۀ او باطل مىشود، مگر اينكه به طورى مجبور شده باشد كه از خود اختيارى نداشته باشد.
مسئله 1285- اگر كفّاره بر انسان واجب شود و چند سال آن را بهجا نياورد، چيزى بر آن اضافه نمىشود.
مسئله 1286- كسى كه مىخواهد براى كفّارۀ يك روز شصت فقير را سير نمايد، نمىتواند يك فقير را بيشتر از يك مرتبه سير نمايد، ولى مىتواند هر يك از عيالات فقير را گرچه صغير باشند، سير نمايد.
مسئله 1287- كسى كه قضاى روزۀ رمضان را گرفته، اگر بعد از ظهر عمداً كارى كه روزه را باطل مىكند انجام دهد، چیزی بر او نیست.
مسئله 1288- كفّاره براى روزه منحصر است به اينكه انسان يكى از مفطرات سهگانه (خوردن و آشاميدن، جماع، باقى ماندن بر جنابت يا حيض يا نفاس تا اذان صبح) را انجام دهد و هر عملى غير از اين سه مفطر بهجا بياورد، قضا دارد، امّا كفّاره ندارد.
مسئله 1289- پرداخت کفّارۀ غیرعمدی کلّیۀ افراد نفقهخور مانند زن، دختر و پسر در خانه، بر عهدۀ کسی است که باید نفقۀ آنها را بدهد؛ امّا پرداخت کفّارۀ عمدی، بر عهدۀ او نیست.
مسئله 1290- کفّاره را نمیتوان به واجبالنّفقه مثل پدر، مادر، زن و فرزند پرداخت کرد.
مسئله 1291- غیر سیّد میتواند کفّارۀ خود را به سیّد بدهد و نیز پرداخت کفّارۀ سیّد به غیر سیّد، اشکال ندارد.
مسئله 1292- برای فقیر مصرف کفّاره در غیر طعام، اشکال ندارد، چنانکه کفّارهدهنده نیز به جای طعام، میتواند هرچیزی که علاج فقیر است، نظیر پول و مانند آن بدهد.
احكام قضاى روزه
مسئله 1293- اگر انسان شك كند كه مغرب شده يا نه، نمىتواند افطار كند، ولى اگر شك كند كه صبح شده يا نه، پيش از تحقيق هم مىتواند كارى كه روزه را باطل مىكند انجام دهد؛ ولى در چهار صورت بايد روزۀ آن روز را قضا كند:
اوّل: در ماه رمضان بدون اينكه تحقيق كند صبح شده يا نه، كارى كه روزه را باطل مىكند انجام دهد، بعد معلوم شود كه صبح بوده است.
دوّم: شخص غير ثقه بگويد صبح نشده يا بگويد صبح شده و انسان خيال كند شوخى مىكند و كارى كه روزه را باطل مىكند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده است.
سوّم: كسى كه نمىتواند تحقيق كند مثل كور و زندانى و مانند اينها، به گفتۀ شخص غير ثقه افطار كند، بعد معلوم شود مغرب نبوده است.
چهارم: در هواى صاف بهواسطۀ تاريكى يقين كند كه مغرب شده و افطار كند، بعد معلوم شود مغرب نبوده است؛ ولى اگر در هواى ابرى به گمان اينكه مغرب شده افطار كند بعد معلوم شود مغرب نبوده، قضا لازم نيست.
مسئله 1294- اگر غير آب چيز ديگرى را در دهان ببرد و بىاختيار فرو رود يا آب داخل بينى كند و بى اختيار فرو رود، قضا بر او واجب نيست.
مسئله 1295- اگر ديوانه عاقل شود، واجب نيست روزههاى وقتى را كه ديوانه بوده قضا نمايد.
مسئله 1296- اگر كافر مسلمان شود، واجب نيست روزههاى وقتى را كه كافر بوده قضا نمايد، و همچنين است اگر مسلمانى كافر شود و دوباره مسلمان گردد، روزههاى وقتى را كه كافر بوده واجب نيست قضا نمايد.
مسئله 1297- انسان بايد روزهاى را كه بهواسطۀ بيهوشى يا مستى از او فوت شده، قضا نمايد، ولى اگر قبل از اذان صبح نيّت كند و بعد بىهوش يا مست شود و يا در روز از بيهوشى يا مستى بيرون آيد و قبل از ظهر نيّت روزه كند، روزۀ او صحيح است و قضا ندارد.
مسئله 1298- اگر براى عذرى چند روز روزه نگيرد و بعد شك كند كه چه وقت عذر او برطرف شده، مىتواند مقدار كمتر را كه احتمال مىدهد روزه نگرفته قضا نمايد.
مسئله 1299- اگر از چند ماه رمضان روزۀ قضا داشته باشد، قضاى هر كدام را كه اوّل بگيرد مانعى ندارد، ولى اگر وقت قضاى رمضان آخر تنگ باشد، مثلاً پنج روز از رمضان آخر قضا داشته باشد و پنج روز هم به رمضان مانده باشد، بايد اوّل قضاى رمضان آخر را بگيرد.
مسئله 1300- اگر قضاى روزۀ چند رمضان بر او واجب باشد و در نيّت معيّن نكند روزهاى را كه مىگيرد قضاى كدام رمضان است، قضاى سال اوّل حساب مىشود.
مسئله 1301- اگر قضاى روزۀ رمضان را يك سال يا چند سال تأخير بيندازد، بايد قضا را بگيرد و در صورتى كه متمكن باشد براى هر روز 750 گرم گندم یا جو و مانند اینها یا قیمت آنها را به فقير بدهد، و از جهت تأخير يك سال يا چند سال، چيزى بر او واجب نمىشود.
مسئله 1302- كسى كه قضاى روزۀ رمضان را گرفته، اگر وقت قضاى روزۀ او تنگ نباشد، مىتواند پيش از ظهر روزۀ خود را باطل نمايد.
مسئله 1303- اگر بهواسطۀ مرض، حيض يا نفاس، روزۀ رمضان را نگيرد و پيش از تمام شدن رمضان بميرد، لازم نيست روزههايى را كه نگرفته براى او قضا نمايند.
مسئله 1304- اگر بهواسطۀ عذرى نظير مرض، نداشتن قدرت، مسافرت يا شير دادن و مانند اينها، روزه رمضان را نگيرد و تا رمضان سال بعد به واسطۀ هر عذرى نتواند قضا كند، قضاى روزههايى را كه نگرفته است بر او واجب نيست و بايد براى هر روز معادل 750 گرم گندم يا جو و مانند اينها يا قيمت آنها را در صورت تمكّن به فقير بدهد.
مسئله 1305- كسى كه بايد براى هر روز 750 گرم گندم یا جو و مانند اینها یا قیمت آنها را به فقير بدهد، مىتواند كفّارۀ چند روز را به يك فقير بدهد.
مسئله 1306- كسى كه به واسطۀ پيرى يا مرض ديگر (مثل تشنگى زياد) نمىتواند روزه بگيرد يا براى او مشقّت دارد، روزه بر او واجب نيست، ولى در صورتى كه روزه براى او مشقّت دارد، بايد براى هر روز 750 گرم گندم يا جو و مانند اينها يا قيمت آنها را به فقير بدهد، و چنانچه بعد بتواند روزه بگيرد، بهتر است روزههايى را كه نگرفته قضا نمايد.
مسئله 1307- زنى كه باردار است و يا زنى كه بچّه شير مىدهد، اگر روزه براى او يا بچهاش ضرر دارد، روزه بر او واجب نيست و چنانچه تا ماه مبارك رمضانِ بعدى قدرت بر گرفتن روزهها نداشته باشد، قضا هم ندارد؛ ولى در صورت استطاعتِ مالى بايد براى هر روز معادل 750 گرم گندم يا جو و مانند اينها يا قيمت آنها را به فقير بدهد.
كارهايى كه براى روزهدار مكروه است
مسئله 1308- براى روزهدار سيزده مورد، مكروه است:
1- مسافرت براى فرار از روزه.
2- ريختن دارو به چشم.
3- سرمهكشيدن در صورتى كه مزّه يا بوى آن به حلق برسد.
4- انجام هر كارى كه باعث ضعف مىشود، مانند خون گرفتن و حمام رفتن.
5- انفيهكشيدن در صورتى كه نداند به حلق مىرسد. (ولى اگر بداند به حلق مىرسد، جايز نيست.)
6- بوكردن گياههاى معطّر.
7- نشستن زن در آب.
8- استعمال شياف.
9- تر كردن لباسى كه در بدن است.
10- دندان كشيدن.
11- هر كارى كه بهواسطۀ آن از دهان خون بيايد.
12- با چوب تر مسواك كردن.
13- هر كارى كه شهوت را تحريك كند.
احكام روزۀ مسافر
مسئله 1309- مسافرى كه بايد نمازهاى چهار ركعتى را در سفر دو ركعت بخواند، نبايد روزۀ ماه مبارك رمضان را بگيرد و مسافرى كه نمازش را تمام مىخواند، مثل كسى كه شغلش مسافرت يا سفرِ او معصيت است، بايد در سفر روزه بگيرد.
مسئله 1310- اگر غير روزۀ رمضان روزۀ معيّنِ ديگرى بر انسان واجب باشد، مثلاً بهواسطۀ نذر يا غير آن، بهتر است در آن روز مسافرت نكند، و اگر در سفر باشد، لازم نيست قصد كند كه ده روز در جايى بماند و آن روز را روزه بگيرد.
مسئله 1311- اگر نذر كند روزه بگيرد و روز آن را معيّن نكند، نمىتواند آن را در سفر بهجا آورد. ولى اگر نذر كند روزِ معيّنى را چه مسافر باشد يا نباشد روزه بگيرد بايد آن روز را گرچه مسافر باشد، روزه بگيرد.
مسئله 1312- مسافر مىتواند در سفر روزۀ مستحبّى بگيرد و نيازى به قصدِ ده روز يا نذر هم ندارد.
مسئله 1313- كسى كه نمىداند روزۀ ماه مبارك رمضانِ مسافر باطل است، اگر در سفر روزه بگيرد و در بين روز مسئله را بفهمد، روزهاش باطل مىشود، و اگر تا مغرب نفهمد، روزهاش صحيح است.
مسئله 1314- اگر فراموش كند كه مسافر است يا فراموش كند كه روزۀ مسافر باطل مىباشد و در سفر روزه بگيرد، روزۀ او باطل است.
مسئله 1315- اگر روزهدار بعد از ظهر مسافرت نمايد، بايد روزۀ خود را تمام كند، و اگر پيش از ظهر مسافرت كند، وقتى به حدّ ترخّص برسد، يعنى ديوار شهر را نبيند يا صداى اذان آن را نشنود، مىتواند روزۀ خود را باطل كند.
مسئله 1316- اگر مسافر پيش از ظهر به وطنش برسد يا به جايى كه مىخواهد ده روز در آنجا بماند، چنانچه پيش از ظهر به حدّ ترخّص برسد و كارى كه روزه را باطل مىكند انجام نداده باشد، بايد آن روز را روزه بگيرد.
روزههاى حرام و مكروه
مسئله 1317- روزۀ عيد فطر و قربان حرام است.
مسئله 1318- اگر زن بهواسطۀ گرفتن روزۀ مستحبّى حقّ شوهرش از بين برود، جايز نيست روزه بگيرد، بلكه اگر حقّ شوهر هم از بين نرود ولى شوهر او را از گرفتن روزه مستحبّى باز دارد، بهتر است خوددارى كند.
مسئله 1319- روزۀ مستحبّى اولاد اگر سبب اذيّت پدر و مادر شود جايز نيست؛ بلكه اگر اسباب اذيّت آنان نشود، ولى او را از گرفتن روزۀ مستحبّى جلوگيرى كنند، بهتر آن است كه روزه نگيرد.
مسئله 1320- اگر اولاد بدون اجازۀ پدر يا مادر روزۀ مستحبّى بگيرد و در بين روز پدر يا مادر او را
نهى كند، در صورتى كه روزه سبب اذيت آنها شود، بايد افطار نمايد.
مسئله 1321- كسى كه مىداند روزه براى او ضرر ندارد، گرچه پزشک بگويد ضرر دارد، بايد روزه بگيرد و كسى كه اطمينان يا گمان دارد كه روزه برايش ضرر دارد و پزشک بگويد ضرر ندارد، جايز نيست روزه بگيرد و در هر صورت اگر روزه بگيرد، روزۀ او صحيح است.
مسئله 1322- اگر انسان احتمال بدهد كه روزه برايش ضرر دارد و از آن احتمال ترس براى او پيدا شود، چنانچه احتمال او در نظر مردم بهجا باشد، نبايد روزه بگيرد، ولى اگر روزه بگيرد، روزۀ او صحيح است.
مسئله 1323- روزۀ روز عاشورا و روزى كه انسان شك دارد روز عرفه است يا عيد قربان، مكروه است.
روزههاى مستحب
مسئله 1324- روزۀ تمام روزهاى سال، غير از روزههاى حرام و مكروه كه گفته شد، مستحب است و براى بعضى از روزها بيشتر سفارش شده است كه از آن جمله است:
- 1. پنجشنبۀ اوّل و پنجشنبۀ آخر هر ماه و چهارشنبۀ اوّلى كه بعد از روز دهم ماه است و اگر كسى اينها را بهجا نياورد، مستحب است قضا نمايد و چنانچه اصلًا نتواند روزه بگيرد، مستحب است براى هر روز 750 گرم گندم یا جو و مانند اینها یا قیمت آنها را به فقير بدهد.
- 2. سيزدهم و چهاردهم و پانزدهم هر ماه.
- 3. تمام ماه رجب و شعبان و بعضى از اين دو ماه گرچه يك روز باشد.
- 4. روز نوروز.
- 5. روز بيست و پنجم و بيست و نهم ذيقعده.
- 6. روز اوّل تا روز نهم ذىحجّه (روز عرفه)، ولى اگر بهواسطۀ ضعف روزه نتواند دعاهاى روز عرفه را بخواند، روزۀ آن روز مكروه است.
- 7. عيد سعيد غدير (18 ذىحجّه).
- 8. روز اوّل و سوّم محرم.
- 9. ميلاد مسعود پيغمبر اكرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلم» (17 ربيعالاوّل).
10. روز مبعث حضرت رسول اكرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلم» (27 رجب).
مسئله 1325- اگر كسى روزۀ مستحبّى بگيرد، واجب نيست آن را به آخر رساند، بلكه اگر برادر مؤمنش او را به غذا دعوت كند، مستحب است دعوت او را قبول كند و در بين روز افطار نمايد.
مسئله 1326- مستحب است روزهدار نماز مغرب و عشا را پيش از افطار كردن بخواند، ولى اگر كسى منتظر اوست يا ميل زيادى به غذا دارد كه نمىتواند با حضور قلب نماز بخواند، بهتر است اوّل افطار كند، ولى به قدرى كه ممكن است نماز را در وقت فضيلت آن بهجا آورد.
راه ثابتشدن اوّل ماه
مسئله 1327- اوّل ماه به پنج چيز ثابت مىشود:
اوّل: خود انسان ماه را ببيند.
دوّم: عدّهاى كه از گفتۀ آنان اطمينان پيدا شود، بگويند ماه را ديدهايم و همچنين است هر چيزى كه بهواسطۀ آن اطمينان پيدا شود.
سوّم: دو مرد عادل بگويند كه در شب ماه را ديدهايم، ولى اگر صفت ماه را بر خلاف يكديگر بگويند يا شهادتشان خلاف واقع باشد، مثل اينكه بگويند داخل دايرۀ ماه طرف افق بود، اوّل ماه ثابت نمىشود، امّا اگر در تشخيص بعض خصوصيات اختلاف داشته باشند، مثل آنكه يكى بگويد ماه بلند بود و ديگرى بگويد نبود، به گفتۀ آنان اوّل ماه ثابت مىشود.
چهارم: سى روز از اوّل ماه شعبان بگذرد كه بهواسطۀ آن اوّل ماه رمضان ثابت مىشود و سى روز از اوّل ماه رمضان بگذرد كه بهواسطۀ آن اوّل ماه شوال ثابت مىشود.
پنجم: حاكم شرع حكم كند كه اوّل ماه است.
مسئله 1328- اگر حاكم شرع حكم كند كه اوّل ماه است، كسى هم كه از او تقليد نمىكند، بايد به حكم او عمل نمايد؛ ولى كسى كه مىداند حاكم شرع اشتباه كرده، نمىتواند به حكم او عمل نمايد.
مسئله 1329- اوّل ماه با پيشگويى منجّمين ثابت نمىشود، ولى اگر انسان از گفتۀ آنان اطمينان پيدا كند، بايد به آن عمل نمايد.
مسئله 1330- بلند بودن ماه يا دير غروب كردن آن دليل نمىشود كه شب قبل، شب اوّل ماه بوده است.
مسئله 1331- اگر اوّل ماه رمضان براى كسى ثابت نشود و روزه نگيرد، چنانچه بعد معلوم شود كه ماه رمضان بود، بايد روزۀ آن روز را قضا نمايد.
مسئله 1332- اگر در شهرى اوّل ماه ثابت شود، در هر جايى هم كه افقش با آنجا نزديك باشد، نظير همه شهرهاى ايران، اوّل ماه براى همه ثابت مىشود.
مسئله 1333- روزى را كه انسان نمىداند آخر رمضان است يا اوّل شوّال، بايد روزه بگيرد، ولى اگر پيش از مغرب بفهمد كه اوّل شوال است بايد افطار كند.
مسئله 1334- اگر زندانى و مانند آن نتوانند به ماه رمضان اطمينان كنند، بايد به گمان عمل نمايند و اگر آن هم ممكن نباشد، هر ماهى را كه روزه بگيرند صحيح است و بهتر آن است كه بعد از گذشتن يازده ماه از ماهى كه روزه گرفتهاند، دوباره يك ماه روزه بگيرند، ولى اگر بعد گمان پيدا كردند، بايد به گمان عمل نمايند.
اعتكاف
مسئله 1335- اعتكاف يك امر عبادى است كه ثواب بسيارى براى آن مترتب شده است و پيامبر گرامى«صلیاللهعلیهوآلهوسلم» و ائمّۀ طاهرين«سلاماللهعلیهم» بارها بهجا مىآوردند و سفارش براى آن زياد شده است، مخصوصاً در دهۀ آخر ماه مبارك رمضان، و آن ماندن با قصد اعتكاف و با قصد قربت، سه روز يا بيشتر در مسجد است و در همۀ اوقات مىتوان آن را بهجا آورد، مگر در ايّامى كه انسان نمىتواند روزه بگيرد و همانطور كه مىشود براى خود اعتكاف كرد، مىتوان نيابت از ميّت به طور تبرّعى يا استيجارى بهجا آورد، بلكه نيابت از زنده به طور تبرّعى يا استيجارى جايز است.
و اين عبادت شرايطى دارد:
اوّل: ايمان؛
دوّم: عقل؛ و كسى كه جنون ادوارى دارد، اگر مدّت زيادى در اعتكاف جنون او عود كند، اعتكاف او باطل مىشود، همچنين اگر مدّت زيادى بيهوش شود.
سوّم: چون عمل عبادى مستحبّى است، بايد با قصد قربت باشد و با قصد استحباب باشد، گرچه بهواسطۀ نذر يا استيجار واجب شده باشد و بايد قبل از طلوع فجر روز اوّل نيّت كند.
چهارم: روزه؛ و بدون روزه اعتكاف صحيح نيست، بنابراين زن حائض نمىتواند معتكف شود، همچنين در ايّامى كه روزه گرفتن حرام است نظير عيد قربان و عيد فطر، اعتكاف صحيح نيست.
پنجم: بايد سه روز يا بيشتر باشد و اگر دو روز ماند، ماندن روز سوّم واجب است. و بعد از سه روز، هر چند روزى كه بخواهد مىتواند بر آن بيفزايد و ماندن روزهاى ششم و نهم و بعد از آن واجب نيست. و روز را بايد از طلوع فجر تا مغرب حساب كرد، ولى ماندن شبِ اوّل و شبِ چهارم لازم نيست.
ششم: بايد در مسجد باشد و در هر مسجدى مىتوان معتكف شد؛ ولى اعتكاف در مسجدى كه پُر رفت و آمد باشد، افضل است.
هفتم: در مورد زنان بايد با اذن شوهر باشد. و اذن پدر و مادر براى اولاد شرط نيست؛ ولى اگر نهى كنند بايد معتكف نشوند.
هشتم: بايد به طور مداوم در مسجد بماند و اگر به قصد خروج از اعتكاف، از مسجد بيرون رفت؛ اعتكاف او باطل مىشود؛ ولى اگر در حال نسيان يا براى كارى بيرون رود و دو مرتبه برگردد مانعى ندارد، نظير بيرون رفتن براى تجديد وضو يا غسل يا شركت در نماز جماعت يا نماز جمعه يا خواندن درس و شركت در امتحان يا برآوردن حاجتى از مسلمان يا تهيۀ غذا براى خود يا زن و بچّه و مانند آن، ولى در هر صورت خارج نشدن معتكف از مسجد بهتر است.
مسئله 1336- معتكف مىتواند اعتكاف را به نيّت خود و نيابت از يك نفر يا از چند نفر، زنده يا مرده بهجا آورد؛ بلكه مىتواند از كسى پول بگيرد و او را در زمرۀ كسانى كه نايب آنها شده قرار دهد، ولى آن شخص بايد نحوۀ نيابت را بداند.
مسئله 1337- اعتكافِ مسافر در ماه مبارك رمضان صحيح نيست، مگر اينكه قصد ده روز كرده باشد؛ ولى در غير ماه مبارك رمضان (به جُز ايّامى كه روزه گرفتن حرام است) روزۀ مستحبّى و اعتكافِ مسافر صحيح است و نياز به قصدِ ده روز و نذر هم ندارد.
مسئله 1338- روزۀ اعتكاف لازم نيست براى اعتكاف باشد، و اگر روزۀ واجب يا نذر يا استيجارى و مانند آنها باشد مانعى ندارد.
مسئله 1339- اعتكاف لازم نيست در خود مسجد باشد و اگر در اطاقى از مسجد يا در صحن يا روى بام آن و مانند اينها باشد اشكال ندارد.
مسئله 1340- چهار چيز براى معتكف حرام است:
1- هرگونه استمتاع از غريزۀ جنسى نظير جماع، لمس، استمناء، نگاه و مانند اينها.
2- استعمال بوى خوش نظير عطر و گل و ادكلن و مانند اينها.
3- خريد و فروش براى استفاده، ولى خريد و فروش براى رفع حوائج اشكال ندارد.
4- مجادله يعنى گفتگو به عنوان غلبه يا اظهار فضل، امّا گفتگو به عنوان اثبات حقّ يا رفع باطل مانعى ندارد.
مسئله 1341- محرّماتى كه گفته شد گرچه ارتكاب آنها گناه است، ولى اعتكاف را باطل نمىكند مگر جماع و استمناء اگر در روز واقع شود.
مسئله 1342- اگر كسى در حال اعتكاف جماع كند، علاوه بر اينكه گناه كرده است، بايد كفّاره نيز بدهد، يعنى شصت فقير را غذا بدهد يا شصت روزه بگيرد.
مسئله 1343- محرّماتى كه گفته شد در صورتى گناه دارد و يا نظير جماع اعتكاف را باطل مىكند و موجب كفّاره است كه از روى علم و عمد باشد، ولى اگر يكى از محرّمات را سهواً يا جهلًا بهجا بياورد علاوه بر اينكه گناه نكرده است، موجب بطلان و كفّاره هم نيست.
خُمس
مواردى كه خمس واجب مىشود
1. منفعت كسب
مسئله 1344- هرگاه انسان از طريق كارى (تجارت، صنعت، زراعت، كارگرى و مانند اينها) مالى به دست آورد، چنانچه از مخارج سال خود او و عيالاتش زياد بيايد، بايد خمس (يك پنجم) آن را بدهد.
مسئله 1345- اگر از غير كار مالى به دست آورد، نظير هبه، ارث، خمس، زكات و مهريه، واجب نيست خمس آن را بدهد، گرچه مستحب است كه اگر از مخارج سالش زياد بيايد خمس آن را بدهد؛ ولى اگر بداند خمس آن داده نشده است، بايد خمس آن را بدهد.
مسئله 1346- اگر ارزش مادّى هبه يا هديه بالاتر از شأنِ او باشد و يا غير متعارف باشد، نظير اينكه يك خانه هديه شده باشد، بايد خمس آن را بدهد.
مسئله 1347- اگر از مالى كه خمس ندارد نظير باغى كه از باب خمس به او داده شده يا ملكى كه براى او وقف شده، منفعتى به دست آورد و از مخارج سالش زياد بيايد، بايد خمس آن را بدهد.
مسئله 1348- اگر بهواسطۀ قناعت كردن، چيزى از مخارج سال انسان زياد بيايد، بايد خمس آن را بدهد.
مسئله 1349- اگر جنسى را نقد بخرد و قيمت آن را از پولى كه خمس آن را نداده بپردازد، آن معامله باطل است؛ ولى اگر نسيه بخرد و بعداً از پولى كه خمس آن را نداده است بپردازد، معامله صحيح است، ولى به مقدار خمسِ آن پول، به فروشنده مديون است.
مسئله 1350- اگر مالى را كه خمس آن داده نشده بخرد، معاملۀ يك پنجم آن باطل است، مگر آنكه از حاكم شرع اجازه بگيرد.
مسئله 1351- اگر از كافر يا كسى كه به دادن خمس عقيده ندارد مالى به دست انسان برسد، واجب نيست خمس آن را بدهد.
مسئله 1352- تاجر و كاسب و صنعتگر و مانند اينها از وقتى كه شروع به كاسبى مىكنند يك سال كه بگذرد، بايد خمس آنچه را كه از خرج سالشان زياد مىآيد بدهند، و كسى كه شغلش كاسبى نيست، اگر اتّفاقاً منفعتى ببرد، بعد از آنكه يك سال از موقعى كه فايده برده بگذرد، بايد خمس مقدارى را كه از خرج سالش زياد آمده بدهد، و اینگونه افراد لازم نيست براى خود سال قرار دهند.
مسئله 1353- انسان مىتواند در بين سال هر وقت منفعتى به دست آورد خمس آن را بدهد، و جايز است دادن خمس را تا آخر سال تأخير بيندازد و اگر براى دادن خمس سال شمسى قرار دهد، مانعى ندارد.
مسئله 1354- كسى كه مانند تاجر و كاسب بايد براى دادن خمس سال قرار دهد، اگر منفعتى به دست آورد و در بين سال بميرد، بايد مخارج تا موقع مرگش را از منفعت كسر كنند و خمس باقى مانده را بدهند.
مسئله 1355- اگر قيمت جنسى كه براى تجارت خريده بالا رود و آن را نفروشد و در بين سال قيمتش پايين آيد خمس مقدارى كه بالا رفته بر او واجب نيست، ولى اگر بعد از تمام شدن سال خمس آن را ندهد و در سال بعد قيمتش پايين آيد، خمس مقدارى كه بالا رفته بر او واجب است، حتّى اگر به اندازهاى نگهدارى كرد كه معمولًا نگه مىدارند.
مسئله 1356- مغازه و سرقفلى و وسايل كسب و سرمايه خمس دارد؛ اما لوازم زندگى نظير خانه و اثاثيه خانه و ماشين سوارى به اندازۀ متعارف خمس ندارد.
مسئله 1357- اگر مالى داشته باشد كه خمسش را داده يا خمس ندارد، مثلاً به او بخشيدهاند يا ارث به او رسيده است، اگر قيمتش بالا رود و آن را بفروشد، بايد خمس مقدارى را كه بر قيمتش اضافه شده است بپردازد.
مسئله 1358- درختانى كه براى استفاده از چوبشان پرورش مىدهند، موقعى كه آنها را مىفروشند بايد خمس آنها را بدهند و تا آنها را نفروشند خمس ندارد، هر چند از موقع فروششان گذشته باشد.
مسئله 1359- كسى كه چند رشته كسب دارد، مثلاً اجارۀ ملك مىگيرد و خريد و فروش و زراعت هم مىكند، بايد خمس آنچه را كه در آخر سال از مخارج او زياد مىآيد بدهد، گرچه رشتههاى مختلف در دخل و خرج و حساب صندوق يكى نباشند.
مسئله 1360- خرجهايى را كه انسان براى به دست آوردن فايده مىكند مانند دلالى، اجاره مغازه، حقوق منشىها و مانند اينها، مىتواند جزو مخارج كسب حساب نمايد و خمس ندارد.
مسئله 1361- اگر انسان نتواند يك جا جهيزيۀ دختر را تهيه كند و مجبور باشد كه هر سال مقدارى از آن را تهيه نمايد يا در شهرى باشد كه معمولًا هر سال مقدارى از جهيزيۀ دختر را تهيه مىكنند، گرچه تهيه نكردن آن عيب نباشد، چنانچه در بين سال از منافع آن سال جهيزيه بخرد، خمس آن را لازم نيست بدهد.
مسئله 1362- كسى كه از كسب و تجارت فايدهاى برده، اگر مال ديگرى هم دارد كه خمس آن واجب نيست، مىتواند مخارج سال را فقط از فايده كسب بردارد و اگر از آن مالى كه خمس ندارد برداشت، بايد خمس فايدۀ كسب را بدهد.
مسئله 1363- اگر از منفعت كسب چيزى را كه براى مصرف سالش خريده نظير برنج و گندم و مانند اينها در آخر سال زياد بيايد، لازم نيست خمس آن را بدهد.
مسئله 1364- اگر از منفعت كسب، پيش از دادن خمس، چيزى كه مورد احتياج اوست بخرد، چنانچه احتياجش از آن برطرف شود و سال هم روى آن بگذرد، بايد خمس آن را بدهد.
مسئله 1365- اگر در اوّل سال منفعتى نبرد و از سرمايه خرج كند و پيش از تمام شدن سال منفعتى به دستش آيد، مىتواند مقدارى را كه از سرمايه برداشته از منافع كسر كند، و اگر بعد از تمام شدن سال منفعتى به دستش آيد نمىتواند مقدارى را كه سال قبل از سرمايه برداشته از منافع كسر كند، ولى اگر با سرمايهاى كه براى او مانده نتواند كسبى كند كه سزاوار او باشد يا منافعى كه از آن پيدا مىشود براى مخارج سال او كافى نباشد، مىتواند مقدارى را كه از سرمايه كم شده از منافع كسر نمايد.
مسئله 1366- اگر در تمام سال منفعتى نبرد و براى مخارج خود قرض كند، مىتواند از منافع سالهاى بعد قرض خود را ادا نمايد.
مسئله 1367- اگر براى زياد كردن مال يا خريدن ملكى كه به آن احتياج ندارد قرض كند، نمىتواند از منافع كسب آن قرض را بدهد، ولى اگر مالى را كه قرض كرده و چيزى را كه از قرض خريده از بين برود و ناچار شود كه قرض خود را بدهد، مىتواند قرض را از منافع كسب ادا نمايد.
مسئله 1368- كسى كه خمس بدهكار است، نمىتواند آن را به ذمّه بگيرد و در تمام مال تصرّف كند.
مسئله 1369- كسى كه با ديگرى شريك است، اگر خمس منافع خود را بدهد و شريك او ندهد و در سال بعد از مالى كه خمسش را نداده براى سرمايۀ شركت بگذارد، هیچکدام نمىتوانند در آن تصرّف كنند؛ امّا اگر خمس منفعت سال را از سرمايه بيرون آورند، در صورتى كه شك دارد كه شريكش خمس را داده يا نه، مىتواند در آن سرمايه تصرّف كند.
مسئله 1370- اگر بچّۀ صغير سرمايهاى داشته باشد و از آن منافعى به دست آيد، ولیّ او باید خمس آن را بدهد، و اگر نداد، خود او بعد از آنكه بالغ شد، خمس آن را بدهد.
مسئله 1371- كسانى را كه نمىدانيم خمس مىدهند يا نه، معامله با آنها يا رفتن به مهمانى آنها و گرفتن هديه از آنها جايز است و تفحّص و جستجو لازم نيست و همچنين است افرادى كه مىدانيم خمس نمىدهند يا معاملۀ حرام مىكنند، در صورتى كه يقين به حرمت عين مورد تصرّف نداشته باشيم.
مسئله 1372- كسى كه خمس نداده و الآن مىخواهد خمس بدهد، اگر اثاث خانه و چيزهاى ديگرى را كه به آنها احتياج دارد مطابق شأن خود خريده، اگر بداند در بين سالى كه در آن سال فايده برده آنها را خريده، لازم نيست خمس آنها را بدهد و اگر نداند كه در بين سال خريده يا بعد از تمام شدن سال، بهتر است كه با حاكم شرع مصالحه كند.
مسئله 1373- همانگونه كه خمس بر اشخاص واجب مىشود، بر شركتها و مؤسّسهها و بانکها و مانند اينها (شخصيّتهاى حقوقى) نيز واجب مىشود، بنابراين اگر مؤسّسهاى منفعتى بُرد، بعد از كسرى مخارج ساليانه، بايد خمس منافع را بدهد.
مسئله 1374- اگر كسى خانه يا ديگر لوازم زندگى ندارد و ناچار است از درآمد چند سال جمع كند تا خانه بخرد، خمس آنچه را كه از سالهاى قبل از خريد خانه پسانداز كرده، لازم است بدهد.
مسئله 1375- هرگاه از در آمد سال چيزى را مانند خانه يا اتومبيل يا ساير وسايل زندگى بخرد و در سالهاى بعد آن را بفروشد و تا سال تمام نشده است خانۀ ديگر يا وسايل ديگر تهيه كند، لازم نيست خمس آن را بدهد.
مسئله 1376- اگر خمس را با حاكم شرع دستگردان كرد و بنا دارد بهتدريج بدهد، نمىتواند بدهى خود را از در آمد سالهاى بعد بدهد، مگر اينكه اوّل خمس درآمد را بدهد.
مسئله 1377- پولى را كه صرف خريدن وسايل حرام نظير خريدن آلات لهو و لعب مىكند، بايد خمس آن را بدهد، همچنين اگر بيشتر از شأنش لوازم زندگى تهيه كند، نظير ماشين گران قيمت براى افراد معمولى و يا در مخارج افراط كند نظير جهيزيههاى تشريفاتى يا خرجهاى تشريفاتى در سوگواريها و مهمانيها و عروسيها و عزاها، خمس مقدار زيادى را بايد بدهد.
مسئله 1378- كسى كه از درآمد سال خود به مردم قرض داده و در آخر سال از آنان طلبكار است، اگر طلب او با مطالبه وصول مىشود و مثل نقد محسوب است بايد آخر سال خمس آن را بدهد، ولى اگر فعلًا وقت مطالبۀ آن نيست يا وصول نمىشود و احتمال سوختن هم دارد، بايد وقت وصول فوراً خمس آن را بدهد.
مسئله 1379- افرادى كه در ادارات دولتى يا مؤسّسات كار مىكنند و معمول است كه مقدارى از حقوق آنان را پسانداز مىكنند كه هنگام بازنشستگى بهتدريج به آنان بدهند، پس از بازنشستگى هر مقدار را كه در هر سال به آنان بدهند، جزو درآمد آن سال محسوب است و لازم نيست خمس آن را فوراً بدهند.
مسئله 1380- اجناسى را كه دولت به كارمندان خود يا غير كارمندان به قيمت ارزان مىدهد، در وقت دادن خمس همان قيمت دولتى را حساب كنند كفايت مىكند.
مسئله 1381- چيزهايى كه مورد نياز است نظير فرش در مهمانخانه، رختخواب براى مهمان، كتاب براى محصّل و مانند اينها خمس ندارد، گرچه در تمام سال اتّفاقاً از آنها استفاده نشود، و همين مقدار كه در معرض استفاده باشد، مورد نياز محسوب مىشود.
مسئله 1382- پولى را كه انسان جهت ثبتنام حجّ يا عمره و مانند اينها مىپردازد، اگر در همان سال برود و سال خمسى هم داشته باشد، خمس ندارد؛ ولى اگر در همان سال نرود و يا سال خمسى نداشته باشد، بايد خمس آن را بدهد، مگر آن پول خمس نداشته باشد نظير مهريه يا ارث و مانند اينها.
مسئله 1383- مسافرتهاى تجمّلى كه مصداق اسراف و تبذير باشد و همچنين سوغاتهاى تجمّلى كه مصداق اسراف و تبذير باشد، خمس دارد؛ نظير ريخت و پاشها و اسرافها و تبذيرها و ميهمانىهاى آنچنانى كه در شأن او نيست و اگر هم در شأن او باشد، مصداق اسراف و تبذير است و علاوه بر اينكه حرام است، خمس دارد.
مسئله 1384- پولى را كه انسان جهت خريد خانه يا تلفن يا ماشين و مانند اينها پرداخت مىكند، اگر از درآمد همان سال باشد و به آن نياز متعارف داشته باشد و سال خمسى هم داشته باشد، خمس ندارد؛ ولى اگر از درآمد همان سال نباشد، يا سال خمسى نداشته باشد، يا اگر سال خمسى دارد تا سَرِ سال خمسى به او تحويل ندهند و سال بعد تحويل دهند، بايد خمس آن را بدهد، مگر آن پول خمس نداشته باشد نظير مهريه، يا ارث و مانند اينها.
مسئله 1385- اگر كسى براى فرار از خمس منفعت سال خود را ببخشد فايده ندارد و بايد خمس آن را بدهد.
مسئله 1386- اگر كسى بخواهد سال خمس خود را تغيير دهد مانعى ندارد، به شرط اينكه خمس موجودى را فعلًا بدهد.
2. معدن
مسئله 1387- اگر از معدن طلا، نقره، آهن، نفت، نمك، گچ، آهك، انواع سنگها و معدنهاى ديگر چيزى به دست آورد و قيمت آن بعد از كم كردن مخارجى كه براى به دست آوردن آن مصرف كرده است به 15 مثقال طلاى معمولى برسد، بايد خمس آن را بدهد.
مسئله 1388- معدن خواه روى زمين باشد يا در زير زمين، در زمين ملكى باشد يا در جايى كه مالك ندارد، استخراج كننده مسلمان باشد يا كافر، شخص باشد يا افراد، شركت و مؤسّسه باشد (شخصيت حقوقى) يا فرد معيّن، بايد خمس آن پرداخته شود.
مسئله 1389- اگر نداند قيمت چيزى را كه از معدن بيرون آورده به 15 مثقال طلا مىرسد يا نه، بايد قيمت آن را به دست آورد.
مسئله 1390- اگر چند نفر از معدن چيزى به دست آوردند چنانچه قيمت آن به 15 مثقال طلا برسد، گرچه سهم هر كدام آنها اين مقدار نباشد، بايد خمس آن را بدهند.
مسئله 1391- معدن چه از معادن بزرگ نظير معدن نفت و چه از معادن كوچك و چه در اراضى ملكى يا غير اراضى ملكى باشد، از انفال است و ملك حكومت اسلامى است و استخراج آن بايد به اذن حكومت اسلامى باشد.
3. گنج
مسئله 1392- گنج مالى است كه در زمين، درخت، كوه يا ديوار و مانند اينها پنهان باشد و كسى آن را پيدا كند و مالك آن معلوم نباشد.
مسئله 1393- اگر كسى در جايى گنجى پيدا كند، خواه در ملك او باشد يا نباشد، در اراضى مباح باشد يا در اراضى ملكى، اگر قيمت آن بعد از كم كردن مخارجى كه براى آن نموده است به 15 مثقال طلاى معمولى برسد، بايد خمس آن را بدهد.
مسئله 1394- اگر چند نفر گنجى پيدا كنند كه قيمت آن به 15 مثقال طلا برسد، گرچه سهم هر يك از آنان به اين مقدار نباشد، بايد خمس آن را بدهند.
مسئله 1395- اگر در شكم حيوانى مالى پيدا كند، گنج نيست و لازم نيست خمس آن را بدهد.
4. مال حلال مخلوط به حرام
مسئله 1396- اگر مال حلال با مال حرام به طورى مخلوط شود كه انسان نتواند آنها را از يكديگر تشخيص دهد و صاحب مال حرام و مقدار آن هیچکدام معلوم نباشد، بايد خمس تمام مال را بدهد و بعد از دادن خمس، بقيۀ مال حلال مىشود.
مسئله 1397- اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را بداند ولى صاحب آن را نشناسد، بايد آن مقدار را به حاكم شرع بدهد.
مسئله 1398- اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را نداند ولى صاحبش را بشناسد، بايد او را راضى نمايد.
مسئله 1399- اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد و بعد بفهمد كه مقدار حرام بيشتر از خمس بوده، بايد با مجتهد جامعالشّرایط يا وكيل او مصالحه نمايد.
مسئله 1400- اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد، يا مالى كه صاحبش را نمىشناسد به حاكم شرع بدهد و بعد از آن صاحبش پيدا شود، خوب است او را راضى نمايد.
مسئله 1401- اگر مال حلال با حرام مخلوط شود، خواه مقدار حرام معلوم باشد يا نباشد و انسان بداند كه صاحب آن از چند نفر معيّن بيرون نيست، بايد همۀ آنها را راضى نمايد.
5. جواهرى كه از آب بيرون آورده شود
مسئله 1402- اگر به واسطۀ فرو رفتن در دريا يا به وسيلهاى ديگر، لؤلؤ، مرجان، عنبر يا جواهر ديگرى بيرون آورند، چنانچه بعد از كم كردن مخارجى كه براى بيرون آوردن آن كردهاند قيمت آن به 18 نخود طلا برسد، بايد خمس آن را بدهند؛ چه در يك دفعه آن را از دريا بيرون آورده باشند يا در چند دفعه، آنچه بيرون آمده از يك جنس باشد يا از چند جنس، يك نفر آن را بيرون آورده باشد يا چند نفر، با قصد باشد يا بدون قصد.
مسئله 1403- اگر كسى از دريا حيوانى را بيرون آورد و در شكم آن جواهرى پيدا كند، چنانچه آن حيوان مانند صدف باشد كه نوعاً در شكمش جواهر است بايد خمس آن را بدهد و اگر اتفاقاً جواهر بلعيده باشد، لازم نيست خمس آن را بدهد.
مسئله 1404- اگر از رودخانههاى بزرگ مانند كارون و فرات جواهرى بيرون آورد، بايد خمس آن را بدهد.
مسئله 1405- اگر خمس معدن و گنج و چيزى كه از آب بيرون آورده و مال مخلوط به حرام را بدهد، چنانچه از مخارج سالش زياد بيايد، بايد دوباره خمس آن را بدهد.
6. غنيمت
مسئله 1406- اگر مسلمانان به امر حكومت اسلامى با كفّار جنگ كنند و چيزهايى در جنگ به دست آورند، به آنها غنيمت گفته مىشود و مخارجى را كه براى غنيمت كردهاند، مانند مخارج نگهدارى و حمل و نقل آن و نيز مقدارى را كه امام«سلاماللهعلیه» صلاح مىداند به مصرفى برساند و چيزهايى كه مخصوص به امام است، بايد از غنيمت كنار بگذارند و خمس بقيۀ آن را بدهند.
7. زمينى كه كافر ذمّى از مسلمان بخرد
مسئله 1407- اگر كافر ذمّى زمينى را از مسلمان بخرد، بايد خمس آن را به حكومت اسلامى بدهد و همچنين اگر خانه يا مغازه و مانند اينها را بخرد، بايد خمس زمين آن را بدهد و اگر خمسش را ندهد و به مسلمان ديگرى بفروشد و يا مسلمانى آن زمين را از او ارث ببرد، بر مسلمان واجب است كه خمس آن زمين را بدهد.
مسئله 1408- اگر كافر ذمّى موقع خريد زمين شرط كند كه خمس ندهد يا شرط كند كه فروشنده خمس آن را بدهد، شرط او صحيح نيست و بايد خمس را بدهد، ولى اگر شرط كند كه فروشنده مقدار خمس را از طرف او به صاحبان خمس بدهد، اشكال ندارد.
مسئله 1409- اگر مسلمان زمينى را به غير از طريق خريد و فروش ملك كافر كند و عوض آن را بگيرد، مثلاً به او صلح نمايد، كافر ذمّى بايد خمس آن را بدهد.
مسئله 1410- اگر كافر ذمّى صغير باشد و ولىّ او برايش زمينى بخرد، ولىّ او همان موقع بايد خمس آن را بدهد.
مصرف خمس
مسئله 1411- خمس را بايد در اين زمان به مجتهد جامعالشّرایط يا وكيل او بدهند كه آنها صرف سادات فقير و تقويت اسلام مخصوصاً اداره حوزههاى علميّه بنمايند، و اگر خود بخواهد به سيّد فقيرى بدهد يا به مصرف ديگرى برساند، بايد از مجتهد جامعالشّرایط يا وكيل او اجازه بگيرد و بدون اجازه نمىتواند آن را به مصرف برساند.
مسئله 1412- انسان بايد خمس را براى انجام فرمان خداوند عالم بدهد؛ پس اگر ريا كند، يعنى براى نشاندادن به مردم خمس بدهد، بايد دوباره خمس را بدهد، خواه فقط براى مردم باشد يا خدا و مردم هر دو را در نظر بگيرد.
مسئله 1413- به سيّدى كه در سفر درمانده شده اگر سفر او سفر معصيت باشد، نبايد خمس بدهند، مگر اينكه توبه كرده باشد و از اين به بعد سفر او سفر معصيت نباشد.
مسئله 1414- سيّد علاوه بر اينكه بايد فقير باشد، بايد دوازده امامى باشد و آشكارا معصيت نكند.
مسئله 1415- به سيّدى كه معصيتكار است، اگر خمس دادن كمك به معصيت او باشد، نمىشود خمس داد و به سيّدى هم كه آشكارا معصيت مىكند، گرچه دادن خمس كمك به معصيت او نباشد. نبايد خمس بدهند.
مسئله 1416- اگر كسى بگويد سيّد هستم، نمىشود به او خمس داد، مگر آنكه ثقهاى سيّد بودن او را تصديق كند يا در بين مردم معروف باشد كه سيّد است.
مسئله 1417- كسى كه زنش سيّده است، نمىتواند خمس بگيرد، ولى اگر او نمىتواند مخارج زن را بدهد، آن زن مىتواند خمس را بگيرد تا به مخارج خود و ديگران برساند.
مسئله 1418- سرپرست بچّههاى سيّد، مىتواند به عنوان آن بچّهها خمس بگيرد و مصرف كردن خود او هم مانعى ندارد.
مسئله 1419- كسى كه واجب النّفقۀ ديگرى است (زن، اولاد، پدر، مادر) نمىتواند از او خمس بگيرد، مگر اينكه خمس را براى مخارجى كه پرداخت آن بر عهدۀ نفقه دهنده نيست، بگيرد.
مسئله 1420- سيّد فقير نمىتواند بيشتر از مخارج يك سالش خمس بگيرد، ولى براى چيزى كه احتياج به آن دارد نظير خانه، مىتواند خمس بگيرد.
مسئله 1421- طلبهاى كه متديّن است و اشتغال به تحصيل دارد، مىتواند شهريه بگيرد گرچه فقير نباشد و مالك هم مىشود.
مسئله 1422- اگر در شهر، حاكم شرع يا وكيل او نباشد، بايد خمس را به شهر ديگرى ببرد و اگر خمس از بين برود، چيزى بر او واجب نيست، مگر آنكه در نگهدارى آن كوتاهى كرده باشد.
مسئله 1423- اگر خمس را از خود مال ندهد و قيمت او را بدهد، بايد به زيادتر از قيمت واقعى حساب نكند، چنانکه اهل خمس نمىتواند خمس را بگيرد و به مالك ببخشد، مگر اينكه مصلحت مهمى باشد نظير كسى كه فقير شده و خمس بدهكار است و چارهاى ندارد، مىتوان خمس را به او بخشيد.
مسئله 1424- كسى كه از مستحق طلبكار است و مىخواهد طلب خود را بابت خمس حساب كند، بهتر آن است كه خمس را به او بدهد و بعد مستحق بابت بدهى خود به او برگرداند، ولى اگر با اذن حاكم شرع باشد، اين كار نياز نيست.
زكات
مواردى كه زكات واجب مىشود
1، 2، 3 و 4. گندم، جو، خرما و كشمش
مسئله 1425- زكات گندم و جو و خرما و كشمش وقتى واجب مىشود كه به مقدار نصاب برسند و نصاب آنها تقريباً 288 من تبریز است و صاحب آنها بالغ و عاقل باشد و بتواند در آنها تصرّف كند.
مسئله 1426- زكات گندم و جو وقتى واجب مىشود كه به آنها گندم و جو گفته شود و زكات كشمش و خرما وقتى واجب مىشود كه به آنها انگور و خرما گفته شود، ولى وقت دادن زكات در گندم و جو موقع خرمن شدن و جدا كردن كاه آنها و در خرما موقع چيدن آنها و در كشمش موقعى است كه خشك شده باشند.
مسئله 1427- اگر پيش از دادن زكات، مقدارى از اين چهار چيز را مصرف كند، بايد زكات آن را بپردازد.
مسئله 1428- اگر بعد از آنكه زكات اين چهار چيز واجب شد مالك آن بميرد، بايد مقدار زكات را از مال او بدهند، ولى اگر پيش از واجب شدن زكات بميرد، هر يك از ورثه كه سهم او به اندازۀ نصاب است بايد زكات سهم خود را بدهد.
مسئله 1429- هرگاه زراعت يا باغى را قبل از واجب شدن زكات خريدارى كند، زكات بر عهدۀ مالك جديد است، و اگر بعد از آنكه زكات واجب شده بخرد، زكات بر عهدۀ فروشنده يعنى مالك قديم است.
مسئله 1430- اگر وزن اين چهار چيز موقعى كه تر است به اندازۀ نصاب برسد و بعد از خشك شدن كمتر از مقدار نصاب شود، زكات آن واجب نيست.
مسئله 1431- اگر مقدارى از اين چهار چيز را پيش از واجب شدن زكات مصرف كند، اگر باقىماندۀ آن به اندازۀ نصاب باشد، بايد زكات آن را بدهد.
مسئله 1432- اگر يكى از اين چهار چيز كه زكات آنها را داده چند سال نزد او بماند، زكات ندارد.
مسئله 1433- اگر اين چهار چيز از آب باران يا نهر مشروب شوند يا مثل امروزه به وسيلۀ تلمبههاى گوناگون سيراب شوند و يا مثل زراعتهاى مصر از رطوبت زمين استفاده كنند، زكات آنها يك دهم است و اگر با دلو و مانند آن آبيارى شوند، زكات آنها يك بيستم است و اگر مقدارى از باران يا نهر يا رطوبت زمين استفاده كند و به همان مقدار از آبيارى با دلو و مانند آن استفاده نمايد، زكات نصف آن يكدهم و زكات نصف ديگر آن يكبيستم مىباشد، يعنى سه چهلم (هفت و نيم درصد) آن را بابت زكات بدهند.
مسئله 1434- اگر اين چهار چيز، هم از آب باران يا مانند آن مشروب شوند و هم از آب دلو يا مانند آن استفاده كنند، چنانچه طورى باشد كه بگويند مثلاً با دلو آبيارى شده نه باران، زكات آن يكبيستم است و اگر بگويند مثلاً با آب باران آبيارى شده نه دلو، زكات آن يكدهم است.
مسئله 1435- مبالغى را كه براى اين چهار چيز خرج كرده است، مىتواند از حاصل كسر كند، و چنانچه بعد از كم كردن اينها به حدّ نصاب (تقريباً 288 من) برسد، زكات آن واجب مىشود، ولى اگر استفادۀ ديگرى غير از اين چهار چيز نظير كاه و علف ببرد، نبايد مخارج را از زراعت كم كند، بنا بر اين اگر هزار تومان خرج زراعت كرده است و هزار تومان برداشت كاه و علف داشته است، نمىتواند مخارجى را كه براى آن چهار چيز كرده كم كند.
مسئله 1436- اگر زمين و اسباب زراعت يا يكى از اين دو، ملك خود او باشد، نبايد كرايۀ آنها را جزو مخارج حساب كند، و نيز براى كارهايى كه خودش كرده يا ديگرى بىاجرت انجام داده، چيزى از حاصل كسر نمىشود.
مسئله 1437- اگر انسان در چند شهر كه فصل آنها با يكديگر اختلاف دارد و زراعت و ميوۀ آنها در يك وقت به دست نمىآيد، اين چهار چيز را داشته باشد و همۀ آنها محصول يكسال حساب شود، اگر روى هم به مقدار نصاب شود، زكات آن واجب است.
مسئله 1438- كسى كه بدهكار است و مالى هم دارد كه زكات آن واجب شده، اگر بميرد، بايد اوّل تمام زكات را از مالى كه زكات آن واجب شده بدهند، بعد قرض او را ادا نمايند.
مسئله 1439- اگر اين چهار چيز كه زكات آنها واجب شده خوب و بد دارد، مىتواند زكات هر كدام از خوب و بد را از خود آنها بدهد، ولى زكات همه را از بد نمىتواند بدهد.
5 و 6. طلا و نقره
مسئله 1440- طلا دو نصاب دارد:
اوّل: 15 مثقال معمولى است كه اگر به اين مقدار برسد، يك چهلم آن را بايد بدهد و تا به اين مقدار نرسد، زكات آن واجب نيست.
دوّم: سه مثقال معمولى است، يعنى اگر سه مثقال به پانزده مثقال اضافه شود، بايد زكات تمام 18 مثقال را از قرار يك چهلم بدهد و اگر كمتر از سه مثقال اضافه شود فقط بايد زكات 15 مثقال آن را بدهد و زيادى آن زكات ندارد، و همچنين است هر چه بالا رود، يعنى اگر سه مثقال اضافه شود، بايد زكات تمام آنها را بدهد و اگر كمتر اضافه شود، مقدارى كه اضافه شده زكات ندارد.
مسئله 1441- نقره نيز دو نصاب دارد:
اوّل: 105 مثقال معمولى است كه اگر نقره به 105 مثقال برسد، بايد يكچهلم آن را بدهد و اگر به اينمقدار نرسد، زكات بر آن واجب نيست.
دوّم: 21 مثقال است، يعنى اگر 21 مثقال به 105 مثقال اضافه شود، بايد زكات تمام 126 مثقال را به طورى كه گفته شد بدهد و اگر كمتر از 21 مثقال اضافه شود، فقط بايد زكات 105 مثقال آن را بدهد و زيادى آن زكات ندارد و همچنين است هر چه بالا رود؛ يعنى اگر 21 مثقال اضافه شود بايد زكات تمام آنها را بدهد و اگر كمتر اضافه شود مقدارى كه اضافه شده و كمتر از 21 مثقال است زكات ندارد، بنابراين اگر انسان يك چهلم از هر مقدار طلا و نقره دارد بدهد، زكاتى را كه بر او واجب بوده داده و گاهى هم بيشتر از مقدار واجب داده است، مثلاً كسى كه 110 مثقال نقره دارد، اگر يك چهلم آن را بدهد زكات 105 مثقال آن را كه واجب بوده داده و مقدارى هم براى 5 مثقال آن داده است.
مسئله 1442- كسى كه طلا يا نقرۀ او به اندازۀ نصاب است، گرچه زكات آن را داده باشد، تا وقتى كه از نصاب اوّل كم نشده، همه ساله بايد زكات آن را بدهد.
مسئله 1443- زكات طلا و نقره در صورتى واجب مىشود كه آن را سكّه زده باشند.
مسئله 1444- زكات طلا و نقره در صورتى واجب مىشود كه انسان يازده ماه مالك مقدار نصاب باشد و اگر در بين يازده ماه، طلا و نقرۀ او از نصاب اوّل كمتر شود، زكات بر او واجب نيست.
مسئله 1445- اگر در بين يازده ماه، طلا و نقرهاى را كه دارد با طلا يا نقره يا چيز ديگر عوض نمايد يا آنها را آب كند، زكات بر او واجب نيست، ولى اگر براى فرار از دادن زكات اين كارها را بكند، بايد زكات آن را بدهد.
مسئله 1446- اگر طلا و نقرهاى كه دارد خوب و بد داشته باشد، مىتواند زكات هر كدام از خوب و بد را از خود آن بدهد.
مسئله 1447- طلا و نقرهاى كه بيشتر از اندازۀ معمول فلز ديگرى دارد، بايد ببينند اگر به اندازۀ معمول فلز ديگر مىداشت، به اندازۀ نصاب، كه مقدار آن گفته شد، مىرسيد يا نه، و در صورتي كه به اندازۀ نصاب مىرسيد، بايد زكات آن را بدهند، و در صورتي كه شك دارد كه خالص آن به اندازۀ نصاب هست يا نه، بايد برّرسى كند.
مسئله 1448- اگر طلا و نقرهاى كه دارد نمىداند به اندازۀ زكات هست يا نه، يا شك دارد كه فلز آن به اندازۀ معمول است يا نه، بايد به وسيلۀ اهل خبره يا راه ديگرى مقدار آن را معلوم كند.
7 و 8 و 9. شتر و گاو و گوسفند
مسئله 1449- زكات شتر، گاو و گوسفند بر كسى واجب است كه بالغ و عاقل باشد و بتواند در مال خود تصرّف كند.
مسئله 1450- زكات شتر، گاو و گوسفند، غير از شرطهايى كه گفته شد، دو شرط ديگر دارد:
اوّل: عرفاً به آن بيكار بگويند، گرچه بارها از آن كار كشيده باشند.
دوّم: عرفاً بگويند در تمام سال از علف بيابان خورده است گرچه بارها از علف دستى خورده باشد؛ پس اگر تمام سال يا مقدارى از آن را از علف چيده شده يا از زراعتى كه ملك مالك يا ملك شخص ديگر است بچرد، زكات ندارد.
مسئله 1451- اگر انسان براى شتر، گاو و گوسفند خود چراگاهى را كه كسى نكاشته بخرد، يا اجاره كند يا براى چراندن در آن باج بدهد، بايد زكات آنها را بدهد.
مسئله 1452- شتر دوازده نصاب دارد:
اوّل: پنج شتر، و زكات آن يك گوسفند است و تا شماره شتر به اين مقدار نرسد زكات ندارد.
دوّم: ده شتر، و زكات آن دو گوسفند است.
سوّم: پانزده شتر، و زكات آن سه گوسفند است.
چهارم: بيست شتر، و زكات آن چهار گوسفند است.
پنجم: بيست و پنج شتر، و زكات آن پنج گوسفند است.
ششم: بيست و شش شتر، و زكات آن يك شتر است كه داخل سال دوّم شده باشد.
هفتم: سى و شش شتر، و زكات آن يك شتر است كه داخل سال سوّم شده باشد.
هشتم: چهل و شش شتر، و زكات آن يك شتر است كه داخل سال چهارم شده باشد.
نهم: شصت و يك شتر، و زكات آن يك شتر است كه داخل سال پنجم شده باشد.
دهم: هفتاد و شش شتر، و زكات آن دو شتر است كه داخل سال سوّم شده باشد.
يازدهم: نود و يك شتر، و زكات آن دو شتر است كه داخل سال چهارم شده باشد.
دوازدهم: صد و بيست و يك شتر و بالاتر از آن است كه بايد چهل تا چهل تا حساب كند و براى هر چهل تا يك شترى بدهد كه داخل سال سوّم شده باشد يا پنجاه تا پنجاه تا حساب كند و براى هر پنجاه تا يك شترى بدهد كه داخل سال چهارم شده باشد. شترى كه به عنوان زكات داده مىشود، بايد ماده باشد و اگر شتر ماده ندارد، مىتواند نر بدهد و چنانچه هیچیک را به سنهاى ذكر شده ندارد، بايد بخرد يا قيمت آن را بدهد.
مسئله 1453- زكات ما بين دو نصاب واجب نيست؛ پس اگر شمارۀ شترهايى كه دارد از نصاب اوّل كه پنج است بگذرد، تا به نصاب دوّم كه ده تا است نرسيده، فقط بايد زكات پنج تاى آن را بدهد و هم چنين است در نصابهاى بعد.
مسئله 1454- گاو دو نصاب دارد:
اوّل: سى گاو است كه وقتى شمارۀ گاو به سى رسيد، بايد يك گوسالهاى كه داخل سال دوّم شده بدهد.
دوّم: چهل گاو است و زكات آن يك گوسالۀ مادهاى است كه داخل سال سوّم شده باشد و زكات ما بين سى و چهل واجب نيست؛ مثلاً كسى كه سى و نه گاو دارد، فقط بايد زكات سى گاو آنها را بدهد و نيز اگر از چهل گاو زيادتر داشته باشد تا به شصت نرسيده، فقط بايد زكات چهل گاو آن را بدهد و بعد از آنکه به شصت رسيد، چون دو برابر نصاب اوّل را دارد، بايد دو گوسالهاى كه داخل سال دوّم شده بدهد و همچنين هر چه بالا رود، بايد يا سى تا سى تا حساب كند يا چهل تا چهل تا.
مسئله 1455- گوسفند پنج نصاب دارد:
اوّل: چهل گوسفند، و زكات آن يك گوسفند است و تا تعداد گوسفندان به چهل نرسد زكات ندارد.
دوّم: صد و بيست و يك گوسفند، و زكات آن دو گوسفند است.
سوّم: دويست و يك گوسفند، و زكات آن سه گوسفند است.
چهارم: سيصد و يك گوسفند، و زكات آن چهار گوسفند است.
پنجم: چهار صد و بالاتر از چهار صد گوسفند، كه بايد آنها را صد تا صد تا حساب كند و براى هر صد تاى آن يك گوسفند بدهد و لازم نيست زكات را از خود گوسفندها بدهد، بلكه اگر گوسفند ديگرى بدهد يا مطابق قيمت گوسفند پول بدهد، كافى است.
مسئله 1456- زكات مابين دو نصاب واجب نيست، پس اگر شمارۀ گوسفندهاى كسى از نصاب اوّل كه چهل است بيشتر باشد تا به نصاب دوّم كه صد و بيست و يك است نرسيده، فقط بايد زكات چهل گوسفند آن را بدهد و زيادى آن زكات ندارد و همچنين است در نصابهاى بعد.
مسئله 1457- زكات شتر، گاو و گوسفندى كه به مقدار نصاب برسد، واجب است، چه همۀ آنها نر باشند يا ماده، يا بعضى نر باشند و بعضى ماده.
مسئله 1458- در زكات، گاو و گاوميش يك جنس حساب مىشود و شتر عربى و غير عربى يك جنس است، و همچنين بز و ميش و شيشك در زكات با هم فرقى ندارند.
مسئله 1459- اگر گوسفند براى زكات بدهد، بايد اقلًا داخل سال دوّم شده باشد و اگر بز بدهد، بايد داخل سال سوّم شده باشد.
مسئله 1460- گوسفندى را كه بابت زكات مىدهد، اگر قيمتش مختصرى از گوسفندهاى ديگر او كمتر باشد اشكال ندارد، ولى بهتر است گوسفندى را كه قيمت آن از تمام گوسفندهايش بيشتر است بدهد و همچنين است در گاو و شتر.
مسئله 1461- اگر چند نفر با هم شريك باشند، هر كدام آنان كه سهمش به نصاب اوّل رسيده، بايد زكات بدهد و بر كسى كه سهم او كمتر از نصاب اوّل است، زكات واجب نيست.
مسئله 1462- اگر يك نفر در چند جا گاو يا شتر يا گوسفند داشته باشد و روى هم به اندازۀ نصاب باشند، بايد زكات آنها را بدهد.
مسئله 1463- اگر گاو، گوسفند و شترى كه دارد مريض و معيوب هم باشند، بايد زكات آنها را بدهد.
مسئله 1464- اگر گاو، گوسفند و شترى كه دارد همه مريض يا معيوب يا پير باشند، مىتواند زكات را از خود آنها بدهد، ولى اگر همه سالم و بىعيب و جوان باشند، نمىتواند زكات آنها را مريض، معيوب يا پير بدهد، بلكه اگر بعضى از آنها سالم و بعضى مريض و دستهاى معيوب و دستۀ ديگر بىعيب و مقدارى پير و مقدارى جوان باشند، بايد حدّ متوسّط را مراعات كند.
مسئله 1465- اگر پيش از تمام شدن ماه يازدهم، گاو، گوسفند و شترى را كه دارد با چيز ديگر عوض كند، يا نصابى را كه دارد با مقدار نصاب از همان جنس عوض نمايد، مثلاً چهل گوسفند بدهد و چهل گوسفند ديگر بگيرد، زكات بر او واجب نيست، امّا اگر قصد او از اين كارها فرار از زكات باشد، زكات بر او واجب است.
مسئله 1466- كسى كه بايد زكات گاو، گوسفند و شتر را بدهد، اگر زكات آنها را از مال ديگرش بدهد، تا وقتى كه شمارۀ آنها از نصاب كم نشده، همه ساله بايد زكات آنها را بدهد.
مصرف زكات
مسئله 1467- زكات را خوب است در اين زمان به مجتهد جامعالشّرایط يا وكيل او بدهند تا صرف فقرا و تقويت اسلام و مصالح مسلمين بنمايد، ولى خود زكاتدهنده هم مىتواند در همان موارد صرف نمايد.
مسئله 1468- فقير نبايد بيشتر از مخارج سال خود و عيالاتش را از زكات بگيرد و اگر مقدارى پول يا جنس دارد، فقط به اندازۀ كسرى مخارج يك سالش زكات بگيرد، ولى مىتواند براى چيزى كه قيمتش بيش از مخارج سال اوست نظير خانه، در صورت نياز زكات بگيرد.
مسئله 1469- كسى كه درآمد او از مخارج سالش كمتر است، مىتواند براى كسرى مخارجش زكات بگيرد و لازم نيست ابزار كار يا خانه يا سرمايۀ خود را به صرف مخارج برساند.
مسئله 1470- فقيرى كه ياد گرفتن صنعت براى او مشكل نيست، بايد ياد بگيرد و با گرفتن زكات زندگى نكند، ولى تا وقتى مشغول ياد گرفتن است، مىتواند زكات بگيرد.
مسئله 1471- چيزى را كه انسان بابت زكات به فقير مىدهد، لازم نيست به او بگويد كه زكات است، بلكه اگر فقير خجالت بكشد، مستحب است به اسم هديه بدهد، ولى بايد قصد زكات نمايد.
مسئله 1472- اگر زكات را به كسى بدهد و بعد بفهمد فقير نبوده، مىتواند چيزى را كه به او داده پس بگيرد و بايد دوباره زكات مالش را به مستحق بدهد.
مسئله 1473- كسى كه بدهكار است و نمىتواند بدهى خود را بدهد، گرچه مخارج سال خود را داشته باشد، مىتواند براى دادن قرض خود زكات بگيرد.
مسئله 1474- مسافرى كه در سفر درمانده شده، چنانچه سفر او سفر معصيت نباشد و يا از معصيت توبه كرده باشد و نتواند با قرض كردن و مانند آن خود را به مقصد برساند، گرچه در وطن خود فقير نباشد، مىتواند زكات بگيرد.
مسئله 1475- مسافرى كه در سفر درمانده شده و زكات گرفته، بعد از آنكه به وطنش رسيد، اگر چيزى از زكات زياد آمده باشد، لازم نيست آن را برگرداند.
مسئله 1476- كسى كه زكات مىگيرد، بايد فقير و شيعه و غير سيّد باشد و نفقۀ او بر زكات دهنده واجب نباشد (پدر زكاتدهنده، مادر، زن و فرزند او نباشد) و آشكارا معصيت نكند.
مسئله 1477- اگر طفل يا ديوانهاى فقير باشد، انسان مىتواند خودش يا بهواسطۀ ولىّ آنها يا يك نفر امين زكات را به مصرف آنها برساند.
مسئله 1478- كسى كه واجب النّفقۀ ديگرى است (پدر، مادر، زن، فرزند) نمىتواند از او زكات بگيرد، مگر اينكه زكات را براى مخارج غيرضرورى نظير زيارت، خريدن كتاب، گرفتن زن، اداى دين و مانند اينها بگيرد.
مسئله 1479- زن مىتواند به شوهر فقير خود زكات بدهد، گرچه شوهر زكات را صرف مخارج خود آن زن نمايد.
مسئله 1480- سيّد مىتواند از سيّد زكات بگيرد، ولى نمىتواند از غير سيّد زكات بگيرد، مگر آنكه خمس و ساير وجوهات كفايت مخارج او را نكند و از گرفتن زكات ناچار باشد.
مسئله 1481- به كسى كه معلوم نيست سيّد است يا نه، مىشود زكات داد.
مسئله 1482- اگر كسى بگويد فقيرم نمىشود به او زكات داد، مگر اينكه ثقهاى خبر دهد يا طورى در بين مردم مشهور باشد كه اطمينان به فقر او پيدا شود.
مسئله 1483- انسان بايد زكات را براى انجام فرمان خداوند عالم بدهد، پس اگر ريا كند، يعنى براى نشان دادن به مردم زكات بدهد، بايد دوباره زكات را بدهد، خواه فقط براى مردم باشد و خواه خدا و مردم هر دو را در نظر بگيرد.
مسئله 1484- كسى كه زكات چند مال بر او واجب شده، اگر مقدارى زكات بدهد و نيّت هیچکدام آنها را نكند، چنانچه چيزى را كه داده هم جنس يكى از آنها باشد، زكات همان جنس حساب مىشود، و اگر هم جنس هیچکدام آنها نباشد، به همۀ آنها قسمت مىشود.
مسئله 1485- اگر كسى را وكيل كند كه زكات مال او را بدهد، وكيل وقتى كه زكات را به فقير مىدهد، بايد از طرف مالك نيّت زكات كند.
مسئله 1486- اگر مالك يا وكيل او بدون قصد قربت زكات را به فقير بدهد و پيش از آنكه آن مال از بين برود، خود مالك نيّت زكات كند، زكات حساب مىشود.
مسئله 1487- انسان مىتواند زكات را از مال خود جدا كند و لازم نيست آن را فوراً به مستحق بدهد، پس اگر منتظر فقير معيّنى باشد يا بخواهد به فقيرى بدهد كه از جهتى برترى دارد، مىتواند زكات را نگاه دارد، و اگر از بين برود ضامن نيست، مگر اينكه در نگهدارى آن كوتاهى كرده باشد.
مسئله 1488- اگر زكات را از مال جدا نكند، نمىتواند در مال تصرّف كند، ولى اگر زكات را از خود مال كنار بگذارد، مىتواند در بقيۀ آن تصرّف كند و همچنين اگر پول آن را كنار بگذارد، مىتواند در تمام مال تصرّف نمايد.
مسئله 1489- انسان نمىتواند زكاتى را كه كنار گذاشته، براى خود بردارد و چيز ديگرى به جاى آن بگذارد.
مسئله 1490- اگر از زكاتى كه كنار گذاشته منفعتى ببرد، مثلاً گوسفندى كه براى زكات گذاشته بره بياورد، مال فقير است.
مسئله 1491- اگر بدون اجازۀ حاكم شرع با مالى كه براى زكات كنار گذاشته تجارت كند و ضرر نمايد، نبايد چيزى از زكات كم كند، ولى اگر منفعت ببرد، بايد آن را به حقدار بدهد.
مسئله 1492- اگر پيش از آنكه زكات بر او واجب شود، چيزى بابت زكات به فقير بدهد، زكات حساب نمىشود، مگر اينكه به عنوان قرض بدهد.
مسئله 1493- انسان نمىتواند زكات مال را از چيز ديگرى بدهد؛ مثلاً كسى كه گندم و جو بدهكار است، نمىتواند پارچه يا قند و مانند اينها بدهد، ولى اگر پول آنها را بدهد مانعى ندارد.
مسئله 1494- اگر انسان مالى را كه زكات در آن است بخرد و بداند فروشنده زكات آن را نداده است، معاملۀ مقدارى كه بايد از بابت زكات داده شود، باطل است.
مسئله 1495- كسى كه زكات بر او واجب است، اگر در مقدارى از سال ديوانه يا بىهوش باشد، زكات از او ساقط نمىشود.
مسئله 1496- اگر طلا و نقره يا چيز ديگرى را كه زكات آن واجب مىشود، بخرد يا قرض كند و يك سال نزد او بماند، بايد زكات آن را بدهد و بر كسى كه قرض داده چيزى واجب نيست، ولى اگر آن چيز گندم، جو، خرما يا كشمش باشد، زكات آن واجب نمىشود.
مسئله 1497- گندم يا چيز ديگرى را كه به عنوان زكات مىدهد، بايد به جنس ديگرى يا خاك مخلوط نباشد، يا اگر مخلوط است چيزى كه مخلوط شده به قدرى كم باشد كه قابل اعتنا نباشد.
مسئله 1498- مستحب است در دادن زكات، خويشان خود را بر ديگران، و اهل علم و كمال را بر غير آنان و كسانى را كه اهل سؤال نيستند بر اهل سؤال مقدّم بدارد.
مسئله 1499- بهتر است زكات را آشكار و صدقۀ مستحبّى را مخفى بدهند.
مسئله 1500- اگر در شهر مستحقّى نباشد و يا مصرف بهترى در نظر دارد، مىتواند زكات را به شهر ديگرى ببرد و اگر زكات تلف شود، ضامن نيست، مگر آنكه در نگهدارى آن كوتاهى كرده باشد.
مسئله 1501- مكروه است انسان از مستحق درخواست كند كه زكاتى را كه از او گرفته به او بفروشد، مگر اينكه خود مستحق درخواست فروش كند.
مسئله 1502- اگر شك كند زكاتى را كه بر او واجب بوده، داده يا نه، بايد زكات را بدهد.
مسئله 1503- فقير نمىتواند زكات را به كمتر از مقدار آن صلح كند يا چيزى را گرانتر از قيمت آن بابت زكات قبول نمايد يا زكات را از مالك بگيرد و به او ببخشد، ولى كسى كه زكات زيادى بدهكار است و فقير شده و نمىتواند زكات را بدهد، فقير مىتواند زكات را به او ببخشد.
مسئله 1504- انسان مىتواند براى رفتن به حجّ و زيارت و مانند اينها از سهم سبيل اللَّه زكات بگيرد، گرچه فقير نباشد يا اينكه به مقدار خرج سالش زكات گرفته باشد.
مسئله 1505- اگر مالك، فقيرى را وكيل كند كه زكات مال او را بدهد، مىتواند براى خود نيز بردارد.
مسئله 1506- اگر فقير چيزى را بابت زكات بگيرد، گرچه شرطهايى كه براى واجب شدن زكات گفته شد در آنها جمع شود، دادن زكات آنها واجب نيست.
مسئله 1507- اگر دو نفر در مالى كه زكات آن واجب شده با هم شريك باشند، و يكى از آنان زكات قسمت خود را بدهد، چنانچه بداند شريكش زكات سهم خود را نداده، تصرّف او در سهم خودش هم جايز نيست، مگر اينكه از اوّل زكات را از آن مال جدا كنند.
مسئله 1508- كسى كه خمس يا زكات بدهكار است و قرض هم دارد، چنانچه نتواند همۀ آنها را بدهد، اگر مالى كه خمس يا زكات آن واجب شده، از بين نرفته باشد، بايد خمس و زكات را بدهد، و اگر از بين رفته باشد، بايد مال را به خمس يا زكات و قرض قسمت نمايد، و همچنين است اگر بميرد و مال او براى همۀ آنها كافى نباشد.
مسئله 1509- كسى كه مشغول تحصيل علم است و اگر تحصيل نكند مىتواند براى معاش خود كسب كند گرچه آن علم، علم دينى نباشد، مىشود به او زكات داد.
زكات فطره
مسئله 1510- كسى كه قبل از غروب شب عيد فطر بالغ و عاقل و هشيار است و فقير نيست و مىتواند در مال خود تصرّف كند، بايد براى خودش و كسانى كه تحت تكفّل او هستند، هر نفرى تقريباً سه كيلو گندم يا جو يا خرما يا برنج و مانند اينها به مستحق بدهد و اگر پول يكى از اينها را هم بدهد كافى است.
مسئله 1511- كسى كه مخارج سال خود و عيالاتش را ندارد و كسبى هم ندارد كه بتواند مخارج سال خود و عيالاتش را بگذراند، فقير است و دادن زكات فطره بر او واجب نيست.
مسئله 1512- انسان بايد زكات فطرۀ كسانى را كه قبل از غروب شب عيد فطر تحت تكفّل او هستند بدهد، كوچك باشند يا بزرگ، مسلمان باشند يا كافر، دادن خرج آنان بر او واجب باشد يا نه، در شهر خود او باشند يا در شهر ديگر.
مسئله 1513- زكات فطرۀ میهمان بر ميزبان واجب نيست، خواه با رضايت ميزبان آمده باشد يا بدون رضايت، پيش از غروب آمده باشد يا بعد از غروب.
مسئله 1514- كسى كه قبل از غروب شب عيد فطر، زكات فطره بر او واجب نيست، اگر تا پيش از ظهر روز عيد شرطهاى واجب شدن زكات فطره در او پيدا شود، مستحب است زكات فطره را بدهد.
مسئله 1515- مستحب است فقير زكات فطرۀ خود را بدهد و چنانچه عيالاتى داشته باشد و بخواهد زكات فطرۀ آنها را هم بدهد، مىتواند به قصد فطره، فطرۀ خود را به يكى از عيالاتش بدهد، و او هم به همين قصد به ديگرى بدهد و همچنين تا به نفر آخر برسد، و بهتر است نفر آخر چيزى را كه مىگيرد به كسى بدهد كه از خودشان نباشد.
مسئله 1516- اگر بعد از غروب شب عيد فطر بچهدار شود يا كسى تحت تكفّل او محسوب شود، واجب نيست فطرۀ او را بدهد، گرچه مستحب است فطرۀ آنها را بدهد.
مسئله 1517- كسى كه ديگرى بايد فطرۀ او را بدهد، واجب نيست فطرۀ خود را بدهد، گرچه بداند آن شخص فطرهاش را نمىدهد.
مسئله 1518- اگر كسى كه فطرۀ او بر ديگرى واجب است خودش فطره را بدهد، از كسى كه فطره بر او واجب شده ساقط نمىشود، مگر آنكه به نيّت او بدهد.
مسئله 1519- زنى كه شوهرش مخارج او را نمىدهد، چنانچه نانخور شخص ديگر باشد، فطرهاش بر آن شخص واجب است، و اگر نانخور شخص ديگر نيست، در صورتى كه فقير نباشد بايد فطرۀ خود را بدهد.
مسئله 1520- كسى كه سيّد نيست نمىتواند به سيّد فطره بدهد، حتّى اگر سيّدى تحت تكفّل او باشد، نمىتواند فطرۀ او را به سيّد ديگر بدهد.
مسئله 1521- اگر كسى بعد از غروب شب عيد فطر بميرد، بايد فطرۀ او و عيالاتش را از مال او بدهند، ولى اگر پيش از غروب بميرد، واجب نيست فطرۀ او و عيالاتش را از مال او بدهند.
مسئله 1522- فطرۀ كارگران و كارمندان و سربازان بر خود آنها واجب است، گرچه غذاى روزانۀ آنها در محلِّ كار به آنها داده شود.
مصرف زكات فطره
مسئله 1523- مصرف زكات فطره مصرفى است كه براى زكات مال گفته شد و كلّيۀ مسائلى كه در مورد احكام و شرايط زكات مال گفته شد، در زكات فطره هم مىآيد.
مسئله 1524- بايد به يك فقير بيشتر از مخارج سالش و كمتر از سه كيلو فطره ندهد.
مسئله 1525- اگر از جنسى كه قيمتش دو برابر قيمت معمولى آن است مثلاً از گندمى كه قيمت آن دو برابر قيمت گندم معمولى است يك كيلو و نيم بدهد كافى نيست و اگر آن را به قصد قيمت فطره هم بدهد، جايز نيست.
مسئله 1526- انسان نمىتواند نصف سه كيلو را از يك جنس مثلاً گندم و نصف ديگر آن را از جنس ديگر مثلاً جو بدهد و اگر آن را به قصد قيمت فطره هم بدهد جايز نيست.
مسئله 1527- اگر پيش از ماه رمضان يا در ماه رمضان فطره را بدهد صحيح نيست، ولى اگر به عنوان قرض بدهد و بعد از آنكه فطره بر او واجب شد طلب خود را بابت فطره حساب كند مانعى ندارد.
مسئله 1528- اگر فطره را از چيز معيوب بدهد كافى نيست، ولى اگر جايى باشد كه خوراك غالب آنها معيوب است اشكال ندارد.
مسئله 1529- كسى كه فطرۀ چند نفر را مىدهد، لازم نيست همه را از يك جنس بدهد و اگر مثلاً فطرۀ بعضى را گندم و فطره بعضى ديگر را جو بدهد كافى است.
مسئله 1530- كسى كه نماز عيد فطر مىخواند، مستحب است زكات فطره را پيش از نماز عيد بدهد، ولى اگر نماز عيد نمىخواند، مىتواند دادن زكات فطره را تا ظهر تأخير بيندازد.
مسئله 1531- انسان مىتواند فطرۀ خود را از مال خود، قبل از نماز عید فطر يا قبل از ظهر، اگر نماز عید نمىخواند، جدا كند، ولی بعداً بدهد و اگر از بين برود ضامن نيست، مگر آنكه در نگهدارى آن كوتاهى كرده باشد.
مسئله 1532- اگر موقعى كه دادن زكات فطره واجب است، فطره را ندهد و كنار هم نگذارد، بايد بعداً به نيّت قضا فطره را بدهد.
مسئله 1533- اگر فطره را كنار بگذارد، نمىتواند آن را براى خودش بردارد و مالى ديگر را براى فطره بگذارد.
مسئله 1534- اگر انسان گندم و مانند آن داشته باشد كه مقدار آن از فطره بيشتر باشد، چنانچه فطره را جدا نكند و نيّت كند كه مقدارى از آن براى فطره باشد مانعى ندارد.
حجّ
مسئله 1535- حجّ در تمام عمر، يك مرتبه بر كسى كه علاوه بر دارا بودن شرايط عامّۀ تكليف (بلوغ، عقل، قدرت، علم) مستطيع هم باشد واجب مىشود، و استطاعت به چند چيز حاصل مىگردد:
1. داشتن مخارج رفتن و برگشتن به حسب نياز و شأن خود.
2. داشتن مخارج كسانى كه شرعاً يا عرفاً مخارج آنها بر او واجب است.
3. داشتن مال يا كسبى كه بعد از بازگشت بتواند به حسب حال و شأن خود زندگى كند.
مسئله 1536- حجّ براى غير بالغ گرچه بدون اذن ولى باشد، مستحب است و اگر اعمال حجّ را به صورت كامل و صحيح انجام داد، اين حج، كفايت از حجّ واجب او مىكند و در صورتى كه پس از بلوغ مستطيع شد، لازم نيست حجّ را اعاده نمايد.
مسئله 1537- اگر به گمان اينكه بالغ نشده قصد حجّ استحبابى كند و بعد معلوم شود بالغ بوده، حجّ او كفايت از حجّ واجب مىكند.
مسئله 1538- مستحب است سرپرست طفل غير مميّز و ديوانه، آنها را محرم كند و اگر ممكن است تلبيه را به آنها تلقين نمايد و اگر تلقين ممكن نيست خودش به جاى آنها بگويد و بعد از احرام بايد آنها را از محرّمات احرام بازدارد و اگر باز ندارد كفّاره بر سرپرست است؛ چنانکه قربانى نيز به عهدۀ اوست و تمام اعمال عمره و حجّ را اگر مىتوانند خود آنها بهجا آورند و اگر نمىتوانند سرپرست آنها نيابت مىكند يا در مثل طواف آنها را طواف دهد.
مسئله 1539- اگر در وقت درك مشعر الحرام، نابالغ بالغ شد يا مجنون عاقل گرديد، حجّ او كفايت از حجّ واجب مىكند.
مسئله 1540- حجّ بر ديوانه واجب نيست، ولى اگر ديوانۀ ادوارى باشد و در ايّام حجّ عاقل باشد و بتواند اعمال را بهجا آورد، حجّ بر او واجب است، ولى اگر ديوانگى او در موسم حجّ باشد، حجّ بر او واجب نيست و لازم نيست سرپرست او قبل يا بعد از مردن او براى او نايب بگيرد.
مسئله 1541- اگر عاقل در حال احرام ديوانه شود يا كسى در حال احرام مريض شود و نتواند اعمال را بهجا آورد، سرپرست آنها (ولىّ آنها يا رئيس كاروان و مانند آنها) بايد در اعمالى كه قابل
نيابت است مانند ذبح و رمى از آنها نيابت كند و در مثل طواف آنها را طواف دهد و در مثل وقوف آنها را به عرفات و مشعر ببرد و در تقصير آنها را تقصير كند. در اين صورت حجّ آنها صحيح است و در صورتى كه در سالهاى بعد ديوانه عاقل شود يا مريض سالم گردد، اعادۀ حجّ لازم نيست.
مسئله 1542- اگر عاقل در حال احرام ديوانه شود يا كسى در حال احرام مريض شود و نتواند اعمال را بهجا آورد و بردن آنها نيز به عرفات و مشعر ممكن نباشد، حجّ آنها تبديل به عمرۀ مفرده مىشود و اگر ممكن است آنها را طواف و سعى مىدهند و اگر ممكن نيست از طرف آنها نيابت مىكنند و آنها را تقصير مىنمايند و با اين عمل از احرام بيرون مىآيند، ولى حجّ آنها كفايت از حجّ واجب نمىكند.
مسئله 1543- حجّ بر كسى واجب مىشود كه قدرت براى اعمال حجّ داشته باشد؛ بنابراين اگر كسى مريض است و حجّ رفتن براى او مشقّت دارد يا راه باز نيست يا نوبت او نشده است يا امنيّت ندارد، يعنى در راه يا در آنجا خطرى متوجّه جان يا مال اوست و يا با نبودن در وطن امنيّت مالى يا ناموسى ندارد، حجّ او واجب نيست.
مسئله 1544- اگر بداند حجّ او سبب ترك واجب مهمتر مىشود، نظير ترك نماز يا جهاد، يا آنكه حجّش متوقّف بر فعل حرامى است كه اجتناب از آن مهمتر از حجّ باشد، نظير سلطۀ اجانب بر او يا ابتلاى به زنا و مانند آنها، حجّ بر او واجب نيست.
مسئله 1545- اگر حجّ او متوقّف بر ترك واجبى است كه حجّ مهمتر از آن است، نظير مخالفت نهى پدر يا مادر يا شوهر، و يا متوقّف است بر گناهى كه حجّ مهمتر از اجتناب از آن گناه است، نظير نگاه نامحرم به او يا تزريق آمپول به وسيلۀ نامحرم و مانند اينها، حجّ بر او واجب است.
مسئله 1546- هرگاه با اينكه حجّ خوف خطر داشت يا مستلزم ترك واجب مهمتر يا بهجا آوردن فعل حرام بود به حجّ رود و آن خطر به او برسد و يا واجب را ترك و حرام را بهجا آورد، گرچه گناه كرده است، ولى حجّ او صحيح و كفايت از حجّ واجب او مىكند.
مسئله 1547- اگر كسى مريض يا پير است و قدرت براى رفتن مكّه ندارد، اگر همان سال مستطيع شده است حجّ بر او واجب نيست و اگر قبلًا مستطيع بوده است و مىتوانسته به حجّ برود و نرفته است، حج بر او واجب است و بايد در حال حيات نايب بگيرد.
مسئله 1548- اگر كسى نذر كند كه همه ساله روز عرفه مثلاً حضرت رضا«سلاماللهعلیه» را زيارت كند و بعد
از اين نذر مستطيع شود، نذر منحل و حجّ بر او واجب مىشود و همچنين است اگر نذر كرده باشد كه همه ساله مكّه رود و بعد از اين نذر مستطيع شود، نذرش منحل و بايد حجّ واجب بهجا آورد.
مسئله 1549- هرگاه حجّ بر كسى واجب شود و در بهجا آوردنش اهمال و تأخير كند تا استطاعتش از بين برود، واجب است به هر ترتيبى شده تا به حدّ حرج نرسيده است حجّ را بهجا آورد.
مسئله 1550- اگر كسى نمىدانست كه يكى از واجبات، حجّ است يا نمىدانست كه مستطيع شده و حجّ بر او واجب است و حجّ نرفت تا از استطاعت افتاد، حجّ بر او واجب نيست.
مسئله 1551- اگر كسى نمىداند كه قدرت براى حجّ دارد يا نه، نظير اينكه گذرنامه به او مىدهند يا نه، و يا استطاعت مالى دارد يا نه، بايد تفحّص كند تا معلوم شود حجّ بر او واجب است يا نه.
مسئله 1552- حجّ بر كسى واجب است كه استطاعت مالى داشته باشد؛ به اين معنى كه پول رفت و برگشت و مخارج خود و عيال را داشته باشد و علاوه بر اين، از نظر زندگى در حدّى كه مناسب با شأن اوست در رفاه باشد.
مسئله 1553- لازم نيست بعد از برگشت از حجّ سرمايۀ بالفعل نظير پول يا باغ و مغازه و مانند اينها داشته باشد، بلكه اگر سرمايۀ بالقوه نظير كسب يا زراعت يا حرفهاى داشته باشد، حجّ بر او واجب است، حتّى افرادى كه از راه وجوه شرعيه اداره مىشوند نظير اهل علم، اگر در بازگشت، از وجوه شرعيه به طور متعارف اداره مىشوند، حجّ بر آنها واجب است، ولى اگر با وجوه شرعيه بخواهند به مكّه روند، كفايت از حجّ واجب نمىكند، بلكه در بعضى از موارد، سفر خالى از اشكال نيست.
مسئله 1554- كسانى كه نياز به خانۀ مسكونى يا لوازم زندگى يا ازدواج و مانند اينها دارند و اگر پولى كه دارند در حجّ صرف كنند نمىتوانند رفع نياز كنند، حجّ بر آنها واجب نيست، ولى اگر نياز به اينها نداشته باشند، حجّ بر آنها واجب است.
مسئله 1555- كسى كه پول رفتن و برگشتن ندارد، ولى اگر قرض كند بعداً به آسانى مىتواند قرض خود را ادا كند، مثل اينكه ملكى دارد كه بعد از برگشت مىفروشد يا درآمد سرشارى دارد كه بعد از برگشت، از آن درآمد قرض را ادا مىكند، حجّ بر او واجب است، همچنين اگر مخارج حجّ را دارد و در مقابل آن بدهى نيز دارد و مطمئن است كه در برگشت به خوبى مىتواند بدهى خود را ادا نمايد، حجّ بر او واجب است.
مسئله 1556- اگر مخارج حجّ زيادتر از حدّ متعارف باشد و انسان بتواند بدون مشقّت آن را تهيه كند، حجّ بر او واجب است.
مسئله 1557- روحانى و پزشك و خدمۀ كاروانها اگر در برگشت مىتوانند زندگى خود را به طور مناسب شأن خود اداره كنند، حجّ بر آنها واجب است.
مسئله 1558- انسان مىتواند قبل از رسيدن وقت حجّ، خود را از استطاعت بيندازد؛ نظير اينكه مال خود را به ديگرى ببخشد، همچنين لازم نيست خود را مستطيع كند، گرچه براى او آسان باشد، ولى اگر مستطيع بود و حجّ او متوقّف بر مقدّماتى باشد نظير اسمنويسى در كاروانها يا گرفتن ويزا و مانند اينها، بايد آن مقدّمات را تهيه كند و اگر تهيه نكرد و نتوانست مكّه برود، علاوه بر اينكه گناه كرده است، حجّ بر او مستقر مىشود و بايد بعداً حجّ را بهجا آورد، گرچه از استطاعت افتاده باشد.
مسئله 1559- اگر زنى مهريه يا خانۀ او براى رفتن حجّ كافى است، ولى شوهر او به آسانى نمىتواند مهريۀ او را بدهد يا خانۀ ديگرى تهيه كند، حجّ براى او واجب نيست و همچنين است اگر مهريۀ او سفر حجّ باشد، وقتى حجّ بر او واجب است كه شوهرش بتواند به طور متعارف مخارج حجّ او را تهيه كند.
مسئله 1560- اگر شخصى پول رفت و برگشت را ندارد يا بعد از برگشتن نمىتواند زندگى خود را به طور متعارف اداره كند ولى پول حجّ را كسى به او ببخشد يا كسى او را براى بردن به حجّ مهمانى كند كه به آن حجّ بذلى مىگويند، حجّ بر او واجب مىشود و كفايت از حجّ واجب مىكند.
مسئله 1561- اگر مستطيع پس از احرام بميرد، هر چند مردنش قبل از دخول حرم باشد، احرام او كفايت از حجّ مىكند و لازم نيست ورثه براى او حجّ واجب بهجا بياورند.
مسئله 1562- ثبوت اوّل ماه و روز عرفه و عيد قربان نزد عامّه به حكم قاضى آنها يا راه ديگر براى ما كافى است و نبايد اعتنا به شك يا گمان نمود و خوب است شيعيان در اين امور تحقيق نكنند و به قول آنها اكتفا نمايند؛ ولى اگر بر فرض نادر يقين به خلاف پيدا شد، نمىتوانند محرم به احرام حجّ شوند، و اگر محرم شدند، مبدّل به عمرۀ مفرده مىشود، ولى خيلى خوب است كه حجّ را طبق رفتار عامّه بهجا آورد و در سالهاى بعد اعاده نمايد.
مسئله 1563- حدودى كه عامّه براى عرفات و مشعر و منى و مسلخ و مانند اينها تعيين كردهاند كفايت مىكند و لازم نيست شيعيان در اين امور تحقيق كنند و نبايد به شك يا گمان خود اعتنا نمايند، بلكه اگر بر فرض نادر يقين به خلاف كنند نيز، همان حدود كفايت مىكند.
نيابت
مسئله 1564- نيابت در حجّ نظير نيابت در بقيۀ عبادات جايز است و لازم نيست نايب بالغ و عاقل و رشيد باشد و اگر كسى كه آنها را نايب كرده است (منوب عنه) اطمينان داشته باشد كه عمل را بهجا مىآورند و بعداً هم اطمينان پيدا كند كه عمل را به طور صحيح بهجا آوردهاند نيابت آنها صحيح است و همچنين لازم نيست ذمّۀ نايب در سال نيابت مشغول به حجّ واجب نباشد و اگر نايب حجّ واجب خودش به ذمّهاش باشد مىتواند نايب شود و حجّ او صحيح است گرچه گناه كرده است.
مسئله 1565- نايب بايد شيعه و مورد اطمينان باشد و كسى كه شيعه نيست، نمىتوان در عبادات او را نايب كرد و همچنين كسى كه نمىدانيم عمل را بهجا مىآورد يا نه، نمىتوان او را نايب قرار داد، ولى اگر اطمينان داشته باشيم كه عمل را بهجا مىآورد، در صورتى كه آشنايى با مسائل حجّ داشته باشد، نيابت او صحيح است.
مسئله 1566- نايب شدن مرد از زن، يا زن از مرد، نظير بقيۀ عبادات اشكال ندارد، ولى نايب در اعمال بايد به وظيفۀ خود عمل كند.
مسئله 1567- نيابت از جانب شخص زنده در حجّ مستحبّى اشكال ندارد، گرچه خود او حجّ را بهجا مىآورد، و همچنين در حجّ واجب در صورتى كه خودش معذور از مباشرت عمل باشد.
مسئله 1568- كسى كه در ترك محرّمات حجّ يا در بهجا آوردن اعمال حجّ به طور متعارف معذور است، نظير اينكه بايد زير سايه برود يا در طواف و رمى نايب بگيرد يا به ناچار بايد بعد از نيمهشب از مشعر به منى رود، مىتواند نايب شود و حجّى كه مطابق وظيفۀ خود بهجا مىآورد، كافى از حجّ منوب عنه (كسى كه او را نايب كرده است) مىباشد.
مسئله 1569- اگر كسى بعد از احرام بميرد، حجّش صحيح است؛ همچنين اگر نايب بعد از احرام بميرد، از حجّ منوب عنه كفايت مىكند و تمام اجرت را هم مستحق مىشود.
مسئله 1570- كسى كه اجير شده حجّ تمتع بهجا آورد، مىتواند در ضمن اعمال حجّ يا بعد از آن براى طواف يا ذبح يا رمى جمره و مانند اينها بلكه براى عمرۀ مفرده اجير ديگرى شود، چنانکه مىتواند براى خود طواف و عمرۀ مفرده بهجا آورد.
مسئله 1571- در حجّ نيابتى لازم نيست از بلد نايب بگيرند و همين مقدار كه از ميقات كسى را نايب كنند كفايت مىكند؛ چنانکه اگر كسى را از بلد نايب كنند، لازم نيست از شهر منوب عنه حركت كند.
مسئله 1572- بهجا آوردن حجّ واجب براى دو نفر يا بيشتر جايز نيست، ولى بهجا آوردن عمرۀ مفرده يا طواف استحبابى، بلكه حجّ استحبابى به نيابت چند نفر مانعى ندارد.
مسئله 1573- اگر كسى در عمرۀ مفرده يا حجّ مستحبّى براى خود محرم شود، گرچه نمىتواند ديگرى را در احرام خود شريك كند يا از نيّت خود عدول كند، ولى اعمال ديگر نظير طواف را مىتواند براى خود و به نيابت از ديگرى بهجا آورد، همچنين مىتواند بعد از اتمام، ثواب آن عمره يا حجّ را گرچه واجب باشد به ديگرى چه زنده و چه مرده هديه كند.
مسئله 1574- كسى كه نايب بوده و عمرۀ تمتع را انجام داده و بعد ناچار شده است كه به وطن برگردد، مىتواند بقيۀ اعمال را به ديگرى واگذار نمايد؛ ولى استحقاق اجرتى را كه گرفته است ندارد، گرچه منوب عنه برئ الذّمّه مىشود، و بايد با كسى كه او را اجير كرده است تصالح كنند، ولى اگر بعد از وقوف به عرفات ناچار شده است كه به وطن بازگردد، مىتواند در بقيۀ اعمال نايب بگيرد و علاوه بر اينكه منوب عنه برئ الذّمّه مىشود، استحقاق كلّيۀ اجرت را هم دارد.
مسئله 1575- هرگاه شخصى را براى عمرۀ مفرده يا حجّ واجب يا مستحب اجير كنند و اجير، عمره يا حجّ خود را به جماع فاسد كند، گرچه واجب است حجّ يا عمره را به آخر برساند و كفّاره نيز بايد بدهد، ولى اين حجّ يا عمره براى منوب عنه كفايت نمىكند و نايب استحقاق اجرت ندارد، مگر اينكه كسى كه او را اجير كرده است راضى شود كه در سالهاى بعد آن حجّ يا عمره را بهجا آورد.
مسئله 1576- كسى كه حجّ واجب بر عهدهاش مىباشد، وقت مرگ واجب است وصيّت به آن كند و ورثه بايد حجّ او را از اصل تركه ادا كنند گرچه وصيّت به حجّ نكرده باشد، ولى اگر ميّت وصيّت به ثلث كرده باشد، ورثه مىتوانند حجّ را از ثلث ادا كند.
مسئله 1577- كسى كه بميرد و حجّ واجب و واجبات مالى ديگر نظير خمس و زكات بر ذِمّۀ او باشد و تركۀ او كفايت از همۀ آنها نكند، اداى حجّ بر آنها مقدّم است، مگر اينكه خمس يا زكات در اصل مال باشد كه در اين صورت اداى خمس و زكات مقدّم است، همچنانکه بر قرض نيز مقدّم است.
مسئله 1578- كسى كه فوت كرده و حجّ واجب بر ذِمّۀ او بوده است، ورثه پيش از اداى حجّ نمىتوانند در اموال ميّت تصرّف كنند و همچنين است هر واجب مالى نظير خمس و زكات و قرض، ولى اگر وصىّ ميّت يا قيّم او واجب مالى را از اصل مال بيرون كند، ورثه مىتوانند در اموال ميّت تصرّف كنند.
مسئله 1579- كسى كه فوت كرده و حجّ واجب بر ذِمّۀ اوست و مال او به مقدار هزينۀ حجّ نيست، بر ورثه واجب نيست كه حجّ او را ادا كنند، گرچه سزاوار است ميّت را برئ الذّمّه كنند.
مسئله 1580- بر ورثه واجب نيست از بلد، نايب بگيرند و از ميقات، كفايت مىكند، حتّى اگر عقيدۀ ميّت اجتهاداً يا تقليداً حجّ بلدى باشد، اگرچه سزاوار است از وطن نايب گرفته شود، ولى اجرت بيشتر از ميقات از وارث صغير برداشته نمىشود، ولى اگر ميّت وصيّت به حجّ بلدى نموده باشد، واجب است از بلد نايب گرفته شود و مازاد بر اجرت حجّ ميقاتى از ثلث برداشته مىشود.
مسئله 1581- كسى كه بميرد و حجّ واجب بر ذِمّۀ او باشد، بر ورثه واجب است در همان سال نايب بگيرند، گرچه بيشتر از مقدار معمول باشد و گرچه در بين ورثه، صغير نيز باشد.
مسئله 1582- اگر كسى حجّ واجب ميّت را تبرّعاً بهجا آورد، بر ورثه واجب نيست براى او نايب بگيرند و مقدار هزينۀ حجّ به ورثه مىرسد.
مسئله 1583- هرگاه ميّت وصيّت به حجّ بلدى كرده باشد، ولى وارث كسى را از ميقات اجير نمايد، گرچه گناه كرده است، ولى ميّت برئالذّمّه مىشود.
مسئله 1584- اگر ميّتى كه حجّ واجب بر ذِمّۀ اوست، نزد شخصى مالى داشته باشد و او بداند كه ورثه حجّ ميّت را بهجا نمىآورند، او بايد بهواسطۀ آن مال، حجّ ميّت را بهجا آورد و فرقى نيست بين آنكه نايب بگيرد يا خودش حجّ را بهجا آورد.
مسئله 1585- اگر ميّت براى حجّ واجب اجرت تعيين كرده باشد، نظير اينكه بگويد مغازهام را صرف حجّ واجب كنيد، ورثه بايد حجّ او را ادا كنند و در صورت كمبود هزينه از اصل مال بردارند و در صورت زياد بودن از حجّ متعارف، زيادى به ورثه مىرسد و اگر ورّاث بدانند در آن مال خمس و زكات هست، بايد اوّل خمس و زكات آن را بپردازند و بقيه را صرف حجّ كنند.
مسئله 1586- اگر ميّت شخص بخصوصى را براى بهجا آوردن حجّ تعيين كرده است، عمل به وصيّت لازم است، ولى اگر آن شخص قبول نكرد يا بيشتر از مقدار متعارف اجرت خواست، ورثه مىتوانند ديگرى را اجير كنند.
دفاع
مسئله 1587- اگر دشمن بر شهرهاى مسلمانان و مرزهاى آن هجوم آورد، دفاع از آن به هر وسيلهاى كه امكان داشته باشد، از بذل جان و مال، بر تمام مسلمانان واجب است و در صورت امكان، در اين امر اذن حاكم شرع لازم است و همچنين است در ساير مسائل دفاع كه بعداً ذكر مىشود.
مسئله 1588- اگر مسلمانان مطّلع شوند كه اجانب مىخواهند بر بلاد مسلمين استيلا پيدا كنند، چنانچه قدرت داشته باشند، واجب است از نفوذ آنها جلوگيرى كنند.
مسئله 1589- اگر بهواسطۀ توسعۀ نفوذ سياسى، اقتصادى و تجارى اجانب يا روابط سياسى با آنها، خوف آن باشد كه تسلّط بر بلاد مسلمين پيدا كنند، بر مسلمانان واجب است نقشۀ آنان را به هم بزنند.
مسئله 1590- اگر در روابط تجارى با اجانب خوف آن است كه به بازار مسلمين صدمۀ اقتصادى وارد شود و موجب اسارت تجارى و اقتصادى شود، قطع اینگونه روابط واجب است و اینگونه تجارت حرام مىباشد.
مسئله 1591- اگر بعضى از مسئولين ممالك اسلامى موجب بسط نفوذ سياسى يا اقتصادى يا نظامى اجانب شود كه مخالف مصالح اسلام و مسلمانان است، يا موجب بسط اشاعۀ فحشا و گناهان بزرگ يا ترك واجبات شود، خود به خود عزل مىشود و بر مسلمانان لازم است با او مخالفت كنند و از اسلام و مصالح مسلمين دفاع كنند.
مسئله 1592- اگر كسى به خود انسان، يا ناموس، يا خويشان و بستگان او يا به مسلمانى ديگر به قصد كشتن يا تجاوز هجوم آورد، بر او واجب است به هر نحو كه ممكن است دفاع كند، هرچند منجر به كشتن مهاجم شود، ولى بايد سعى كند تا وقتى كه راه خفيفتر يا فرار ميسّر است، دست به كار شديد و خشن نزند. و همچنين است اگر دزدى به قصد بردن مال انسان يا بستگان او هجوم آورد.
مسئله 1593- اگر انسان نتواند به تنهايى از جان و ناموس خود دفاع كند، واجب است از ديگران كمك بگيرد، هرچند از ظلمه باشند.
مسئله 1594- اگر با رعايت مراتب دفاع، به طرف خسارت مالى يا نقص عضو وارد شود يا كشته شود، انسان ضامن نيست.
مسئله 1595- اگر انسان بر دزد يا شخص مهاجم پيروز شد به نحوى كه ديگر نمىتواند كارى انجام دهد، حقّ ندارد بىجهت او را بزند يا مجروح كند يا بكشد، و تعزير او با حاكم شرع است.
مسئله 1596- اگر كسى ببيند مردى با همسر او زنا مىكند و دانست كه زن با رضايت خود تسليم او شده، مىتواند هر دو را بكشد و قصاصى بر او نيست، ولى اگر نمىداند كه زن، خود تسليم او شده يا نه، كشتن مرد جايز و كشتن زن جايز نيست.
مسئله 1597- اگر كسى به منظور اطّلاع بر ناموس و اسرار مردم به درون خانۀ آنان نگاه كند، واجب است او را منع كنند و اگر دست بر نداشت، به هر نحو شده جلوگيرى نمايند، ولو منجر به كور شدن يا كشته شدن او بشود.
مسئله 1598- اگر انسان احتمال بدهد يا بداند كه دفاع از اسلام و مسلمين يا از جان خود يا بستگان خود منجر به كشته شدن خودش خواهد شد، دفاع جايز بلكه گاهى واجب است.
مسئله 1599- اگر حيوان شخصى، به انسان حمله كند، او حق دارد از خود دفاع كند و اگر به حيوان خسارتى وارد شود، ضامن نيست.
مسئله 1600- اگر انسان خيال كرد كسى يا حيوانى، قصد هجوم به جان يا ناموس يا مال او را دارد و در مقام دفاع، خسارت مالى يا جانى به او وارد كرد، ولى بعد معلوم شد كه او چنين قصدى نداشته و انسان اشتباه كرده است، در اين صورت گناه ندارد، ولى ضامن خسارت است.
امر به معروف و نهى از منكر
امر به معروف و نهى از منكر از اهم واجبات است و در قرآن شريف و روايات اهلبيت«سلاماللهعلیهم» سفارش براى آن زياد شده است و در نهجالبلاغه از اميرالمؤمنين«سلاماللهعلیه» روايت شده است كه همۀ واجبات در مقابل امر به معروف و نهى از منكر، قطره در مقابل دريا است، و در قرآن و روايات فراوانى آمده است افرادى كه راجع به اين واجب بزرگ بىتفاوت هستند، در كيفر گناهكار در دنيا و آخرت شريك مىباشند، بنابراين بر هر مسلمانى لازم و واجب است كه در اين امر مهم حياتى به هر نحو كه بتواند كوتاهى نكند.
مسئله 1601- امر به معروف و نهى از منكر با شرايطى كه ذكر خواهد شد، واجب، و در مستحبّات و مكروهات مستحب است.
مسئله 1602- امر به معروف و نهى از منكر واجب كفايى مىباشد و در صورتى كه بعضى از مكلّفين به آن قيام كنند، از ديگران ساقط مىشود و اگر اقامۀ معروف و جلوگيرى از منكر موقوف بر اجتماع جمعى از مكلّفين باشد، واجب است اجتماع كنند.
مسئله 1603- اگر بعضى امر و نهى كنند و مؤثّر نشود و بعض ديگر احتمال بدهند كه امر يا نهى آنها مؤثّر است، واجب است امر و نهى كنند.
مسئله 1604- در امر به معروف و نهى از منكر، بيان مسئلۀ شرعيه كفايت مىكند و لازم نيست به صورت امر و نهى باشد.
مسئله 1605- در امر به معروف و نهى از منكر قصد قربت معتبر نيست، بلكه مقصود اقامۀ واجب و جلوگيرى از حرام است.
شرايط امر به معروف و نهى از منكر
مسئله 1606- در واجب بودن امر به معروف و نهى از منكر چند چيز شرط است:
اوّل: كسى كه مىخواهد امر و نهى كند، معروف را از منكر تشخيص بدهد و بر كسى كه معروف و منكر را نمىداند، واجب نيست؛ ولى هر مسلمانى بايد معروف و منكر در اسلام را بداند.
دوّم: احتمال بدهد امر و نهى او تأثير مىكند، پس اگر بداند اثر نمىكند، واجب نيست.
سوّم: بداند شخص معصيتكار بنا دارد كه معصيت خود را تكرار كند، پس اگر احتمال عقلايى بدهد كه تكرار نمىكند، واجب نيست.
چهارم: در امر و نهى مفسدهاى نباشد، پس اگر احتمال عقلايى بدهد كه اگر امر يا نهى كند براى خود يا ديگران ضرر قابل توجّهى دارد، واجب نيست.
مسئله 1607- اگر معروف يا منكر از امورى باشد كه شارع مقدّس به آن اهميّت زياد مىدهد، بايد ملاحظۀ اهميّت شود و مجرّد ضرر قابل توجّه، موجب سقوط آن نمىشود.
مسئله 1608- اگر بدعتى در اسلام واقع شود اظهار حقّ و انكار باطل واجب است، گرچه بدانند تأثير نمىكند.
مسئله 1609- اگر احتمال عقلايى داده شود كه سكوت موجب آن مىشود كه منكرى معروف شود يا معروفى منكر شود يا موجب تقويت ظالم يا موجب جرأت او و مانند آن شود، واجب است خصوصاً بر علماى اعلام اظهار حقّ و اعلام آن، گرچه بدانند تأثير ندارد.
مسئله 1610- اگر ورود كسى در دستگاه دولتى موجب شود كه از مفسدهها و منكراتى جلوگيرى شود، واجب است تصدّى آن امر، مگر آنكه مفسدۀ اهمّى در آن باشد.
مراتب امر به معروف و نهى از منكر
مسئله 1611- براى امر به معروف و نهى از منكر مراتبى است:
مرتبۀ اوّل: اهميّت دادن به واجبات و اجتناب از منكرات است، به طورى كه ديگران از رفتار او متنبّه شوند و واجبات را بهجا آورند و گناهان را ترك كنند، و اين مرتبه از بهترين مراتب است و تأثير آن هم زياد است، مخصوصاً پدر و مادر در خانه، و معلم در مدرسه، و بزرگان در اجتماع.
مرتبۀ دوّم: امر و نهى به زبان است كه واجب است اهل معصيت را نهى كنند و تارك واجب را به آوردن واجب امر كنند.
مرتبۀ سوّم: با شخص معصيتكار طورى عمل شود كه بفهمد براى ارتكاب او به معصيت، با او اين نحو عمل شده است، مثل اينكه از او رو برگرداند يا با چهرۀ عبوس با او ملاقات كند يا با او ترك مراوده كند.
مرتبۀ چهارم: توسّل به زور و جبر است، پس اگر اطمينان داشته باشد كه ترك منكر نمىكند يا واجب را بهجا نمىآورد مگر با اعمال زور و جبر، واجب است، لكن بايد تجاوز از قدر لازم نكند.
مرتبۀ پنجم: اگر توقّف داشته باشد جلوگيرى از معصيت بر جرح و كتك زدن و سخت گرفتن بر شخص معصيتكار و در مضيقه قرار دادن او، جايز است، لكن لازم است مراعات شود كه زيادهروى نشود و لازم است در اين امر و نظير آن، اجازه از مجتهد جامعالشّرایط گرفته شود.
مسئله 1612- اگر احتمال بدهد كه با موعظه و نصيحت، معصيتكار ترك معصيت مىكند، لازم است اكتفا به آن، و نبايد از آن تجاوز كند.
مسئله 1613- اگر مىداند كه نصيحت تأثير ندارد، واجب است امر و نهى الزامى كند، و اگر تأثير نمىكند مگر با تشديد در گفتار و تهديد بر مخالفت، تشديد و تهديد لازم است.
مسئله 1614- در امر به معروف و نهى از منكر، ارتكاب معصيت مثل فحش و دروغ و اهانت جايز نيست، مگر آنكه آن معروف يا منكر اهمّ از آن معصيت باشد، نظير ترك نماز و تجاوز به عرض يا ناموس كسى.
مسئله 1615- اگر جلوگيرى از معصيت توقّف داشته باشد بر اینکه دست معصيتكار را بگيرد يا او را از محلّ معصيت بيرون كند يا در وسيلهاى كه با آن معصيت مىكند تصرّف كند، جايز، بلكه واجب است.
مسئله 1616- جايز نيست اموال معصيتكار را تلف كند، مگر آنكه لازمۀ جلوگيرى از معصيت باشد، نظير شكستن شيشۀ شراب و از بين بردن نوار مبتذل و مانند اينها، و در اين صورت ضامن نيست.
مسئله 1617- اگر جلوگيرى از معصيت توقّف داشته باشد بر حبس نمودن معصيتكار در محلّى، يا منع نمودن از آنكه به محلّى وارد شود و مانند اينها، جايز بلكه واجب است.
معاملات (كسب و كار)
مسئله 1618- كار (زراعت، صنعت، تجارت و مانند آن) براى تأمين احتياجات جامعۀ اسلامى واجب كفايى است، و هر كسى در فراخور حالش بايد احتياجات جامعۀ اسلامى را تأمين كند.
مسئله 1619- كسب و كار براى تأمين مخارج خود و همسر و فرزند و پدر و مادر واجب عينى است و هر كسى بايد بهواسطۀ كار در فراخور حالش، اینگونه احتياجات را تأمين نمايد.
مسئله 1620- بر هر كسى واجب است احكام معاملات را به مقدارى كه مورد احتياج اوست ياد بگيرد، و اگر پيش از ياد گرفتن احكام آن، كسب و كار كند، به هلاكت مىافتد چنانکه از امام صادق«سلاماللهعلیه» به اين مضمون روايت شده است.
مسئله 1621- اگر انسان نداند معاملهاى كه كرده صحيح است يا باطل، نمىتواند در مالى كه گرفته تصرّف نمايد؛ ولى چنانچه در موقع معامله، احكام آن را مىدانسته و بعد از معامله شك كند، تصرّف او اشكال ندارد و معامله صحيح است.
مستحبّات معاملات
مسئله 1622- در كسب و كار ده مورد مستحب است:
1. براى تقرّب به خدا باشد، زيرا كار و كوشش در اسلام از بهترين عبادات است.
2. داعى و محرّك او در كار، رفاه جامعه خصوصاً عيالات خود و فقرا باشد.
3. به اندازۀ متعارف سود كند و گرانفروشى نكند.
- 4. وقتى به اندازۀ مخارج روزانهاش منفعت برد، جنس را به همان قيمتى كه خريده است بفروشد.
- 5. با اخلاق اسلامى و خوشرويى با مشترى برخورد كند و در قيمت جنس سختگيرى نكند.
- 6. بيش از متعارف بازار، در بازار نماند.
- 7. در وقت نماز، كسب و كار را تعطيل كند.
8. در قيمت جنس بين مشتريهاى مسلمان فرق نگذارد، مگر اينكه مشترى اهل صلاح يا اهل علم يا مستضعف و مانند اينها باشد كه مراعات آنها افضل اعمال است.
9. چيزى را كه مىفروشد، زيادتر بدهد و آنچه را كه مىخرد كمتر بگيرد.
- 10. كسى كه با او معامله كرده، اگر پشيمان شود و از او تقاضا كند كه معامله را به هم بزند، براى به هم زدن معامله حاضر شود.
معاملات مكروه
مسئله 1623- معاملات مكروه ده قسم است:
اوّل: ملك فروشى، مگر آنكه با پول آن ملك ديگرى بخرد.
دوّم: قصّابى.
سوّم: كفن فروشى، اگر شغل و حرفۀ او باشد.
چهارم: معامله با مردمان پست.
پنجم: معامله بين اذان صبح و اوّل آفتاب.
ششم: كار خود را خريد و فروش گندم و جو و مانند اينها قرار دهد.
هفتم: براى خريدن جنسى كه ديگرى مىخواهد بخرد، داخل معاملۀ او شود.
هشتم: معامله با كسانى كه اموالشان مشكوك است.
نهم: معامله در وقت نمازهاى يوميّه مخصوصاً نماز جمعه، اگر بىاعتنايى به نماز نباشد و الّا حرام است.
دهم: قسم خوردن در معامله اگر راست باشد و الّا حرام است.
معاملات حرام و باطل
مسئله 1624- در سه مورد معامله باطل است:
اوّل: خريد و فروش مال غصبى، مگر آنكه صاحبش معامله را اجازه دهد.
دوّم: معاملۀ چيزى كه منافع معمولى آن حرام باشد، مثل آلات قمار و موسيقى.
سوّم: معاملهاى كه در آن ربا باشد.
مسئله 1625- غش در معامله حرام است، يعنى فروختن جنسى كه با چيز ديگر مخلوط است، در صورتى كه آن چيز معلوم نباشد و فروشنده هم به خريدار نگويد، مثل فروختن روغنى كه آن را با پيه مخلوط كرده است و اين عمل را غش مىگويند.
از پيغمبر اكرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلم» منقول است كه فرمود: از ما نيست كسى كه در معامله با مسلمانان غش كند يا به آنان ضرر بزند يا تقلّب و حيله نمايد و هر كه با برادر مسلمان خود غش كند، خدا بركت روزى او را مىبرد و راه معاش او را مىبندد و او را به خودش واگذار مىكند.
مسئله 1626- خريد و فروش عين نجس مثل بول و غائط و مسكرات و خون و مانند آنها اگر منفعت عقلايى داشته باشد، جايز است.
مسئله 1627- خريد و فروش چيزهايى كه در ميان مردم مال محسوب نمىشود، نظير مار و عقرب و حشرات اگر داعى عقلايى روى آن باشد، جايز است.
مسئله 1628- فروختن چيز پاكى كه نجس شده و آب كشيدن آن ممكن است، اشكال ندارد، ولى اگر مشترى بخواهد آن چيز را بخورد، بايد فروشنده نجس بودن آن را به او بگويد.
مسئله 1629- اگر چيز پاكى مانند روغن و نفت كه آب كشيدن آن ممكن نيست نجس شود، اگر براى كارى بخواهند كه شرط آن پاك بودن است، مثلاً روغن نجس را براى خوردن به خريدار بدهند، معامله باطل و عمل حرام است، و اگر براى كارى بخواهند كه شرط آن پاك بودن نيست، مثلاً بخواهند نفت نجس را بسوزانند، فروش آن اشكال ندارد.
مسئله 1630- خريد و فروش موادّ غذايى و دارويى و امثال آن که از ممالك غير اسلامى مىآورند، اشكال ندارد.
مسئله 1631- خريد و فروش گوشت و پيه و چرمى كه از ممالك غير اسلامى مىآورند صحيح است و استعمال آن در غير خوردن مانعى ندارد.
مسئله 1632- اگر خريدار قصدش اين باشد كه پول جنس را ندهد، معامله صحيح نيست.
مسئله 1633- اگر خريدار بخواهد پول جنس را بعداً از حرام بدهد و از اوّل هم قصدش اين باشد، معامله جايز نيست، و اگر از اوّل قصدش اين نباشد، معامله صحيح است، ولى بايد مقدارى را كه بدهكار است از مال حلال بدهد.
مسئله 1634- اگر چيزى را كه مىشود استفادۀ حلال از آن ببرند، به اين قصد بفروشند كه آن را در حرام مصرف كنند، مثلاً انگور را با اين قصد بفروشند كه از آن شراب تهيه نمايند، معاملۀ آن حرام و باطل است.
مسئله 1635- راديو و تلويزيون و ويدئو و مانند اينها كه داراى منافع حلال و حرام است، خريد و فروش آنها و انتفاع بردن از منافع حلال آنها جايز است، ولى اگر موجب فساد اخلاقى يا متزلزل شدن عقايد باشد، خريد و فروش آنها حرام است، چنانکه خريد و فروش آنها براى انتفاع بردن از آنها به نحو حرام جايز نيست.
مسئله 1636- ساخت، خريد، فروش، نگهدارى، ديدن و شنيدن فيلمها و داستانهايى كه از تلويزيون و راديو و نظاير آن (مثل ويدئو، ماهواره و نرم افزارهاى رايانهاى) پخش مىشود، اگر محرّك باشد، حرام است، بلكه اگر محرّك هم نباشد، ولى موجب فساد اخلاق يا تزلزل عقايد شود نيز حرام است.
مسئله 1637- خريد و فروش و استعمال آلات موسيقى نظير نى و تار و دايره و تنبك و ويلن و مانند اينها حرام است، و همچنين رقصيدن و غنا (آوازى كه طربانگيز و تحريكآميز باشد) و ديدن و شنيدن آنها حرام است.
مسئله 1638- ساختن مجسّمۀ انسان و حيوانات جايز نيست، ولى نگهداری و خريد و فروش آن مانعى ندارد.
مسئله 1639- خريدن چيزى كه از قمار يا دزدى يا از معاملۀ باطل تهيه شده، باطل و تصرّف در آن مال حرام است و اگر كسى آن را بخرد، بايد به صاحب اصليش برگرداند و اگر صاحبش را نمىشناسد، بايد به حاكم شرع بدهد.
مسئله 1640- معاملات هرمى كه هر روزى به شكلى عرضه مىشود، حرام است و درآمدهاى حاصل از آن مشروع نمىباشد.
احكام ربا
مسئله 1641- رباخوارى حرام است و آن بر دو قسمت است:
اوّل: رباى در قرض كه در بحث قرض به خواست خدا خواهد آمد.
دوّم: رباى در معامله است كه اگر مقدارى از جنسى را كه با وزن يا پيمانه مىفروشند به زيادتر از همان جنس بفروشد، مثلاً يك من گندم را به يك من و نيم گندم بفروشد، ربا و حرام است، بلكه اگر يكى از دو جنس سالم و ديگرى معيوب يا جنس يكى خوب و جنس ديگرى بد باشد يا با يكديگر تفاوت قيمت داشته باشند، چنانچه بيشتر از مقدارى كه مىدهد بگيرد، باز هم ربا و حرام است، پس اگر مس درست را بدهد و بيشتر از آن مس شكسته بگيرد يا برنج درجه يك را بدهد و بيشتر از آن برنج درجه دو و سه بگيرد، يا طلاى ساخته را بدهد و بيشتر از آن طلاى نساخته بگيرد، ربا و حرام مىباشد.
مسئله 1642- رباخوارى در اسلام از گناهان بسيار بزرگ محسوب شده است و در قرآن شريف رباخوردن را جنگ با خدا دانسته است.
مسئله 1643- اگر چيزى را كه اضافه مىگيرد غير از جنسى باشد كه مىفروشد، مثلاً يك من گندم به يك من گندم و ده تومان پول بفروشد، باز هم ربا و حرام است، بلكه اگر چيزى زيادتر نگيرد ولى شرط كند كه خريدار عملى براى او انجام دهد، ربا و حرام است.
مسئله 1644- اگر كسى كه مقدار كمتر را مىدهد، براى اينكه از بيع مثل به مثل فرار كند چيزى علاوه كند، مثلاً يك من گندم خوب و يك دستمال را به يك من و نيم گندم بفروشد، اشكال ندارد، و همچنين است اگر از هر دوطرف چيزى زياد كنند، مثلاً يك من گندم و يك دستمال را به يك من و نيم گندم و يك كتاب بفروشد.
مسئله 1645- اگر چيزى را كه مثل پارچه با متر و ذرع مىفروشند يا چيزى را كه مثل گردو و تخممرغ با شماره معامله مىكنند بفروشد و زيادتر بگيرد، مثلاً ده تا تخم مرغ بدهد و يازده تا بگيرد اشكال ندارد.
مسئله 1646- جنسى را كه در بعضى از شهرها با وزن يا پيمانه مىفروشند و در بعضى از شهرها با شماره معامله مىكنند، اگر در شهرى كه آن را با وزن يا پيمانه مىفروشند زيادتر بگيرد، ربا و حرام است، ولى در شهر ديگر ربا نيست.
مسئله 1647- اگر چيزى را كه مىفروشد و عوضى را كه مىگيرد از يك جنس نباشد، زيادى گرفتن اشكال ندارد، پس اگر يك من برنج بفروشد و دو من گندم بگيرد معامله صحيح است.
مسئله 1648- اگر جنسى را كه مىفروشد و عوضى را كه مىگيرد از يك چيز عمل آمده باشد، مىتواند در معامله، زيادى بگيرد و ربا نيست، پس اگر يك من روغن بفروشد و در عوض آن يك من و نيم پنير بگيرد، حلال است.
مسئله 1649- جو و گندم در ربا يك جنس حساب مىشود؛ پس اگر يك من گندم بدهد و يك من و پنج سير جو بگيرد ربا و حرام است، و نيز اگر مثلاً ده من جو بخرد كه سر خرمن ده من گندم بدهد چون جو را نقد گرفته و بعد از مدّتى گندم را مىدهد، مثل آن است كه زيادى گرفته و حرام مىباشد.
مسئله 1650- هیچکس نمىتواند از ديگرى ربا بگيرد، خويش باشد يا بيگانه، ولى ربا گرفتن مسلمان از كافر مانعى ندارد.
شرايط فروشنده و خريدار
مسئله 1651- فروشنده و خريدار بايد داراى پنج چيز شرط باشند:
اوّل: رشيد باشند؛ يعنى سفيه نباشند. (سفيه كسى است كه تشخيص نفع و ضرر در معاملات را نمىدهد.)
دوّم: حاكم شرع آنان را از تصرّف در اموالشان جلوگيرى نكرده باشد.
سوم: قصد خريد و فروش داشته باشند؛ پس اگر مثلاً به شوخى بگويد مال خود را فروختم، معامله باطل است.
چهارم: راضى به معامله باشند؛ پس اگر كسى آنها را مجبور كرده باشد يا از جهت ديگرى رضايت نداشته باشند، معامله باطل است.
پنجم: جنس و عوضى را كه مىدهند مالك باشند يا مثل پدر و جدّ صغير يا وكيل اختيار مال در دست آنان باشد، و احكام اينها در مسائل آينده مىآيد.
مسئله 1652- معامله با بچّۀ غير رشيد باطل است؛ گرچه پدر يا جدّ آن بچّه به او اجازه داده باشند كه معامله كند، ولى اگر بدانيم چيزى را كه مىگيرد يا مىدهد مورد رضايت ولىّ اوست، تصرّف در آن چيز مانعى ندارد.
مسئله 1653- در جايى كه معامله با بچّه صحيح نيست، اگر از او چيزى بخرند يا به او چيزى بفروشند، بايد از ولىّ او رضايت بخواهند و اگر ولىّ او را نمىشناسند، بايد چيزى را كه از بچّه گرفتهاند به اذن حاكم شرع از طرف صاحب آن صدقه بدهند.
مسئله 1654- اگر خريدار يا فروشنده را به معامله مجبور كنند، چنانچه بعد از معامله راضى شود و بگويد راضى هستم، معامله صحيح است.
مسئله 1655- پدر و جدّ پدرى طفل در صورتى مىتوانند مال طفل را بفروشند كه براى او مفسده نداشته باشد، بلكه بهتر آن است كه تا مصلحت نباشد نفروشند، امّا وصىّ پدر و وصىّ جدّ پدرى و حاكم شرع فقط در صورتى مىتوانند مال طفل را بفروشند كه مصلحت طفل در آن باشد.
مسئله 1656- اگر كسى مالى را غصب كند و بفروشد و بعد از فروش صاحب مال معامله را براى خودش اجازه دهد، معامله صحيح است و منفعت جنس مال مشترى و منفعت عوض مال بايع است.
مسئله 1657- اگر كسى مالى را غصب كند و بفروشد، به قصد اینکه پول آن براى خودش باشد، معاملۀ آن باطل است، اگرچه صاحب مال آن معامله را اجازه دهد.
شرايط جنس و عوض آن
مسئله 1658- جنسى را كه مىفروشند و چيزى را كه عوض آن مىگيرند، چهار شرط دارد:
اوّل: مشاهد باشد و لازم نيست مقدار آن با وزن يا پيمانه يا شماره و مانند اينها معلوم باشد.
دوّم: بتوانند آن را تحويل دهند؛ بنابراين فروختن اسبى كه فرار كرده صحيح نيست.
سوّم: خصوصياتى را كه در جنس و عوض هست و بهواسطۀ آنها ميل مردم به معامله فرق مىكند، معيّن نمايند.
چهارم: كسى در جنس يا در عوض آن حقّى نداشته باشد؛ پس مالى را كه انسان پيش كسى گرو گذاشته، بدون اجازۀ او نمىتواند بفروشد.
مسئله 1659- اگر يكى از شرطهايى كه گفته شد در معامله نباشد، معامله باطل است؛ ولى اگر خريدار و فروشنده راضى باشند كه در مال يكديگر تصرّف كنند، تصرّف آنها اشكال ندارد.
مسئله 1660- هرگاه بين كسانى كه مال را براى آنان وقف كردهاند به طورى اختلاف پيدا شود كه اگر مال وقف را نفروشند خوف آن برود كه مال يا جانى تلف شود، مىتوانند آن مال را بفروشند و به مصرفى كه به مقصود وقفكننده نزديكتر است برسانند.
مسئله 1661- خريد و فروش ملكى كه آن را به ديگرى اجاره دادهاند اشكال ندارد، ولى استفادۀ آن ملك در مدّت اجاره مال مستأجر است و اگر خريدار نداند كه آن ملك را اجاره دادهاند يا به گمان اينكه مدّت اجاره كم است ملك را خريده باشد، پس از اطّلاع مىتواند معامله را به هم بزند.
صيغۀ خريد و فروش
مسئله 1662- در خريد و فروش لازم نيست صيغۀ عربى بخوانند، مثلاً اگر فروشنده به فارسى بگويد اين مال را در عوض اين پول فروختم و مشترى بگويد قبول كردم، معامله صحيح است، ولى خريدار و فروشنده بايد قصد انشا داشته باشند، يعنى به گفتن اين دو جمله مقصودشان خريد و فروش باشد.
مسئله 1663- اگر در موقع معامله صيغه نخوانند، ولى فروشنده در مقابل مالى كه از خريدار مىگيرد مال خود را ملك او كند و او بگيرد، معامله صحيح است و هر دو مالك مىشوند.
خريد و فروش ميوه بر درخت
مسئله 1664- خريد و فروش خرما و گندم و غوره و ميوهاى كه معمولًا از آفت گذشته است، پيش از چيدن صحيح است.
مسئله 1665- اگر بخواهند ميوهاى را كه بر درخت است پيش از آنكه گُل آن بريزد بفروشند، بايد چيزى از حاصل زمين كه به تنهايى قابل فروختن است مانند سبزيها را با آن بفروشند يا ميوۀ بيش از يكسال را بفروشند.
مسئله 1666- فروختن خيار و بادمجان و سبزيها و مانند اينها كه سالى چند مرتبه چيده مىشود، در صورتى كه ظاهر و نمايان شده باشد و معيّن كنند كه مشترى در سال چند دفعه آن را بچيند، اشكال ندارد.
مسئله 1667- خريد و فروش خوشۀ گندم و جو، به گندم و جو، و خرماى نرسيده به خرماى رسيده، جايز نيست.
خريد و فروش طلا و نقره
مسئله 1668- اگر طلا يا نقره را به طلا يا نقره بفروشند، بايد فروشنده و خريدار پيش از آنكه از يكديگر جدا شوند جنس و عوض آن را به يكديگر تحويل دهند و اگر هيچ مقدار از چيزى را كه قرار گذاشتهاند تحويل ندهند، معامله باطل است.
مسئله 1669- اگر فروشنده يا خريدار تمام طلا يا نقرهاى را كه قرار گذاشته تحويل دهد و ديگرى مقدارى از آن را تحويل دهد و از يكديگر جدا شوند، گرچه معامله نسبت به آن مقدار صحيح است، ولى كسى كه تمام مال به دست او نرسيده، مىتواند معامله را به هم بزند.
نقد و نسيه
مسئله 1670- اگر جنسى را نقد بفروشد، خريدار و فروشنده بعد از معامله مىتوانند جنس و پول را از يكديگر مطالبه نموده و تحويل بگيرند و تحويل دادن خانه و زمين و مانند اينها به اين است كه آن را در اختيار بگذارند كه بتواند در آن تصرّف كند و تحويل دادن فرش و لباس و مانند اينها به اين است كه آن را طورى در اختيار خريدار بگذارند كه اگر بخواهد آن را به جاى ديگر ببرد مانعى نباشد.
مسئله 1671- در معامله نسيه بايد مدّت معلوم باشد ولو عرفاً، پس اگر جنسى را بفروشد كه سر خرمن پول آن را بگيرد چون مدّت عرفاً معيّن شده است معامله صحيح است و اگر مدّت معلوم نباشد در صورتى كه فروشنده راضى باشد كه خريدار در جنس تصرّف كند تصرّف او مانعى ندارد و فروشنده هر وقت كه بخواهد مىتواند مطالبه پول كند.
مسئله 1672- اگر جنسى را نسيه بفروشد، پيش از تمام شدن مدّتى كه قرار گذاشتهاند نمىتواند عوض آن را از خريدار مطالبه نمايد، ولى اگر خريدار بميرد و از خودش مال داشته باشد، فروشنده مىتواند پيش از تمام شدن مدّت، طلبى را كه دارد از ورثۀ او مطالبه نمايد.
مسئله 1673- اگر جنسى را نسيه بفروشد، بعد از تمام شدن مدّتى كه قرار گذاشتهاند، مىتواند عوض آن را از خريدار مطالبه نمايد، ولى اگر خريدار نتواند بپردازد، بايد او را مهلت دهد.
مسئله 1674- اگر به كسى كه قيمت جنس را نمىداند مقدارى نسيه بدهد و قيمت آن را به او نگويد، معامله صحيح است و نيز اگر به كسى كه قيمت نقدى جنس را مىداند نسيه بدهد و گرانتر حساب كند، مثلاً بگويد جنسى را كه به تو نسيه مىدهم تومانى يك ريال از قيمتى كه نقد مىفروشم گرانتر حساب مىكنم و او قبول كند، اشكال ندارد.
مسئله 1675- اگر انسان جنسى را به كسى بدهد و قيمت آن را معيّن كند و بگويد اين جنس را به اين قيمت بفروش و هرچه زيادتر فروختى مال خودت باشد، معامله صحيح است و هرچه زيادتر از آن قيمت بفروشد، مال خود اوست.
مسئله 1676- كسى كه جنسى را نسيه فروخته و براى گرفتن پول آن مدّتى قرار داده، اگر مثلاً بعد از گذشتن نصف مدّت، مقدارى از طلب خود را كم كند و بقيه را نقد بگيرد، اشكال ندارد.
احكام معاملۀ سَلَف
مسئله 1677- معاملۀ سَلَف آن است كه مشترى پول را بدهد كه بعد از مدّتى جنس را تحويل بگيرد و اگر بگويد اين پول را مىدهم كه مثلاً بعد از شش ماه فلان جنس را بگيرم و فروشنده بگويد قبول كردم، معامله صحيح است.
مسئله 1678- اگر پولى را كه از جنس طلا و نقره نيست سلف بفروشد و عوض آن را پول بگيرد، معامله صحيح است.
مسئله 1679- معاملۀ سلف چند شرط دارد:
اوّل: خصوصيّاتى را كه قيمت جنس بهواسطۀ آنها فرق مىكند معيّن نمايند، ولى دقّت زياد هم لازم نيست؛ همين قدر كه مردم بگويند خصوصيّات آن معلوم شده، كافى است.
دوّم: پيش از آنكه خريدار و فروشنده از هم جدا شوند، خريدار تمام قيمت را به فروشنده بدهد و چنانچه مقدارى از قيمت آن را بدهد، گرچه معامله به آن مقدار صحيح است، ولى فروشنده مىتواند معاملۀ همان مقدار را هم به هم بزند.
سوّم: مدّت را معيّن كنند ولو عرفاً؛ مثلاً اگر بگويد تا اوّل خرمن جنس را تحويل مىدهم، چون مدّت عرفاً معلوم است، معامله صحيح است.
چهارم: وقتى را براى تحويل جنس معيّن كنند كه در آن وقت به قدرى از آن جنس وجود داشته باشد كه اطمينان داشته باشند كه ناياب نخواهد بود.
پنجم: وزن يا پيمانۀ آن را معيّن كنند و جنسى را هم كه معمولًا با ديدن معامله مىكنند اگر سلف بفروشند، اشكال ندارد، ولى بايد مثل بعضى از اقسام گردو و تخم مرغ تفاوت افراد آن به قدرى كم باشد كه مردم به آن اهميّت ندهند.
مسئله 1680- انسان نمىتواند جنسى را كه سلف خريده پيش از تمام شدن مدّت بفروشد، و بعد از تمام شدن مدّت، گرچه آن را تحويل نگرفته باشد، فروختن آن اشكال ندارد.
مسئله 1681- در معاملۀ سلف اگر فروشنده جنسى را كه قرارداد كرده، بدهد، مشترى بايد قبول كند، ولى اگر بهتر از آن يا پستتر از آن را بدهد، مشترى مىتواند قبول نكند.
مسئله 1682- اگر فروشنده به جاى جنسى كه قرارداد كرده جنس ديگرى بدهد، در صورتى كه مشترى راضى شود اشكال ندارد.
مسئله 1683- اگر جنسى را كه سلف فروخته در موقعى كه بايد آن را تحويل دهد ناياب شود و نتواند آن را تهيّه كند، مشترى مىتواند صبر كند تا تهيّه نمايد يا معامله را به هم بزند و چيزى را كه داده پس بگيرد.
مسئله 1684- اگر جنسى را كه ندارد، بفروشد و قرار بگذارد كه بعد از مدّتى تحويل دهد و خريدار هم پول نداشته باشد و قرار بگذارد بعد از مدّتى پول آن را بدهد، معامله باطل است.
مواردى كه انسان مىتواند معامله را به هم بزند
مسئله 1685- حقّ به هم زدن معامله را «خيار» يعنى اختيار، مىگويند و خريدار و فروشنده در يازده صورت مىتوانند معامله را به هم بزنند:
اوّل: از مجلس معامله متفرّق نشده باشند (خيار مجلس).
دوّم: مغبون شده باشند (خيار غبن).
سوّم: در معامله قرارداد كنند كه تا مدّت معيّنى هر دو يا يكى از آنان بتوانند معامله را به هم بزنند (خيار شرط).
چهارم: فروشنده يا خريدار، مال خود را بهتر از آنچه هست نشان دهد و طورى وانمود كند كه قيمت مال در نظر مردم زياد شود (خيار تدليس).
پنجم: فروشنده يا خريدار شرط كند كه كارى انجام دهد يا شرط كند مالى را كه مىدهد طور مخصوصى باشد و به آن شرط عمل نكند كه در اين صورت ديگرى مىتواند معامله را به هم بزند (خيار تخلّف شرط).
ششم: در جنس يا عوض آن عيبى باشد (خيار عيب).
هفتم: معلوم شود مقدارى از جنسى را كه فروختهاند مال ديگرى است كه اگر صاحب آن به معامله راضى نشود خريدار مىتواند معامله را به هم بزند يا پول آن مقدار را از فروشنده بگيرد و نيز اگر معلوم شود مقدارى از چيزى را كه خريدار عوض قرار داده مال ديگرى است و صاحب
آن راضى نشود، فروشنده مىتواند معامله را به هم بزند يا عوض آن مقدار را از خريدار بگيرد (خيار شركت).
هشتم: فروشنده خصوصيّات جنس معيّنى را كه مشترى نديده به او بگويد و بعد معلوم شود طورى كه گفته نبوده است كه در اين صورت مشترى مىتواند معامله را به هم بزند.
همچنين اگر مشترى خصوصيّات عوض معيّنى را كه مىدهد بگويد، بعد معلوم شود طورى كه گفته نبوده است، فروشنده مىتواند معامله را به هم بزند (خيار رؤيت).
نهم: چنانچه مشترى پول جنسى را كه نقد خريده تا سه روز ندهد، فروشنده مىتواند معامله را به هم بزند و همچنين اگر فروشنده جنس را تا سه روز تحويل ندهد، مشترى مىتواند معامله را به هم بزند؛ ولى اگر جنسى را كه خريده مثل بعضى از ميوهها باشد كه اگر يك روز بماند ضايع مىشود، چنانچه مشترى تا شب پول آن را ندهد، فروشنده مىتواند معامله را به هم بزند و همچنين است در هر معاملهاى كه با ندادن پول تا شب، ضرر كلّى به فروشنده بخورد، فروشنده مىتواند معامله را به هم بزند (خيار تأخير).
دهم: حيوانى را خريده باشد كه خريدار تا سه روز مىتواند معامله را به هم بزند (خيار حيوان).
يازدهم: فروشنده يا خريدار نتوانند جنس يا پول را تحويل دهند (خيار تعذّر تسليم).
مسئله 1686- اگر خريدار قيمت جنس را نداند يا در موقع معامله غفلت كند و جنس را گرانتر از قيمت معمولى آن بخرد، چنانچه به قدرى گران خريده كه مردم او را مغبون مىدانند و به كمى و زيادى آن اهميّت مىدهند، مىتواند معامله را به هم بزند و نيز اگر فروشنده قيمت جنس را نداند يا موقع معامله غفلت كند و جنس را ارزانتر از قيمت آن بفروشد در صورتى كه مردم به مقدارى كه ارزان فروخته اهميّت بدهند و او را مغبون بدانند، مىتواند معامله را به هم بزند.
مسئله 1687- در معامله بيع شرط كه مثلاً خانه هزار تومانى را به دويست تومان مىفروشند و قرار مىگذارند كه اگر فروشنده سر مدّت پول را بدهد بتواند معامله را به هم بزند در صورتى كه خريدار و فروشنده قصد خريد و فروش داشته باشند، معامله صحيح است.
مسئله 1688- در معاملۀ بيع شرط گرچه فروشنده اطمينان داشته باشد كه هر گاه سر مدّت پول را ندهد خريدار ملك را به او مىدهد، معامله صحيح است، ولى اگر سر مدّت پول را ندهد، حقّ ندارد ملك را از خريدار مطالبه كند.
مسئله 1689- در معاملۀ بيع شرط، خيار، منتقل به ورثه مىشود؛ بنابراين اگر خريدار بميرد، فروشنده مىتواند ملك را از ورثۀ او مطالبه نمايد.
مسئله 1690- اگر چاى اعلا را با چاى پست مخلوط كند و به اسم چاى اعلا بفروشد، مشترى مىتواند معامله را به هم بزند.
مسئله 1691- اگر خريدار بفهمد مالى را كه خريده عيبى دارد، خواه آن عيب پيش از معامله در مال بوده و خواه بعد از معامله و پيش از تحويل گرفتن مال عيبى در آن پيدا شده باشد، مىتواند معامله را به هم بزند يا تفاوت قيمت سالم و معيوب آن را بگيرد، و همين حكم در صورتى كه عيبى در عوض باشد، جارى است.
مسئله 1692- اگر بعد از معامله، عيب مال را بفهمد و فوراً معامله را به هم نزند، ديگر حقّ به هم زدن معامله را ندارد؛ ولى مقدارى تأخير براى فكر كردن يا مشورت كردن و مانند آن مانعى ندارد.
مسئله 1693- هرگاه بعد از خريدن جنس، عيب آن را بفهمد، گرچه فروشنده حاضر نباشد، مىتواند معامله را به هم بزند.
مسئله 1694- در چهار صورت اگر خريدار بفهمد مال عيبى دارد، نمىتواند معامله را به هم بزند يا تفاوت قيمت بگيرد:
اوّل: موقع خريدن عيب مال را بداند.
دوّم: به عيب مال راضى شود.
سوّم: در وقت معامله بگويد اگر مال عيبى داشته باشد پس نمىدهم و تفاوت قيمت هم نمىگيرم.
چهارم: فروشنده در وقت معامله بگويد اين مال را با هر عيبى كه دارد مىفروشم، ولى اگر عيبى را معيّن كند و بگويد مال را با اين عيب مىفروشم و معلوم شود عيب ديگرى هم دارد، خريدار مىتواند براى عيبى كه فروشنده معيّن نكرده مال را پس دهد يا تفاوت بگيرد.
مسئله 1695- در سه صورت اگر خريدار بفهمد مال عيبى دارد، نمىتواند معامله را به هم بزند، ولى مىتواند تفاوت قيمت بگيرد:
اوّل: بعد از معامله تغييرى در مال بدهد به طورى كه مردم بگويند آنچه كه خريدارى و تحويل داده شده باقى نمانده است.
دوّم: بعد از معامله بفهمد مال عيب دارد و فقط حقّ برگرداندن آن را ساقط كرده باشد.
سوّم: بعد از تحويل گرفتن مال عيب ديگرى در آن پيدا شود؛ ولى اگر حيوان معيوبى را بخرد و پيش از گذشتن سه روز عيب ديگرى پيدا كند، گرچه آن را تحويل گرفته باشد، باز هم مىتواند آن را پس دهد، اگر عيب از طرف مشترى نباشد، و نيز اگر فقط خريدار تا مدّتى حقّ به هم زدن معامله را داشته باشد و در آن مدّت مال عيب ديگرى پيدا كند، گرچه آن را تحويل گرفته باشد و عيب از طرف مشترى نباشد، مىتواند معامله را به هم بزند، ولى اگر عيب دوّم در هر دو صورت از طرف مشترى باشد، فقط مىتواند به خاطر عيب اوّل تفاوت قيمت بگيرد.
مسئله 1696- اگر انسان مالى داشته باشد كه خودش آن را نديده و ديگرى خصوصيّات آن را براى او گفته باشد، چنانچه او همان خصوصيّات را به مشترى بگويد و آن را بفروشد و بعد از فروش بفهمد كه بهتر از آن بوده، مىتواند معامله را به هم بزند.
مسئله 1697- هرگاه فروشنده قيمت خريد جنس را به مشترى بگويد و بر اساس آن معامله كند، بايد تمام چيزهايى را كه بهواسطۀ آنها قيمت كم و زياد مىشود بيان كند، مثلاً بگويد كه آن را نقد به اين قيمت خريده است و اگر مشترى بعداً بفهمد نسيه خريده است، مىتواند معامله را به هم بزند.
مسئله 1698- اگر قصّاب گوشت نر بفروشد و به جاى آن گوشت ماده بدهد، معصيت كرده است، پس اگر آن گوشت را معيّن كرده و گفته اين گوشت نر را مىفروشم، مشترى مىتواند معامله را به هم بزند و اگر آن گوشت را معيّن نكرده، در صورتى كه مشترى به گوشتى كه گرفته راضى نشود، قصّاب بايد گوشت نر به او بدهد.
مسئله 1699- اگر مشترى به پارچه فروش بگويد پارچهاى مىخواهم كه رنگ آن نرود و بزّاز پارچهاى به او بفروشد كه رنگ آن برود، مشترى مىتواند معامله را به هم بزند.
كسانى كه نمىتوانند در مال خود تصرّف كنند
مسئله 1700- بچّهاى كه رشيد نشده شرعاً نمىتواند در مال خود تصرّف كند؛ امّا بچّهاى كه رشيد باشد، مىتواند در مال خود تصرّف كند، گرچه بالغ نشده باشد، ولى تا بالغ نشود، مكلّف نيست، يعنى عبادات بر او واجب نيست. و نشانۀ بالغ شدن يكى از سه چيز است:
اوّل: روييدن موى درشت پشت عورت.
دوّم: بيرون آمدن منى.
سوّم: تمامشدن پانزدهسال قمرى در مرد و تمام شدن نه سال قمرى در زن.
مسئله 1701- ديوانه و سفيه يعنى كسى كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف مىكند، ولو حاكم شرع او را از تصرّف در اموالش جلوگيرى نكرده باشد، نمىتوانند در مال خود تصرّف نمايند، و محجور نيز نمىتواند در مال خود تصرّف كند، و محجور كسى است كه حاكم شرع او را بهواسطۀ ورشكستگى، از تصرّف در اموالش جلوگيرى كرده است.
قمار
قمار يكى از گناهان بزرگ در اسلام است و قرآن شريف شرابخوارى و قمار بازى و بت پرستى را كنار يكديگر قرار داده است:
«انَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَالْانْصابُ و الْازْلامُ رِجْسٌ مِن عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ»
«شراب و قمار و بتها و تيرهاى قرعه، پليد و از عمل شيطانند پس از آنان دورى كنيد».
و از نظر قرآن چه بسا قتلها و هتك آبرو و عِرضها و غارت اموال، در پرتو شراب خوارى و قماربازى است:
«انَّما يُريدُ الشَّيطانُ انْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِى الْخَمْرِ و الْمَيْسِرِ»
«همانا شيطان مىخواهد به وسيله شراب و قمار ميان شما دشمنى و كينه ايجاد كند».
و چه بسا امراض روحى نظير افسردگى و دلهره و اضطراب خاطر، و امراض جسمى نظير فشار خون و نارساييهاى قلب و ضعف اعصاب عمومى، مرهون قماربازى است. بنابراين قماربازى موجب شقاوت دنيا و آخرت است و مسلمان بايد از اینگونه معاصى اجتناب كند.
مسئله 1702- چنانکه قمار بازى كار حرامى است، ساختن آلات قمار و خريد و فروش و نگاهدارى آن نيز حرام و معاملۀ آن باطل است.
مسئله 1703- قمار بر پنج قسم است:
اوّل: بازى كردن با آلات قمار از قبيل شطرنج و نرد و پاسور و مانند اينها با قصد برد و باخت.
دوّم: بازى كردن با آن آلات بدون قصد برد و باخت.
سوّم: بازى كردن با چيزى كه از آلات قمار نيست، نظير منچ و گردو و توپ و مانند اينها با قصد برد و باخت.
چهارم: بازى كردن با آنها بدون قصد برد و باخت.
پنجم: رزمايشها و مسابقات كه در اين زمان متداول است كه به آن آمادگى رزمى مىگويند، نظير تيراندازى، مينگذارى، قايقرانى، طرز حمله به دشمن يا فرار از او و مانند اينها، گرچه با برد و باخت باشد.
قسم اوّل و دوّم و سوّم حرام است، ولى قسم چهارم و پنجم مانعى ندارد.
مسئله 1704- اسب دوانى كه در اين زمان متداول است، چون براى آمادگى رزمى نيست، اگر بدون برد و باخت باشد حلال است، ولى اگر با برد و باخت باشد، علاوه بر اينكه حرام است، برنده مالك آن مبلغ نمىشود.
مسئله 1705- كُشتيهايى كه در اين زمان متداول است، چون براى آمادگى رزمى نيست، اگر بدون برد و باخت باشد و ضررى هم بر يكديگر نزنند، اشكال ندارد، ولى اگر با برد و باخت باشد يا ضرر داشته باشد جايز نيست، علاوه بر اينكه برنده، آن مبلغ را مالك نمىشود.
مسئله 1706- مسابقات علمى يا ورزشى و مانند اينها كه در اين زمان متداول است، نظير اينكه اگر كسى جواب ده سؤال را بدهد جايزهاى به او مىدهند، جايز و برندۀ مسابقه، آن مبلغ را مالك مىشود و واجب است براى كسى كه اين مسابقه را برگزار نموده است به قرارش عمل نمايد و در صورتى كه برد و باخت طرفينى باشد، اصل مسابقه حرام و برنده مالك آن مبلغ نمىشود.
مسئله 1707- جايزههايى كه بانکها يا غير آنها براى تشويق قرضدهنده مىدهند يا مؤسسات ديگر براى تشويق خريدار و مشترى با قرعهكشى مىدهند، حلال است و همچنين چيزهايى كه فروشندهها براى جلب مشترى و زياد شدن خريدار در داخل جنسهاى خود مىگذارند، حلال است.
مسئله 1708- اگر شخص يا مؤسّسهاى مسابقهاى برگزار كند و براى اين منظور به عنوان شركت در مسابقه مبلغى به عنوان هبه از افراد دريافت نمايد، مانعى ندارد، چنانکه جوايزى كه به شركت كنندگان به قيد قرعه مىدهد هبه است و مانعى ندارد.
مسئله 1709- هرگاه انسان به شخص يا مؤسّسهاى به عنوان هبه پولى بدهد تا او را در قرعه كشى شركت دهد مانعى ندارد، چنانکه مبلغى را كه بعداً آن شخص يا مؤسّسه به عنوان جايزه به بعضى افراد مىدهد هبه است و مانعى ندارد و فرقى نيست در اينكه بقيۀ آن پولها را براى خود بردارد يا صرف امور خيريه بنمايد و در اين صورت بر شخص يا مؤسّسه لازم است كه به قرارداد عمل نمايد.
شركت
مسئله 1710- اگر دو نفر بخواهند با هم شراكت كنند، چنانچه هر كدام مقدارى از مال خود را با مال ديگرى به طورى مخلوط كند كه از يكديگر تشخيص داده نشود و به عربى يا به زبان ديگر صيغه شركت را بخوانند يا كارى كنند كه معلوم باشد مىخواهند با يكديگر شريك باشند، شركت آنان صحيح است.
مسئله 1711- اگر چند نفر در مزدى كه از كار خودشان مىگيرند با يكديگر شركت كنند، مثل دلّاكها كه قرار مىگذارند هر قدر مزد گرفتند با هم قسمت كنند، شركت آنان صحيح است، گرچه احكام شركت را ندارد.
مسئله 1712- اگر دو نفر با يكديگر شركت كنند كه هر كدام به اعتبار خود جنسى بخرد و قيمت آن را خودش بدهكار شود، ولى در جنسى كه هر كدام خريدهاند و در سود و زيان آن با يكديگر شريك باشند، صحيح است، ولى احكام شركت را ندارد؛ امّا اگر هر كدام ديگرى را وكيل كند كه جنسى را براى او نسيه بخرد، بعد هر شريكى جنس را براى خودش و شريكش بخرد كه هر دو بدهكار شوند، شركت صحيح است و احكام شركت را هم دارد.
مسئله 1713- كسانى كه با هم شريك مىشوند، بايد رشيد باشند و از روى قصد و اختيار شركت كنند و نيز بايد بتوانند در مال خود تصرّف نمايند، پس آدم محجور، يعنى كسى كه حاكم شرع او را از تصرّف در اموالش جلوگيرى كرده است، اگر شركت كند، صحيح نيست.
مسئله 1714- اگر در عقد شركت شرط كنند كه يكى از آنها بيشتر منفعت ببرد يا همۀ منفعت مال او باشد يا هيچ ضرر ندهد، شركت و شرط هر دو صحيح است.
مسئله 1715- اگر شرط نكنند كه يكى از شريكها بيشتر منفعت ببرد، چنانچه سرمايۀ آنان يك اندازه باشد منفعت و ضرر را هم به يك اندازه مىبرند، و اگر سرمايۀ آنان يك اندازه نباشد، بايد منفعت و ضرر را به نسبت سرمايه قسمت نمايند.
مسئله 1716- اگر در عقد شركت شرطى كنند، بايد به آن شرط عمل كنند؛ مثلاً اگر در عقد شركت شرط كنند كه هر دو با هم خريد و فروش نمايند يا هر كدام به تنهايى معامله كنند يا فقط يكى از آنان معامله كند، بايد به قرارداد عمل نمايند.
مسئله 1717- شريكى كه اختيار سرمايۀ شركت با اوست، بايد به قرارداد شركت عمل كند؛ مثلاً اگر با او قرار گذاشتهاند كه نسيه بخرد يا نقد بفروشد يا جنس را از محلّ مخصوصى بخرد، بايد به همان قرارداد رفتار نمايد و اگر با او قرارى نگذاشته باشند، بايد داد و ستدى نمايد كه براى شركت ضرر نداشته باشد و معاملات را به طورى كه متعارف است انجام دهد، پس اگر مثلاً معمول است كه نقد بفروشد يا مال شركت را در مسافرت همراه خود نبرد، بايد همينطور عمل نمايد و اگر معمول است كه نسيه بدهد يا مال را به سفر ببرد، مىتواند همينطور عمل كند.
مسئله 1718- شريكى كه با سرمايۀ شركت معامله مىكند، اگر برخلاف قراردادى كه با او كردهاند خريد و فروشكند و خسارتى براى شركت پيش آيد، ضامن است.
مسئله 1719- شريكى كه با سرمايۀ شركت معامله مىكند، اگر زيادهروى ننمايد و در نگهدارى سرمايه كوتاهى نكند و اتّفاقاً مقدارى از آن يا تمام آن تلف شود، ضامن نيست.
مسئله 1720- شريكى كه با سرمايۀ شركت معامله مىكند، اگر بگويد سرمايه تلف شده، حرف او قبول نمىشود و مىتوانند براى رفع نزاع پيش حاكم شرع بروند.
مسئله 1721- عقد شركت از عقود جايز است، يعنى يكى از شريكها مىتواند قرارداد را به هم زند، گرچه مدّت شركت تمام نشده باشد؛ بنابراين اگر يكى از آنان شركت را به هم بزند، شريكهاى ديگر حقّ تصرّف در مال را ندارند.
مسئله 1722- هر وقت يكى از شريكها تقاضا كند كه سرمايۀ شركت را قسمت كنند، گرچه شركت مدّت داشته باشد، بايد ديگران قبول نمايند.
مسئله 1723- اگر يكى از شريكها بميرد يا ديوانه يا بيهوش استمرارى يا سفيه يا مفلس شود، شريكهاى ديگر نمىتوانند در مال شركت تصرّف كنند.
مسئله 1724- هرگاه با سرمايۀ شركت معاملهاى انجام دهند، بعد معلوم شود شركت باطل بوده، چنانچه همۀ شركا آن معامله را اجازه دهند، صحيح است و درآمدش مال همۀ آنهاست و كسانى كه در اين ميان كارى براى شركت كردهاند، مىتوانند مزد زحمتهاى خود را به اندازۀ معمول بگيرند.
احكام صلح
مسئله 1725- صلح آن است كه انسان با ديگرى سازش كند كه مقدارى از مال يا منفعت مال خود را ملك او كند، يا از طلب يا حقّ خود بگذرد كه او هم در عوض مقدارى از مال يا منفعت مال خود را به او واگذار نمايد يا از طلب يا حقّى كه دارد بگذرد، بلكه اگر بدون آنكه عوض بگيرند صلح كنند، باز هم صلح صحيح است.
مسئله 1726- دو نفرى كه چيزى را به يكديگر صلح مىكنند، بايد رشيد باشند و كسى آنها را مجبور نكرده باشد، يعنى راضى به مصالحه باشند و قصد صلح داشته باشند و نيز حاكم شرع آنان را از تصرّف در اموالشان جلوگيرى نكرده باشد.
مسئله 1727- لازم نيست صيغۀ صلح به عربى خوانده شود، بلكه با هر لفظى يا كارى كه بفهماند با هم صلح و سازش كردهاند، صحيح است.
مسئله 1728- اگر كسى گوسفندهاى خود را به چوپان بدهد كه مثلاً يك سال نگهدارى كند و از شير آن استفاده نمايد و مقدارى روغن بدهد، چنانچه شير گوسفند را در مقابل زحمتهاى چوپان و آن روغن صلح كند، صحيح است، و نيز اگر گوسفند را يك ساله به چوپان اجاره دهد كه از شير آن استفاده كند و در عوض مقدارى روغن بدهد، اشكال ندارد.
مسئله 1729- اگر كسى بخواهد طلب يا حقّ خود را به ديگرى صلح كند، در صورتى صحيح است كه او قبول نمايد، ولى اگر بخواهد از طلب يا حقّ خود بگذرد، قبول كردن لازم نيست.
مسئله 1730- اگر انسان مقدار بدهى خود را بداند و طلبكار او نداند، چنانچه طلبكار طلب خود را به كمتر از مقدارى كه هست صلح كند، مثلاً پنجاه تومان طلبكار باشد و طلب خود را به ده تومان صلح نمايد، صلح صحيح است، گرچه كار او حرام است، چون او را فريب داده است.
مسئله 1731- اگر بخواهند دو چيزى را كه از يك جنس است و وزن آنها معلوم است به يكديگر صلح كنند، در صورتى صحيح است كه وزن يكى بيشتر از ديگرى نباشد، ولى اگر وزن آنها معلوم نباشد، گرچه احتمال دهند كه وزن يكى بيشتر از ديگرى است، صلح صحيح است.
مسئله 1732- اگر كسى طلبى دارد كه بايد بعد از مدّتى بگيرد، چنانچه طلب خود را به مقدار كمترى صلح كند اشكال ندارد.
مسئله 1733- صلح از عقود لازم است، يعنى بدون رضايت يكديگر نمىتوانند صلح را به هم بزنند.
مسئله 1734- در احكام خريد و فروش گفته شد كه در يازده مورد مىتوان معامله را فسخ كرد، در تمام اين يازده مورد صلح را نيز مىتوان فسخ كرد، مگر در مورد خيار مجلس و خيار حيوان و خيار تأخير.
مسئله 1735- اگر يكى از دو طرف در پرداخت مالالمصالحه از حدّ متعارف تأخير كند، ديگرى مىتواند صلح را به هم بزند.
مسئله 1736- اگر چيزى را كه به صلح گرفته معيوب باشد، مىتواند صلح را به هم بزند، ولى نمىتواند تفاوت قيمت صحيح و معيوب را بگيرد.
مسئله 1737- هرگاه مال خود را به كسى صلح نمايد و با او شرط كند كه بعد از مرگ يا بعد از مدّتى وقف كند يا به مصرف خاصّى برساند، بايد به شرط عمل كند، و همچنين است در هر معامله، هر شرطى كه نمودند بايد به آن شرط عمل نمايند.
احكام اجاره
مسئله 1738- اجاره، تمليك منفعت چيزى به ازاى وجه معيّنى است؛ نظير اينكه خانۀ خود را به مدّت يك سال، به ازاى هر ماه صد هزار تومان اجاره بدهد.
مسئله 1739- اجاره دهنده و كسى كه چيزى را اجاره مىكند، بايد رشيد باشند و به اختيار خودشان اجاره را انجام دهند و نيز بايد در مال خود حقّ تصرّف داشته باشند.
مسئله 1740- لازم نيست صيغۀ اجاره به عربى خوانده شود، بلكه با هر لفظى يا كارى كه بفهماند اجاره نمودهاند صحيح است.
مسئله 1741- اگر ولى يا قيّم بچّه مال او را اجاره دهد يا خودِ او را اجير ديگرى نمايد اشكال ندارد، و اگر مدّتى از زمان رشيد شدن او را جزو مدّت اجاره قرار دهد، بعد از آنكه بچّه رشيد شد مىتواند بقيّۀ اجاره را به هم بزند، ولى هرگاه طورى بوده كه اگر مقدارى از زمان رشيد بودن بچّه را جزو مدّت اجاره نمىكرد بر خلاف مصلحت بچّه بود، نمىتواند اجاره را به هم بزند.
مسئله 1742- بچهاى را كه ولىّ ندارد، بدون اجازه مجتهد نمىشود اجير كرد و كسى كه به مجتهد دسترسى ندارد، مىتواند از يك نفر مؤمن كه عادل باشد اجازه بگيرد و او را اجير نمايد.
مسئله 1743- اگر چيزى را اجاره كند و صاحب آن با او شرط كند كه فقط خود او از آن استفاده نمايد، مستأجر نمىتواند آن را به ديگرى اجاره دهد، و اگر شرط نكند، مىتواند آن را به ديگرى اجاره دهد. ولى اگر بخواهد به زيادتر از مقدارى كه اجاره كرده آن را اجاره دهد، بايد در آن كارى، مانند تعمير و سفيدكارى، انجام داده باشد.
مسئله 1744- اگر اجير با انسان شرط كند كه فقط براى خود انسان كار كند، نمىشود او را به ديگرى اجاره داد، و اگر شرط نكند، مىتواند او را به همان مقدارى كه اجاره كرده است، به ديگرى اجاره دهد.
شرايط اجاره
مسئله 1745- مالى را كه اجاره مىدهند، شش شرط دارد:
اوّل: معيّن باشد؛ پس اگر بگويد يكى از خانههاى خود را اجاره دادم درست نيست.
دوّم: مستأجر آن را ببيند يا كسى كه آن را اجاره مىدهد، طورى خصوصيّات آن را بگويد كه كاملًا معلوم باشد.
سوّم: تحويل دادن آن ممكن باشد؛ پس اجاره دادن اسبى كه فرار كرده باطل است.
چهارم: آن مال بهواسطۀ استفاده كردن از بين نرود؛ پس اجاره دادن نان و ميوه و خوردنيهاى ديگر صحيح نيست.
پنجم: استفادهاى كه مال را براى آن اجاره دادهاند، ممكن باشد؛ پس اجاره دادن زمين براى زراعت در صورتى كه آب باران كفايت آن را نكند و از آب نهر هم مشروب نشود، صحيح نيست.
ششم: چيزى را كه اجاره مىدهد مال خود او باشد، و اگر مال شخص ديگرى را اجاره دهد، در صورتى صحيح است كه صاحبش رضايت دهد.
مسائل متفرّقۀ اجاره
مسئله 1746- اجاره دادن درخت براى آنكه از ميوهاش استفاده كنند اشكال ندارد.
مسئله 1747- زن مىتواند براى آنكه از شيرش استفاده كنند اجير شود و لازم نيست از شوهر خود اجازه بگيرد، ولى اگر بهواسطۀ شير دادن حقّ شوهر از بين برود، بدون اجازۀ او نمىتواند اجير شود.
مسئله 1748- استفادهاى كه مال را براى آن اجاره مىدهند، چهار شرط دارد:
اوّل: حلال باشد؛ بنابراين اجاره دادن دكّان براى شرابفروشى يا نگه دارى شراب و كرايه دادن حيوان براى حمل و نقل شراب باطل است.
دوّم: پول دادن براى آن استفاده در نظر مردم بيهوده نباشد.
سوّم: اگر چيزى را كه اجاره مىدهند چند استفاده دارد، استفادهاى را كه مستأجر بايد از آن ببرد معيّن نمايند.
چهارم: مدّت استفاده را معيّن نمايند و اگر مدّت معلوم نباشد ولى عمل را معيّن كنند، مثلاً با خيّاط قرار بگذارند كه لباس معيّنى را به طور مخصوصى بدوزد، كافى است.
مسئله 1749- ابتداى مدّت اجاره بعد از خواندن عقد است، و اگر شرط كنند كه ابتداى آن، مدّتى بعد از خواندن عقد باشد، شرط باطل است، ولى اجاره صحيح است.
مسئله 1750- اگر مدّت اجاره را معلوم نكند و بگويد هر وقت در خانه نشستى اجارۀ آن ماهى ده تومان است، اجاره صحيح است.
مسئله 1751- خانهاى را كه غريب و زوّار در آن منزل مىكنند و معلوم نيست چقدر در آن مىمانند، اگر قرار بگذارند كه مثلاً شبى يك تومان بدهند و صاحب خانه راضى شود، استفاده از آن خانه اشكال ندارد و اجاره هم صحيح است.
مسئله 1752- مالى را كه مستأجر بابت اجاره مىدهد بايد معلوم باشد؛ بنابراين اگر خانه را اجاره نمايد و مبلغ مال الاجاره را تعيين نكند، اجاره باطل است.
مسئله 1753- اگر زمينى را براى زراعت جو يا گندم يا محصول ديگر اجاره دهد، گرچه مال الاجاره را از محصول همان زمين قرار دهد، اجاره صحيح است.
مسئله 1754- كسى كه چيزى را اجاره داده، تا آن چيز را تحويل ندهد، حقّ ندارد اجارۀ آن را مطالبه كند، و نيز اگر براى انجام عملى اجير شده باشد، پيش از انجام عمل حقّ مطالبۀ اجرت ندارد.
مسئله 1755- هرگاه چيزى را كه اجاره داده، تحويل دهد، گرچه مستأجر تحويل نگيرد يا تحويل بگيرد و تا آخر مدّت اجاره از آن استفاده نكند، بايد مالالاجارۀ آن را بدهد.
مسئله 1756- اگر انسان اجير شود كه در روز معيّنى كارى را انجام دهد و در آن روز براى انجام آن كار حاضر شود، كسى كه او را اجير كرده، گرچه آن كار را به او ارجاع ندهد، بايد اجرت او را بدهد.
مسئله 1757- اگر بعد از تمام شدن مدّت اجاره يا در اثناء مدّت، معلوم شود كه اجاره باطل بوده، مستأجر بايد مال الاجاره را به مقدار معمول به صاحب ملك بدهد، مثلاً اگر خانهاى را يك ساله به صد هزار تومان اجاره كند بعد بفهمد اجاره باطل بوده، چنانچه اجارۀ آن معمولًا پنجاه هزار تومان است بايد پنجاه هزار تومان را بدهد، و اگر دويست هزار تومان است بايد دويست هزار تومان را بپردازد.
مسئله 1758- اگر چيزى را كه اجاره كرده تلف شود، چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى نكرده و در استفاده بردن از آن هم زيادهروى ننموده، ضامن نيست. مثلاً خانهاى را كه اجاره كرده بهواسطۀ سيل خراب شود يا ماشينى را كه اجاره كرده دزد ببرد، ضامن نيست.
مسئله 1759- هر گاه صنعتگر متخصّص باشد و در كار خود دقّت و احتياط لازم را نموده باشد، اگر چيزى را كه گرفته ضايع كند، ضامن نيست، و همچنين اگر كسى سربريدن حيوان را بداند و با اينكه دقّت و احتياط لازم را نموده، حيوان را حرام كند، ضامن نيست.
مسئله 1760- اگر اتومبيل را براى بردن بار اجاره دهد، چنانچه آن اتومبيل چپ شود و بار آن تلف شود، در صورتى كه راننده لايق بوده و دقّت و احتياط لازم را هم نموده باشد، ضامن نيست.
مسئله 1761- اگر كسى بچّهاى را ختنه كند و ضررى به آن بچّه برسد يا بميرد، چنانچه بيشتر از معمول بريده باشد، ضامن است و اگر بيشتر از معمول نبريده باشد، ضامن نيست.
مسئله 1762- اگر پزشک دقّت و احتياط لازم را بكند، چنانچه ضررى به مريض برسد و يا بميرد، ضامن نيست، و چون مراجعه به پزشک اجازه و رفع ضمان است، لازم نيست پزشک به مريض يا ولىّ او بگويد اگر ضررى به مريض برسد ضامن نباشد، گرچه اين اجازه و رفع ضمان كار خوبى است، ولى اگر اشتباه كند، ضامن است.
مسئله 1763- اجاره از عقود لازم است، يعنى بدون رضايت يكديگر نمىتوانند اجاره را به هم بزنند.
مسئله 1764- در احكام خريد و فروش گفته شد كه در يازده مورد مىتوان معامله را فسخ كرد، در تمام آن يازده مورد، اجاره را نيز مىتوان فسخ كرد، مگر در مورد خيار مجلس و خيار حيوان و خيار تأخير.
مسئله 1765- اگر مستأجر در پرداخت مال الاجاره از حدّ متعارف تأخير كند، اجاره دهنده مىتواند اجاره را به هم بزند.
مسئله 1766- اگر چيزى را كه اجاره كرده تحويل بگيرد و بعد ديگرى آن را غصب كند، نمىتواند اجاره را به هم بزند و فقط حقّ دارد كرايۀ آن چيز را به مقدار معمول از غصب كننده بگيرد.
مسئله 1767- اگر پيش از آنكه مدّت اجاره تمام شود، ملك را به مستأجر يا به ديگرى بفروشد، اجاره به هم نمىخورد و مستأجر بايد مال الاجاره را بپردازد.
مسئله 1768- اگر ملكى را اجاره كند و آن ملك خراب شود كه قابل استفاده نباشد، اجاره باطل مىشود، ولى چنانچه صاحب ملك بتواند آن خرابى را ترميم كند، اجاره باطل نمىشود، ولى اگر ترميم آن به اندازهاى طول بكشد كه مدّتى استفادۀ مستأجر از بين برود، اجاره نسبت به آن مدّت باطل مىشود و مستأجر مىتواند اجارۀ باقى مانده را به هم بزند.
مسئله 1769- اگر اجاره دهنده يا مستأجر بميرد، اجاره باطل نمىشود و آن حقّ براى ورثۀ آنها باقى مىماند.
مسئله 1770- اگر صاحبِ كار، بنّا را وكيل كند كه براى او عمله بگيرد، چنانچه بنّا كمتر از مقدارى كه از صاحب كار مىگيرد به عمله بدهد، زيادى آن بر او حرام است و بايد آن را به صاحب كار بدهد؛ ولى اگر اجير شود كه ساختمان را تمام كند و براى خود اختيار بگذارد كه خودش بسازد يا به ديگرى بدهد، در صورتى كه كمتر از مقدارى كه اجير شده به ديگرى بدهد، زيادى آن بر او حلال مىباشد.
مسئله 1771- اگر رنگرز قرار بگذارد كه مثلاً پارچه را به طور مخصوصى رنگ كند، چنانچه به طور ديگر رنگ نمايد، حقّ ندارد چيزى بگيرد.
سرقفلى
مسئله 1772- سرقفلى كه امروز در ميان مردم متداول است، اقسامى دارد:
1- كسى ملكى را اجاره كند و هنگامى كه مدّت اجاره به سر رسيد، بدون اذن صاحب ملك، پولى از ديگرى بگيرد و آن ملك را واگذار به او كند و اینگونه سرقفلى حرام است و براى دوّمى توقّف در آن ملك حرام است، خواه ارزش ملك بالا رفته باشد يا نه.
2- كسى ملكى را با دادن سرقفلى به صاحب آن يا بدون دادن سرقفلى، براى مدّتى اجاره كند، مىتواند ملك را به ديگرى با همان مدّتى كه اجاره كرده است، اجاره دهد و از او سرقفلى بگيرد.
3- ملكى را از صاحب ملك با دادن سرقفلى اجاره كند و در ضمن عقد شرط كند كه بتواند به ديگرى با گرفتن سرقفلى اجاره دهد، و گرفتن اینگونه سرقفلى نيز جايز است.
4- مستأجر با موجر در ضمن عقد اجاره شرط كند كه مالالاجاره را تا مدّتى زياد نكند و حقّ اخراج او را از محلّ نداشته باشد، در اين صورت مىتواند براى واگذارى محل، مبلغى از او يا از غير او بگيرد و اینگونه سرقفلى نيز حلال است.
احكام مضاربه
مسئله 1773- مضاربه آن است كه مالك با عامل به اين صورت معامله كند كه مقدارى از مال خود را به عنوان رأس المال به او بدهد تا با آن تجارت كرده و به مقدارى كه قرار مىگذارند از منافع آن بردارد، و همين مقدار كه مالك به قصد مضاربه مال را به عامل بدهد و او هم به همين قصد بگيرد، مضاربه صحيح است.
مسئله 1774- مالك و عامل بايد رشيد باشند و كسى آنها را مجبور نكرده باشد و مالك شرعاً بتواند در مال خود تصرّف كند.
مسئله 1775- اگر مالك مالى را به عامل بدهد كه با آن كار كند، آن مال در دست عامل امانت است و اگر تلف شد، عامل ضامن نيست، و اگر شرط ضمان كند، معامله صحيح است و شرط، ضمان آور نيست، گرچه آن شرط در ضمن عقد ديگرى باشد، بنابراين اگر مال تلف شد، از مال مالك رفته است و ضمانى بر عامل نيست.
مسئله 1776- اگر عامل زيادهروى يا كوتاهى در حفظ سرمايه كند و يا به شرايط عمل نكند و مال تلف شود، ضامن سرمايه است.
مسئله 1777- لازم نيست پولى را كه صاحب مال مىدهد، عين موجود باشد، پس اگر دينى به گردن عامل داشته باشد، مىتواند آن را رأس المال قرار دهد، و همچنين لازم نيست رأس المال، طلا يا نقرۀ سكّهدار باشد، پس اگر با جنس يا اسكناس مضاربه كند، صحيح است.
مسئله 1778- در مضاربه بايد مقدار رأس المال و خصوصيّات آن معلوم باشد، و لو اجمالًا، پس اگر بگويد با اين پولها، كه مقدارش را هیچکدام نمىدانند، معامله كن، مضاربه صحيح است، و همچنين بايد سهم عامل معلوم باشد، و لو اجمالًا، پس اگر بگويد با اين مال تجارت كن هرقدر كه (زيد) به عامل خود مىدهد مال تو باشد، گرچه مقدار آن را ندانند، مضاربه صحيح است.
مسئله 1779- در مضاربه بايد سهم عامل مشاع باشد، يعنى نصف يا ثلث و مانند آن تعيين شده باشد، پس اگر بگويد با اين مال تجارت كن و پنج هزار تومان از منافع را بردار، صحيح نيست.
مسئله 1780- عامل، بايد مال را در تجارت صرف كند، امّا اگر پولى را به عامل بدهد تا آن را در زارعت صرف كند يا استخراج معدن كند و در منافع شريك باشند، معامله صحيح است، و اگر مال تلف شد عامل ضامن نيست، گرچه احكام مضاربه را ندارد.
مسئله 1781- پيش از آنكه عامل شروع به كار كند، مالك و عامل مىتوانند مضاربه را به هم بزنند.
مسئله 1782- بعد از آنكه عامل شروع به كار كرد، اگر مالك بخواهد مضاربه را به هم بزند اشكال ندارد، ولى بايد مزد مقدار عملى را كه انجام داده به او بدهد.
احكام شُفْعِه
مسئله 1783- اگر دو نفر در چيزى شريك باشند، بعد يكى از آنها قسمت خود را به شخص ثالثى بفروشد، شريك مىتواند آن را از او گرفته و قيمتش را بدهد و اين را «اخذ به شُفعه» مىگويند.
مسئله 1784- شفعه، شش شرط دارد:
1- شريك قسمت خود را به شخص ثالث انتقال دهد؛ بنابراين اگر قهراً منتقل شود، مثلاً بهواسطۀ ارث منتقل به ديگرى شود، شريك حقّ شفعه ندارد.
2- هر دو، شريك در جنس باشند؛ پس اگر كسى منزلش را فروخت، همسايهاش نمىتواند اخذ به شفعه كند.
3- فقط دو نفر باشند؛ پس اگر سه نفر يا بيشتر در جنسى شريك باشند و يكى از آنها قسمت خود را بفروشد، ديگران حقّ شفعه نخواهند داشت.
4- شخصى كه جنس را از خريدار مسترد مىدارد، بايد بتواند پول آن را بپردازد.
5- اگر مشترى مسلمان است، بايد شريكى كه مىخواهد اخذ به شفعه كند نيز مسلمان باشد و چنانچه كافر باشد، حقّ شفعه ندارد.
6- شريك همۀ قسمتى را كه مشترى خريده از او بگيرد و چنانچه مثلاً بخواهد نصف آن را بگيرد، حقّ نخواهد داشت.
مسئله 1785- لازم نيست جنس قابل قسمت باشد، پس اگر كتابى را با ديگرى شريك باشد، نظير باغ و خانه است و حقّ شفعه نيز در آن جارى است.
مسئله 1786- اگر شريكى كه مىخواهد اخذ به شفعه كند در وقت فروختن حاضر نباشد، هنگامى كه حاضر مىشود مىتواند اخذ به شفعه كند، هرچند مدّت زيادى بر آن گذشته باشد.
مسئله 1787- سفيه و بچّۀ نابالغ و ديوانه حقّ شفعه دارند، پس اگر جنس، ملك سفيه و شخص ديگرى باشد، بعد آن شخص قسمت خود را بفروشد، قيّم سفيه مىتواند براى او اخذ به شفعه كند.
مسئله 1788- كسى كه مىخواهد قسمت شريك را از خريدار بگيرد بايد قيمت آن را به همان مقدارى كه او خريده است بپردازد، خواه قيمت حقيقى آن قسمت همان مقدار باشد يا نه.
مسئله 1789- اگر دو شريك مال را تقسيم كنند و بعد يكى از آنها قسمت خود را بفروشد، ديگرى نمىتواند اخذ به شفعه كند، زيرا اخذ به شفعه مخصوص صورتى است كه مال تقسيم نشده باشد.
مسئله 1790- حقّ شفعه فورى است و چنانچه شريك بدون عذر آن را تأخير بيندازد، ديگر نمىتواند اخذ به شفعه كند.
احكام جُعاله
مسئله 1791- جعاله آن است كه انسان قرار بگذارد در مقابل كارى كه براى او انجام مىدهند، مال معيّنى بدهد؛ مثلاً بگويد هر كس گمشدۀ مرا پيدا كند، ده تومان به او مىدهم، و به كسى كه اين قرار را مىگذارد «جاعل» و به كسى كه كار را انجام مىدهد «عامل» مىگويند، و فرق بين جعاله و اينكه كسى را براى كارى اجير كنند اين است كه در اجاره بعد از قرارداد، اجير بايد عمل را انجام دهد و كسى هم كه او را اجير كرده، اجرت را به او بدهكار مىشود، ولى در جعاله، عامل مىتواند مشغول عمل نشود و تا عمل را انجام ندهد، جاعل بدهكار نمىشود.
مسئله 1792- جاعل بايد رشيد باشد و از روى قصد و اختيار قرارداد كند و شرعاً بتواند در مال خود تصرّف نمايد.
مسئله 1793- كارى را كه جاعل مىگويد براى او انجام دهند، بايد حرام نباشد، و نيز بايد غرض عقلايى داشته باشد. پس اگر بگويد هر كس شراب بخورد يا در شب به جاى تاريكى برود، هزار تومان به او مىدهم، جعاله صحيح نيست.
مسئله 1794- اگر مالى را كه قرار مىگذارد بدهد معيّن كند، مثلاً بگويد هر كس اسب مرا پيدا كند اين گندم را به او مىدهم، لازم نيست بگويد آن گندم مال كجاست و قيمت آن چه مقدار است، ولى اگر مال را معيّن نكند، مثلاً بگويد كسى كه اسب مرا پيدا كند ده من گندم به او مىدهم، بايد گندمى كه متعارف در بازار است بدهد.
مسئله 1795- اگر جاعل مزد معيّنى براى كار قرار ندهد، چنانچه كسى آن عمل را انجام دهد، بايد مزد او را به مقدار متعارف بدهد.
مسئله 1796- اگر شخصى پيش از قرارداد كار را انجام داده باشد، يا بعد از قرارداد به قصد اينكه پول نگيرد انجام دهد، حقّى به مزد ندارد.
مسئله 1797- پيش از آنكه عامل شروع به كار كند، جاعل و عامل مىتوانند جعاله را به هم بزنند.
مسئله 1798- بعد از آنكه عامل شروع به كار كرد، اگر جاعل بخواهد جعاله را به هم بزند اشكال ندارد، ولى بايد مزد مقدار عملى را كه انجام داده به او بدهد.
مسئله 1799- عامل مىتواند عمل را ناتمام بگذارد، ولى اگر تمام نكردن عمل اسباب ضرر جاعل شود، بايد آن را تمام نمايد. مثلاً اگر كسى بگويد هر كس چشم مرا عمل كند فلان مقدار به او مىدهم و پزشکِ جرّاحى شروع به عمل كند، چنانچه طورى باشد كه اگر عمل را تمام نكند چشم معيوب مىشود، بايد آن را تمام نمايد، و در صورتى كه ناتمام بگذارد، حقّى به جاعل ندارد، بلكه ضامن هم هست.
مسئله 1800- اگر عامل كار را ناتمام بگذارد، چنانچه آن كار مثل پيدا كردن اسب است كه تا تمام نشود براى جاعل فايده ندارد، عامل نمىتواند چيزى مطالبه كند، و همچنين است اگر جاعل مزد را براى تمام كردن عمل قرار بگذارد. مثلاً بگويد هر كس لباس مرا بدوزد هزار تومان به او مىدهم؛ ولى اگر مقصودش اين باشد كه هر مقدار از عمل كه انجام گيرد براى آن مقدار مزد بدهد، جاعل بايد مزد مقدارى را كه انجام شده به عامل بدهد.
احكام مزارعه
مسئله 1801- مزارعه آن است كه مالك زمين يا كسى كه زمين در اختيار اوست با زارع به اين قصد معامله كند كه زمين را در اختيار او بگذارد تا زراعت كند و مقدارى از حاصل آن را به مالك بدهد.
مسئله 1802- مزارعه، هشت شرط دارد:
اوّل: صاحب زمين و زارع هر دو رشيد باشند و با قصد و اختيار خود مزارعه را انجام دهند و حاكم شرع آنان را از تصرّف در اموالشان جلوگيرى نكرده باشد.
دوّم: مالك و زارع از تمام حاصل زمين سهم ببرند؛ پس اگر مثلاً شرط كنند كه آنچه اوّل يا آخر مىرسد مال يكى از آنان باشد، مزارعه باطل است.
سوّم: سهم هر كدام به طور مشاع باشد، مثل نصف يا ثلث حاصل و مانند اينها و بايد تعيين شده باشد؛ پس اگر قرار دهند حاصل يك قطعه مال يكى و قطعه ديگر مال ديگرى، صحيح نيست.
چهارم: مدّتى را كه بايد زمين در اختيار زارع باشد معيّن كنند، و بايد مدّت به قدرى باشد كه در آن مدّت به دست آمدن حاصل ممكن باشد.
پنجم: زمين قابل زراعت باشد، و اگر زراعت در آن ممكن نباشد، امّا بتوانند كارى كنند كه زراعت ممكن شود، مزارعه صحيح است.
ششم: اگر منظور هر كدام آنان زراعت مخصوصى است، چيزى را كه زارع بايد بكارد معيّن كنند، ولى اگر زراعت معيّنى را در نظر ندارند يا زراعتى را كه هر دو در نظر دارند معلوم است، لازم نيست آن را معيّن نمايند.
هفتم: مالك، زمين را معيّن كند، و لو اجمالًا؛ پس اگر كسى چند قطعه زمين دارد و با هم تفاوت دارند، اگر به زارع بگويد در يكى از اين زمينها زارعت كن و آن را معيّن نكند، مزارعه صحيح است و زارع مىتواند هر قطعهاى از زمين را كه مىخواهد، در آن زراعت كند.
هشتم: خرجى را كه هر كدام بايد بكنند معيّن نمايند، ولى اگر خرجى را كه هر كدام بايد بكنند معلوم باشد، لازم نيست آن را معيّن نمايند.
مسئله 1803- اگر مالك با زارع قرار بگذارد كه مقدارى از حاصل براى او باشد و بقيّه را بين خودشان قسمت كنند، چنانچه بدانند كه بعد از برداشتن آن مقدار، چيزى باقى مىماند، مزارعه صحيح است.
مسئله 1804- اگر مدّت مزارعه تمام شود و حاصل به دست نيايد، مالك بايد راضى شود كه زراعت در ملك او بماند تا وقتى كه حاصل به دست بيايد.
مسئله 1805- اگر بهواسطۀ پيشامدى زراعت در زمين ممكن نباشد، مثلاً آب از زمين قطع شود، در صورتى كه مقدارى از زراعت به دست آمده باشد، حتّى مثل قصيل كه مىتوان به حيوانات داد، آن مقدار مطابق قرارداد مال هر دوى آنهاست و مزارعه در بقيّه باطل است.
مسئله 1806- اگر زارع زراعت نكند، چنانچه زمين در تصرّف او بوده و مالك در آن تصرّفى نداشته است، بايد اجارۀ آن مدّت را به مقدار معمول به مالك بدهد.
مسئله 1807- مالك و زارع بدون رضايت يكديگر نمىتوانند مزارعه را به هم بزنند، ولى اگر در ضمن معامله شرط كرده باشند كه هر دو يا يكى از آنان حقّ به هم زدن معامله را داشته باشند، مىتوانند مطابق قرارى كه گذاشتهاند معامله را به هم بزنند.
مسئله 1808- اگر بعد از قرارداد مزارعه، مالك يا زارع بميرد مزارعه به هم نمىخورد و به وارث منتقل مىشود، ولى اگر زارع بميرد و شرط كرده باشند كه خود زارع زراعت را انجام دهد، مزارعه به هم مىخورد، و چنانچه زراعت نمايان شده باشد، بايد سهم او را به ورثهاش بدهند و حقوق ديگرى هم كه زارع داشته، ورثۀ او ارث مىبرند و مىتوانند مالك را مجبور كنند كه زراعت در زمين باقى بماند.
مسئله 1809- اگر بعد از زراعت بفهمند كه مزارعه باطل بوده، چنانچه بذر مال مالك بوده، حاصلى هم كه به دست مىآيد مال اوست و بايد مزد زارع و مخارجى كه كرده به او بدهد، و اگر بذر مال زارع بوده، زراعت هم مال اوست و بايد اجارۀ زمين و خرجهايى را كه مالك كرده به او بدهد.
مسئله 1810- اگر بذر مال زارع باشد و بعد از زراعت بفهمند كه مزارعه باطل بوده، مالك بايد راضى شود كه با اجرت يا بىاجرت، زراعت در زمين بماند.
مسئله 1811- اگر بعد از جمع كردن حاصل و تمام شدن مدّت مزارعه، ريشۀ زراعت در زمين بماند و سال بعد دو مرتبه حاصل دهد، محصول سال دوّم مال صاحب بذر مىباشد، ولى اگر صاحب بذر زارع باشد، مالك مىتواند زارع را وادار كند كه زراعت را بچيند.
مسئله 1812- زراعت و زمين، امانت در دست زارع است و اگر تلف شود ضامن نيست، ولى اگر كوتاهى در حفظ زمين يا زراعت داشته باشد و يا به شرايطى كه گفته شد عمل نكرده باشد، ضامن است.
مسئله 1813- اگر مالك، زمين را به كسى بدهد تا در آن زراعت كند و بعد حاصل زراعت مال مالك باشد و مبلغ ده هزار تومان- مثلاً- به زارع بدهد، و يا زراعت مال زارع باشد و او ده هزار تومان- مثلاً- به مالك بدهد، معامله صحيح است، گرچه مزارعه نيست.
احكام مساقات
مسئله 1814- اگر انسان با كسى به اين قصد معامله كند كه درختهاى او را تا مدّت معيّنى تربيت نمايد و آب دهد و به مقدارى كه قرار مىگذارند از آن بردارد، اين معامله را مساقات مىگويند.
مسئله 1815- معاملۀ مساقات در درختهايى كه مثل بيد و چنار ميوه نمىدهد صحيح است و همچنين در مثل درخت حنا كه از برگ آن استفاده مىكنند يا درختى كه از گُل آن استفاده مىكنند، اشكال ندارد.
مسئله 1816- در معاملۀ مساقات لازم نيست صيغه بخوانند، بلكه اگر صاحب درخت به قصد مساقات آن را واگذار كند و كسى كه كار مىكند به همين قصد تحويل بگيرد، معامله صحيح است.
مسئله 1817- مالك و كسى كه تربيت درختها را به عهده مىگيرد، بايد رشيد باشند و كسى آنها را مجبور نكرده باشد و شرعاً بتوانند در مال خود تصرّف كنند.
مسئله 1818- مدّت مساقات بايد معلوم باشد و اگر اوّل و آخر آن را موقعى قرار دهند كه مثلاً درخت احتياج به آب دارد، معامله صحيح است.
مسئله 1819- بايد سهم هر كدام نصف يا ثلث حاصل و مانند اينها باشد و اگر قرار بگذارند كه مثلاً صد من از ميوهها مال مالك و بقيّه مال كسى باشد كه كار مىكند، معامله صحيح است، گرچه احكام مساقات را ندارد.
مسئله 1820- بايد قرار معاملۀ مساقات را وقتى بگذارند كه درختها احتياج به كارى مانند آبيارى كه براى تربيت درخت لازم است داشته باشند و در هنگام چيدن ميوه و نگهدارى آنها، معامله به طور مساقات صحيح نيست.
مسئله 1821- معاملۀ مساقات در بوتۀ خربزه و خيار و مانند اينها، بلكه در هر حاصلى نظير گندم و جو نيز صحيح است.
مسئله 1822- درختى كه از آب باران يا رطوبت زمين استفاده مىكند و به آبيارى احتياج ندارد، اگر به كارهاى ديگرى مانند بيل زدن و كود دادن محتاج باشد، معاملۀ مساقات در آن صحيح است، ولى چنانچه آن كارها در زياد شدن يا خوب شدن ميوه و يا رشد بهتر درخت اثرى نداشته باشد، معاملۀ مساقات صحيح نيست.
مسئله 1823- دو نفرى كه مساقات كردهاند، بدون رضايت يكديگر نمىتوانند معامله را به هم بزنند، و نيز اگر در ضمن خواندن صيغۀ مساقات شرط كنند كه هر دو يا يكى از آنان حقّ به هم زدن معامله را داشته باشند، مطابق قرارى كه گذاشتهاند به هم زدن معامله اشكال ندارد، بلكه اگر در معامله شرطى كنند و عملى نشود، كسى كه به نفع او شرط كردهاند مىتواند معامله را به هم بزند.
مسئله 1824- اگر بعد از قرارداد مساقات، مالك يا كسى كه تربيت درختها به او واگذار شده بميرد، مساقات به هم نمىخورد و به وارث منتقل مىشود، ولى اگر كسى كه تربيت درختها به او واگذار شده بميرد و شرط كرده باشند كه خودش آنها را تربيت كند، مساقات به هم مىخورد و بايد سهم او را به ورثهاش بدهند و اگر حقوق ديگرى هم داشته، ورثۀ او ارث مىبرند.
مسئله 1825- اگر زمينى را به ديگرى واگذار كند كه در آن درخت بكارد و آنچه عمل مىآيد مال هر دو باشد، معامله صحيح است، البته نه با عقد مساقات، بلكه يك عقد مستقلّى است كه بايد هر دو پاىبند به آن باشند.
مسئله 1826- دو نفرى كه مساقات كردهاند اگر بفهمند كه معاملۀ مساقات باطل است، پس اگر درختها مال صاحب زمين بوده، بعد از تربيت هم مال اوست و بايد مزد كسى كه آنها را تربيت كرده بدهد، و اگر مال كسى بوده كه آنها را تربيت كرده بعد از تربيت هم مال اوست و مىتواند آنها را بكند، ولى بايد گودالهايى را كه بهواسطۀ كندن درختها پيدا شده پر كند و اجارۀ زمين را از روزى كه درختها را كاشته به صاحب زمين بدهد، ولى صاحب زمين نمىتواند او را مجبور نمايد كه درختها را بكند و فقط مىتواند اجارۀ زمين را بگيرد.
مسئله 1827- اگر مالك، درختها را به كسى بدهد كه آنها را آب دهد و تربيت كند و مبلغ ده هزار تومان- مثلاً- به او بدهد، يا استفادۀ درختها مال او باشد و او ده هزار تومان به مالك بدهد، معامله صحيح است، گرچه مساقات نيست.
مسئله 1828- درختها در دست كسى كه آنها را آبيارى و تربيت مىكند امانت است و اگر تلف شود ضامن نيست، ولى اگر در تربيت و آبيارى آنها كوتاهى كند و يا به شرايطى كه گفته شد عمل نكرده باشد، ضامن است.
احكام وكالت
وكالت آن است كه انسان كارى را به ديگرى واگذار نمايد تا از طرف او انجام دهد، مثلاً كسى را وكيل كند كه خانۀ او را بفروشد يا زنى را براى او عقد نمايد.
مسئله 1829- در وكالت لازم نيست صيغه بخوانند و اگر انسان به ديگرى بفهماند كه او را وكيل كرده و او هم بفهماند كه قبول نموده، مثلاً مال خود را به كسى بدهد كه براى او بفروشد و او مال را بگيرد، وكالت صحيح است.
مسئله 1830- اگر انسان كسى را كه در شهر ديگر است وكيل نمايد و براى او وكالت نامه بفرستد و او قبول كند، گرچه وكالت نامه بعد از مدّتى برسد، وكالت صحيح است.
مسئله 1831- موكّل- يعنى كسى كه ديگرى را وكيل مىكند- و نيز كسى كه وكيل مىشود، بايد رشيد باشند و از روى قصد و اختيار اقدام كنند، و نيز موكّل بايد بتواند شرعاً در اموال خود تصرّف كند.
مسئله 1832- كارى را كه انسان نمىتواند انجام دهد يا شرعاً نبايد انجام دهد، نمىتواند براى انجام آن از طرف ديگرى وكيل شود؛ مثلاً كسى كه در احرام حجّ است، چون نبايد صيغۀ عقد زناشويى را بخواند، نمىتواند براى خواندن صيغه از طرف ديگرى وكيل شود.
مسئله 1833- اگر انسان كسى را براى انجام تمام كارهاى خودش وكيل كند صحيح است، ولى اگر براى يكى از كارهاى خود وكيل نمايد و آن كار را معيّن نكند، وكالت صحيح نيست.
مسئله 1834- اگر وكيل را عزل كند، يعنى از كار بركنار نمايد، بعد از آنكه خبر به او رسيد نمىتواند آن كار را انجام دهد، ولى اگر پيش از رسيدن خبر آن كار را انجام داده باشد، صحيح است.
مسئله 1835- وكيل مىتواند از وكالت كنارهگيرى كند، حتّى اگر موكّل غايب باشد.
مسئله 1836- وكيل نمىتواند براى انجام كارى كه به او واگذار شده ديگرى را وكيل نمايد، ولى اگر موكّل به او اجازه داده باشد كه وكيل بگيرد، به هر طورى كه به او دستور داده مىتواند رفتار نمايد، پس اگر گفته باشد براى من وكيل بگير، بايد از طرف او وكيل بگيرد و نمىتواند كسى را از طرف خودش وكيل كند.
مسئله 1837- اگر انسان با اجازۀ موكّل خودش كسى را از طرف او وكيل كند، نمىتواند آن وكيل را عزل نمايد، و اگر وكيل اوّل بميرد يا موكّل او را عزل كند، وكالت دوّمى باطل نمىشود.
مسئله 1838- اگر وكيل با اجازۀ موكّل كسى را از طرف خودش وكيل كند، موكّل و وكيل اوّل مىتوانند آن وكيل را عزل كنند، و اگر وكيل اوّل بميرد يا عزل شود، وكالت دوّمى باطل مىشود.
مسئله 1839- اگر چند نفر را براى انجام كارى وكيل كند و به آنها اجازه دهد كه هر كدام به تنهايى در آن كار اقدام كنند، هر يك از آنان مىتواند آن كار را انجام دهد و چنانچه يكى از آنان بميرد، وكالت ديگران باطل نمىشود، ولى اگر گفته باشد كه با هم انجام دهند، نمىتوانند به تنهايى اقدام نمايند، و در صورتى كه يكى از آنان بميرد، وكالت ديگران باطل مىشود.
مسئله 1840- اگر وكيل يا موكّل بميرد يا ديوانه شود، وكالت باطل مىشود، گرچه ديوانگى، موقّت باشد، ولى بيهوشى موجب باطل شدن وكالت نيست.
مسئله 1841- اگر كسى را براى كارى وكيل كنند و چيزى براى او قرار دهند، چنانچه قرار گذاشته باشند كه تا عمل را انجام ندهد چيزى به او ندهند، وكيل حقّى ندارد، گرچه فعاليّت خود را نموده باشد، و اگر قرار گذاشته باشند گرچه به نتيجه نرسد چيزى به او بدهند، بايد بدهند.
مسئله 1842- اگر وكيل در نگهدارى مالى كه در اختيار اوست كوتاهى نكند و غير از تصرّفى كه به او اجازه دادهاند تصرّف ديگرى در آن ننمايد و اتّفاقاً آن مال از بين برود، نبايد عوض آن را بدهد.
مسئله 1843- اگر وكيل غير از تصرّفى كه به او اجازه دادهاند تصرّف ديگرى در مال بكند، مثلاً لباسى را كه گفتهاند بفروش بپوشد، و بعداً تصرّفى را كه به او اجازه دادهاند بنمايد، آن تصرّف صحيح است و وكالت باطل نمىشود.
مسئله 1844- وكالت عقد جايز است و هر يك از دو طرف مىتواند آن را به هم بزند، مگر اينكه در ضمن عقد لازمى، شرط شده باشد؛ مثلاً در ضمن عقد نكاح شرط كنند كه زن وكيل باشد كه اگر مرد نفقه نداد، زن از طرف شوهر خود را طلاق دهد، كه در اين صورت شوهر حقّ ندارد او را عزل نمايد.
احكام قرض
قرض دادن از كارهاى مستحبّى است كه در آيات قرآن و اخبار، راجع به آن زياد سفارش شده است. از پيغمبر اكرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلم» روايت شده كه هركس به برادر مسلمان خود قرض بدهد، مال او زياد مىشود و ملائكه بر او رحمت مىفرستند و اگر با بدهكار خود مدارا كند، بدون حساب و به سرعت از صراط مىگذرد، و كسى كه برادر مسلمانش از او قرض بخواهد و بدون عذر ندهد، بهشت بر او حرام مىشود.
مسئله 1845- در قرض لازم نيست صيغه بخوانند، بلكه اگر چيزى را به نيّت قرض به كسى بدهد و او هم به همين قصد بگيرد، صحيح است.
مسئله 1846- در قرض بايد مقدار و مدّت و جنس روشن باشد و نيز قرض دهنده و گيرنده هر دو بايد رشيد باشند و ممنوع از تصرّف در اموال خود نباشند و اين كار را از روى اراده و قصد انجام دهند.
مسئله 1847- اگر در قرض شرط كنند كه در وقت معيّن آن را بپردازند، پيش از رسيدن آن وقت لازم نيست طلبكار قبول كند، ولى اگر تعيين وقت فقط براى همراهى با بدهكار باشد، چنانچه پيش از آن وقت هم قرض را بدهند، بايد قبول نمايد.
مسئله 1848- اگر در قرض براى پرداخت آن مدّتى قرار دهند، طلبكار پيش از تمام شدن آن مدّت نمىتواند طلب خود را مطالبه نمايد، ولى اگر مدّت نداشته باشد، طلبكار هر وقت بخواهد مىتواند طلب خود را مطالبه نمايد.
مسئله 1849- هرگاه طلبكار طلب خود را در موقعى كه حقّ دارد، مطالبه كند، بدهكار بايد فوراً آن را بپردازد و تأخير آن گناه است، ولى اگر بدهكار غير از خانهاى كه در آن نشسته و اثاث و لوازم منزل و چيزهاى ديگرى كه به آن احتياج دارد و در شأن او نيز هست، چيزى نداشته باشد، طلبكار بايد صبر كند و نمىتواند او را مجبور كند كه چيزهاى مورد احتياجش را بفروشد، امّا بدهكار بايد براى پرداخت بدهى خود تلاش كند و از طريق كسب و كار يا راههاى مشروع ديگر، چيزى به دست آورده و بدهى خود را بپردازد.
مسئله 1850- كسى كه دسترسى به طلبكار خود ندارد، چنانچه اميد نداشته باشد كه او را پيدا كند، بايد با اجازۀ حاكم شرع طلب او را به فقير بدهد، و مىتواند به سيّد فقير بدهد، چنانکه مىتواند اگر فقير باشد خودش بردارد.
مسئله 1851- اگر مال ميّت بيشتر از خرج واجب كفن و دفن و بدهى او نباشد، بايد مالش را به همين مصرفها برسانند و به وارث او چيزى نمىرسد.
مسئله 1852- در قرض بايد همان را كه گرفته است پس بدهد، جنس باشد يا پول؛ بنابراين اگر يك من گندم يا ده مثقال طلا و مانند اينها قرض بگيرد، بايد همان يك من گندم يا ده مثقال طلا را بدهد و زيادتر دادن ربا و حرام است. و همچنين اگر صد هزار تومان قرض گرفت، بايد در وقتِ ادا همان يك صد هزار تومان را بدهد و زيادتر دادن ربا و حرام است. گرچه آن صد هزار تومان در وقتِ ادا افت كرده باشد و قدرت خريدِ آن كم شده باشد. ولى در غير قرض، بايد قدرت خريد مراعات شود. بنابراين مهريه و نظير مهريه اگر افت كرده باشد و قدرت خريدِ آن كم شده باشد، بايد قدرت خريد مراعات شود و به پولِ روز ادا شود؛ همچنين است در غصب و نظير آن. مثلاً اگر ده هزار تومان از كسى نزد او باشد و ندهد و قدرت خريد كم شود، بايد در وقتِ ادا، قدرت خريد مراعات شود.
مسئله 1853- اگر مالى را كه قرض كرده از بين نرفته باشد و صاحب مال همان را مطالبه كند، لازم نيست بدهكار همان مال را به او بدهد.
مسئله 1854- اگر كسى كه قرض مىدهد شرط كند كه زيادتر از مقدارى كه مىدهد بگيرد، مثلاً ده من گندم بدهد و شرط كند كه يازده من بگيرد، يا ده هزار تومان بدهد و شرط كند كه يازده هزار تومان بگيرد، ربا و حرام است، بلكه اگر قرار بگذارد كه بدهكار كارى براى او انجام دهد، باز هم ربا و حرام مىباشد؛ ولى اگر بدون اينكه شرط كند، خود بدهكار زيادتر از آنچه قرض كرده پس بدهد، اشكال ندارد، بلكه مستحب است.
مسئله 1855- قرضى كه در آن، قرارِ ربا باشد، باطل و حرام است، و ربا از گناهان بسيار بزرگ است و قرآن شريف آن را اعلام جنگ با خدا و موجب نابودى مال مىداند و در روايات، ربا را از زناى با محارم بالاتر دانستهاند، و ربا دادن مثل ربا گرفتن حرام است و كسى كه قرض ربايى گرفته مالك آن نمىشود و نمىتواند در آن تصرّف كند، ولى اگر صاحب پول راضى باشد كه گيرندۀ قرض در آن تصرّف كند، مانعى ندارد.
مسئله 1856- اگر كسى بخواهد پولى قرض كند و ربا بدهد و يا قرض بدهد و ربا بگيرد و با انجام كارى از ربا فرار كند، جايز نيست؛ مثلاً صد هزار تومان قرضالحسنه بدهد و لباسى كه قيمت آن هزار تومان است به ده هزار تومان بفروشد.
مسئله 1857- انسان مىتواند مقدارى پول به كسى بدهد كه در شهر ديگر كمتر بگيرد، ولى عكس آن (يعنى مقدارى پول بدهد كه در شهر ديگر زيادتر بگيرد) جايز نيست.
مسئله 1858- اگر در مقابل طلبى كه از كسى دارد سفته يا چك مدّتدار داشته باشد و بخواهد مقدارى از طلب خود را پيش از موعد آن گذشت كند و بقيّه را از خود بدهكار يا ديگرى، نقد دريافت كند، مانعى ندارد.
احكام بانك
مسئله 1859- سپردههاى كوتاه مدّت و دراز مدّت در بانکها و سودى كه بانك به آن مىدهد، اگر مطابق موازين شرعى باشد از قبيل مضاربه و شركت و امثال آن، حلال است، ولى اگر يقين دارد كه اين امور جنبۀ ظاهرى و صورى دارد، آن سود حرام است.
مسئله 1860- آنچه اشخاص از بانکها مىگيرند اگر به عنوان قرضالحسنه باشد مانعى ندارد و اضافهاى كه به بانکها مىپردازند اگر مطابق موازين شرعى باشد، از قبيل كارمزد، شركت و يا مضاربه، حلال است و اگر يقين دارد كه اين امور جنبۀ ظاهرى و صورى دارد، گرفتن پول از بانك حرام است و سودى كه مىدهد نيز حرام است.
مسئله 1861- ربا گرفتن از بانکهاى كشورهاى غير اسلامى اشكال ندارد.
مسئله 1862- آنچه را كه بانکها يا صندوقهاى قرضالحسنه به عنوان كارمزد و حقّ الزّحمه مىگيرند، اگر متناسب با زحمات باشد اشكال ندارد، ولى اگر اين همان سود پول است كه به نام كارمزد مىگيرند براى گيرنده و دهنده حرام است.
مسئله 1863- بانکها و صندوقهاى قرضالحسنه كه مقدارى از سرمايۀ خود را كه از مردم گرفتهاند در كارهاى تجارى يا توليدى به كار مىگيرند، اين كار جايز است، ولى سزاوار نيست پولى را كه از مردم به عنوان قرضالحسنه گرفتهاند تا به ديگران قرضالحسنه بدهند، آن را در كارهاى تجارى يا توليدى به كار گيرند.
مسئله 1864- چون بانك سپردههايى را بهعنوان قرضالحسنه مىگيرد، مىتواند در آنها تصرّف كند و در صورت تلف شدن، بانك ضامن است، چه قبل از تصرفّ تلف شود يا بعد از تصرّف.
مسئله 1865- جايزههايى كه بانکها يا غير آنها براى تشويق قرض دهنده مىدهند يا مؤسّسات ديگر براى تشويق خريدار مىدهند، حلال است، و آنچه را كه فروشندهها براى جلب مشترى داخل جنسهاى خود مىگذارند، حلال است.
مسئله 1866- حوالههاى بانكى يا تجارى كه به آنها صرف برات گفته مىشود، مانع ندارد، پس اگر بانك يا تاجر پولى را از كسى در محلّى بگيرد و حواله بدهد كه از بانك يا طرفش در محلّ ديگر، آن پول را بگيرد و در مقابل اين حواله از دهنده چيزى بگيرد، مانع ندارد و حلال است.
مسئله 1867- اگر انسان بداند در بانك و مغازه و مانند آن پول حلال و حرام هر دو وجود دارد، ولى نداند پولى را كه مىگيرد از پولهاى حرام است يا نه، داد و ستد با آنجا مانعى ندارد.
مسئله 1868- ديرکرد حرام است، امّا اگر تأخير بدون عذر در پرداخت اقساط، موجب ضرر يا خسارت شود، مطالبۀ آن خسارت جايز است و در هر صورت، دیرکرد موجب فساد معامله نیست.
مسئله 1869- معاملات ارزى، يعنى خريدن دلار يا مارك و مانند آن به اسكناس جايز است، همانگونه كه خريدن اسكناس به اسكناس اگر داعى عقلايى غير از ربا خوردن در آن باشد، جايز است.
مسئله 1870- سفته و چك نظير سندى است كه به بستانكار مىدهند، به همين جهت معامله بر خود آن واقع نمىشود، بنابراين معامله با چك يا سفته بىآنكه بدهكارى در مقابلش داشته باشد، مثل اينكه سفته يا چك يك ماهه را كه به مبلغ هزار تومان است بدهد و نهصد تومان پول نقد بگيرد، صحيح نيست و اين همان ربا و حرام است، و همچنين است چك يا سفتۀ دوستانه كه شخص به ديگرى مىدهد تا آن را به شخص سوّمى بدهد و مقدارى از مبلغ آن را كم كرده و پول نقد بگيرد، ولى اگر ذمّه را، كه چك و سفته كاشف آن است، به كمتر بفروشد، مانعى ندارد.
احكام بيمه
مسئله 1871- بيمه عقدى است بين بيمه كننده و بيمهگر (دولت، شركت، شخص) و لازم الاجرا مىباشد و با هر لفظى چه عربى و يا غير عربى يا با هر كارى نظير كتابت، اجرا مىشود، و آن عقد اين است كه بيمهگر در برابر پولى كه مىگيرد، خسارتهاى وارده را جبران مىكند و آن اقسامى دارد: بيمۀ تجارتى، ساختمانى، وسايل نقليه، كارمندان و كارگران، بيمۀ عمر و مانند آن، كه همۀ اقسام آن صحيح و لازمالاجرا است.
مسئله 1872- طرفين بيمه بايد رشيد باشند و بتوانند در مال خود تصرّف كنند و قرارداد از روى اراده و اختيار انجام شود و بايد مجهول نباشد و تمام خصوصيّات را معيّن كنند، مثلاً تعيين كنند مورد بيمه را يا اقساطى كه بيمه كننده بايد بپردازد و همچنين تعيين كنند خطرهايى كه موجب خسارت مىشود و تعيين كنند قيمت چيزى كه بيمه شده است و مانند آن.
مسئله 1873- اگر دو نفر يا بيشتر، شركتى يا مؤسّسهاى و مانند آن را تأسيس كنند و هر يك از شركاء و يا يكى از آنها شرط كند كه چنانچه ضرر يا حادثهاى واقع شود آن ضرر را جبران كند، در صورت وقوع حادثه واجب است به اين شرط عمل شود.
احكام حواله
مسئله 1874- اگر انسان طلبكار خود را حواله بدهد كه طلب خود را از ديگرى بگيرد و طلبكار قبول كند، بعد از آنكه حواله درست شد، كسى كه به او حواله شده بدهكار مىشود، و ديگر طلبكار نمىتواند طلبى را كه دارد از بدهكار اوّلى مطالبه نمايد.
مسئله 1875- بدهكار و طلبكار و كسى كه سر او حواله شده بايد رشيد باشند و كسى آنها را مجبور نكرده باشد و ممنوع از تصرّف در اموالشان هم نباشند.
مسئله 1876- اگر سر كسى حواله بدهند كه بدهكار است، لازم است كه قبول كند، ولى حواله دادن سر كسى كه بدهكار نيست، در صورتى صحيح است كه او قبول كند، و نيز اگر انسان بخواهد به كسى كه جنسى بدهكار است جنس ديگرى حواله دهد، مثلاً به كسى كه جو بدهكار است گندم حواله دهد، تا او قبول نكند حواله صحيح نيست.
مسئله 1877- موقعى كه انسان حواله مىدهد، بايد بدهكار باشد، ولى حوالههايى كه در عرف مرسوم است كه انسان كسى را كه طلبكار نيست به كسى حواله مىدهد، صحيح است، گرچه احكام حواله را ندارد، و كسى كه به او حواله مىشود اگر به حواله دهنده بدهكار باشد، بايد قبول كند.
مسئله 1878- حواله دهنده و طلبكار بايد مقدار حواله و جنس آن را بدانند، و لو اجمالًا؛ پس اگر به او بگويد يكى از دو طلب خود را از فلانى بگير و آن را معيّن نكند، حواله صحيح است و همچنين اگر بدهى واقعاً معيّن باشد، ولى بدهكار و طلبكار در موقع حواله دادن مقدار آن يا جنس آن را ندانند، حواله صحيح است؛ مثلاً اگر طلب كسى را در دفتر نوشته باشد و پيش از ديدن دفتر حواله بدهد و بعد دفتر را ببيند و به طلبكار مقدار طلبش را بگويد، حواله صحيح مىباشد.
مسئله 1879- طلبكار مىتواند حواله را قبول نكند، گرچه كسى كه به او حواله شده فقير نباشد و در پرداختن حواله هم كوتاهى ننمايد.
مسئله 1880- اگر سر كسى حواله بدهد كه بدهكار نيست، چنانچه او حواله را قبول كند، پيش از پرداختن حواله نمىتواند مقدار حواله را از حواله دهنده بگيرد، و اگر طلبكار به كمتر از آن راضى شود، فقط همان مقدار را مىتواند از حواله دهنده بگيرد.
مسئله 1881- هیچیک از حواله دهنده و حواله گيرنده نمىتوانند قرارداد حواله را به هم بزنند مگر اينكه همه يا يكى از آنان براى خود حقّ فسخ قرار دهد، ولى اگر كسى كه سر او حواله دادهاند در همان وقت حواله دادن فقير باشد و طلبكار نداند، مىتواند حواله را به هم بزند، امّا اگر بعداً فقير شده يا اينكه از اوّل فقير بوده و طلبكار مىدانسته است، حقّ فسخ ندارد.
مسئله 1882- اگر حواله دهنده، خودش طلب طلبكار را بدهد، چنانچه به خواهش كسى كه به او حواله شده، داده است، ذمّۀ او برئ مىشود و مىتواند چيزى را كه داده از او بگيرد، و اگر بدون خواهش او داده، نمىتواند چيزى را كه داده از او مطالبه نمايد.
احكام رهن
مسئله 1883- رهن آن است كه بدهكار مقدارى از مال خود را نزد طلبكار بگذارد كه اگر طلب را او ندهد، طلبش را از آن مال به دست آورد.
مسئله 1884- در رهن لازم نيست صيغه بخوانند و همين قدر كه بدهكار مال خود را به قصد گرو به طلبكار بدهد و طلبكار هم به همين قصد بگيرد، رهن صحيح است.
مسئله 1885- گرو دهنده و كسى كه مال را گرو مىگيرد بايد رشيد باشند و كسى آنها را مجبور نكرده باشد و كسى كه بهواسطۀ ورشكستگى، حاكم شرع او را از تصرّف در اموالش جلوگيرى كرده، نمىتواند مال خود را گرو بگذارد.
مسئله 1886- انسان مالى را مىتواند گرو بگذارد كه شرعاً بتواند در آن تصرّف كند، پس اگر شراب و مانند آن را گرو بگذارند صحيح نيست و همچنين اگر مال شخص ديگر را گرو بگذارند صحيح نيست، مگر اينكه با اجازۀ او باشد.
مسئله 1887- استفادۀ چيزى كه گرو مىگذارند، مال كسى است كه آن را گرو گذاشته است.
مسئله 1888- طلبكار و بدهكار نمىتوانند در مالى كه گرو گذاشته شده بدون اجازۀ يكديگر تصرّف كنند، ولى اگر يكى از آنها با اجازۀ ديگرى تصرّف كند صحيح است، و همچنين اگر يكى از آنان تصرّف كند و بعد ديگرى اجازه دهد، صحيح است.
مسئله 1889- اگر طلبكار چيزى را كه گرو برداشته با اجازۀ بدهكار بفروشد، پول آن هم مثل خود مال گرو مىباشد، و همچنين است در صورتى كه بىاجازۀ او بفروشد و بعد بدهكار امضا كند، يا آنكه خود بدهكار آن چيز را با اجازۀ طلبكار بفروشد كه عوض آن گرو باشد، و در صورتى كه بىاجازۀ او باشد، آن چيز به گرو بودن خود باقى مىماند.
مسئله 1890- اگر موقعى كه بايد بدهى خود را بدهد، طلبكار مطالبه كند و او ندهد، طلبكار مىتواند مالى را كه گرو برداشته با اجازۀ حاكم شرع بفروشد و طلب خود را بردارد.
مسئله 1891- اگر بدهكار غير از خانهاى كه در آن نشسته و چيزهايى كه مانند اثاثيۀ خانه محلّ احتياج اوست، چيز ديگرى نداشته باشد، طلبكار نمىتواند طلب خود را از او مطالبه كند، ولى اگر مالى را كه گرو گذاشته خانه و اثاثيه هم باشد، طلبكار مىتواند با اجازۀ حاكم شرع بفروشد و طلب خود را بردارد.
مسئله 1892- گرو بدون تحويل به بدهكار صورت نمىگيرد، ولى اگر سند خانه را مثلاً به طلبكار بدهند به طورى كه در صورت لزوم بتواند طلب خود را از فروش آن بردارد، مانعى ندارد، هرچند بدهكار در آن خانه ساكن باشد.
مسئله 1893- اگر خانهاى را مثلاً در مقابل وامى رهن بدهند و در ضمن رهن شرط كنند كه صاحب خانه اجازۀ تصرّف در آن خانه را با عوض يا بدون عوض، به وام دهنده بدهد، مانعى ندارد.
احكام ضمانت
مسئله 1894- ضمانت بر سه قسم است و هر سه قسم هم صحيح است:
1- شخصى ضامن ديگرى مىشود كه بدهى او را بدهد، در اين قِسمِ ضمانت، بدهى بدهكار به ذمّۀ ضامن منتقل مىشود و بدهكار برئالذّمّه مىشود.
2- شخصى ضامن ديگرى مىشود كه اگر در دادن بدهى كوتاهى كرد يا نتوانست آن را بپردازد، طلبكار طلب خود را از ضامن بگيرد.
3- شخصى ضامن كسى شود كه اگر خرابى به بار آورد يا مرتكب خيانتى شود، خسارت آن را بپردازد؛ مثلاً بگويد اين كارگر را استخدام كن و اگر دزديد يا خسارت ديگرى رسانيد، من ضامن هستم.
مسئله 1895- در ضمانت لازم نيست لفظ عربى باشد، بلكه با هر لفظى يا عملى باشد كفايت مىكند.
مسئله 1896- ضامن و طلبكار بايد رشيد باشند و كسى هم آنها را مجبور نكرده باشد و بتوانند در اموال خود تصرّف كنند، ولى اين شرطها در بدهكار نيست، پس اگر كسى ضامن شود كه بدهى بچّه يا ديوانه يا سفيه يا محجور را بدهد و طلبكار قبول كند، ضمانت صحيح است، گرچه محجور باز در اموال خود نمىتواند تصرّف كند.
مسئله 1897- در ضمانت بايد طلبكار و بدهكار و جنس بدهى معلوم باشد، و لو اجمالًا؛ مثلاً اگر كسى از ديگرى صد من گندم و ده هزار تومان پول طلبكار باشد و شخصى بگويد من ضامن يكى از دو طلب تو هستم، صحيح است و طلبكار مىتواند يكى از دو طلب را از ضامن بگيرد.
مسئله 1898- اگر طلبكار طلب خود را به ضامن ببخشد، ضامن نمىتواند از بدهكار چيزى بگيرد.
مسئله 1899- عقد ضمانت، عقد لازم است و نمىتوانند آن را به هم بزنند مگر با رضايت يكديگر، و يا شرط كرده باشند كه هر وقت بخواهند آن را به هم بزنند، و يا ضامن نتواند طلب طلبكار را بدهد و طلبكار نمىدانسته و بعد ملتفت شده است.
مسئله 1900- هرگاه انسان در موقع ضامن شدن بتواند طلب طلبكار را بدهد، گرچه بعد فقير شود، طلبكار نمىتواند ضامن بودن او را به هم بزند و طلب خود را از بدهكار اوّل مطالبه نمايد، و همچنين است اگر در آن موقع نتواند طلب او را بدهد، ولى طلبكار بداند و به ضامن شدن او راضى شود.
مسئله 1901- اگر كسى با اجازۀ بدهكار ضامن شود كه بدهى او را بدهد، مىتواند مقدارى را كه ضامن شده از او مطالبه نمايد، امّا اگر بدون اجازۀ بدهكار ضامن شود، نمىتواند چيزى از او بگيرد.
احكام كفالت
مسئله 1902- كفالت آن است كه انسان متعهّد شود كه هر وقت طلبكار يا صاحب حقّ، بدهكار يا متّهم را خواست او را حاضر كند، و به كسى كه اينطور متعهّد شود «كفيل» مىگويند.
مسئله 1903- در كفالت لفظ عربى لازم نيست، بلكه به هر لفظى يا عملى كه باشد كفايت مىكند.
مسئله 1904- كفيل بايد رشيد باشد و او را در كفالت مجبور نكرده باشند و بتواند كسى را كه كفيل او شده حاضر نمايد.
مسئله 1905- كفالت به وسيلۀ يكى از هفت مورد زير، فسخ مىشود:
اوّل: كفيل، بدهكار را به دست طلبكار بدهد.
دوّم: طلب طلبكار داده شود.
سوّم: طلبكار از طلب خود بگذرد.
چهارم: بدهكار بميرد.
پنجم: طلبكار، كفيل را از كفالت آزاد كند.
ششم: كفيل بميرد.
هفتم: كسى كه صاحب حقّ است به وسيلۀ حواله يا طور ديگرى، حقّ خود را به ديگرى واگذار نمايد.
مسئله 1906- اگر كسى به زور بدهكار را از دست طلبكار رها كند، چنانچه طلبكار دسترسى به او نداشته باشد، كسى كه بدهكار را رها كرده بايد او را به دست طلبكار بدهد.
مسئله 1907- در كفالت رضايت كسى كه حقّ بر عهدۀ اوست لازم نيست، بنابراين رضايت بدهكار شرط نمىباشد.
مسئله 1908- هرگاه كفالت به اجازۀ شخص مديون باشد و كفيل ناچار شود طلب طلبكار را بدهد، حقّ دارد آن را از بدهكار بگيرد، ولى اگر به اجازۀ او نبوده، حقّ ندارد.
احكام وديعه (امانت)
مسئله 1909- وديعه يعنى امانت، و آن اين است كه انسان مال خود را به ديگرى به عنوان حفظ و نگهدارى بسپارد و او هم به همين قصد بگيرد.
مسئله 1910- لازم نيست در امانت لفظ عربى باشد، بلكه با هر لفظى يا عملى كه باشد كفايت مىكند.
مسئله 1911- امانتدار و كسى كه مال را امانت مىگذارد بايد هر دو رشيد باشند؛ پس اگر مال خود را به بچّه يا ديوانه به طور امانت بدهد و آن مال تلف شود، بچّه يا ديوانه يا ولىّ آنها ضامن نيست.
مسئله 1912- اگر از بچّه يا ديوانه چيزى را به طور امانت قبول كند، بايد آن را به صاحبش بدهد و اگر آن چيز مال خود بچّه يا ديوانه است، بايد به ولىّ او برساند و چنانچه مال تلف شود، بايد عوض آن را بدهد.
مسئله 1913- كسى كه توانايى نگهدارى امانت را ندارد و صاحب مال هم بداند، مىتواند آن را قبول كند.
مسئله 1914- اگر انسان به صاحب مال بفهماند كه براى نگهدارى مال او حاضر نيست، چنانچه او مال را بگذارد و برود و اين شخص مال را بر ندارد و آن مال تلف شود، كسى كه امانت را قبول نكرده ضامن نيست.
مسئله 1915- امانت از عقود جايز است، بنابراين چيزى را كه به امانت مىگذارد هر وقت بخواهد مىتواند آن را پس بگيرد و كسى هم كه امانت را قبول مىكند هر وقت بخواهد مىتواند آن را به صاحبش برگرداند.
مسئله 1916- كسى كه امانت را قبول مىكند اگر در نگهدارى آن كوتاهى نكند و تعدّى يعنى زياده روى هم ننمايد و اتّفاقاً آن مال تلف شود، ضامن نيست.
مسئله 1917- اگر صاحب مال براى نگهدارى مال خود جايى را معيّن كند و به كسى كه امانت را قبول كرده بگويد كه بايد مال را در اينجا حفظ كنى و به جاى ديگر نبرى، امانتدار حقّ ندارد آن را به جاى ديگر ببرد و اگر ببرد و تلف شود، ضامن است.
مسئله 1918- هرگاه صاحب مال بميرد يا ديوانه شود، امانتدار بايد امانت را به وارث يا ولىّ ديوانه برساند و اگر بدون عذر شرعى اين كار را نكند و مال تلف شود ضامن است، مگر اينكه وارث يا ولىّ ديوانه اجازه دهد امانت به حال خود بماند.
مسئله 1919- اگر كسى كه امانت را قبول كرده بميرد يا ديوانه شود، وارث يا ولىّ او بايد هر چه زودتر به صاحب مال اطّلاع دهد يا امانت را به او برساند.
مسئله 1920- اگر امانتدار نشانههاى مرگ را در خود ببيند، چنانچه ممكن است بايد امانت را به صاحب آن يا وكيل او برساند و اگر ممكن نيست بايد آن را به حاكم شرع بدهد و چنانچه به حاكم شرع دسترسى ندارد، بايد وصيّت كند و شاهد بگيرد.
احكام عاريه
مسئله 1921- عاريه آن است كه انسان مال خود را به ديگرى بدهد كه از آن استفاده كند و در عوض چيزى هم از او نگيرد.
مسئله 1922- لازم نيست در عاريه صيغه بخوانند و اگر مثلاً لباس را به قصد عاريه به كسى بدهد و او به همين قصد بگيرد، عاريه صحيح است.
مسئله 1923- چيزى را كه منفعتش مال انسان است، مثلاً آن را اجاره كرده، مىتواند عاريه بدهد، ولى اگر آن چيز تلف شود ضامن است، مگر اينكه شرط كرده باشند كه بتواند آن را به ديگرى بدهد.
مسئله 1924- اگر ديوانه، بچه، مفلس و يا سفيه مال خود را عاريه بدهند صحيح نيست، امّا اگر ولىّ، مال كسى را كه بر او ولايت دارد بنابر مصلحت عاريه بدهد، اشكال ندارد.
مسئله 1925- اگر در نگهدارى چيزى كه عاريه كرده كوتاهى نكند و در استفادۀ از آن هم زيادهروى ننمايد و اتّفاقاً آن چيز تلف يا معيوب شود، ضامن نيست؛ ولى چنانچه شرط كنند كه اگر تلف شود عاريه كننده ضامن باشد يا چيزى را كه عاريه كرده طلا و نقره باشد، بايد عوض آن را بدهد.
مسئله 1926- اگر طلا و نقره را عاريه نمايد و شرط كند كه اگر تلف شود ضامن نباشد، چنانچه تلف شود ضامن نيست.
مسئله 1927- اگر عاريه دهنده بميرد يا ديوانه و يا مفلس شود، عقد عاريه به هم مىخورد و عاريه كننده بايد مال را فوراً به ورثه يا ولىّ او برگرداند.
مسئله 1928- كسى كه چيزى عاريه داده هر وقت بخواهد مىتواند آن را پس بگيرد و كسى هم كه عاريه كرده هر وقت بخواهد مىتواند آن را پس دهد.
مسئله 1929- عاريه دادن گوسفند براى استفاده از شير و پشم آن و عاريه دادن حيوان نر براى كشيدن بر ماده، صحيح است.
مسئله 1930- اگر چيزى را كه عاريه كرده به مالك ندهد، امّا آن را به جايى ببرد كه صاحبش معمولًا به آنجا مىبرده، مثلاً اتومبيل را در گاراژى كه صاحبش براى آن درست كرده ببرد، اگر تلف شود، گرچه عاريه را رد نكرده است، امّا ضامن هم نيست.
مسئله 1931- اگر چيز نجس را براى استعمال خوردن و آشاميدن عاريه دهد، لازم است نجس بودن آن را به كسى كه عاريه مىكند بگويد.
مسئله 1932- چيزى را كه عاريه كرده بدون اجازۀ صاحب آن نمىتواند به ديگرى اجاره يا عاريه دهد.
مسئله 1933- اگر چيزى را كه عاريه كرده با اجازۀ صاحب آن به ديگرى عاريه دهد، چنانچه كسى كه اوّل آن چيز را عاريه كرده بميرد يا ديوانه شود، عاريۀ دوّمى باطل نمىشود.
مسئله 1934- اگر بداند مالى را كه عاريه كرده غصبى است، بايد آن را به صاحبش برساند و نمىتواند به عاريه دهنده بدهد.
مسئله 1935- اگر مالى را كه مىداند غصبى است عاريه كند و از آن استفادهاى ببرد و در دست او از بين برود، مالك مىتواند عوض مال را از او يا از كسى كه مال را غصب كرده مطالبه كند و نيز عوض استفادههايى را كه عاريه گيرنده برده، مىتواند از او مطالبه نمايد.
احکام نگاه
مسئله 1936- نگاه كردن مرد به بدن و موى زن نامحرم و دختر مميّز چه با قصد لذّت و چه بدون آن حرام است، و نگاه كردن به صورت و دستها تا مچ نيز، اگر به قصد لذّت باشد يا بترسد كه به حرام بيفتد، يا موجب مفسده باشد، يا صورت و دستها جالب باشد، حرام است، ولى نگاه كردن بدون اينها جايز است، گرچه مطلقاً پرهیز از این نگاه بجاست.
مسئله 1937- نگاه كردن زن به بدن مرد نامحرم و پسر مميّز چه با قصد لذّت و چه بدون آن حرام است و نگاه كردن زن به مواردى كه معمولًا مردها نمىپوشانند نظير صورت و سر و گردن، اگر به قصد لذّت باشد يا بترسد كه به حرام بيفتد و يا موجب مفسده باشد و يا جالب باشد حرام است، ولى نگاه كردن بدون اينها جايز است، گرچه مطلقاً پرهیز از این نگاه بجاست.
مسئله 1938- مردها بايد بدن خود را به غير از جاهايى كه معمولًا نمىپوشانند نظير صورت و سر و گردن، از نامحرم بپوشانند.
مسئله 1939- زن بايد بدن و موى خود را از مرد نامحرم و پسر مميّز بپوشاند و نيز پوشاندن صورت و دستها تا مچ، اگر جالب باشد يا به قصد لذّت باشد يا مفسدهاى داشته باشد يا بترسد كه به حرام بيفتد يا ديگران به حرام بيفتند، واجب است، و بدون اينها پوشاندن آنها مستحب مؤكّد است.
مسئله 1940- وقتى كه زن و مرد در آستانۀ ازدواج هستند، مىتوانند با رضايت طرفين و در حدّ متعارف به همديگر نگاه كنند. به شرط آنكه قصدِ آنان صرفاً اطمينان از پسنديدنِ همسرِ آينده باشد و احتمال مفسده هم ندهند؛ ولى بسيار بهجا است كه در صورت نياز به ديدن بدن مرد يا بدن و موى زن، اين نگاه توسّط نزديكانِ طرفين كه نگاه آنها اشكال ندارد، صورت پذيرد.
مسئله 1941- نگاه كردن به فيلمها و عكسهايى كه در تلويزيونها و مجلّهها و مانند اينها ديده مىشود، اگر جالب نباشد و به قصد لذّت نيز نباشد و مفسده هم نداشته باشد و نترسد كه به حرام بيفتد جايز است، گرچه مطلقاً پرهیز از این نگاه بجاست. و همچنين است عكس گرفتن و فيلم بردارى كردن مرد و زن نامحرم از يكديگر.
مسئله 1942- نگاه كردن به عورت ديگرى حرام است، گرچه از پشت شيشه يا در آيينه يا آب صاف و مانند اينها باشد، بلكه نگاه كردن به عورت بچّۀ مميّز نيز حرام است و واجب است عورت خود را نيز از او بپوشاند، ولى زن و شوهر مىتوانند به تمام بدن يكديگر نگاه كنند.
مسئله 1943- مرد و زنى كه با يكديگر محرمند، اگر قصد لذّت نداشته باشند و نترسند كه به حرام بيفتند و مفسدۀ ديگرى هم در بين نباشد، مىتوانند غير از عورت به تمام بدن يكديگر نگاه كنند.
مسئله 1944- نگاه كردن مرد به بدن مرد ديگرى يا نگاه كردن زن به بدن زن ديگرى، اگر با قصد لذّت باشد يا بترسند كه به حرام بيفتند يا مفسدۀ ديگرى در بين باشد، حرام است.
مسئله 1945- حرف زدن زن و شنيدن آن، براى نامحرم، در صورتى كه شهوتانگيز نباشد و سبب افتادن در گناه نشود و مفسدۀ ديگرى هم نداشته باشد و جالب هم نباشد، اشكال ندارد.
مسئله 1946- پس از جدا شدن مو از سر زن، نگاه نامحرم به آن مانعى ندارد و همچنين است دست كشيدن مرد نامحرم به آن و خريد و فروش آن، بنابراين ساختن كلاهگيس از موى زن ديگر، و يا وصل موى زنى به سر زن ديگر، اشكال ندارد.
مسئله 1947- اگر انسان ناچار شود به عورت ديگرى يا بدن نامحرم نگاه كند يا دست بزند، نظير طبيب و پرستار، اشكال ندارد.
احکام حجاب و پوشش و زینت
مسئله 1948- حجاب از ضروریات دین اسلام است که در قرآن کریم و روایات اهلبیت«سلاماللهعلیهم»، بر آن تأکید شده است.
مسئله 1949- ظاهر کردن آنچه از نظر عرف، برای زن زینت و آرایش محسوب میشود، در برابر نامحرم جایز نیست.
مسئله 1950- زن بايد بدن، زینت، آرایش و موى خود را از مرد نامحرم و پسر مميّز که خوب و بد را تشخیص میدهد، بپوشاند.
مسئله 1951- استفاده از گلاهگیسهای معمول و اکتفا به آن برای پوشاندن موی سر و اطراف آن، برای زنان جایز نیست.
مسئله 1952- پوشاندن صورت و دستها تا مچ در زنان و دختران، اگر جالب باشد يا به قصد لذّت باشد يا مفسدهاى داشته باشد يا بترسد كه به حرام بيفتد يا ديگران به حرام بيفتند، واجب است، و بدون اينها پوشاندن آنها مستحب مؤكّد است و علامت عفّت و بسیار خوب است.
مسئله 1953- پوشیدن لباس نازک و لباسی که در صورت تابش نور بدن زن را نمایان میکند، در جایی که نامحرم باشد، حرام است و نیز لباسی که رنگین و چشمگیر باشد.
مسئله 1954- پوشيدن لباس طلاباف و ابريشم خالص براى مردها حرام است، ولی برای زنها اشکال ندارد؛ البته چيزهايى از ابريشم خالص و طلا كه صدق لباس و زينت نمىكند و نیز لباسهاى طلاباف و ابريشم كه ساتر عورت نيستند، نظير جوراب كوتاه و دستمال، براى مرد اشكال ندارد.
مسئله 1955- مردها بايد بدن خود را به غير از جاهايى كه معمولًا نمىپوشانند نظير صورت و سر و گردن، از نامحرم بپوشانند.
مسئله 1956- اگر لباس زن يا مرد شهوت انگيز يا مفسده انگيز باشد و يا جلب نظر كند، پوشيدن آن در مقابل نامحرم حرام است، مانتو باشد يا چادر، جوراب باشد يا شلوار، تنگ باشد يا گشاد.
مسئله 1957- پوشیدن لباس زنانه نظير پيراهن و دامن زنانه كه مختص به زنهاست، براى مردها حرام است، و پوشیدن لباس مردانه نظير كت و شلوار مردانه كه اختصاص به مردها دارد، براى زنها حرام است.
مسئله 1958- لباس زنانه براى مرد و لباس مردانه براى زن، وقتى حرام است كه زن بخواهد شبيه مرد يا مرد شبيه زن شود، ولى اگر تشبّه نباشد، نظير اين كه زن براى رفع سرما كت و شلوار مرد را بپوشد و يا مرد براى ستر عورت پيراهن زن را بپوشد اشكال ندارد.
مسئله 1959- اصلاح زنانه به گونهاى كه مختص به زنهاست، براى مردها حرام است و اصلاح مردانه به گونهاى كه اختصاص به مردها دارد، براى زنها حرام مىباشد.
مسئله 1960- چادر يك حجاب مذهبى و ملّى است و اگر زنها آن را از دست بدهند و يا- العياذ باللَّه- در جامعه به صورت ضدّ ارزش درآيد، خسارت فراوانى دارد، و زن ايرانى كه هميشه حتّى قبل از اسلام شهرت به عفت داشته، نبايد اين حجاب مذهبى و ملى را از دست بدهد، و بايد زنهاى باعفّت و مردهاى با غيرت بدانند كه از دست دادن آن مقدّمه براى بدحجابى و بىحجابى است، و اگر چنين شد– العياذ باللَّه- گناه آن دامنگير كسى مىشود كه آن مقدّمه را فراهم نموده است، علاوه بر اينها از مسائل قبل معلوم شد كه در بسيارى از موارد زن بايد صورت و دستهاى خود را از نامحرم بپوشاند و پوشانيدن صورت احتياج به چادر دارد.
مسئله 1961- پوشيدن آنچه مختصّ به كفّار است، نظير كراوات و پاپیون و پوشيدن لباسهايى كه مختص به اهل معصيت است نظير لباسهاى تنگ و محرّك براى مرد و زن، حرام است و اگر بدون توبه از دنيا برود، پروردگار عالم او را با كفّار و اهل معصيت محشور مىكند.
مسئله 1962- اگر لباس انگشت نما باشد و شخصيت كسى را كه آن را پوشيده است مسئلهدار كند- كه به آن لباس شهرت مىگويند- پوشيدن آن لباس چه براى مرد و چه براى زن، حرام است؛ نظير پوشيدن لباسهاى رنگارنگ و نظير لباس سرخ براى مرد و پوشيدن چادر سرخ براى زن، و نظير بيرون آمدن از خانه با يك لنگه كفش و مانند اينها.
احكام ازدواج
عقد ازدواج بر دو نوع است:
نوع اوّل: ازدواج دائم، آن است كه مدّت زناشويى در آن معيّن نشود.
نوع دوّم: ازدواج موقّت، آن است كه مدّت زناشويى در آن معيّن شود، خواه اين مدّت كوتاه باشد يا طولانى.
مسئله 1963- در زناشويى، چه دائم و چه غير دائم، بايد صيغه خوانده شود، و تنها راضى بودن زن و مرد كافى نيست و صيغۀ عقد را يا خود زن و مرد مىخوانند يا ديگرى را وكيل مىكنند كه از طرف آنان بخواند.
مسئله 1964- وكيل لازم نيست مرد باشد، زن هم مىتواند براى خواندن صيغۀ عقد از طرف ديگرى وكيل شود.
مسئله 1965- زن و مرد تا يقين نكنند كه وكيل آنها صيغه را خوانده است، به يكديگر حلالنمىشوند و همين كه وكيل بگويد صيغه را خواندهام كافى است.
مسئله 1966- يك نفر مىتواند براى خواندن صيغۀ عقد دائم يا غير دائم از طرف دو نفر وكيل شود، و نيز مرد مىتواند از طرف زن يا زن از طرف مرد وكيل شود و او را براى خود به طور دائم يا غير دائم عقد كند.
دستور خواندن عقد دائم
مسئله 1967- اگر صيغۀ دائم را خود زن و مرد بخوانند و اوّل زن بگويد:
«زَوَّجْتُكَ نَفْسى عَلَى الصَّداقِ الْمَعْلُومِ». (يعنى خود را به همسرى تو درآوردم با مهريۀ معيّن) پس از آن مرد بگويد:
«قَبِلْتُ التَّزْويجَ». (يعنى قبول كردم اين ازدواج را) عقد صحيح است، و اگر ديگرى را وكيل كنند كه از طرف آنها صيغه عقد را بخواند، چنانچه وكيل زن بگويد:
«زَوَّجْتُ مُوكِّلَتى مُوَكِّلَكَ عَلَى الصَّداقِ الْمَعْلُومِ».
(يعنى وكيل خودم را به ازدواج وكيل تو درآوردم با مهريۀ معيّن)
و وكيل مرد بگويد:
«قَبِلْتُ لِمُوَكِّلى عَلَى الصَّداقِ». (يعنى قبول نمودم اين ازدواج را براى وكيل خودم با مهريۀ معيّن)
صحيح مىباشد.
دستور خواندن عقد غير دائم
مسئله 1968- اگر خود زن و مرد بخواهند صيغۀ عقد غير دائم را بخوانند، بعد از آنكه مدّت و مهر را معيّن كردند، چنانچه زن بگويد:
«زَوَّجْتُكَ نَفْسى فِى الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَى الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ».
(يعنى خود را به همسرى تو درآوردم براى مدّت معيّن، با مهريۀ معيّن)
بعد مرد بگويد:
«قَبِلْتُ»
صحيح است، و اگر ديگرى را وكيل كنند و وكيل زن به وكيل مرد بگويد:
«زَوَّجْتُ مُوَكِّلَتى مُوَكِّلَكَ فِى الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَى الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ». (يعنى وكيل خودم را به ازدواج وكيل تو درآوردم در مدّت معيّن، با مهريۀ معيّن)
و وكيل مرد بگويد:
«قَبِلْتُ لِمُوَكِّلى هكَذا». صحيح مىباشد.
شرايط عقد
مسئله 1969- عقد ازدواج، شش شرط دارد:
اوّل: صيغه را به عربى صحيح همراه با قصد انشاء بخوانند و در صورتى كه نتوانند به عربى صحيح بخوانند، بايد براى خواندن صيغه وكيل بگيرند و اگر وكيل گرفتن هم ممكن نباشد و ضرورتى در كار باشد، خواندن صيغه به زبان ديگر اشكال ندارد.
دوّم: كسى كه صيغه را مىخواند بايد قصد انشا داشته باشد، يعنى قصدش اين باشد كه با گفتن اين الفاظ ازدواج حاصل شود.
سوّم: كسى كه صيغه را مىخواند بايد رشيد باشد.
چهارم: وكيل يا ولىّ در اجراى صيغۀ عقد، بايد زن و شوهر را معيّن كنند.
پنجم: زن و مرد به ازدواج راضى باشند.
ششم: صيغۀ عقد بايد صحيح خوانده شود و اگر طورى غلط بخوانند كه معناى آن را عوض كند، عقد باطل است، امّا اگر معنى عوض نشود اشكال ندارد.
مسئله 1970- كسى كه دستور زبان عربى را نمىداند، اگر قرائتش صحيح باشد و معناى هر كلمه از عقد را جداگانه بداند و از هر لفظى معناى آن را قصد نمايد و قصد انشا هم داشته باشد، مىتواند عقد را بخواند.
مسئله 1971- اگر زنى را براى مردى بدون اجازۀ آنان عقد كنند و بعد از آن، زن و مرد بگويند به آن عقد راضى هستيم، عقد صحيح است.
مسئله 1972- اگر زن و مرد يا يكى از آن دو را به ازدواج مجبور نمايند و بعد از خواندن عقد راضى شوند و بگويند به آن عقد راضى هستيم، عقد صحيح است.
مسئله 1973- پدر و جدّ پدرى مىتوانند براى فرزند غير رشيد خود همسر اختيار كنند و بعد از آنكه آن طفل رشيد گرديد نبايد آن را به هم بزند، مگر اينكه مفسدهاى داشته باشد، و مخارج و مهريّه زن به عهدۀ پسر مىباشد، ولى اگر در حال عقد، طفل مالى نداشته باشد، مهر به عهدۀ ولىّ اوست.
مسئله 1974- دخترى كه رشيده است، يعنى مصلحت خود را تشخيص مىدهد، چنانچه باكره باشد، بايد با اجازۀ پدر ازدواج نمايد، ولى اگر همسر مناسبى براى دختر پيدا شود و پدر مخالفت كند، اجازۀ او شرط نيست. همچنين اگر به پدر يا جدّ پدرى دسترسى نباشد يا دختر قبلًا شوهر كرده و بكارتش از بين رفته باشد، اجازۀ پدر لازم نيست.
عيوبى كه بهخاطر آن مىتوان عقد را بر هم زد
مسئله 1975- اگر مرد بعد از عقد بفهمد كه زن يكى از اين هفت عيب را دارد و اين عيبها قبل از عقد بوده، مىتواند عقد را به هم بزند و بدون طلاق از او جدا شود:
اوّل: ديوانگى.
دّوم: مرض خوره.
سوّم: مرض بَرَص.
چهارم: كورى.
پنجم: شل بودن به طورى كه معلوم باشد.
ششم: افضا شده، يعنى راه بول و حيض يا راه حيض و غائط او يكى شده باشد.
هفتم: گوشت يا استخوان يا غدّهاى در فرج او باشد كه مانع نزديكى شود.
مسئله 1976- اگر زن بعد از عقد بفهمد كه شوهر او ديوانه است يا آلت مردى ندارد يا عِنّين است و نمىتواند نزديكى نمايد يا تخمهاى او را كشيدهاند، در صورتى كه اين عيبها قبل از عقد بوده، مىتواند عقد را به هم بزند و بدون طلاق از او جدا شود.
مسئله 1977- اگر يكى از عيبهايى كه گفته شد در مرد يا زن بعد از عقد پيدا شود، مىتواند با طلاق يا مراجعه به حاكم شرع از هم جدا شوند و بدون طلاق نمىتوانند از هم جدا شوند.
مسئله 1978- اگر مرد يا زن، بهواسطۀ يكى از عيبهايى كه در مسائل پيش گفته شد، عقد را به هم بزند، بايد بدون طلاق از هم جدا شوند.
مسئله 1979- اگر بهواسطۀ آنكه مرد عنّين است و نمىتواند وطى و نزديكى كند، زن عقد را به هم بزند، شوهر بايد نصف مهر را بدهد، ولى اگر بهواسطۀ يكى از عيبهاى ديگرى كه گفته شد، مرد يا زن عقد را به هم بزند، چنانچه مرد با زن نزديكى نكرده باشد، چيزى بر او نيست، و اگر نزديكى كرده، بايد تمام مهر را بدهد.
كسانى كه ازدواج با آنها حرام است
مسئله 1980- ازدواج با كسانى كه با انسان محرم هستند حرام است.
مسئله 1981- مادر و جدّۀ پدرى و مادرى هرچه بالا روند، و دختر و نوۀ دخترى و پسرى هرچه پايين آيند، خواهر، دختر خواهر و دختر برادر، هرچه پايين آيند و عمّه و خاله و عمّه و خالۀ پدر و مادر هرچه بالا روند و زنِ پسر و زن پدر و مادر زن هرچه بالا رود و دختر زن پس از نزديكى با مادرش، و نوۀ پسرى و دخترى آن زن به مرد محرم مىباشند.
مسئله 1982- پدر و جدّ هر چه بالا روند، پسر، نوۀ دخترى و پسرى هرچه پايين آيند، برادر و پسر برادر و پسر خواهر، هرچه پايين آيند، عمو و دايى و عمو و دايى پدر و مادر هرچه بالا روند و پدر و جدّ شوهر هرچه بالا روند و پسر و نوه پسرى و دخترى شوهر هرچه پايين آيند و داماد و شوهر مادر بعد از نزديكى با مادر، به زن محرم مىباشند.
مسئله 1983- اگر با زنى كه براى خود عقد كرده نزديكى نكرده باشد، تا وقتى كه آن زن در عقد اوست نمىتواند با دختر او ازدواج كند، گرچه محرم او نيست.
مسئله 1984- اگر زنى را براى خود عقد كند، تا وقتى كه آن زن در عقد اوست نمىتواند با خواهر آن زن ازدواج نمايد.
مسئله 1985- اگر زن را طلاق رجعى دهد، در بين عدّه نمىتواند خواهر او را عقد نمايد.
مسئله 1986- انسان نمىتواند بدون اجازۀ زن خود با خواهرزاده و برادرزادۀ او ازدواج كند، ولى اگر بدون اجازۀ زنش آنان را عقد نمايد و بعداً زن بگويد به آن عقد راضى هستم اشكال ندارد.
مسئله 1987- اگر انسان پيش از آنكه دختر عمّه يا دختر خالۀ خود را بگيرد با مادر آنان زنا كند، ديگر نمىتواند با آنان ازدواج نمايد، ولى اگر بعد از ازدواج با آنان با مادرشان زنا كند، آنها بر او حرام نمىشوند.
مسئله 1988- اگر با زنى غير از عمّه و خالۀ خود زنا كند، مكروه است با دختر يا مادر او ازدواج نمايد، امّا اگر او را عقد نمايد و بعد با مادر يا دختر او زنا كند، آن زن بر او حرام نمىشود.
مسئله 1989- مرد شيعه مىتواند با زن سنّى ازدواج كند و همچنين زن شيعه مىتواند به عقد سنّى درآيد، ولى سزاوار نيست كه اين كار عملى شود.
مسئله 1990- زن مسلمان نمىتواند به عقد كافر درآيد. مرد مسلمان هم نمىتواند با زنهاى كافر به طور دائم ازدواج كند، ولى صيغه كردن زنهاى اهل كتاب مانند يهود و نصارى و مجوس، مانعى ندارد.
مسئله 1991- اگر با زنى كه در عدّۀ طلاق رجعى است زنا كند، آن زن بر او حرام ابدى مىشود، ولى اگر با زنى كه در عدّۀ متعه، يا طلاق بائن، يا عدّۀ وفات است يا شوهر دارد، زنا كند، بعداً مىتواند او را عقد نمايد، گرچه مطلقاً پرهيز از اين ازدواج سزاوار است.
مسئله 1992- اگر با زن بىشوهرى كه در عدّه نيست زنا كند، بعداً مىتواند آن زن را براى خود عقد نمايد، ولى بهتر است كه صبر كند تا آن زن حيض ببيند، و همچنين است اگر ديگرى بخواهد آن زن را عقد كند.
مسئله 1993- اگر زنى را كه شوهر دارد يا در عدّه ديگرى است براى خود عقد كند، چنانچه مرد و زن يا يكى از آنان بدانند كه عدّۀ زن تمام نشده يا بدانند كه عقد كردن زن در عدّه حرام است،
آن زن بر او حرام ابدى مىشود، اگرچه مرد بعد از عقد با آن زن نزديكى نكرده باشد، ولى چنانچه هیچکدام نمىدانستهاند، در صورتى كه مرد با او نزديكى كرده باشد، آن زن بر او حرام مىشود.
مسئله 1994- زن شوهردار اگر زنا بدهد بر شوهر خود حرام نمىشود، و چنانچه توبه نكند و بر عمل خود باقى باشد، بهتر است كه شوهر او را طلاق دهد، ولى بايد مهرش را بدهد.
مسئله 1995- زنى را كه طلاق دادهاند و زنى كه صيغه بوده و شوهرش مدّت او را بخشيده يا مدّتش تمام شده، چنانچه بعد از مدّتى شوهر كند و بعد شكّ كند كه موقع عقد شوهر دوّم عدّه شوهر اوّل تمام بوده يا نه، بايد به شكّ خود اعتنا نكند.
مسئله 1996- مادر و خواهر و دختر پسرى كه لواط داده بر لواط كننده حرام است، ولى اگر گمان كند كه دخول شده، يا شكّ كند كه دخول شده يا نه، بر او حرام نمىشوند.
مسئله 1997- اگر با مادر يا خواهر يا دختر كسى ازدواج نمايد و بعد از ازدواج با آن كس لواط كند، آنها بر او حرام نمىشوند.
مسئله 1998- اگر كسى در حال احرام، كه يكى از كارهاى حجّ است، ازدواج كند، عقد او باطل است و چنانچه مىدانسته كه ازدواج نمودن در حال احرام حرام است، ديگر نمىتواند با او ازدواج نمايد، و فرقى نمىكند كه هر دو در حال احرام باشند يا يكى از آنان.
مسئله 1999- اگر مرد يا زن طواف نساء را، كه يكى از كارهاى حجّ است، بهجا نياورد، همسرش بر او حلال نمىشود، و نيز نمىتواند همسر ديگرى هم بگيرد، تا وقتى كه طواف نساء را انجام دهد.
مسئله 2000- اگر كسى دختر نابالغى را براى خود عقد كند و پيش از آنكه نُه سال دختر تمام شود با او نزديكى و دخول كند، چنانچه او را افضا نمايد، هيچ وقت نبايد با او نزديكى كند.
مسئله 2001- زنى را كه سه مرتبه طلاق دادهاند بر شوهرش حرام مىشود؛ ولى اگر با شرايطى كه در كتاب طلاق گفته مىشود با مرد ديگرى ازدواج كند، شوهر اوّل مىتواند پس از طلاق شوهر دوّم، دوباره او را براى خود عقد نمايد.
مسئله 2002- اگر زن انسان از شوهر ديگرش دخترى داشته باشد، انسان مىتواند آن دختر را براى پسر خود كه از آن زن نيست عقد كند، و نيز اگر دخترى را براى پسر خود عقد كند، مىتواند با مادر آن دختر ازدواج كند.
احكام عقد
مسئله 2003- لازم است مخصوصاً بر پدر و مادر كه براى پسران و دختران خود كه احتياج به همسر دارند، همسر انتخاب كنند و در روايات ما ثواب فراوانى بر اين كار مترتّب شده است.
مسئله 2004- كسى كه بهواسطۀ نداشتن زن يا شوهر به حرام مىافتد، كه اگر همسر داشت معمولًا آن گناه را انجام نمىداد، در صورتى كه قدرت داشته باشد، واجب است ازدواج كند.
مسئله 2005- زن بايد براى هر لذّت جنسى متعارف تسليم شوهر باشد، مگر اينكه عذرى داشته باشد، و اگر عقد دائمى است بايد بيرون رفتن او از منزل با اجازۀ شوهر باشد، ولى در كارهاى ديگرش كه منافى با لذّت جنسى شوهرش نيست، اجازۀ او لازم نيست.
مسئله 2006- اگر زن در كارهايى كه در مسئلۀ پيش گفته شد از شوهر اطاعت نكند، گناهكار است و حقّ غذا و لباس و منزل و همخوابى ندارد، ولى مهر او از بين نمىرود.
مسئله 2007- تهيۀ مخارج زن اگر عقد دائمى باشد مطابق معمول بر شوهر واجب است، و اگر تهيه نكند، بدهكار او خواهد بود، مگر اينكه زن راضى به آن زندگى باشد.
مسئله 2008- چون عقد ازدواج معمولًا مبنى بر خانهدارى زن و بچّهدارى و شيردادن او انجام مىگيرد، بنابراين خانهدارى و بچّهدارى و شيردادن مطابق معمول به عهدۀ زن مىباشد، مگر اينكه در ضمن عقد شرط كند كه چنين وظيفهاى نداشته باشد يا حقّالزّحمۀ خود را در برابر اين كارها بگيرد.
مسئله 2009- هرگاه شوهر خرجى زن را ندهد، زن مىتواند بدون اجازه از مال او بردارد.
مسئله 2010- هرگاه مرد حقوقى را كه زن بر او دارد ترك نمايد، رعايت حقوق شوهر بر زن لازم نيست.
مسئله 2011- مرد نمىتواند زن خود را به طورى ترك كند كه نه مثل زن شوهردار باشد و نه مثل زن بىشوهر، لكن واجب نيست هر چهار شب يك شب نزد او بماند، ولى بايد اقلًا هر چهار ماه يك مرتبه با او نزديكى كند.
مسئله 2012- ازدواج موقّت اگرچه براى لذّت بردن هم نباشد، مثلاً به قصد محرم شدن با نزديكان آن دختر باشد، صحيح است.
مسئله 2013- اگر زن در ضمن عقد با شوهر شرطى كند نظير اينكه با او نزديكى نكند، يا او را از شهر خودش بيرون نبرد، يا زن ديگرى نگيرد يا بعد از مرگ او مقدار معيّنى از سرمايۀ مرد مال زن باشد و مانند اينها و مرد قبول كند، بايد به آن شرط عمل كند.
مسئله 2014- زن و مرد در ازدواج موقّت هيچ حقّى جز لذّت جنسى به يكديگر پيدا نمىكنند، بنابراين زن بدون اجازۀ شوهر مىتواند از خانه بيرون برود، و از شوهر ارث نمىبرد و شوهر هم از او ارث نمىبرد و نفقه هم ندارد، گرچه آبستن شود.
مسئله 2015- زنى كه صيغه شده اگر نداند كه حقّ خرجى و همخوابى و مانند اينها ندارد، عقد او صحيح است و براى آنكه نمىدانسته، حقّى به شوهر پيدا نمىكند.
مسئله 2016- پدر و جدّ پدرى و حاكم شرع (اگر پدر و جدّ پدرى نباشند) مىتوانند براى محرم شدن، زنى را به عقد پسر كوچك خود درآورند، و نيز مىتوانند دختر كوچك خود را براى محرم شدن به عقد كسى در آورند، چه عقد دائم و چه عقد موقّت.
مسئله 2017- مرد در ازدواج موقّت مىتواند مدّت را ببخشد و بخشيدن او به منزلۀ طلاق است، ولى شرايط طلاق را ندارد و لازم نيست مثلاً در ايّام پاكى باشد.
مسئله 2018- در ازدواج موقّت بايد وقت و مقدار آن تعيين شود و اگر وقت يا مقدار آن تعيين نشود، عقد باطل است.
مسئله 2019- مرد مىتواند زنى را كه متعۀ او بوده يا طلاقش داده، دوباره به عقد دائم يا موقّت خود درآورد، اگرچه هنوز عدّهاش تمام نشده باشد، و نيز مىتواند زنى را كه با او ازدواج موقّت نموده، به عقد دائم خود درآورد گرچه بهتر است اوّل باقيماندۀ مدّت را ببخشد.
مسئله 2020- اگر بعد از عقد معلوم شود كه دختر باكره نبوده است، نمىتواند عقد را به هم بزند مگر با طلاق، ولى مىتواند تفاوت بين باكره و غيرباكره را از مهر كم كند.
مسئله 2021- اگر مرد و زن نامحرم در جايى باشند در صورتى كه در معرض اين باشند كه به حرام بيفتند يا احتمال فساد برود، بايد از آنجا بيرون بروند.
مسئله 2022- اگر مرد يا زن مسلمانى كافر شود (مسلمانزاده باشند يا كافرزاده) ازدواج آنها باطل مىشود، و اگر مرد كافر شود زن بايد عدّۀ وفات بگيرد، و بعد مىتواند با ديگرى ازدواج كند، و اگر زن يائسه باشد يا هنوز نزديكى با او نشده باشد، عدّه هم ندارد.
مسئله 2023- اگر مرد يا زن مسلمانى كافر شود و دوباره مسلمان شود، مىتواند با همان همسر اوّلى به عقد جديد ازدواج كند، گرچه آن زن هنوز در عدّه باشد، چنانکه مىتوانند همسر جديد انتخاب كنند.
مسئله 2024- فرزندى كه از راه نامشروع منعقد شده باشد (ولدالزنا) جايز نيست او را سقط كنند و فرزند آن زن و مرد حساب مىشود، ولى از آنها ارث نمىبرد و مسلمان است و مىتواند زن مسلمان بگيرد و اگر زن بگيرد و بچّهاى پيدا كند، آن بچّه حلالزاده است.
مسئله 2025- اگر كسى با زنى به خيال اينكه زن اوست نزديكى كند و يا با زنى به خيال اينكه در عدّۀ كسى نيست ازدواج كند يا در روز ماه رمضان يا در حال حيض با زن خود نزديكى كند، بچهاى كه از آنها به دنيا مىآيد حلالزاده است و همچنين اگر كسى با زنى زنا كند، چنانچه بعد او را عقد كند و بچّهاى از آنان پيدا شود در صورتى كه ندانند از نطفۀ حلال است يا حرام، آن بچّه حلالزاده است.
مسئله 2026- اگر زن بگويد يائسهام يا شوهر ندارم يا در عدّه نيستم، يا حيض نيستم، يا خواهر رضاعى تو نيستم و مانند اينها، اگر لاابالى در دين نباشد، مىتوان حرف او را قبول كرد.
مسئله 2027- اگر شخص غيرثقهاى بگويد زن شوهر دارد، ولى خود زن بگويد شوهر ندارم، حرف زن مقدّم است.
مسئله 2028- زنى كه يقين دارد شوهرش در سفر مرده، اگر بعد از عدّۀ وفات شوهر كند و شوهر اوّل از سفر برگردد، بايد از شوهر دوّم جدا شود و به شوهر اوّل حلال است، ولى اگر شوهر دوّم با او نزديكى كرده باشد، زن بايد عدّه نگهدارد و شوهر دوّم بايد مهر او را مطابق زنهايى كه مثل او هستند بدهد، ولى لازم نیست خرجی او را در زمان عدّه بپردازد.
مسئله 2029- اگر شوهر مفقود الاثر شد، زن او مىتواند به حاكم شرع مراجعه كند و اگر حاكم شرع او را طلاق داد و بعد از عدّه، شوهر اوّل او آمد، حقّى بر زن ندارد، و اگر آن زن ازدواج كرده باشد همسر شوهر دوّم است.
مهريه
مسئله 2030- هر چيزى را كه ماليّت داشته باشد مىتوان مهر قرار داد، كم باشد يا زياد، عين باشد يا منفعت، حتّى تعليم قرآن و يا صنعت ديگرى را هم مىتوان مهر قرار داد، و در عقد دائم خوب است بيشتر از مهر السّنۀ حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» (پانصد درهم) نباشد كه تقريباً دويست و شصت مثقال نقره مىشود.
مسئله 2031- اگر در عقد مهر را معيّن نكنند و يا چيز حرامى را مهر قرار دهند نظير آلات قمار، عقد صحيح است و بايد مهر او مطابق مهر زنهايى كه مثل او هستند داده شود.
مسئله 2032- اگر مرد مهر زن را در عقد معيّن كند و قصدش اين باشد كه آن را ندهد، عقد صحيح است، ولى مهر را بايد بدهد.
مسئله 2033- اگر موقع خواندن عقد براى دادن مهر مدّتى معيّن نكرده باشند، زن هر وقت بخواهد مىتواند مطالبۀ مهر كند، مگر اينكه شوهر توانايى دادن آن را نداشته باشد.
مسئله 2034- اگر در ازدواج دائم طلاق دهد يا در ازدواج موقّت مدّت را ببخشد يا مدّت تمام شود، بايد تمام مهر، و اگر نزديكى نكرده، نصف آن را بدهد.
مسئله 2035- كسى كه ازدواج مىنمايد، مهريه بر عهدۀ خود اوست نه بر عهدۀ ديگرى، مگر اينكه ديگرى نظير پدر ضمانت كرده باشد و آنچه در ميان بعضى از مردم معمول است كه مهريۀ عروس را پدر داماد مىدهد، از اين قبيل است، ولى اگر در حال صغر، پدر يا جدّ، براى او عيال بگيرد و در آن حال صغير مال نداشته باشد، بر عهدۀ پدر يا جدّ است.
مسئله 2036- اگر چيزى نظير خانه، زمين، فرش و مانند اينها را مهر قرار دادند و بعد از مدّتى قيمت آن بالا رفت يا پايين آمد، قيمت فعلى آن ملاك است و اگر مهر را پول قرار داده باشند، ارزش وقت عقد ملاك است؛ مثلاً اگر ده هزار تومان مهر قرار داده باشند كه در زمان عقد قدرت خريدِ او ده مثقال طلا است، در وقت اداى مهر بايد قيمت ده مثقال طلا را بدهد و خوب است با يكديگر مصالحه نمايند. به عبارت ديگر مهريه اگر خانه و زمين و مانند اينها است، همان بايد ادا شود و اگر پول است، بايد به پولِ روز ادا شود و قدرت خريد مراعات گردد.
مسئله 2037- زوجه، بيش از آنچه كه در عقد ذكر شده حقّ مطالبه ندارد، مگر آنكه به يكى از عقود لازمه زوج متعهّد شده باشد چيز ديگرى علاوه بر مهر بپردازد.
مسئله 2038- اگر كسى زنى را به عقد خود در آورد و قبل از دخول فوت كند، نصف مهر را مىبرد.
مسئله 2039- اگر زنى به ديگرى وكالت دهد كه او را با مهر معيّنى به عقد شخص ديگرى در بياورد، اگر وكيل مهر را كمتر يا زيادتر كند، اين عقد فضولى است و منوط به اجازۀ زن است، اگر قبول كرد عقد صحيح است و الّا باطل است.
مسئله 2040- اگر زوج به غير از دخول، مثلاً با انگشت بكارت زن را بردارد، تمام مهر را بدهكار مىشود، چه زن راضى به اين كار باشد يا نباشد.
مسئله 2041- هرگاه زوج و زوجه اختلاف در پرداخت يا نوع يا مقدار آن و مانند اينها داشته باشند، بايد به حاكم شرع مراجعه شود.
مسئله 2042- شيربها كه در ميان بعضى از مردم معمول است، دِين است كه بايد پرداخته شود.
مسئله 2043- آنچه شوهر براى زن تهيه مىكند، نظير طلا، لباس و مانند اينها، چه قبل از عروسى چه بعد از عروسى، چون تمليك نيست، مال شوهر است و همچنين چيزهايى كه زن براى شوهر تهيه مىكند مال خود اوست، ولى اگر آن چيزها تلف شود، هیچکدام ضامن نيستند.
احكام اولاد
مسئله 2044- حقّ اولاد بر پدر و مادر، چهار حقّ است:
1. ختنه كردن او.
2. تربيت صحيح.
3. آموختن خواندن و نوشتن و احكام دين به او به اندازهاى كه مورد احتياج اوست.
4. همسر دادن به او در موقع احتياج.
مسئله 2045- بعد از ولادت نوزاد، هشت مورد مستحب است:
1. غسل دادن نوزاد.
2. پوشاندن جامۀ سفيد به او.
3. گفتن اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ او.
4- برداشتن كام او با تربت حضرت ابى عبداللَّه الحسين«سلاماللهعلیه» يا با آب فرات يا آب باران يا خرما.
5. انتخاب نام خوب براى او، مخصوصاً نام چهارده معصوم«سلاماللهعلیهم».
- 6. دادن وليمه.
7. تراشيدن سر او و به وزن موهاى سر او طلا يا نقره صدقه دادن.
8. عقيقه دادن (يعنى كشتن شتر يا گاو يا گوسفند) و آن از مستحبّات مؤكّد است و بهتر است شرايط قربانى (حيوان سالم و بىعيب و چاق و پرگوشت و اقلًا شتر پنج ساله و گاو دو ساله و گوسفند يك ساله باشد) در آن رعايت شود و استخوانهاى آن را نشكنند، و خوب است عقيقه براى پسر، نر و براى دختر، ماده باشد، و عقيقه را آب گوشت كنند و عدّهاى را (حدّاقلّ ده نفر) دعوت كنند تا از آن بخورند و خوب است پدر و مادر از آن نخورند.
مسئله 2046- حفظ و پرورش پسر تا دو سال و دختر تا هفت سال حقّ مادر است، به شرط اينكه رشيد و مسلمان باشد و به ديگرى شوهر نكرده باشد، ولى اگر پدر مرده باشد، مادر هر چند شوهر كرده باشد، بر جدّ و ديگران مقدّم است.
احكام شير دادن
مسئله 2047- هرگاه زنى بچّهاى را شير دهد، آن بچّه به حكم بچّۀ حقيقى آن زن و شوهر آن زن است، بنابراين فرزندان آن زن به منزلۀ خواهر و برادر آن بچّه محسوب مىشوند، و برادرش دايى و خواهر او خاله و برادر آن مرد عمو و خواهرش عمّۀ او، و به طور كلّى هر كس بر فرزندان حقيقى آن مرد و زن محرم مىباشد، بر اين بچّه نيز محرم مىشود، بنابراين پدر آن بچّه نمىتواند با دخترهايى كه از زن شير دهنده و شوهر اوست ازدواج كند، (زيرا خواهرهاى دختر او محسوب مىشوند).
مسئله 2048- اگر زنى بچّهاى را شير دهد، به پدر و برادرهاى واقعى آن بچّه محرم نمىشود، چنانکه شوهر آن زن كه شير مال اوست به مادر و خواهرهاى واقعى آن بچّه محرم نمىشود، و به طور كلّى هیچیک از محرمهاى واقعى آن بچّه به محرمهاى رضاعى آن بچّه محرم نمىشوند، بنابراين شوهر آن زن كه صاحب شير است، مىتواند با مادر و خواهرهاى واقعى آن بچّه ازدواج كند چنانکه آن زن مىتواند با پدر و برادرهاى آن بچّه ازدواج كند.
مسئله 2049- محارم نظیر مادر یا خواهر زن و مادر یا خواهر شوهر، نباید به بچّه شیر بدهند، ولی گاهی شیردادن اشکال ندارد و باید مواظب باشند به حدّ محرمیّت نرسد.
مسئله 2050- اگر زن پدر دخترى، بچّۀ شوهر آن دختر را از شير آن پدر شير دهد، آن دختر به شوهر خود حرام مىشود، چه بچّه از همان دختر يا زن ديگر شوهر او باشد.
شرايط شير دادن
مسئله 2051- شير دادنى كه علّت محرم شدن است، شش شرط دارد:
اوّل: شير از ولادت باشد، بنابراين اگر پستان بدون ولادت بچّه، شير پيدا كند و كودكى از او بخورد، سبب محرميّت نمىشود.
دوّم: شير آن زن از حرام نباشد، پس اگر شير بچّهاى را كه از زنا به دنيا آمده به بچّۀ ديگر بدهند، بهواسطۀ آن شير، بچّه به كسى محرم نمىشود.
سوّم: بچّه شير را از پستان بمكد، پس اگر شير را در شيشه بريزند و به بچّه بدهند نتيجه ندارد.
چهارم: بچّه بهواسطۀ مرض شير را قى نكند.
پنجم: پانزده مرتبه، يا يك شبانه روز شير سير بخورد يا مقدارى شير به او بدهند كه بگويند از آن شير استخوانش محكم شده و گوشت در بدنش روييده است.
ششم: دو سال بچّه تمام نشده باشد و اگر بعد از تمام شدن دو سال او را شير دهند، به كسى محرم نمىشود.
مسئله 2052- بايد بچّه در بين يك شبانه روز غذا يا شير زن ديگرى را نخورد، ولى اگر كمى غذا بخورد كه نگويند در بين، غذا خورده، اشكال ندارد و نيز بايد پانزده مرتبه را از شير يك زن بخورد و در بين پانزده مرتبه شير زن ديگرى را نخورد و نيز در هر دفعه به اندازهاى شير بخورد كه سير شود.
مسئله 2053- اگر زن از شير يك شوهر چندين بچّه را شير دهد، همۀ آنان به يكديگر محرم مىشوند، ولى اگر از دو شوهر دو بچّه را شير دهد آن دو بچّه به يكديگر محرم نمىشوند، امّا اگر چند زن از يك شوهر بچّههايى را شير دهند، همۀ آنان به يكديگر محرم مىشوند.
مسئله 2054- اگر كسى دو زن شيرده داشته باشد و يكى از آنان بچّهاى را مثلاً هشت مرتبه و ديگرى هفت مرتبه شير بدهد، آن بچّه به كسى محرم نمىشود.
مسئله 2055- اگر زنى از شير يك شوهر پسر و دخترى را شير كامل بدهد، خواهر و برادر آن دختر به خواهر و برادر آن پسر محرم نمىشوند.
مسئله 2056- اگر بهواسطۀ شير دادن، حقّ شوهر از بين نرود، زن مىتواند بدون اجازۀ شوهر، بچّهاى را شير دهد، ولى جايز نيست بچّهاى را شير دهد كه بهواسطۀ شير دادن به آن بچّه به شوهر خود حرام شود، مثلاً اگر شوهر او دختر شيرخوارى را براى خود عقد كرده باشد، زن نبايد آن دختر را شير دهد، چون اگر آن دختر را شير دهد، خودش مادر زن شوهر مىشود و بر او حرام مىگردد.
مسئله 2057- اگر كسى بخواهد زن برادرش به او محرم شود، مىتواند دختر شيرخوارى را براى خود عقد كند و زن برادرش آن دختر را شير كامل بدهد؛ كه در اين صورت عقد دختر باطل و براى او حرام ابدى مىشود (زيرا آن دختر، دختر رضاعى برادر آن مرد مىشود) و زن برادرش بر او محرم مىشود.
مسئله 2058- شير دادنى كه علّت محرم شدن است، به دو امر ثابت مىشود:
اوّل: خبر دادن عدّهاى كه انسان از گفته آنان اطمينان پيدا كند.
دوّم: شهادت يك مرد يا دو زن ثقه.
مسئله 2059- اگر شك كنند بچّه به مقدارى كه علّت محرم شدن است شير خورده يا نه، يا گمان داشته باشند كه به آن مقدار شير خورده، بچّه به كسى محرم نمىشود.
مسئله 2060- براى شير دادن بچّه، بهتر از هر كس مادر اوست و مستحب است بچّه را دو سال تمام شير بدهد.
مسئله 2061- مستحب است دايهاى كه براى طفل مىگيرند، شيعه و مؤمن و داراى عقل و عفّت و صورت نيكو باشد.
مسئله 2062- خوب است زنها هر بچّهاى را شير كامل ندهند، زيرا ممكن است فراموش شود كه به چه كسانى شير دادهاند و بعداً دو نفر محرم با يكديگر ازدواج نمايند، ولى گاهى شير دادن به بچهها مانعى ندارد، بلكه خوب است، زيرا اعانت و كمك به ديگران است.
مسئله 2063- كسانى كه بهواسطۀ شير خوردن، خويشى پيدا مىكنند، مستحب است يكديگر را احترام نمايند، ولى حقوق خويشاوندى را ندارند.
تلقيح
مسئله 2064- وارد نمودن منى مرد در رحم زوجۀ او با وسيله اشكال ندارد، لكن بايد از مقدّمات حرام احتراز نمايند، پس اگر مرد با رضايت زن اين عمل را خودش انجام دهد و منى خود را به وجه حلالى به دست بياورد، مانعى ندارد.
مسئله 2065- اگر منى مرد را در رحم زنش وارد نمودند، چه به وجه حلال يا حرام، و از آن، كودكى متولّد شد، اين كودك مال مرد و زن است و همۀ احكام فرزند را دارد.
مسئله 2066- جايز نيست منى مرد اجنبى را در رحم زن اجنبيه داخل كنند، چه با اجازۀ زن باشد يا نه، و چه شوهر داشته باشد يا نه، و چه با اجازۀ شوهر باشد يا نباشد.
مسئله 2067- اگر منى مردى را داخل رحم زن اجنبيه نمودند و معلوم شد بچّه از آن منى است، پس اگر اين عمل به طور شبهه بوده، مثل آنكه گمان مىكرد زن خودش است و زن نيز گمان مىكرد منى شوهر است و بعد از عمل معلوم شد از شوهر نيست، اشكالى نيست كه بچّه شرعاً از اين مرد و زن است و تمام احكام فرزندى را دارد و لكن اگر از روى علم و عمد باشد، بچّه حرامزاده است و كلّيۀ احكام ولد زنا بر او بار است.
مسئله 2068- اگر نطفۀ مرد و نطفۀ زن او را در رحم مصنوعى پرورش دادند و بچّهاى توليد شد، اين بچّه حلالزاده و ملحق به پدر و مادر است و نيز اگر نطفۀ مردى را با نطفۀ زن اجنبيه پرورش دادند و بچّه توليد شد، اين بچّه ولد شبهه است و ملحق به پدر و مادر است و صورت اوّل و دوّم در احكام با هم فرقى ندارند.
مسئله 2069- قرار دادن نطفۀ منعقد شدۀ زن و شوهر در رحمِ زنِ بيگانه (رحم اجارهاى)، در صورت ضرورت جايز است و بهتر است صاحب رحم اجارهاى بدون شوهر باشد و به عقدِ صاحبِ نطفه درآيد.
مسئله 2070- صاحبِ رحم اجارهاى در احكام محرميّت و ارث و ازدواج و…، مادرِ طفل محسوب نمىشود؛ ولى اگر آن زن پس از تولّد بچّه، شير داشته باشد و به او شير كامل بدهد، مادرِ رضاعى طفل مىشود و همۀ احكام مادرِ رضاعى براى او صدق مىكند. همچنين اگر آن زن به عقد صاحب نطفه درآمده باشد، در بدو تولّد به او محرم است.
احكام طلاق
مسئله 2071- طلاق بر دو قسم است:
1. طلاق رجعى، و آن طلاقى است كه مرد زنش را نخواهد، مهريهاش را بپردازد و او را طلاق دهد، كه در اين قسم، مرد بعد از طلاق، در زمان عدّه، حقّ رجوع مجدّد به همسر خود را دارد، يعنى مىتواند بدون عقد او را به همسرى قبول نمايد.
2. طلاق بائن، و آن طلاقى است كه بعد از طلاق، مرد حقّ ندارد به زن خود رجوع كند، يعنى نمىتواند بدون عقد او را به همسرى قبول نمايد و آن بر شش قسم است:
اوّل: طلاق زنى كه نه سالش تمام نشده باشد.
دوّم: طلاق زنى كه يائسه باشد.
سوّم: طلاق زنى كه شوهرش بعد از عقد با او نزديكى نكرده باشد.
چهارم: طلاق زنى كه شوهرش او را سه دفعه طلاق داده است.
پنجم: طلاق خُلع، و آن طلاقى است كه زن به شوهرش مايل نيست و مهريه يا مال ديگر خود را به او مىبخشد كه طلاقش دهد.
ششم: طلاق مبارات، و آن طلاقى است كه زن و شوهر، يكديگر را نخواهند و زن مهريه يا مال ديگر خود را به او مىبخشد تا او را طلاق دهد.
مسئله 2072- مردى كه زن خود را طلاق مىدهد، بايد رشيد باشد و به اختيار خود طلاق دهد، و اگر او را مجبور كنند كه زنش را طلاق دهد، طلاق باطل است و نيز بايد قصد طلاق داشته باشد، پس اگر صيغۀ طلاق را به شوخى بگويد صحيح نيست.
مسئله 2073- در تمام اقسام طلاق، اگر خود شوهر بخواهد صيغۀ طلاق را بخواند بايد بگويد:
«زَوْجَتى طالِق» يعنى زن من رها است، و اگر ديگرى را وكيل كند بايد بگويد «زَوْجَةُ مُوَكِّلى طالِق»، و كلّيۀ شرايطى كه در صيغۀ نكاح گفته شد اينجا هم بايد باشد به اضافۀ اينكه طلاق بايد در محضر دو مرد عادل باشد.
مسئله 2074- زن بايد در وقت طلاق از خون حيض و نفاس پاك باشد و شوهرش در آن پاكى با او نزديكى نكرده باشد.
مسئله 2075- طلاق دادن زن در حال حيض يا نفاس در سه صورت صحيح است:
اوّل: شوهرش بعد از ازدواج با او نزديكى نكرده باشد.
دوّم: آبستن باشد، و اگر معلوم نباشد كه آبستن است و شوهر در حال حيض طلاقش بدهد و بعد بفهمد كه آبستن بوده، اشكال ندارد.
سوّم: مرد بهواسطۀ غايب بودن يا مشقّت داشتن تحقيق، نتواند يا برايش مشكل باشد كه پاك بودن زن را بفهمد.
مسئله 2076- اگر زن را از خون حيض پاك بداند و طلاقش دهد و بعد معلوم شود موقع طلاق در حال حيض بوده، طلاق او باطل است، و اگر او را در حيض بداند و طلاقش دهد و بعد معلوم شود پاك بوده، طلاق او صحيح است.
مسئله 2077- كسى كه مىداند زنش در حال حيض يا نفاس است، اگر غايب شود، مثلاً مسافرت كند و بخواهد او را طلاق دهد، بايد تا مدّتى كه معمولًا زنها از حيض يا نفاس پاك مىشوند صبر كند.
مسئله 2078- زنى را كه نُه سالش تمام نشده يا آبستن و يا يائسه است، اگر بعد از نزديكى طلاق دهند، اشكال ندارد.
مسئله 2079- هرگاه با زنى كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكى كند و در همان پاكى طلاقش دهد، اگر بعد معلوم شود كه موقع طلاق آبستن بوده اشكال ندارد.
مسئله 2080- اگر با زنى كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكى كند و مسافرت نمايد، چنانچه بخواهد در سفر طلاقش دهد، بايد به قدرى كه زن معمولًا بعد از آن پاكى، خون مىبيند و دوباره پاك مىشود صبر كند.
مسئله 2081- اگر مرد بخواهد زن خود را كه بهواسطۀ مرضى حيض نمىبيند طلاق دهد، بايد از وقتى كه با او نزديكى كرده تا سه ماه از جماع با او خوددارى نمايد و بعد او را طلاق دهد.
مسئله 2082- زنى كه صيغه شده طلاق ندارد و رها شدن او به اين است كه مدّتش تمام شود، يا مرد مدّت را به او ببخشد و شاهد گرفتن و پاك بودن زن از حيض لازم نيست.
مسئله 2083- كسى كه زنش را طلاق رجعى داده، حرام است او را از خانهاى كه موقع طلاق در آن خانه بوده بيرون كند، ولى در بعضى از مواقع كه در كتابهاى مفصّل گفته شده، بيرون كردن او اشكال ندارد، و نيز حرام است زن براى كارهاى غير لازم از آن خانه بيرون رود.
مسئله 2084- اگر مرد، زنى را گول بزند كه از شوهر طلاق بگيرد و زن او شود، طلاق و عقد صحيح است، ولى هر دو معصيت بزرگى كردهاند.
مسئله 2085- اگر زن در موقع عقد شرط كند كه از طرف شوهرش وكيل باشد كه اگر خواست خود را مطلّقه كند، اين وكالت صحيح است.
مسئله 2086- زنى كه شوهرش گم شده، اگر بخواهد به ديگرى شوهر كند، بايد نزد مجتهد عادل برود و به دستور او عمل نمايد.
مسئله 2087- پدر و جدّ پدرى ديوانه اگر مصلحت باشد، مىتوانند زن او را طلاق بدهند، امّا اگر همسر دائمى براى صغير عقد كرده باشند، نمىتوانند او را طلاق دهند.
مسئله 2088- اگر از روى علاماتى كه در شرع معيّن شده، مرد دو نفر را عادل بداند و زن خود را پيش آنان طلاق دهد، ديگرى كه آنان را عادل نمىداند مىتواند آن زن را براى خود يا براى شخص ديگرى عقد كند.
احكام رجوع كردن
مسئله 2089- در طلاق رجعى اگر حرفى بزند يا كارى كند كه از او رجوع فهميده شود، طلاق باطل مىشود و براى رجوع رضايت زن و آگاهى او لازم نيست، چنانکه شاهد هم لازم نيست.
مسئله 2090- در طلاق رجعى اگر شرط شود كه مرد حقّ رجوع نداشته باشد، طلاق صحيح و شرط فاسد است.
مسئله 2091- اگر زنى را سه مرتبه طلاق دهد، آن زن بر او حرام است، ولى اگر بعد از طلاق سوّم به ديگرى شوهر كند، با چهار شرط به شوهر اوّل حلال مىشود:
اوّل: ازدواج شوهر دوّم دائم باشد.
دوّم: شوهر دوّم با او نزديكى و دخول در فرج كند و باید انزال هم بشود.
سوّم: شوهر دوّم طلاقش دهد يا بميرد.
چهارم: عدّۀ طلاق يا عدّۀ وفات شوهر دوّم تمام شود.
مسئله 2092- در طلاق خلع و مبارات لازم نيست براى بخشيدن مال زن به شوهر، صيغۀ عربى خوانده شود، بلكه به هر نحوى كه زن مال خود را به شوهر ببخشد كفايت مىكند.
مسئله 2093- اگر زن در بين عدّۀ طلاق خلع يا مبارات از بخشش خود برگردد، شوهر مىتواند رجوع كند و بدون عقد دوباره او را زن خود قرار دهد.
مسئله 2094- مالى را كه شوهر براى طلاق خلع يا مبارات مىگيرد، لازم نيست به اندازۀ مهر يا كمتر باشد، بلكه اگر بيشتر هم باشد، مانعى ندارد.
احكام عدّۀ طلاق
مسئله 2095- زنى كه از شوهرش طلاق گرفته بايد عدّه نگهدارد، مگر اينكه شوهر با او اصلًا نزديكى نكرده باشد يا قبل از نُه سال طلاقش دهد يا زن يائسه باشد، كه در اين سه صورت بعد از طلاق مىتواند بلافاصله شوهر كند.
مسئله 2096- مقدار عدّه در ازدواج دائم آن است كه به قدرى صبر كند كه دو بار حيض ببيند و پاك شود و هنگامى كه حيض سوّم را ديد عدّۀ او تمام مىشود، امّا زنى كه در سنّ زنهايى است كه حيض مىبينند، ولى عادت نمىشود، عدّۀ او سه ماه است.
مسئله 2097- اگر زن آبستن را طلاق دهند، عدّهاش تا دنيا آمدن يا سقط شدن بچّۀ اوست، بنابراين اگر مثلاً يك ساعت بعد از طلاق بچّۀ او به دنيا آيد، عدّهاش تمام مىشود.
مسئله 2098- عدّه ازدواج موقّت در صورتى كه عادت ماهانه مىبيند به مدّت دو حيض است و اگر عادت نمىبيند چهل و پنج روز است.
مسئله 2099- لازم نيست زن بداند طلاقش دادهاند، پس اگر بعد از تمام شدن عدّه بفهمد كه او را طلاق دادهاند، لازم نيست دوباره عدّه نگهدارد.
مسئله 2100- اگر با زن نامحرمى به گمان اينكه عيال خود اوست نزديكى كند، چه زن بداند كه شوهرش نيست، يا گمان كند شوهرش مىباشد، بايد عدّه نگهدارد.
مسئله 2101- اگر با زنى كه مىداند عيالش نيست زنا كند، چنانچه زن نداند كه آن مرد شوهر او نيست، بايد عدّه نگهدارد.
احكام عدّۀ وفات (زنى كه شوهرش مرده)
مسئله 2102- زنى كه شوهرش مرده اگر آبستن نباشد، بايد تا چهار ماه و ده روز عدّه نگهدارد؛ يعنى از شوهر كردن خوددارى نمايد، گرچه يائسه يا صيغه باشد، يا شوهرش با او نزديكى نكرده باشد، و اگر آبستن باشد بايد تا موقع زاييدن عدّه نگهدارد، ولى اگر پيش از گذشتن چهار ماه و ده روز، بچّهاش به دنيا آيد، بايد تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرش صبر كند و اين عدّه را عدّۀ وفات مىگويند.
مسئله 2103- وقتی در عدّۀ طلاق بائن شوهر فوت کند، عدّۀ طلاق کافی است و نیاز به عدّۀ فوت نیست، ولی در طلاق رجعی، باید عدّۀ فوت نگه داشته شود و عدّۀ طلاق رجعی کافی نیست.
مسئله 2104- زنى كه در عدّۀ وفات مىباشد، حرام است لباس رنگى بپوشد و كارهاى ديگرى كه زينت حساب شود نيز بر او حرام مىباشد.
مسئله 2105- اگر زن يقين كند كه شوهرش مُرده و بعد از تمام شدن عدّۀ وفات شوهر كند، چنانچه معلوم شود شوهر او بعداً مرده است، بايد از شوهر دوّم جدا شود و براى شوهر اوّل عدّۀ وفات و بعد براى شوهر دوّم عدّۀ طلاق نگهدارد.
مسئله 2106- ابتداى عدّۀ وفات از موقعى است كه زن از مرگ شوهر مطّلع شود.
احكام هبه (هديه)
مسئله 2107- اگر كسى چيزى را به كسى مجانى و بلاعوض بدهد، آن را هبه گويند و در هبه لازم نيست صيغه بخوانند، بلكه همين قدر كه هبه دهنده مال خود را به قصد هبه به ديگرى بدهد و آن طرف هم به همين قصد بگيرد، هبه صحيح است.
مسئله 2108- كسى كه هبه مىدهد، بايد رشيد و هبۀ او با اختيار باشد و نيز بتواند در مال خود تصرّف كند.
مسئله 2109- كسى كه چيزى به او بخشيده مىشود، اگر رشيد نباشد، قبول خود او كافى نيست، بلكه بايد ولى او از طرف او قبول كند.
مسئله 2110- در هبه قبول و قبض لازم است، پس تا زمانى كه قبول نكرده يا هبه كننده مال را تحويل طرف نداده، مال او نشده است و اگر ولىّ، مثل پدر و جدّ چيزى را به غير رشيد ببخشد، بايد خودش قصد تحويل گرفتن براى آنها را بنمايد، ولى لازم نيست قبول يا قبض فوراً باشد، و اگر مدّتى ميان هبه و قبول يا قبض فاصله بيفتد، مانعى ندارد.
مسئله 2111- بهتر است چيزى را كه انسان به كسى مىبخشد، آن مال را ناديده بگيرد و در آن رجوع نكند، ولى در عين حال هر يك از طرفين مىتواند هبه را به هم بزند، پس هبه كننده مىتواند در مال خود رجوع كند مگر در چند مورد:
اوّل: هبه كننده در عوض هبه، چيزى از طرف گرفته باشد.
دوّم: چيزى را قربةً الى اللَّه به كسى هبه كند.
سومّ: هبه به يكى از خويشان نزديك باشد.
چهارم: مالى را كه هبه كرده به حال خود باقى نمانده باشد، مثل اينكه آن را تلف كرده يا صورت آن را به كلّى تغيير داده، مثلاً پارچه را بريده و دوخته است يا اينكه آن را به ديگرى منتقل كرده باشد.
پنجم: يكى از طرفين بميرد، پس اگر هبه كننده بعد از صيغه و قبض بميرد، ورثۀ او حق ندارند هبه را به هم بزنند، و اگر طرف بميرد، مال به ورثۀ او منتقل مىشود.
مسئله 2112- اگر چيزى را كه بخشيده، زياد شود، مثل آنكه گوسفند فربه شود يا آنكه بچّه بزايد، و بعد بخشنده هبه را به هم بزند، زيادى و بچه، مال كسى است كه به او بخشيده شده است.
مسئله 2113- در موقع ازدواج يا وضع حمل و مانند آن، هدايايى براى زن و شوهر مىآورند، اگر اینگونه هدايا را به حساب زن و براى او آوردهاند، ملك اوست و اگر به حساب شوهر آورده باشند، تعلّق به او دارد و اگر شك كنند كه به حساب كيست، بايد مصالحه شود.
مسئله 2114- هدايايى كه شوهر به زن، يا زن به شوهر مىدهد، مىتوانند از يكديگر پس بگيرند، ولى بسيار بد است.
مسئله 2115- صدقه دادن از كارهاى مستحب است و در روايات ما راجع به آن زياد سفارش شده است، و موجب زيادى مال و دفع بلا و شفاى مرض است و فرق آن با هبه اين است كه در صدقه قصد قربت شرط است، و بعد از آنكه فقير صدقه را گرفت، صدقه دهنده نمىتواند آن را پس بگيرد.
مسئله 2116- كسى كه سيّد نيست مىتواند به سيّد صدقۀ مستحبّى بدهد، چنانکه مىتواند غير از زكات مال و زكات فطره، صدقات واجب نظير كفّارات و نذورات را به او بدهد.
مسئله 2117- در مواردى كه نمىتوان عقد هبه را به هم زد، مىتوان در ضمن عقد هبه شرط كرد كه اگر بخواهد عقد را فسخ كند (و اين شرط مخالف كتاب و سنّت نيست).
مسئله 2118- هبه در مرض موت صحيح است، گرچه زايد بر ثلث باشد، ولى اگر قصد او اين باشد كه بعضى از ورثه را بدون جهت شرعى محروم از ارث كند، حرام است.
مسئله 2119- فرقى نيست در هبه ميان اينكه عين باشد يا منفعت، موجود باشد يا نه، بنابراين اگر حاصل يك سال باغ را به كسى هبه كند يا طلبى را كه از كسى دارد به خود او يا ديگرى هبه كند مانعى ندارد، ولى اگر به خود او هبه كرد، حقّ پس گرفتن ندارد.
مسئله 2120- جهيزيۀ دختر بعد از آنكه در اختيار او قرار گرفت، ملك دختر مىشود و نمىشود از او پس گرفت، ولى اگر هنوز در اختيار او قرار نگرفته، برداشتن آن مانعى ندارد، و همچنين است چيزهايى كه براى پسر تهيه مىشود.
احكام غَصب
غصب آن است كه انسان از روى ظلم، بر مال يا حقّ كسى مسلّط شود و اين يكى از گناهان بزرگ است كه اگر كسى انجام دهد، در قيامت به عذاب سخت گرفتار مىشود. از حضرت پيغمبر اكرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلم» روايت شده است كه هر كس چيزى را غصب كند، در قيامت آن چيز مثل طوق به گردن او آويخته مىشود.
مسئله 2121- اگر انسان در اماكن عمومى نظير مسجد و مدرسه و راه و پل و مانند اينها مزاحم استفادۀ ديگران از آنجا شود، مثل خريد و فروش در پيادهرو و گذاشتن اجناس بيرون مغازه و پارك كردن اتومبيل در جايى كه مزاحم ديگران باشد، كار او غصب است، و همچنين است اگر كسى در اینگونه مكانها جايى را براى خود بگيرد و ديگرى نگذارد او از آنجا استفاده نمايد.
مسئله 2122- چيزى را كه انسان پيش طلبكار گرو مىگذارد، بايد پيش او بماند كه اگر طلب او را ندهد طلب خود را از آن به دست آورد، پس اگر پيش از آنكه طلب او را بدهد آن چيز را از او بگيرد، حقّ او را غصب كرده است.
مسئله 2123- مالى را كه نزد كسى گرو گذاشتهاند، اگر ديگرى غصب كند، صاحب مال و طلبكار مىتوانند چيزى را كه غصب كرده از او مطالبه نمايند و چنانچه آن چيز را از او بگيرند، باز هم در گرو است، و اگر آن چيز از بين برود و عوض آن را بگيرند، آن عوض هم مثل خود آن چيز گرو مىباشد.
مسئله 2124- اگر انسان چيزى را غصب كند، بايد به صاحبش برگرداند و اگر از بچّه يا ديوانه غصب كند، بايد به ولىّ آنها بدهد و اگر صاحبش را نمىشناسد یا مجهولالمالك است، بايد به حاكم شرع داده شود.
مسئله 2125- اگر از چيزى كه غصب كرده منفعتى به دست آيد، مثلاً از گوسفندى كه غصب كرده، برّهاى پيدا شود يا نهالى كه غصب كرده بارور شود، مال صاحب مال است و نيز كسى كه مثلاً خانهاى را غصب كرده، گرچه در آن ننشيند، بايد اجارۀ آن را بدهد.
مسئله 2126- هرگاه دو نفر با هم چيزى را غصب كنند، اگرچه هر يك به تنهايى مىتوانستهاند آن را غصب نمايند، هر كدام آنان ضامن نصف آن هستند.
مسئله 2127- اگر چيزى را كه غصب كرده با چيز ديگرى مخلوط كند، مثلاً گندمى را كه غصب كرده با جو مخلوط نمايد، چنانچه جدا كردن آنها ممكن است گرچه زحمت داشته باشد، بايد جدا كند و به صاحبش برگرداند، و اگر ممكن نباشد، با يكديگر شريك مىشوند و اگر صاحب مال راضى به شركت نباشد، غاصب بايد عوض آن مال را به او رد كند.
مسئله 2128- اگر شخصى خانهاى را كه غصب كرده خراب نمايد، بايد آن را با مزد ساختنش به صاحب آن بدهد و چنانچه بگويد آن را مثل اوّلش مىسازم، مالك مجبور نيست قبول نمايد و نيز مالك نمىتواند او را مجبور كند كه آن را مثل اوّلش بسازد.
مسئله 2129- اگر چيزى را كه غصب كرده به طورى تغيير دهد كه از اوّلش بهتر شود، مثلاً با طلايى كه غصب كرده گوشواره بسازد، چنانچه صاحب مال بگويد مال را به همين صورت بده، بايد به او بدهد و نمىتواند براى زحمتى كه كشيده مزد بگيرد، بلكه بدون اجازۀ مالك حقّ ندارد آن را به صورت اوّلش در آورد، و اگر بدون اجازۀ او آن چيز را مثل اوّلش كند، بايد مزد ساختن آن را هم به صاحبش بدهد.
مسئله 2130- اگر در زمينى كه غصب كرده زراعت كند يا درخت بنشاند، زراعت و درخت و ميوۀ آن مال خود اوست و چنانچه صاحب زمين راضى نباشد كه زراعت و درخت در زمين بماند، كسى كه غصب كرده بايد فوراً زراعت يا درخت خود را گرچه ضرر نمايد از زمين بكند، و نيز بايد اجارۀ زمين را در مدّتى كه زراعت و درخت در آن بوده به صاحب زمين بدهد و خرابيهايى را كه در زمين پيدا شده، درست كند، و اگر بهواسطۀ اينها قيمت زمين از اوّلش كمتر شود، بايد تفاوت آن را هم بدهد و نمىتواند صاحب زمين را مجبور كند كه زمين را به او بفروشد يا اجاره دهد، و نيز صاحب زمين نمىتواند او را مجبور كند كه درخت يا زراعت را به او بفروشد. و همچنين است اگر با آهن غصبى خانه ساخته باشد، در صورتى كه صاحب آهن همان را طلب كند، غاصب بايد آن را تحويل دهد، گرچه موجب خرابى خانه شود.
مسئله 2131- اگر چيزى را كه غصب كرده از بين برود، در صورتى كه مثل نداشته باشد، نظير گاو و گوسفند، بايد قيمت آن را بدهد، و چنانچه قيمت بازار آن فرق كرده، بايد قيمت روزى كه غرامت را مىدهد بپردازد، و اگر مثل داشته باشد نظير گندم و جو، بايد مثل همان چيز را بدهد.
مسئله 2132- اگر چيزى را كه غصب كرده ديگرى از او غصب نمايد و از بين برود، صاحب مال از هر كدام كه بخواهد مىتواند عوض آن را بگيرد.
مسئله 2133- اگر چيزى با معاملۀ باطلى به كسى منتقل شود، اگر صاحب مال راضى است كه در آن تصرّف شود اشكال ندارد، وگرنه حكم غصب را دارد كه بايد فوراً به صاحبش رد كند و اگر تلف شده عوض آن را بدهد.
مسئله 2134- هرگاه مال را از فروشنده بگيرد كه آن را ببيند تا اگر پسنديد بخرد، در صورتى كه آن مال تلف شود، بايد عوض آن را به صاحبش بدهد؛ ولى اگر بگيرد تا مدّتى نزد خود نگه دارد كه اگر پسنديد بخرد، در صورتى كه تلف شود، چون امانت است ضامن نيست.
مسئله 2135- بعد از تمام شدن مدّت اجاره، بايد محل را تحويل مالك دهد و اگر بدون اجازۀ مالك در آن محل بماند غصب است، و همچنين است اگر در مدّت اجاره مالالاجاره را ندهد.
مسئله 2136- كسى كه اجير شده براى كارى، مثل كارمندان ادارهها و شركتها و كارخانجات، اگر كم كارى كند يا اصلًا كار نكند، حقّ گرفتن تمام حقوق را ندارد و اگر تمام حقوق را بگيرد، به همان نسبتى كه كمكارى كرده غصب است.
مسئله 2137- استفاده از مال كسى كه انسان مىداند دزد يا رباخوار است يا خمس نمىدهد و مانند اينها، در صورتى كه نداند چيزى كه در آن تصرّف مىكند از مال حرام است اشكال ندارد، و اگر بداند چيزى كه در آن تصرّف مىكند از مال حرام است، تصرّف او جايز نيست؛ بنابراين زن و اولاد يا مهمان كسى كه لاابالى در مال مردم است، مىتوانند از مال او استفاده كنند، مگر اينكه بدانند آن مال حرام است، و اگر مجبور باشند كه از آن استفاده كنند، بايد از حاكم شرع اجازه بگيرند.
مسئله 2138- اگر كسى مدّتى مانع از كار كسى شود، گرچه اين كار حرام است، ولى چيزى به او بدهكار نيست، ولى اگر خانه و مغازه و مانند آنها را غصب كند، علاوه بر اينكه آنها را پس مىدهد بايد اجارۀ آنها را هم بپردازد.
مسئله 2139- اگر كسى پولى را غصب كند يا ربا بگيرد يا دزدى كند يا خمس بدهكار بوده و نداده است، بايد در وقت پرداخت، ارزش خريد آن زمان را بپردازد، مثلاً اگر ده سال قبل هزار تومان از كسى دزدى كرده است، بايد حساب كند كه در آن زمان با هزار تومان چقدر طلا مىتوانست تهيه كند و همان را بپردازد.
مسئله 2140- هرگاه كسى طعامى را غصب كند و آن را به مالك طعام بخوراند در حالى كه مالك نمىداند، مثلاً به عنوان مهمان نمودن آن را جلو مالك بگذارد، غاصب ضامن است.
مسئله 2141- هرگاه تسليم عين مغصوبه به مالك براى غاصب متعذّر باشد، بر غاصب واجب است بدل آن را به مالك بدهد، و اين را بدل حيلوله مىگويند و مالك گرچه مالك اين بدل نمىشود، ولى مىتواند تصرّف مالكانه بنمايد و اگر بدل را تلف كرد، عين مغصوبه ملك غاصب مىشود، و هر وقت تسليم عين مغصوبه براى غاصب ممكن شد، بايد آن را به مالك بدهد و بدل را پس بگيرد و همۀ منافع بدل در تمام مدّتى كه تسليم عين مغصوبه متعذّر است، مال مالك است.
احكام اموال گمشده
مسئله 2142- مال گمشدهاى را كه انسان پيدا مىكند، اگر نشانهاى نداشته باشد يا قيمت آن كمتر از 6/12 نخود نقره باشد، مىتواند براى خود بردارد.
مسئله 2143- هرگاه چيزى كه پيدا كرده نشانه داشته باشد و قيمت آن به 6/12 نخود نقره برسد، بايد تا يك سال بهواسطۀ گفتن يا نوشتن در محلّى كه ممكن است صاحبش پيدا شود اعلام كند و اگر قبل از يك سال مأيوس از پيدا شدن صاحبش شود يا از اوّل از پيدا شدن صاحبش مأيوس است، اعلام لازم نيست و بعد از يأس از پيدا شدن صاحب يا اعلام تا يك سال، مىتواند آن را براى خود بردارد.
مسئله 2144- كسى كه مالى را پيدا كرده اگر به اندازه 6/12 نخود نقره باشد و نشانه هم داشته باشد، اگر عمداً به دستورى كه گفته شد اعلام نكند، معصيت كرده و در صورتى كه اميد به پيدا شدن صاحب آن داشته باشد، باز هم واجب است اعلام كند.
مسئله 2145- اگر ديوانه يا نابالغ چيزى پيدا كند، اگر كمتر از 6/12 نخود نقره باشد يا نشانه نداشته باشد، مىتواند براى خود بردارد و اگر به مقدار 6/12 نخود نقره باشد و نشانه هم داشته باشد، ولىّ او بايد اعلام نمايد و پس از يك سال اعلام يا مأيوس شدن از صاحبش، ديوانه يا نابالغ مىتواند آن را براى خود بردارد.
مسئله 2146- اگر در بين سالى كه اعلام مىكند، مال از بين برود، چنانچه در نگهدارى آن كوتاهى نكرده باشد و به دستورى كه گفته شد اعلام نموده باشد، چيزى بر او نيست، و الّا بايد عوض آن را به حاكم شرع بدهد.
مسئله 2147- اگر كسى چيزى را پيدا كند و ديگرى بگويد مال من است، در صورتى بايد به او بدهد كه اطمينان پيدا كند مال اوست و لازم نيست نشانههايى را كه بيشتر اوقات صاحب مال هم متوجّه آنها نيست بگويد.
مسئله 2148- اگر قيمت چيزى كه پيدا كرده به 6/12 نخود نقره برسد و نشانه هم داشته باشد، چنانچه اعلام نكند و در مسجد يا جاى ديگرى بگذارد و آن چيز از بين برود ضامن است، و اگر به ديگرى بدهد يا ديگرى آن را بردارد، هر دو ضامن هستند و بايد هر دو به دستورى كه گفته شد عمل كنند.
مسئله 2149- هرگاه چيزى پيدا كند كه اگر بماند فاسد مىشود، در صورتى كه نشانه داشته باشد و به مقدار 6/12 نخود نقره باشد، بايد آن را قيمت كند و آن را مصرف نمايد و به دستور مالى كه انسان پيدا مىكند عمل نمايد، پس اگر صاحبش پيدا شد قيمت آن را به او مىدهد و اگر از پيدا شدن صاحبش مأيوس شود يا يك سال بگذرد، مىتواند براى خود بردارد.
مسئله 2150- اگر چيزى را كه پيدا كرده همراه او باشد، در صورتى كه قصدش اين باشد كه صاحب آن را پيدا كند، اشكال ندارد و الّا حكم غصب را دارد.
مسئله 2151- اگر كفش او را ببرند و كفش ديگرى به جاى آن بگذارند، چنانچه نشانهاى نداشته باشد يا قيمت آن كمتر از 6/12 نخود نقره باشد، مىتواند براى خود بردارد، و اگر قيمت آن از 6/12 نخود نقره بيشتر باشد و نشانه هم داشته باشد، حكمش حكم مالى است كه انسان آن را پيدا مىكند.
مسئله 2152- اگر مالى را كه كمتر از 6/12 نخود نقره ارزش دارد پيدا كند و از آن صرف نظر نمايد و در مسجد يا جاى ديگر بگذارد، چنانچه كسى آن را بردارد براى او حلال است.
مسئله 2153- مالى را كه انسان پيدا مىكند، در تمام صورى كه گفته شد مىتواند براى خود بردارد، بهتر است از طرف صاحبش به فقير صدقه دهد مخصوصاً اگر پيدا كننده غنى باشد و اگر بعد از صدقه دادن يا تلف شدن صاحبش پيدا شود، بايد رضايت او را به دست آورد، و همچنين است مجهولالمالك كه اگر بعد از اينكه با اذن حاكم شرع به مصرف رساند صاحبش پيدا شود، بايد او را راضى نمايد.
مسئله 2154- مالى را كه انسان در صندوق شخصى خود پيدا مىكند، اگر شك داشته باشد كه مال خود اوست يا نه، مال خود اوست و اگر يقين داشته باشد كه مال خود او نيست، مجهولالمالك است و بايد با اذن حاكم شرع به مصرف برسد، و در صندوق بانکها و مانند آن چنانچه مبلغى زياد بيايد، اگر معلوم باشد كه از غير بانك است و مالك آن معلوم نباشد نيز مجهولالمالك است كه بايد با اذن حاكم شرع به مصرف برسد.
مسئله 2155- اگر چيزى را با پا و يا دست خود به كنارى بزند ولى آن را برندارد، ضامن نيست و همچنين است اگر به ديگرى نشان دهد و او آن را بردارد، بر كسى كه آن را نشان داده ضمانى نيست.
مسئله 2156- هرگاه از شخصى كه مال انسان را برده مالى نزد انسان باشد، چنانچه از آمدن او مأيوس شد، مىتواند به قيمت مالى كه از او برده از مال او تقاصّاً بردارد و بقيۀ آن حكم مجهولالمالك را دارد.
مسئله 2157- چيزهايى را كه براى اصلاح نزد ارباب صنايع مىآورند و صاحبان آنها نمىآيند ببرند به طورى كه صنعتگر از آمدن آنها مأيوس مىشود، حكم مجهولالمالك را دارد كه بايد با اذن حاكم شرع به مصرف برسانند.
مسئله 2158- اگر انسان حيوانى را پيدا كند، حكم او حكم مالى است كه انسان پيدا مىكند، و چنانچه صاحبش پيدا شود بايد حيوان را با منافع او به او بپردازد، ولى مىتواند مخارجى را كه نموده از صاحبش بگيرد.
احكام خوردنيها و آشاميدنيها
حيوانات حلال گوشت و حرام گوشت
مسئله 2159- اگر حيوان حلال گوشتى را ذبح شرعى كنند، خوردن گوشت آن حلال است، خواه اهلى باشد مانند گاو و گوسفند يا وحشى باشد مانند آهو و بز كوهى، همچنين اگر حيوان حلال گوشتى را كه وحشى است شكار كنند، حلال است.
مسئله 2160- از حيوانات دريايى فقط ميگو و ماهى فلسدار حلال است و ساير حيوانات آبى از قبيل نهنگ و خرچنگ و قورباغه و امثال اينها حرام مىباشد.
مسئله 2161- گوشت شتر، گاو، گوسفند، آهو، گوزن، گاو وحشى، قوچ، بز كوهى و گوره خر حلال است، و همچنين گوشت پرندگانى مانند انواع كبوتر، كبك، تيهوج، قطا، مرغ خانگى، انواع گنجشك و امثال اينها حلال است، گوشت پرستو حلال، ولى كشتن آن مكروه است، چنانکه خوردن گوشت اسب، قاطر، الاغ و هدهد كراهت دارد.
مسئله 2162- حيواناتى كه نيش و چنگال دارند مانند شير، پلنگ، گرگ، روباه و گربه و همچنين حيواناتى نظير فيل، خرس، بوزينه و خرگوش كه مسخشده نام دارند و همچنين حشرات و خزندگان مانند موش، مار، سوسمار، عقرب، سوسك، مگس و كرم و همچنين پرندگانى كه چنگال دارند مانند باز، عقاب و كلاغ، حرام گوشت مىباشند.
مسئله 2163- معمولًا پرندگان حلال گوشت از حرام گوشت به دو راه شناخته مىشوند:
اوّل: هنگام پرواز، بال زدن آنها بيشتر باشد از نگه داشتن بال، پس پرندهاى كه بال زدنش بيشتر باشد حلال است و پرندهاى كه بيشتر بال را نگه مىدارد حرام است.
دوّم: پرندهاى كه سنگدان يا چينهدان يا انگشت جدايى مانند شَست انسان دارد حلال و پرندهاى كه اينها را ندارد حرام است.
مسئله 2164- تخم و شير از حيوان حلال گوشت حلال است و از حيوان حرام گوشت حرام است، و تخم ماهى كه به آن خاويار مىگويند اگر از ماهى فلسدار باشد حلال است.
مسئله 2165- اگر شك داشته باشيم حيوانى حلال گوشت است يا حرام گوشت، خوردن گوشت و شير و تخم آن حلال است.
مسئله 2166- هر حيوان حرام گوشت چه اهلى باشد مثل گربه و چه وحشى باشد مانند شير، پلنگ و عقاب، اگر ذبح يا شكار شود، گوشت و پوست آن پاك است، گرچه خوردن آن حرام است؛ مگر سگ و خوك كه نجس العين هستند و با ذبح يا شكار پاك نمىشوند.
مسئله 2167- حيوانهايى كه خون جهنده دارند (يعنى حيوانهايى كه اگر رگ آنها را ببرند خون از آن جستن مىكند) خواه حلال گوشت باشند يا حرام گوشت، اگر به خودى خود بميرند، نجسند، ولى حيوانهايى كه خون جهنده ندارند مثل مار و ماهى، اگر به خودى خود بميرند پاك هستند، گرچه خوردن آنها حرام است.
مسئله 2168- حيوان حلال گوشت وحشى در صورتى با شكار كردن پاك و حلال مىشود كه بتواند فرار كند يا پرواز نمايد، بنابراين بچّه آهو كه نمىتواند فرار كند و بچّه كبك كه نمىتواند پرواز نمايد، با شكار كردن پاك و حلال نمىشود.
مسئله 2169- اگر از شكم حيوان زنده، بچّۀ مردهاى بيرون آيد يا آن را بيرون آورند، خوردن گوشت آن حرام است.
مسئله 2170- اگر چيزى را كه روح دارد از حيوان زنده جدا نمايند، مثلاً دنبه يا مقدارى گوشت از گوسفند زنده ببرند، نجس و حرام مىباشد.
اجزاء حرام حيوانات حلال گوشت
مسئله 2171- پانزده چيز از حيوانات حلال گوشت حرام است:
1. خون.
2. فضله.
3. نرى.
4. فرج.
5. بچّهدان و جفت.
6. غدد كه آن را دشول مىگويند.
7. تخم كه آن را دنبلان مىگويند.
8. چيزى كه در مغز كلّه است و به شكل نخود مىباشد.
9- مغز حرام كه در ميان تيرۀ پشت است.
10. پيى كه در دو طرف تيرۀ پشت است.
11. زهرهدان.
12- سپرز (طحال).
13. بول دان (مثانه).
14. حدقۀ چشم.
15. چيزى كه در ميان سُم است و به آن ذات الاشاجع مىگويند.
مسئله 2172- خوردن چيزهاى نجس و همچنين خوردن چيزهاى خبيث كه طبيعت انسان از آن متنفّر است، گرچه پاك باشد نظير آب دماغ و همچنين چيزى كه ضرر دارد و داعى عقلائى بر آن نيست مثل خاك و گِل و مواد مخدّر، حرام است، ولى خوردن كمى از تربت حضرت سيّدالشّهدا«سلاماللهعلیه» براى شفا اشكال ندارد، بلكه مستحب است.
مسئله 2173- خوردن يا استعمال انواع موادّ مخدّر مانند ترياك، هروئين، حشيش و نظاير آن و همچنين استفاده از قرصهاى مخدّر و روانگردان و نظاير آن، كه انسان را از حالت عادى خارج مىكند، حرام است.
مسئله 2174- استعمال دخانيات نظير سيگار، قليان و پيپ، مخصوصاً براى جوانان، سزاوار نيست و اميد است اين عيب به طور كلّى از دامن مسلمانان زدوده شود.
مسئله 2175- اگر با حيوانى نزديكى كنند، همه چيز آن نظير سگ و خوك نجس است، و اگر از حيوانهايى باشد كه از گوشت و شير آنها استفاده مىشود نظير گاو و گوسفند، بايد آن حيوان را ذبح كنند و لاشۀ آن را بسوزانند، و اگر از حيوانهايى باشد كه از آن استفادۀ سوارى مىكنند مثل اسب و الاغ، بايد از آن شهر بيرون برده شود، و در هر دو صورت بايد خسارت آن را كسى كه با آن نزديكى كرده بپردازد.
مسئله 2176- حيوانى كه خوراك آن بر حسب عادت منحصر به مدفوع انسان شده است، همه چيز آن نجس است و در صورتى كه آن را استبراء كنند، يعنى تا مدّتى آن را از خوردن نجاست باز دارند به نحوى كه ديگر نگويند نجاستخوار است، پاك مىشود.
مسئله 2177- آشاميدن شراب حرام و در بعضى از اخبار بزرگترين گناه شمرده شده است و اگر كسى آن را حلال بداند، در صورتى كه متوجّه باشد كه لازمۀ حلال دانستن آن تكذيب خدا و
پيغمبر مىباشد، كافر است. از حضرت امام جعفر صادق«سلاماللهعلیه» روايت شده است كه فرمودند: شراب ريشۀ بديها و منشأ گناهان است و كسى كه شراب بخورد خدا و فرشتگان و پيغمبران و مؤمنين او را لعنت مىكنند و تا چهل روز نماز او قبول نمىشود و روز قيامت روى او سياه است و زبان او از دهانش بيرون مىآيد و آب دهان او به سينهاش مىريزد و فرياد تشنگى او بلند است.
مسئله 2178- منظور از شراب، هر مايع مستكنندهاى است نظير عرق و آبجو و مانند اينها و نوشيدن آن حتّى يك قطره و كمتر از آن نيز حرام است.
مسئله 2179- سر سفرهاى كه در آن شراب مىخورند، اگر انسان يكى از آنان حساب شود، نبايد بنشيند و از چيز خوردن از آن سفره هم بايد اجتناب كرد، هرچند غذاى حلالى باشد.
مسئله 2180- اگر كسى بداند مسلمانى حوائج ضرورى دارد، مثل اينكه خود او يا زن و بچّۀ او گرسنه يا تشنهاند يا بىلباس يا بىمسكن هستند و بتواند حوائج ضرورى او را برآورد، رفع آن حوائج بر هر كسى كه بداند واجب است.
مستحبّات و مكروهات غذا خوردن
مسئله 2181- سيزده كار در غذا خوردن مستحب است:
اوّل: هر دو دست را پيش از غذا بشويد.
دوّم: بعد از غذا دست خود را بشويد و با دستمال خشك كند (اگر با قاشق نخورده باشد.)
سوّم: ميزبان پيش از همه شروع به غذا خوردن كند و بعد از همه دست بكشد.
چهارم: در اوّل غذا بسم اللَّه و آخر غذا الحمدللَّه بگويد.
پنجم: با دست راست غذا بخورد.
ششم: اگر چند نفر سر يك سفره نشستهاند، هر كسى از غذاى جلوى خودش بخورد.
هفتم: لقمه را كوچك بردارد و با عجله غذا نخورد و غذا را خوب بجود.
هشتم: بعد از غذا خلال نمايد.
نهم: آنچه بيرون سفره مىريزد جمع كند و بخورد، ولى اگر در بيابان غذا مىخورد، مستحب است آنچه مىريزد براى پرندگان و حيوانات بگذارد.
دهم: بعد از خوردن غذا به پشت بخوابد و پاى راست را روى پاى چپ بيندازد.
يازدهم: در اوّل غذا و آخر آن نمك بخورد.
دوازدهم: ميوه را پيش از خوردن با آب بشويد.
سيزدهم: غذا در ته ظرف باقى نگذارد، بلكه ظرف غذا را پاك كند.
مسئله 2182- يازده كار در غذا خوردن مكروه است:
اوّل: در حال سيرى غذا خوردن.
دوّم: پر خوردن، و در خبر است كه خداوند عالم از شكم پر بدش مىآيد.
سوّم: نگاه كردن به صورت ديگران در موقع غذا خوردن.
چهارم: خوردن غذاى داغ.
پنجم: فوت كردن غذا.
ششم: بعد از گذاشتن نان در سفره، منتظر چيز ديگر شدن.
هفتم: پاره كردن نان با كارد.
هشتم: گذاشتن نان زير ظرف غذا.
نهم: پاك كردن گوشتى كه به استخوان چسبيده، به طورى كه چيزى در آن نماند.
دهم: پوست كندن ميوههايى كه با پوست خورده مىشود.
يازدهم: دور انداختن ميوه پيش از آنكه كاملًا آن را بخورد.
مستحبّات و مكروهات آشاميدن آب
مسئله 2183- شش كار در آشاميدن آب مستحب است:
اوّل: آب را به طور مكيدن بياشامد.
دوّم: در روز ايستاده آب بخورد.
سوّم: پيش از آشاميدن آب بسم اللَّه و بعد از آن الحمدللَّه بگويد.
چهارم: به سه نفس آب بياشامد.
پنجم: از روى ميل آب بياشامد.
ششم: بعد از آشاميدن آب، حضرت ابا عبداللَّه«سلاماللهعلیه» و اهلبيت ايشان را ياد كند و قاتلان آن حضرت را لعنت نمايد.
مسئله 2184- هفت كار در آشاميدن آب مكروه است:
اوّل: زياد آشاميدن آب.
دوّم: آشاميدن آب بعد از غذاى چرب.
سوّم: در شب، ايستاده آب آشاميدن.
چهارم: آشاميدن آب با دست چپ.
پنجم: آشاميدن آب از ظرف شكسته.
ششم: آشاميدن آب از جايى كه دستۀ ظرف است.
هفتم: فوت كردنِ آشاميدنىها.
احكام كشتن حيوانات و شكار
شرايط سر بريدن و شكار حيوانات
مسئله 2185- سر بريدن حيوان پنج شرط دارد:
اوّل: چهار رگ از پايين برآمدگى زير گلو به طور كامل ببرند، گرچه بريدن دو رگِ بزرگ كفايت مىكند؛ ولى اگر نشود چهار رگ يا لااقل دو رگِ بزرگ را ببرند، نظير اينكه گرگ بعضى از چهار رگ را كنده باشد يا حيوان در چاه افتاده باشد يا سركش شده باشد، اگر كارد و مانند آن را بر آن بزنند كه خون متعارف از آن جارى شود، كفايت مىكند.
دوّم: كسى كه سر حيوان را مىبرد بايد مسلمان باشد.
سوّم: سر حيوان را با چيزى ببرند كه از آهن باشد. كاردهاى استيل و مانند آن چون از جنس آهن است اشكال ندارد؛ ولى در صورت ضرورت يا نبود آهن، با هر چيزى كه رگها را جدا كنند كفايت مىكند، بلكه در صورت اختيار هم كفايت مىكند، ولى بهتر است كه از آهن باشد.
چهارم: موقع سر بريدن، بدن حيوان رو به قبله باشد (اگر ايستاده است جلوى بدن او و اگر خوابيده يا آويزان است شكم و سينۀ او رو به قبله باشد)، ولى اگر فراموش كند يا مسئله را نداند يا نداند قبله از كدام طرف است يا نتواند حيوان را رو به قبله كند، اشكال ندارد.
پنجم: وقتى مىخواهد سر حيوان را ببرد نام خدا را ببرد و همين قدر كه بگويد بسم اللَّه، يا به نام خدا و مانند اينها كافى است، ولى اگر از روى ندانستن يا فراموشى نام خدا را نبرد، اشكال ندارد.
مسئله 2186- شتر را به جاى ذبح بايد نحر كرد، يعنى كارد را در گودى پايين گردنش فرو كنند و فرق نمىكند كه ايستاده باشد يا زانوها را به زمين زده باشد يا خوابيده باشد، ولى بهتر است كه ايستاده باشد و آنچه در ذبح گفته شد در نحر هم بايد مراعات شود.
مسئله 2187- اگر به جاى اينكه شتر را نحر كنند سر آن را ببرند و يا به جاى اينكه غير شتر را ذبح كنند آن را نحر كنند، فايده ندارد.
مسئله 2188- ذبح بايد روى حيوان زنده واقع شود و اگر معلوم نيست زنده است يا مرده، بايد در موقع سر بريدن حركتى داشته باشد، گرچه چشم يا دم خود را حركت دهد، و اگر حركتى نداشت، گرچه خون فراوانى هم از او برود، حلال نيست.
مسئله 2189- اگر حيوانى را شكار كنند يا سر ببرند و بچّۀ مردهاى از شكمش بيرون آورند، چنانچه خلقت آن بچّه كامل باشد و مو يا پشم در بدنش روييده باشد، پاك و حلال است.
مسئله 2190- سر بريدن حيوانات به وسيلۀ دستگاههاى ماشينى، اگر شرايط گذشته در آن رعايت شود جايز است، گرچه سر حيوان را از قفا ببرد و يا يك مرتبه قطع كند و اگر چند مرغ يا حيوان را با هم سر ببرد، يك بسم اللَّه براى همۀ آنها كافى است، ولى اگر يك يك سر مىبرد، بايد براى هر كدام نام خدا تكرار شود.
مسئله 2191- اگر حيوان را قبل از ذبح شوك دهند تا كمى بىحس شود و بعد سر او را بهواسطۀ دست يا دستگاه ببرند، اشكال ندارد.
مسئله 2192- گوشتها، مرغها و ماهيهايى كه در بازار مسلمانها موجود است، اگر شك كنيم كه حلال است يا نه، محكوم به حلّيّت است و اگر بدانيم از بلاد كفر آوردهاند و احتمال بدهيم كه بررسى كردهاند نيز محكوم به حلّيّت است، اگر بدانيم بررسى نكردهاند، پاك است، ولى خوردن آن حرام است، و چنانچه بدانيم ذبح شرعى نشده است، علاوه بر اينكه خوردن آن حرام است، نجس هم مىباشد.
مسئله 2193- اگر شكارِ حيوان يا صيد ماهى صرفاً براى لهو و خوشگذرانى باشد، حرام است و چنانچه براى تهيّۀ معاش و يا براى كسب و زياد كردن مال باشد، حرام نيست. و در هر صورت اگر رعايتِ ساير موارد شرعى در شكار يا صيد ماهى شده باشد، خوردن آن اشكال ندارد.
مستحبّات و مكروهات سر بريدن و شكار حيوانات
مسئله 2194- چهار كار در سر بريدن حيوانات مستحب است:
اوّل: موقع سر بريدن گوسفند، دو دست و يك پاى آن را ببندند و پاى ديگرش را باز بگذارند، و موقع سر بريدن گاو، چهار دست و پايش را ببندند و دم آن را باز بگذارند، و موقع كشتن شتر دو دست آن را از پايين تا زانو، يا تا زير بغل به يكديگر ببندند و پاهايش را باز بگذارند، و مستحب است مرغ را بعد از سر بريدن رها كنند تا پر و بال بزند.
دوّم: كسى كه حيوان را مىكشد رو به قبله باشد.
سوّم: پيش از كشتن حيوان آب جلوى آن بگذارد.
چهارم: كارى كنند كه حيوان كمتر اذيت شود، مثلاً كارد را خوب تيز كنند و با عجله سر حيوان را ببرند.
مسئله 2195- هفت كار در كشتن حيوانات مكروه است:
اوّل: آنكه كارد را پشت حلقوم فرو كنند و به طرف جلو بياورند كه حلقوم از پشت بريده شود، يا سر را از قفا ببرند.
دوّم: در جايى حيوان را بكشند كه حيوان ديگر آن را ببيند.
سوّم: در شب يا پيش از ظهر روز جمعه سر حيوان را ببرند، ولى در صورت احتياج عيبى ندارد.
چهارم: خود انسان چهارپايى را كه پرورش داده است بكشد.
پنجم: پيش از بيرون آمدن روح، پوست حيوان را بكنند.
ششم: پيش از بيرون آمدن روح، مغز حرام را كه در تيرۀ پشت است ببرند.
هفتم: پيش از بيرون آمدن روح، سر حيوان را از بدنش جدا كنند.
شكار با اسلحه
مسئله 2196- هرگاه حيوان وحشى را با اسلحه شكار كنند، با پنج شرط پاك است و اگر حلال گوشت باشد، حلال نيز مىشود:
اوّل: شکار با اسلحۀ برنده مانند كارد و شمشير يا نيزه و تفنگ باشد، به طورى كه بدن حيوان را پاره كند و از او خون جارى گردد.
دوّم: شكاركننده مسلمان باشد، خواه زن باشد يا مرد، بالغ باشد يا غيربالغ، شيعه باشد يا سنّى، ولى بايد ناصبى نباشد.
سوّم: اسلحه را براى شكار كردن حيوان به كار برد و اگر مثلاً جايى را نشان كند و اتّفاقاً حيوانى را بكشد، خوردن گوشت آن حرام است.
چهارم: در وقت به كار بردن اسلحه، نام خدا را ببرد، ولى اگر فراموش كند يا مسئله را نداند اشكال ندارد.
پنجم: وقتى به حيوان برسد كه مرده باشد و چنانچه وقتى برسد كه حيوان جان دارد، بايد آن را ذبح كند.
مسئله 2197- اگر دو نفر حيوانى را شكار كنند و يكى از آنان مسلمان و ديگرى كافر باشد، يا يكى از آن دو نام خدا را نبرد، آن حيوان حلال نيست.
مسئله 2198- اگر بعد از آنكه حيوانى را تير زدند، مثلاً از كوه پرت شود يا در آب بيفتد و انسان بداند كه حيوان بهواسطۀ تير و پرت شدن از كوه يا افتادن در آب جان داده، حلال نيست.
مسئله 2199- اگر بهواسطۀ شكار كردن حيوان دو نيم شود، چنانچه وقتى برسد كه حيوان جان داده است هر دو قسمت حلال است، امّا اگر حيوان زنده است، چنانچه وقت براى سر بريدن دارد آن قسمتى كه در آن سر نيست حرام است و آن قسمت ديگر حلال است اگر آن را ذبح كند.
شكار با سگ
مسئله 2200- اگر سگ شكارى حيوان وحشى را شكار كند، با شش شرط پاك است و اگر حلال گوشت باشد، حلال نيز مىشود:
اوّل: سگ را براى شكار تربيت كرده باشند.
دوّم: كسى او را براى شكار بفرستد و اگر از خودش برود فايده ندارد.
سوّم: فرستنده مسلمان باشد، خواه زن باشد يا مرد، بالغ باشد يا غيربالغ، شيعه باشد يا سنى، ولى بايد ناصبى نباشد.
چهارم: وقت فرستادن سگ، نام خدا را ببرد، ولى اگر از روى فراموشى يا ندانستن مسئله آن را ترك كند اشكال ندارد، و اگر وقت فرستادن سگ، نام خدا را نبرد و پيش از آنكه سگ به شكار برسد نام خدا را ببرد، حلال است.
پنجم: شكار بهواسطۀ زخمى كه از دندان سگ پيدا كرده بميرد، پس اگر سگ شكار را خفه كند يا شكار از دويدن يا ترس بميرد، حلال نيست.
ششم: كسى كه سگ را فرستاده، وقتى برسد كه شكار جان داده باشد؛ امّا اگر وقتى برسد كه شكار جان دارد، بايد آن را ذبح كند.
مسئله 2201- هرگاه چند سگ را براى شكار حيوانى بفرستد، اگر شرايطى كه گفته شد در همۀ آنها مراعات شود شكار حلال است، و اگر همه را با هم بفرستد يك بسم اللَّه براى همۀ آنها كافى است، و اگر در بعضى از آنها شرايط مراعات نشود، شكار حرام است، و اگر چند نفر يك سگ يا سگهايى را بفرستند، بايد همه مسلمان باشند و در وقت فرستادن نام خدا را ببرند.
مسئله 2202- اگر سگ را براى شكار حيوانى بفرستد و آن سگ حيوان ديگرى را شكار كند، آن شكار حلال است، و نيز اگر آن حيوان را با حيوان ديگرى شكار كند، هر دوى آنها حلال مىباشند.
مسئله 2203- اگر با سگ گلّه يا باز يا حيوان ديگرى غير از سگ شكارى، حيوانى را شكار كند، آن شكار حلال نيست.
احكام صيد ماهى
مسئله 2204- ماهى اگر فلس داشته باشد، خواه فلس آن كم باشد يا زياد، حتّى اگر چند فلس بيشتر نداشته باشد، كوچك باشد يا بزرگ، محكم باشد يا سست، حتّى ماهيانى كه فلس آنها به اندازهاى سست است كه در دام و مانند آن مىريزد، اگر كسى مسلمان باشد يا غير مسلمان، آن را از آب بگيرد، خوردن آن حلال است، در خارج آب بميرد يا در داخل آب، بنابراين اگر تور ماهيگيرى را در آب بيندازند و بعضى از ماهيها در تور يا هنگام خارج كردن از تور بميرند حلال است، ولى اگر ماهى از آب بيرون بيفتد يا موج آن را بيرون بيندازد يا آب فرو رود و ماهى در خشكى بماند و بميرد، پاك است، ولى خوردن آن حرام است.
مسئله 2205- كنسرو ماهى كه از بلاد كفر مىآورند، حلال و خوردن آن مانعى ندارد.
مسئله 2206- خوردن ماهى زنده اشكال ندارد، همانگونه كه اگر پيش از جان دادن او را بكشند يا بريان كنند مانعى ندارد.
احكام صيد ملخ
مسئله 2207- اگر ملخ را چه بيابانى و چه دريايى، با دست يا به وسيلۀ ديگرى زنده بگيرند، بعد از جان دادن، خوردن آن حلال است و لازم نيست كسى كه آن را مىگيرد مسلمان باشد و در موقع گرفتن نام خدا را ببرد، ولى اگر ملخ به خودى خود مرده باشد يا هنوز بال در نياورده باشد و كسى آن را بگيرد، خوردن آن حرام است.
احكام نذر و عهد و قسم
مسئله 2208- نذر آن است كه انسان بر خود واجب كند كه كار خيرى را براى خدا بهجا آورد، يا كارى را كه نكردن آن بهتر است براى خدا ترك نمايد.
مسئله 2209- نذر بايد با زبان گفته شود و قصد آن در دل كافى نيست و لازم نيست آن را به عربى بگويد، و اگر بگويد چنانچه مريض من خوب شود هزار تومان به فقير مىدهم، نذر او صحيح است.
مسئله 2210- نذر كننده بايد مكلّف و رشيد باشد و آن كار براى او مقدور باشد و به اختيار و قصد خود نذر كند، بنابراين نذر كردن كسى كه او را مجبور كردهاند يا بهواسطۀ عصبانى شدن بىاختيار نذر كرده، صحيح نيست و همچنين سفيه و كسى كه حاكم شرع او را از تصرّف در اموالش منع كرده است، نذرهاى مربوط به اموالشان صحيح نيست.
مسئله 2211- نذر زن احتياج به اجازۀ شوهر ندارد و همچنين نذر فرزند احتياج به اجازۀ پدر و مادر ندارد، ولى اگر مزاحم حقوق شوهر شد يا مايۀ آزار پدر يا مادر شد، نذر آنها باطل مىشود، حتّى اگر آنها قبلًا اجازه داده باشند.
مسئله 2212- اگر نذر كند كه كار مباحى را انجام دهد يا ترك نمايد، اگر انجام آن از جهتى بهتر باشد، مثلاً نذر كند در اطاق خلوتى نماز بخواند چون حضور قلب پيدا مىكند، نذر او صحيح است و نيز اگر ترك آن از جهتى بهتر باشد، مثلاً براى اينكه دود مضر است نذر كند كه آن را استعمال نكند، نذر او صحيح مىباشد.
مسئله 2213- اگر نذر كند عملى را انجام دهد، بايد همانطور كه نذر كرده بهجا آورد، پس اگر نذر كند كه وقتى مريض او خوب شد صدقه بدهد، چنانچه پيش از آنكه خوب شود صدقه را بدهد كافى نيست.
مسئله 2214- هرگاه نذر كند كار خيرى را انجام دهد ولى وقت و مقدار آن را معيّن نكند، مثلاً نذر كند كه نماز بخواند و مقدار و خصوصيات آن را معيّن نكند، خواندن يك نماز دو ركعتى كافى است.
مسئله 2215- اگر نذر كند روز معيّنى را روزه بگيرد و بدون عذر در آن روز مسافرت كند، روزۀ آن روز بر او واجب نيست و قضا و كفّاره نيز ندارد و همچنين است اگر عذرى براى او پيدا شود، مثل اينكه مريض شود يا زن حيض شود.
مسئله 2216- اگر انسان بدون عذر به نذر خود عمل نكند، بايد كفّاره بدهد و كفّارۀ آن كفّارۀ قسم است (ده فقير را سير نمايد يا بپوشاند و اگر نتواند بايد سه روز روزه بگيرد) مگر آنكه براى تخلّف نذر، كفّارهاى معيّن كند كه در صورت تخلّف، همان چيز بر او واجب مىشود.
مسئله 2217- كسى كه نذر كرده عملى را ترك كند، اگر از روى فراموشى يا ناچارى يا اشتباه آن عمل را انجام دهد، كفّاره بر او واجب نيست.
مسئله 2218- اگر بهواسطۀ نذر چيزى بر ذمّۀ او آمده باشد و بميرد، لازم نيست ورثه آن نذر را ادا كنند، گرچه ميّت را برئالذّمّه كردن بسيار شايسته است؛ ولى اگر چيز معيّنى را نذر كرده، بايد ورثه آن را به مصرف نذر برسانند.
مسئله 2219- هر چيز معيّنى كه نذر روى آن آمده باشد، نماء آن هم جزو نذر است؛ مثلاً گوسفندى را كه براى صدقه يا براى يكى از امامان و مانند اينها نذر كردهاند، پشم، شير، بچّۀ آن و مقدارى كه چاق مىشود جزو نذر است، مگر آنکه فقط گوشت آن را نذر كرده باشند.
مسئله 2220- اگر براى امام«سلاماللهعلیه» يا امامزاده و مانند آن نذر كند، همانگونه كه مىتواند به مصارف حرم برساند، مىتواند با قصد اينكه براى آن امام«سلاماللهعلیه» باشد در مطلق كارهاى خير مصرف كند.
مسئله 2221- هرگاه نذر كند كارى را انجام دهد، چنانچه معلوم شود كه آن كار مورد نداشته است يا مورد آن از بين رفته است، مثلاً نذر كند كه اگر مريض او خوب شود عملى را انجام دهد، بعد معلوم شود كه پيش از نذر كردن مريض خوب شده، يا مالى را نذر جبهه كند ولى جنگ تمام شود، عمل كردن به آن نذر لازم نيست.
مسئله 2222- هرگاه پدر يا مادرى نذر كند دختر خود را به سيّد شوهر دهد، نذر آنها اعتبارى ندارد و هنگامى كه دختر به حدّ بلوغ رسيد، اختيار با خود اوست.
مسئله 2223- هيچ فرقى بين نذر و عهد نيست مگر در تلفّظ، مثلاً اگر بگويد با خدا عهد مىكنم كه هر شب نماز شب بخوانم يا اگر مريض من خوب شد هزار تومان صدقه مىدهم، به آن عهد مىگويند و اگر بگويد با خدا نذر مىكنم كه هر شب نماز شب بخوانم يا با خدا نذر مىكنم كه اگر مسافر من سالم برگشت فلان كار خير را انجام بدهم، به آن نذر مىگويند و كلّيۀ مسائلى كه در نذر گفته شد در عهد نيز مىآيد.
مسئله 2224- قسم آن است كه به يكى از اسمهاى خداوند متعال قسم بخورد كه كارى را انجام دهد يا ترك كند، گرچه آن كار مباح باشد (يعنى متعلّق قسم راجح نباشد).
مسئله 2225- كلّيۀ مسائلى كه در نذر گفته شد، در قسم نيز مىآيد، مگر اينكه مورد نذر و عهد بايد راجح باشد (فعل واجب يا مستحب و يا ترك حرام و مكروه) ولى مورد قسم لازم نيست راجح باشد، ولى بايد مرجوح هم نباشد (مثل ترك واجب يا مستحب و يا فعل حرام يا مكروه).
مسئله 2226- قَسَم خوردن بر سه قسم است:
اوّل: قَسَمى كه نظير نذر و عهد است و چيزى را بر خود واجب يا حرام مىكند كه اگر بر طبق قَسَم عمل نكرد بايد كفّاره بدهد.
دوّم: قَسَمى كه منكر پيش قاضى بايد بخورد كه اين قَسَم مربوط به باب قضاوت است.
سوّم: براى اثبات يا نفى چيزى نزد مردم قسم بخورد؛ مثلاً فروشنده بگويد اين جنس را به خدا قسم به اين مبلغ خريدهام كه اگر دروغ بگويد از گناهان بزرگ است؛ ولى كفّاره ندارد و اگر راست باشد مكروه است، ولى اگر براى كار خوبى باشد نظير اينكه خودش يا ديگرى از شرّ ظالمى نجات پيدا كند قسم بخورد، مكروه نيست، بلكه گاهى واجب مىشود، گرچه قسم دروغ هم باشد.
مسئله 2227- قسم خوردن به مقدّسات دينى غير از اسمهاى خداوند در صورت اوّل و دوّم (كه در مسئلۀ قبل گفته شد) اثر و فايدهاى ندارد و در قسم سوّم اگر راست باشد مكروه و اگر دروغ باشد از گناهان بزرگ است، ولى كفّاره ندارد.
احكام وقف
مسئله 2228- اگر كسى كه رشيد است و مىتواند در مال خود تصرّف كند (محجور و سفيه نيست) با قصد و اختيار چيزى را در راه خدا وقف كند، از ملك او خارج مىشود و براى آن كار متعيّن مىشود.
مسئله 2229- لازم نيست صيغۀ وقف را به عربى بخوانند، بلكه اگر مثلاً بگويد اين ملك را مسجد نمودم، وقف صحيح است، بلكه صيغۀ وقف هم لازم نيست؛ پس اگر به قصد وقف ملكى را مسجد نمايد، وقف صحيح است و محتاج به قبول هم نيست، ولى تحويل مورد وقف به كسى كه براى او وقف شده لازم است، و اگر تحويل ندهد، گرچه صيغه هم خوانده باشد، وقف محقّق نمىشود؛ بنابراين تا در آن ملك نماز خوانده نشده، آن ملك مسجد نمىشود و اگر چيزى را بر اولاد صغير خود وقف كند و به قصد اينكه آن چيز ملك آنان شود از طرف آنان نگهدارى نمايد، وقف صحيح است.
مسئله 2230- وقف لازم نيست هميشگى يا از موقع خواندن صيغه باشد، بلكه مىتواند بگويد اين مال تا ده سال وقف باشد يا بعد از مردن من وقف باشد.
مسئله 2231- اگر مالى را براى اشخاصى كه بعضى از آنها به دنيا آمدهاند وقف كند، وقف صحيح است و آنها كه به دنيا نيامدهاند بعد از آمدن به دنيا با ديگران شريك مىشوند و همچنين اگر مالى را فقط براى كسانى كه به دنيا نيامدهاند وقف كند نيز صحيح است.
مسئله 2232- اگر چيزى را بر خودش وقف كند، مثل آنكه دكّانى را وقف كند كه عايدى آن را بعد از مرگ او خرج مقبرهاش نمايند صحيح است و نيز اگر مثلاً مالى را بر فقرا وقف كند و خودش فقير شود، مىتواند از منافع وقف استفاده نمايد.
مسئله 2233- اگر براى چيزى كه وقف كرده متولّى معيّن كند، بايد مطابق قرارداد او رفتار نمايند و اگر معيّن نكند، اختيار با حاكم شرع است، مگر آنکه بر افراد مخصوصى وقف كرده باشد كه در اين صورت در استفاده از وقف، اجازۀ حاكم شرع لازم نيست.
مسئله 2234- اگر متولّى وقف ملك را اجاره داده باشد و بميرد، اجاره باطل نمىشود، ولى اگر كسانى كه ملك بر آنها وقف شده آن را اجاره دهند و بميرند، در صورتى اجاره صحيح است كه ديگران آن را اجازه دهند.
مسئله 2235- اگر متولّى وقف بميرد يا خيانت كند و يا از عهدۀ ادارۀ وقف برنيايد، بايد مراجعه به حاكم شرع شود تا حاكم شرع متولّى يا ناظر معيّن نمايد.
مسئله 2236- فرش يا چيز ديگرى را كه براى جايى وقف كردهاند، مىشود براى آنچه وقف شده در جاى ديگر مصرف كنند، مگر اينكه وقف مخصوص آنجا باشد.
مسئله 2237- هر جا كه حاكم شرع فروش يا تبديل وقف را صلاح بداند، مىتواند وقف را تبديل نمايد و يا بفروشد؛ نظير اينكه مالى را كه وقف كردهاند بدون استفاده بماند و يا به طورى خراب شود كه نتوانند استفادهاى را كه مال براى آن وقف شده از آن ببرند، يا بين كسانى كه مال را براى آنان وقف كردهاند اختلاف پيدا شود و خوف آن برود كه مال يا جانى تلف شود.
مسئله 2238- اگر ملكى را مثلاً براى تعمير مسجدى وقف نمايند، چنانچه آن مسجد احتياج به تعمير ندارد، با اذن حاكم شرع عايدات آن، در غير تعمير، يا تعمير مسجد ديگر و مانند اينها مصرف مىشود.
مسئله 2239- اگر ملكى را وقف كند كه عايدى آن خرج چند چيز شود، در صورتى كه نداند كه براى هر يك چه مقدار معيّن شده، بايد با اذن حاكم شرع تعيين مقدار شود.
مسئله 2240- مؤسّساتى كه داراى شخصيّت حقوقى است، اگر افرادى كه آن مؤسّسه را تشكيل دادهاند آن را از ملك خود بيرون كنند و يا چيزى را به آن مؤسّسه تمليك كنند، ملك آن مؤسّسه مىشود و بايد مطابق اساسنامۀ آن مؤسّسه عمل شود و وقف نيست و احكام وقف را ندارد.
مسئله 2241- متولّى وقف مىتواند فرش مسجد يا كتابهاى كتابخانه و مانند اينها را كه آن مسجد و آن كتابخانه احتياج ندارد يا بلا استفاده مانده است، تبديل نمايد و يا بفروشد و اگر آن مسجد يا كتابخانه و مانند آنها متولّى ندارد، با اجازۀ حاكم شرع مىتوانند آن كار را انجام دهند.
مسئله 2242- اگر جايى را وقف كنند، زير زمين به اندازۀ متعارف و بالاى ساختمان به اندازۀ متعارف، خودبهخود وقف مىشود، مگر اينكه تعيين كند كه چه مقدار وقف است؛ بنابراين مىتواند زيرزمينى را دستشويى و طبقۀ اوّل آن را مسجد و طبقات ديگر را ملك شخصى يا كتابخانه يا غير اينها قرار دهد.
احكام وصيّت
مسئله 2243- وصيّت آن است كه انسان سفارش كند بعد از مرگش براى او كارهايى انجام دهند، يا بگويد بعد از مرگش چيزى از مال او ملك كسى باشد يا براى اولاد خود و كسانى كه اختيار آنان با اوست، قيّم و سرپرست معيّن كند و كسى را كه به او وصيّت مىكنند، وصى مىگويند.
مسئله 2244- كسى كه وصيّت مىكند، بايد رشيد باشد و از روى قصد و اختيار وصيّت كند و اگر مىخواهد نسبت به اموالش وصيّت كند، بايد حاكم شرع او را از تصرّف در اموالش جلوگيرى نكرده باشد.
مسئله 2245- كسى كه اسباب قتل خود را فراهم كرده است، مثلاً عمداً سمّى خورده است، اگر بعد از آن راجع به اموالش وصيّت كند، صحيح نيست، ولى اگر قبل از خودكشى وصيّت كرده، صحيح است؛ چنانکه راجع به غير اموالش، چه قبل از آن عمل و چه بعد از آن اگر وصيّت كند، صحيح است.
مسئله 2246- اگر انسان وصيّت كند كه چيزى به كسى بدهند، در صورتى آن كس آن چيز را مالك مىشود كه آن را قبول كند.
مسئله 2247- وقتى انسان نشانههاى مرگ را در خود ديد، بايد اگر امانتى نزد او هست به صاحبش برگرداند و اگر به مردم بدهكار است يا واجبى نظير نماز و حجّ و خمس و زكات و مانند اينها بر ذمّۀ اوست، بايد بپردازد يا وصيّت كند، و اگر مالى نزد كسى دارد يا در جايى پنهان كرده، بايد اطّلاع دهد و نيز در صورتى كه فرزند صغير دارد و حقّ آنان در معرض خطر است، بايد براى آنان قيّم معيّن نمايد.
مسئله 2248- وصى بايد شيعه و بالغ و عاقل و مورد اطمينان باشد.
مسئله 2249- اگر كسى چند وصى يا چند وصى و ناظر براى خود معيّن كند، بايد با نظر يكديگر به وصيّت او عمل نمايند و اگر اختلاف در ميان آنها افتاد، بايد به حاكم شرع مراجعه نمايند.
مسئله 2250- اگر انسان بهواسطۀ گفتن يا انجام دادن كارى از وصيّت خود برگردد، وصيّت باطل مىشود، همينطور اگر وصيّت خود را تغيير دهد، وصيّت اوّلش باطل مىشود و بايد به وصيّت دوّم او عمل نمايند.
مسئله 2251- اگر كسى در مرضى كه به آن مرض مىميرد مالش را به كسى ببخشد يا بفروشد، بخشش و فروش او صحيح است.
مسئله 2252- انسان بيش از ثلث اموالش نمىتواند وصيّت كند و چنانچه زيادتر از ثلث وصيّت نمايد، زيادى آن محتاج به اذن ورثه است، خواه قبل از مردن اذن دهند يا بعد از مردن.
مسئله 2253- اگر انسان بعد از مردن كسى بفهمد كه او را وصى خود كرده، در صورتى كه مشقّت نداشته باشد، بايد وصيّت او را انجام دهد و مىتواند ديگرى را از طرف خود وكيل نمايد.
مسئله 2254- اگر وصى بميرد يا ديوانه شود يا كافر شود يا نتواند كارهاى ميّت را انجام دهد، حاكم شرع يك نفر را به جاى او معيّن مىكند.
مسئله 2255- وصى امين است و اگر بگويد به وصيّت عمل كردم قول او پذيرفته مىشود و چنانچه مال در دست او تلف شود، اگر زيادهروى يا كوتاهى ننموده باشد، ضامن نيست.
مسئله 2256- واجبات مالى نظير بدهكارى و خمس و زكات و حج، از اصل مال برداشته مىشود، گرچه ميّت براى آنها وصيّت نكرده باشد، امّا واجبات بدنى نظير نماز و روزه از اصل مال برداشته نمىشود و سزاوار است كه ورثه، ميّت را برئالذّمّه نمايند گرچه مال هم نداشته باشد.
مسئله 2257- هرگاه كسى وصيّتهاى متعدد براى كارهاى مختلف بنمايد و نگفته باشد از ثلث بردارند، بايد واجبات مالى او را نظير بدهى از اصل مال بردارند و واجبات بدنى او را نظير نماز و روزه از ثلث مال بردارند و اگر ثلث زياد آمد به بقيه وصيّت عمل نمايند ولى اگر وصيّت كرده باشد كه از ثلث بردارند بايد اوّل واجبات مالى او را از ثلث بدهند و اگر زياد آمد واجبات بدنى او را بدهند و اگر زياد آمد به بقيۀ وصيّت عمل نمايند.
مسئله 2258- اگر كسى بگويد كه ميّت وصيّت كرده فلان مبلغ به من بدهند يا بگويد من وصى ميّتم كه مال او را به مصرفى برسانم يا ميّت مرا قيّم بچههاى خود قرار داده، چنانچه از گفتۀ او اطمينان حاصل شود، بايد به او بدهند و اگر اطمينان حاصل نشود، بايد مراجعه به حاكم شرع شود.
مسئله 2259- اگر وصيّت كند چيزى به كسى بدهند و آن كس پيش از وصيّتكننده بميرد، وصيّت باطل مىشود، و اگر بعد از وصيّتكننده و پيش از آنكه قبول كند يا رد نمايد، بميرد، مال منتقل به ورثۀ او مىشود، در صورتى كه ورثه آن وصيّت را رد نكنند.
احكام ارث
كسانى كه از ميّت ارث مىبرند
ارث دستۀ اوّل: پدر و مادر و اولاد ميّت، و با نبودن اولاد، اولاد اولاد هر چه پايين روند.
مسئله 2260- اگر وارثِ ميّت، يك پسر يا يك دختر باشد، همه مال ميّت به او مىرسد و اگر چند پسر يا چند دختر باشند، مال به طورى بين آنان قسمت مىشود كه هر پسرى دو برابر دختر ببرد.
مسئله 2261- اگر ميّت اولاد نداشته باشد، نوۀ پسرى او گرچه دختر باشد سهم پسر ميّت را مىبرد و نوۀ دخترى او گرچه پسر باشد سهم دختر ميّت را مىبرد؛ بنابراين مال را سه قسمت مىكنند يك قسمت را به نوۀ دخترى و دو قسمت را به نوۀ پسرى مىدهند و نوۀ دخترى يا پسرى اگر متعدّد باشند، هر كدام سهمى كه به آنها مىرسد طورى قسمت مىكنند كه هر پسرى دو برابر دختر ارث ببرد.
مسئله 2262- اگر شخصى بميرد و وارث او پدرش باشد، همۀ مال ميّت به او مىرسد و همچنين است اگر وارث او مادرش باشد، و اگر پدر و مادر هر دو باشند، يك قسمت مال ميّت به مادر و دو قسمت آن به پدر مىرسد به شرطى كه ميّت دو برادر پدرى يا چهار خواهر يا يك برادر و دو خواهر پدرى نداشته باشد چون اگر اينها موجود باشند، مادر شش يك مال را مىبرد و بقيه به پدر مىرسد.
مسئله 2263- اگر ميّت اولاد داشته باشد، هر كدام از پدر و مادر يك ششم مال را مىبرند، مگر در سه صورت:
اوّل: صورتى كه وارث ميّت پدر و مادر و يك دختر باشد كه در اين صورت مال را پنج قسمت مىكنند پدر و مادر هر كدام يك قسمت و دختر سه قسمت آن را مىبرد، به شرطى كه ميّت دو برادر يا چهار خواهر يا يك برادر و دو خواهر نداشته باشد چون اگر اينها موجود باشند، مال را شش قسمت مىكنند پدر و مادر هر كدام يك قسمت و دختر سه قسمت مىبرد، و يك قسمت باقىمانده را چهار قسمت مىكنند يك قسمت را پدر و سه قسمت را دختر مىبرد.
دوّم: صورتى كه وارث ميّت پدر يا مادر و يك دختر باشند كه در اين صورت مال را چهار قسمت مىكنند يك قسمت آن را پدر يا مادر و بقيه را دختر مىبرد.
سوّم: صورتى كه وارث ميّت فقط پدر يا مادر و چند دختر باشند كه در اين صورت مال را پنج قسمت مىكنند يك قسمت را پدر يا مادر و چهار قسمت را دخترها به طور مساوى بين خودشان قسمت مىكنند.
ارث دستۀ دوّم: جد يعنى پدر بزرگ و جدّه يعنى مادر بزرگ و برادر و خواهر ميّت است و اگر برادر و خواهر نداشته باشد، اولادشان ارث مىبرند، در صورتى كه از دستۀ اوّل كسى نباشد.
مسئله 2264- اگر وارث ميّت فقط يك برادر يا يك خواهر باشد، همۀ مال به او مىرسد و اگر چند برادر يا چند خواهر پدر و مادرى يا پدرى تنها، يا مادرى تنها باشند، مال به طور مساوى بين آنان قسمت مىشود و اگر برادر و خواهر با هم باشند، هر برادرى دو برابر خواهر مىبرد، مگر برادر و خواهر مادرى كه فقط اينها به طور مساوى مال را بين خود تقسيم مىكنند و با بودن برادر و خواهر پدر و مادرى، برادر و خواهر پدرى ارث نمىبرند.
مسئله 2265- اگر ميّت برادر و خواهر پدر و مادرى يا پدرى تنها و يك برادر و يا خواهر مادرى داشته باشد، مال را شش قسمت مىكنند يك قسمت آن را به برادر يا خواهر مادرى و بقيه را به برادر و خواهر پدر و مادرى يا پدرى مىدهند و اگر چند برادر و خواهر مادرى باشند، مال را سه قسمت مىكنند، يك قسمت آن را برادر و خواهر مادرى به طور مساوى بين خودشان قسمت مىكنند و بقيه را به برادر و خواهر پدر و مادرى يا پدرى مىدهند و هر برادرى دو برابر خواهر مىبرد.
مسئله 2266- اگر ميّت خواهر و برادر نداشته باشد، سهم ارث آنان را به اولادشان مىدهند و سهم برادرزاده و خواهرزادۀ مادرى به طور مساوى بين آنان قسمت مىشود و از سهمى كه به برادرزاده و خواهرزادۀ پدرى يا پدر و مادرى مىرسد، هر پسرى دو برابر دختر مىبرد.
مسئله 2267- اگر وارث ميّت جد يا جدّه باشد، تمام مال به او مىرسد، خواه پدرى باشد يا مادرى، و اگر جد و جدّه با هم باشند، چنانچه هر دو مادرى باشند مال را به طور مساوى تقسيم مىكنند و اگر پدرى باشند، جد دو برابر جدّه مىبرد، و اگر هم پدرى و هم مادرى باشند، يك قسمت به جد و جدّۀ مادرى مىرسد كه به طور مساوى تقسيم مىكنند و دو قسمت ديگر به جد و جدّۀ پدرى مىرسد كه جد، دو برابر جدّه مىبرد، و اگر يك جد يا جدّۀ پدرى و يك جد يا جدّۀ مادرى باشد، دو قسمت را جد يا جدّۀ پدرى و يك قسمت را جد يا جدّۀ مادرى مىبرد.
مسئله 2268- اگر وارث ميّت جد يا جدّه، يا هر دو با برادر يا خواهر يا هر دو، يا برادرزاده يا خواهرزاده يا هر دو باشد، در همۀ اين صورتها، جد حكم يك برادر و جدّه حكم يك خواهر را دارد، ولى مانع از ارث برادرزاده و خواهرزاده نمىشود.
ارث دستۀ سوّم: عمو و عمه و دايى و خاله و اولاد آنان هستند، در صورتى كه از طبقۀ اوّل و دوّم كسى نباشد.
مسئله 2269- اگر وارث ميّت يك عمو يا يك عمّه باشد، همۀ مال به او مىرسد و اگر چند عمو يا چند عمّه باشند، مال به طور مساوى بين آنان قسمت مىشود و اگر عمو و عمّه هر دو باشند و همه پدر و مادرى يا همه پدرى باشند، عمو دو برابر عمّه مىبرد و اگر همه مادرى باشند، به طور مساوى بين آنان قسمت مىشود. و با بودن عمو و عمّۀ پدر و مادرى و دايى و خالۀ پدر و مادرى، عمو و عمّه پدرى و دايى و خالۀ پدرى ارث نمىبرند.
مسئله 2270- اگر وارث ميّت عمو و عمّۀ پدر و مادرى و عمو و عمّۀ مادرى باشد، اگر از خويشان مادرى يك نفر باشد، سدس (يك ششم) مال به او تعلّق دارد و اگر بيشتر از يك نفر باشد، ثلث مال به او تعلّق دارد كه به طور مساوى بين خود قسمت مىكنند، و بقيه به خويشان پدر و مادرى تعلّق دارد و مرد دو برابر زن مىبرد.
مسئله 2271- اگر وارث ميّت فقط يك دايى يا يك خاله باشد، همۀ مال به او مىرسد و اگر هم دايى و هم خاله باشند، خواه پدر و مادرى باشند يا مادرى يا پدرى، مال را به طور مساوى بين خود قسمت مىكنند.
مسئله 2272- اگر وارث ميّت دايى و خالۀ پدر و مادرى يا خاله و دايى مادرى باشند، خويشان مادر يك ششم (سدس) مىبرند، اگر يك نفر باشند، و اگر متعدّد باشند، ثلث مال را به طور مساوى بين خود قسمت مىكنند و بقيه به خويشان پدر و مادرى تعلّق دارد كه به طور مساوى بين خود قسمت مىكنند.
مسئله 2273- اگر وارث ميّت عمو و عمّهها با دايى و خالهها باشند، مال سه قسمت شده دو قسمت به عمو و عمهها و يك قسمت به دايى و خالهها مىرسد كه اين يك سهم را به طور مساوى بين خود تقسيم مىكنند و عمو و عمّهها اگر پدرى يا پدر و مادرى باشند، آن دو سهم را طورى تقسيم مىكنند كه عمو دو برابر عمّه ببرد، و اگر مادرى باشند به طور مساوى بين خود قسمت مىكنند.
مسئله 2274- اگر ميّت عمو و عمّه و دايى و خاله نداشته باشد، مقدارى كه به عمو و عمّه مىرسد به اولاد آنان، و مقدارى كه به دايى و خاله مىرسد به اولاد آنان داده مىشود.
ارث زن و شوهر
مسئله 2275- اگر زن دائم بميرد و اولاد نداشته باشد، نصف همۀ مال را شوهر او مىبرد و اگر اولاد داشته باشد، يك چهارم مال او را شوهر مىبرد. و اگر مرد بميرد و اولاد نداشته باشد، زن دائم او يك چهارم مال او را مىبرد و اگر اولاد داشته باشد، يك هشتم مال را مىبرد. و زن از مطلق ما يملك زوج ارث مىبرد.
مسئله 2276- اگر ميّت بيش از يك زن دائم داشته باشد، يك چهارم مال يا يك هشتم مال به طور مساوى بين آنان قسمت مىشود، گرچه شوهر با هیچیک از آنان يا بعض آنان نزديكى نكرده باشد، ولى اگر در مرضى كه به آن مرض از دنيا رفته زنى را عقد كرده و با او نزديكى نكرده است، آن زن از او ارث نمىبرد و حقّ مهر هم ندارد، ولى اگر زن در حال مرض شوهر كند و به همان مرض بميرد، شوهرش گرچه با او نزديكى نكرده باشد از او ارث مىبرد.
مسئله 2277- اگر زن را طلاق رجعى بدهند و در بين عدّه يكى از زن يا شوهر بميرد، از يكديگر ارث مىبرند.
مسئله 2278- اگر شوهر در حال مرض عيالش را طلاق دهد و پيش از گذشتن يكسال قمرى در همان مرض بميرد، اگر زن شوهر ديگر نكرده باشد و طلاق به تقاضاى او نباشد، از مرد ارث مىبرد.
مسئله 2279- آنچه كه مرد براى استفادۀ زن گرفته است، نظير لباس و زيورآلات و مانند اينها، بعد از مردن شوهر، جزو مال شوهر است.
مسئله 2280- قرآن و انگشتر و سلاح و لباس ميّت چنانچه مورد استعمال ميّت باشد، مال پسر بزرگتر است.
مسئله 2281- چيزهايى كه از اصل مال برداشته مىشود نظير قرض و مانند آن، بايد از آن چهار چيز هم به نسبت بردارند.
مسئله 2282- مسلمان از كافر ارث مىبرد، ولى كافر از مسلمان ارث نمىبرد، ولى اگر كافر بميرد و وارث مسلمان نداشته باشد، كافر از او ارث مىبرد و اگر همۀ ورّاث مسلمان، كافر باشند، ارث او مال حاكم شرع است.
مسئله 2283- اگر كسى يكى از خويشان خود را عمداً يا به شبه عمد بكشد از او ارث نمىبرد ولى اگر از روى خطا باشد از او ارث مىبرد ولى از ديه قتل ارث نمىبرد.
مسئله 2284- در صورتى كه ميّت بچهاى داشته باشد كه در شكم مادر است، اگر در طبقۀ او وارث ديگرى نباشد، بايد صبر كنند، هرگاه زنده به دنيا آمد، همۀ ارث به او مىرسد، ولى اگر در طبقۀ او وارث ديگرى هم باشد، بايد هنگام تقسيم، سهم دو پسر را براى او كنار بگذارند و چنانچه مثلاً يك پسر يا يك دختر به دنيا آمد، زيادى را ورثه بين خودشان تقسيم مىكنند و چنانچه بيشتر از دو پسر به دنيا بيايد، سهم او از ورثۀ ديگر گرفته مىشود.
مسئله 2285- حقوقى را كه به خانوادۀ افراد بازنشسته مىدهند، اگر از زمان خدمتشان پسانداز شده باشد، جزو تركۀ ميّت است و به همۀ ورثه مىرسد و آنچه را از طرف خود اداره به عنوان اعانت و كمك مىدهند، به عنوان هركس بدهند، مال اوست.
مسئله 2286- اگر دو نفر يا چند نفر كه از هم ارث مىبرند به سبب حادثهاى نظير غرق يا زلزله يا تصادف اتومبيل و مانند اينها بميرند و معلوم نباشد كداميك از آنها جلوتر مرده است، هر يك از ديگرى نسبت به آنچه كه قبل از مردن داشتهاند ارث مىبرند و آنچه را كه از يكديگر ارث بردهاند به ورثۀ آنان منتقل مىشود.
مسئله 2287- كسى كه مفقود الاثر شده است، راجع به ارث بردن او يا تقسيم اموال او، بايد به حاكم شرع مراجعه شود تا حاكم شرع تعيين وظيفه نمايد، همينطور اگر يكى از خويشان او بميرد، در سهم ارث او بايد به حاكم شرع مراجعه شود.
مسئله 2288- اگر زنى بميرد و وارثى غير از شوهر نداشته باشد، همۀ مال او به شوهر مىرسد و اگر مردى بميرد و وارثى غير از زن نداشته باشد، يك چهارم مال به زن مىرسد و بقيه مال حاكم شرع است، و اگر كسى بميرد و اصلًا وارث نداشته باشد، همۀ ارث او مال حاكم شرع است.
احكام انْفال (زمين و آبها)
مسئله 2289- زمينهايى كه صاحب معيّنى ندارد و آثارى از آبادى در آن نيست، چه در اصل باير باشد مانند بيابانها و كوهها و درّهها و چه بعد از آباد شدن باير شده باشد، مثل زمينهايى كه صاحبان آنها از آن اعراض كرده باشند، ملك حكومت اسلامى است، ولى اگر كسى آن را آباد كند، مالك مىشود، مگر در صورتى كه حكومت اسلامى ممانعت نمايد.
مسئله 2290- اگر حكومت اسلامى از احياى زمينى جلوگيرى نمايد، كسى نمىتواند در آن تصرّف نمايد و اگر آن را آباد كند، مالك آن نمىشود.
مسئله 2291- كسى كه زمين موات را احيا مىنمايد، لازم نيست شيعه باشد، بلكه هر كس گرچه كافر باشد با آباد نمودن زمينهاى موات، مالك آن مىشود، مگر آنكه محارب (در حال جنگ با مسلمين) باشد.
مسئله 2292- زمينها و بناهايى كه مالك معيّن دارند، تا وقتى كه صاحبان آنها اعراض نكرده باشند يا شك شود كه اعراض كردهاند يا نه، گرچه خراب شود يا آن را رها نموده باشند، كسى نمىتواند آن را آباد نمايد و با آبادنمودن مالك آن نمىشود.
مسئله 2293- آنچه كه در زمينهاى موات باشد، مانند بوته و درخت و سنگ و معدن و غيره، مانند خود زمين ملك حكومت اسلامى است، ولى اگر كسى در آنها تصرّف كند، مالك مىشود، مگر آنكه حكومت اسلامى ممانعت نمايد.
مسئله 2294- زمينهايى كه در اصل آباد بوده مانند جنگلها و نيزارها، ملك حكومت اسلامى است و هر كس در آن تصرّف و اصلاح نمايد، مالك مىشود، مگر آنكه حكومت اسلامى منع نمايد.
مسئله 2295- استفادۀ متعارف از جنگلها مانند استفاده از چوبها براى ساختمان شخصى يا تهيۀ زغال براى مصرف يا هيزم اشكال ندارد، مگر آنکه دولت اسلامى منع كند.
مسئله 2296- آباد نمودن زمين موات به اين است كه آن را تصرّف كند و در آن ساختمان، ديوار، درختكارى، كندن چاه و قنات انجام دهد يا آن را براى كشاورزى و مانند آن آماده نمايد.
مسئله 2297- احيا بايد به قصد استفادۀ خود احياكننده يا بستگان نزديكش باشد، نه سودجويى و فروش زمين، و بايد به مقدار متعارف باشد نه مثل شهركسازى و مانند آن.
مسئله 2298- زمينهاى آبادى كه در صدر اسلام با جنگ به دست مسلمين افتاده، قابل خريد و فروش نيست، ولى در اين زمان كه معلوم نيست آيا اين زمينها (در ايران و عراق و …) در صدر اسلام آباد بوده يا نه، ملك كسانى است كه زمين در تصرّف آنهاست و خريد و فروش و ساير تصرّفات در آن جايز است.
مسئله 2299- زمينهايى كه معلوم نيست سابقاً چگونه بوده، ملك كسى است كه زمين در دست اوست و خريد و فروش آن و ساير تصرّفات اشكال ندارد.
مسئله 2300- محدودۀ خاصى كه براى شهر، ده، مزرعه، چاه، قنات، درخت و مانند آنها براى استفادۀ اهل و صاحبان آنها قرار داده مىشود، حريم آن مىباشد و كسى بدون اجازۀ آنان نمىتواند در آن تصرّف نمايد و حريم هر چيزى حدّ معيّنى است كه با چيزهاى ديگر فرق دارد و آن مقدارى است كه باعث ضرر نشود، مثلاً حريم چاه يا قنات حدّى است كه كندن چاه يا قنات ديگر موجب ضرر به آنها نگردد.
مسئله 2301- چراگاه هر محلّى، حريم آنجاست و كسى بدون اجازۀ اهل آنجا، حقّ تصرّف و استفاده از آن را ندارد، ولى اهل آن محل همانطور كه مىتوانند از آن چراگاه استفاده نمايند، مىتوانند آن را اجاره دهند.
مسئله 2302- علامت گذارى به وسيلۀ ديوار يا سيم خاردار يا سنگچين نمودن و مانند اينها در زمينهاى موات به قصد تصرّف و احيا، موجب حقّ براى علامتگذار مىشود و ديگرى حقّ تصرّف و احياى آن را ندارد كه به آن در اصطلاح «تحجير» مىگويند.
مسئله 2303- تحجير بايد به مقدار احتياج تحجير كننده يا بستگان نزديك او و نيز بايد به مقدار متعارف باشد و بيشتر از آن موجب حقّى نمىشود.
مسئله 2304- اگر علامت تحجير از بين برود، حقّ تحجير كننده از بين نمىرود، چه اينكه كسى با تعدّى و ظلم علامتها را از بين ببرد يا به وسيلۀ زلزله و سيل و مانند اينها از بين برود.
مسئله 2305- معادن گرچه در ملك شخصى كسى پيدا شود، ملك حكومت اسلامى است و در صورت ممانعت حكومت اسلامى، كسى حقّ تصرّف در آنها را ندارد.
مسئله 2306- همۀ آبها چه زيرزمينى باشد يا روى زمين مانند درياها و رودخانهها و نهرها و بركهها و چشمههايى كه مالك معيّن ندارند، ملك حكومت اسلامى است و هر كس در آنها تصرّف كند مالك مىشود، ولى حكومت اسلامى مىتواند از آن جلوگيرى نمايد.
مسئله 2307- اماكن عمومى مانند مساجد و مشاهد مشرّفه و پاركها و خيابانها و مانند اينها، همۀ مردم به مقدار متعارف حقّ استفاده از آنها را دارند و كسى حقّ ندارد ديگرى را از استفاده منع كند و اگر كسى جايى از آنها را تصرّف كرده باشد، اگر ديگرى به جاى او بنشيند غصب و حرام است.
مسئله 2308- استفاده از اماكن عمومى در غير آن چيزى كه اين اماكن براى آن جهت قرار داده شده مانند استفاده از مسجد براى خواب يا درس يا خريد و فروش و استفاده از پيادهرو براى دوچرخه و موتور و مانند اينها، در صورتى كه با جهت مقررۀ آنها مزاحمت داشته باشد جايز نيست و در غير اين صورت مانعى ندارد.
مسئله 2309- كسى كه جايى را تحجير كند يا جايى از اماكن عمومى را براى استفاده تصرّف نمايد، گرچه مالك آن نمىشود، ولى نسبت به آن حقّ اولويّت پيدا مىكند و مىتواند آن را به ديگرى واگذار كند، بلكه مىتواند در مقابل گرفتن چيزى از حقّ خود صرفنظر نمايد.
مسئله 2310- علفها و بوتههاى بيابان و ماهيهاى درياها و رودخانهها و پرندگان هوا و حيوانات صحرا و مانند اينها ملك حكومت اسلامى است، ولى اگر كسى آنها را تصرّف كند مالك مىشود، مگر اينكه حكومت اسلامى جلوگيرى نمايد.
احكام قضا و شهادات
مسئله 2311- قاضى بايد شيعۀ اثنى عشرى، مرد، عاقل، عادل، داراى ملكۀ قدسيه، فقيه و شجاع باشد و عيبهايى كه موجب تنفّر طبع مىشود (ولدالزنا، شهرت به فسق در گذشته و مانند اينها) نداشته باشد و از عيوبى كه موجب سلب اطمينان مىشود (بالغ نبودن، جنون ادوارى، سهو و خطاى مفرط و مانند اينها) مبرّا باشد.
مسئله 2312- مراد از عقل در اينجا اين است كه سفيه، سادهلوح، سادهانديش و گولخور نباشد، و مراد از عدالت اين است كه حالت خداترسى باطنى داشته باشد كه او را از انجام گناهان باز دارد، و مراد از ملكۀ قدسيه اين است كه حالت كج فكرى، افراطگرى، تفريطگرى و صفات رذيلۀ بارز مانند حسد، كبر، حبّ دنيا و مانند اينها نداشته باشد، و مراد از فقاهت اين است كه مجتهد مطلق در فقه باشد، و مراد از شجاعت اين است كه جرأت در حكم به حقّ را داشته باشد و هیچکسى يا چيزى او را از حكم به حقّ و گفتن حقّ و نوشتن حقّ باز ندارد.
مسئله 2313- در صورت تشكيل حكومت اسلامى، قاضى بايد از طرف حاكم وقت منصوب باشد و اگر منصوب نباشد، نبايد قضاوت نمايد.
مسئله 2314- قضاوت قابل تفويض، نيابت و توكيل نيست؛ بنابراين كسى را كه داراى شرايط قضاوت نيست نمىتوان براى قضاوت نصب نمود، مگر ضرورتى در كار باشد كه در اين صورت حكومت اسلامى مىتواند كسانى را كه بعضى از شرايط را ندارند، منصوب به قضاوت نمايد.
مسئله 2315- اگر قاضى جامعالشّرایط حكمى نمود، كسى نمىتواند حكم او را نقض كند، گرچه اعلم از او باشد يا از نظر اجتهاد قضاوت او را صحيح نداند.
مسئله 2316- نظر دادن قاضى تا انشاى حكم نكند حكم نيست، بنابراين اگر قاضى در پروندهاى نظر داد، قاضى ديگر مىتواند آن را نقض نموده و انشاى حكم نمايد.
مسئله 2317- قاضى نمىتواند در قضاوت، به علم خود عمل كند بلكه بايد بر طبق موازين قضا حكم نمايد.
مسئله 2318- قضاوت بايد طبق موازين شرع باشد و اگر كسى به غير موازين شرع حكم كند، حكم او باطل و گناه او در حدّ كفر است.
مسئله 2319- رشوهدادن و رشوهگرفتن از گناهان كبيره است و آن اين است كه در مقابل گرفتن چيزى، حقّى را باطل يا باطلى را حقّ كند، ولى اگر براى گرفتن حقّ خود رشوه بدهد، دادن آن حرام نيست، امّا رشوه گرفتن اگر در كارى باشد كه وظيفۀ اوست نظير رشوه گرفتن كارمندان اداره در كار ارباب رجوع، حرام است.
مسئله 2320- اگر شاكى از قاضى بخواهد طرف دعوى را احضار نمايد، قاضى بايد او را احضار كند و بعد از احضار و قبل از حكم اگر احتمال عقلايى بدهد كه در صورت آزاد نمودن او دسترسى به او پيدا نمىشود، بايد او را زندان يا با ضمانت آزاد نمايد.
مسئله 2321- طرح دوبارۀ دعوى بعد از حكم قاضى جايز نيست، بنابراين اگر مدّعى بيّنه نداشت و با قسم خوردن منكر، فصل خصومت شد، و بعد از فصل خصومت مدّعى بيّنه پيدا كرد، نمىتواند دوباره طرح دعوى كند، گرچه نزد قاضى ديگر باشد.
مسئله 2322- موازينى كه قاضى بايد طبق آن عمل كند، اين است كه بايد از مدّعى بيّنه بخواهد، اگر مدّعى بيّنه آورد فصل خصومت كند و اگر بيّنه نداشت از منكر مىخواهد قسم بخورد، اگر قسم خورد، فصل خصومت مىنمايد و اگر نخورد از مدّعى مىخواهد قسم بخورد كه اگر قسم خورد فصل خصومت مىكند و اگر نخورد، بدون فصل خصومت منكر را رها مىنمايد.
مسئله 2323- اگر مدّعى در حق اللَّه نتواند بيّنه اقامه كند، علاوه بر آنكه لازم نيست منكر قسم بخورد، مدّعى نيز تعزير مىشود، همانگونه كه اگر بيّنۀ تامّ نباشد، مثلاً يك شاهد شهادت بدهد، آن شاهد نيز تعزير مىگردد.
مسئله 2324- مدّعى به كسى گفته مىشود كه اگر دست از شكايت بردارد دعوى پايان مىيابد و منكر كسى است كه مدّعى، عليه او شكايت مىكند.
مسئله 2325- مدّعى بايد بالغ و رشيد و مختار باشد و براى خود يا كسى كه او را وكيل كرده يا كسى كه مدّعى بر او ولايت دارد، اقامۀ دعوى نمايد.
مسئله 2326- در صورت تقاضاى مدّعى، قاضى بايد منكر را احضار نمايد، اگر منكر در دادگاه حاضر نشود، در صورتى كه مدّعى بيّنه داشته باشد، قاضى حكم غيابى صادر مىنمايد، ولى اگر ادّعاى مدّعى مربوط به حقّاللَّه نظير حدود باشد، حكم غيابى صادر نمىشود.
مسئله 2327- اگر مدّعى، عليه ميّت ادّعايى داشته باشد، اگر علاوه بر اقامۀ بيّنه قسم نيز بخورد، ادّعايش پذيرفته مىشود.
مسئله 2328- مراد از بيّنه شهادت دو مرد مؤمن، بالغ، رشيد، عاقل، عادل، مختار و حلالزادهاى است كه عيوبى كه موجب سلب اطمينان مىشود (جنون ادوارى، سهو و خطاى مفرط و مانند اينها) نداشته باشند و شهادت آنها با قطع و جزم و جدّ، بعد از خواستن قاضى باشد.
مسئله 2329- به جاى شهادت دو مرد، يك مرد و دو زن كه داراى شرايط بيّنه باشند مىتوانند شهادت دهند، ولى شهادت زنها بدون ضميمۀ مرد، فقط در چهار مورد قبول مىشود:
1. باكره بودن.
2. عيبهاى زنان كه مرد بهواسطۀ آن مىتواند عقد را به هم بزند.
3. وصيّت.
4. زنده بودن طفل هنگام ولادت.
مسئله 2330- در اثبات زنا و لواط، بايد چهار مرد يا سه مرد و دو زن شهادت دهند، ولى در ساير امور شهادت دو مرد يا يك مرد و دو زن كافى است.
مسئله 2331- شهادت پنج دسته پذيرفته نمىشود، گرچه داراى شرايط بيّنه باشند:
1- شهادت شريك براى شريك در مالى كه شريك هستند.
2- شهادت وصى در چيزهايى كه در اختيار اوست.
3- شهادت خويشان مانند پدر و فرزند.
4- شهادت دشمن عليه دشمن خود.
5- شهادت مدّعى براى ادّعاى خود نظير قذف (شهادت كسى كه به ديگرى نسبت زنا بدهد در مورد زنا).
مسئله 2332- اگر شاهد از شهادت خود برگردد يا شاهد ديگرى برخلاف او شهادت دهد، اگر قبل از حكم قاضى باشد، آن شهادت اوّل پذيرفته نمىشود، ولى اگر بعد از حكم باشد، حكم نقض نمىشود. ولى در صورتى كه شاهد از شهادت خود برگشته باشد، ضامن است و تعزير مىشود؛ مثلاً اگر كسى بهواسطۀ شهادت او قصاص شده باشد، اگر دروغ گفته باشد، ورثه مىتوانند قصاص كنند و اگر اشتباهى باشد، ورثه مىتوانند ديه بگيرند.
مسئله 2333- تحمّل شهادت و اداى شهادت هر دو واجب است؛ بنابر اين اگر كسى را براى شهادت خواستند بايد برود، همانگونه كه اگر او را براى شهادت دادن نزد قاضى خواستند، بايد حاضر شود، مگر اينكه افراد ديگرى براى تحمّل شهادت يا اداى آن، باشند.
مسئله 2334- قسم خوردن بايد به يكى از اسمهاى خداوند تبارك و تعالى باشد و قسم خوردن به كلمۀ «اللَّه» بهتر است، و اگر قسم به يكى از مقدّسات دين نظير قرآن و پيامبر«صلیاللهعلیهوآلهوسلم» و ائمّۀ طاهرين«سلاماللهعلیهم» باشد، فايدهاى ندارد.
مسئله 2335- كسى كه قسم مىخورد بايد بالغ، عاقل، رشيد، مختار و معتقد به قسم باشد و به طور قطع و جدّ و جزم قسم بخورد و در مجلس قضاوت، بعد از خواستن قاضى باشد.
مسئله 2336- قاضى نمىتواند چيزى به يكى از طرفين دعوى يا شاهد ياد بدهد يا آنها را بترساند يا حرف در حرف آنها بياورد يا آنها را به اشتباه بيندازد، چنانکه نمىتواند با تجسّس غير متعارف يا تهديد يا شكنجه يا زندان و مانند اينها اقرار بگيرد.
مسئله 2337- اگر مال معيّنى از انسان نزد كسى باشد و او منكر شود، مىتواند آن را به هر نحو ممكن بدون اجازه بردارد، ولى اگر معيّن نباشد، در صورتى كه دسترسى به حاكمشرع نداشته باشد، مىتواند تقاص كند.(به اندازۀ طلب خود، از مال او بردارد.)
مسئله 2338- اقليّتهاى مذهبى در طرح دعوى بايد به قاضى اسلامى مراجعه نمايند و قاضى نيز بايد طبق موازين اسلامى حكم نمايد.
مسئله 2339- مستحب است قاضى با وضو و در وقت قضاوت پشت به قبله باشد و مدّعى و منكر رو به قبله باشند و از خداوند تعالى و اهلبيت«سلاماللهعلیهم» در كارش كمك بگيرد و فرقى بين طرفين دعوى در صحبت و نگاه و توجّه و مانند اينها نگذارد و پيش از آنكه قسم بخورند، آنها را از قسم خوردن بترساند و ابهّت قسم را در دل آنها ايجاد كند.
مسئله 2340- مكروه است قاضى در حالت غيرعادى مانند حال غضب يا ترس يا گرسنگى يا تشنگى يا افسردگى يا كسالت يا بىخوابى يا فشار بول و غائط و مانند اينها قضاوت نمايد.
مسئله 2341- اگر معلوم شود كه قاضى در حكم اشتباه كرده است، اگر در مقدّمات كوتاهى نموده باشد، قاضى ضامن است و اگر در مقدّمات كوتاهى نكرده باشد، حكومت اسلامى بايد جبران كند.
احكام حدود
در اخبار بسيارى نسبت به اجراى حدود الهى تأكيد شده، و وارد شده است كه تخلّف از هر دستور الهى حدّ دارد، و اقامۀ هر حدّى از حدود نفعش براى مردم بيشتر از باران چهل روز است. و خداى متعال فرمود: «هر كس حدّى از حدود مرا تعطيل كند با من عناد ورزيده و در صدد ضدّيت با من برآمده است.» اجراى حدود الهى باعث مىشود مردم از كارهاى نامشروع دست بردارند و حقوق الهى و جامعه را رعايت كنند.
مسئله 2342- اجراى حدود الهى وظيفۀ حاكم شرع است و ديگران حقّ دخالت ندارند. و در باب حدود به اندك شبهه، بايد از اجراى حدّ خوددارى شود.
مسئله 2343- اگر كسى با يكى از زنهايى كه محرم نسبى او هستند زنا كند، حدّ او كشتن است، ولى در محرمهاى رضاعى و سببى اين حكم نيست.
مسئله 2344- اگر كسى به زور و عنف با زنى زنا كند، حدّ او كشتن است.
مسئله 2345- اگر كافرى با زن مسلمان زنا كند، حدّ او كشتن است.
مسئله 2346- اگر مردى كه بالغ و عاقل است با اختيار زنا كند، حدّ او صد تازيانه است، و اگر سه مرتبه زنا كند و در هر دفعه تازيانهاش بزنند، در مرتبۀ چهارم حدّ او كشتن است. و همچنين است حكم زن بالغ و عاقلى كه با اختيار زنا دهد، ولى مردى كه زن دائمى در اختيار دارد و مانعى هم براى نزديكى مانند حيض ندارد، اگر زنا كند بايد او را سنگسار نمود و همچنين است زنى كه شوهر دارد و شوهر در اختيار اوست و مانعى هم از نزديكى با او ندارد.
مسئله 2347- اگر مرد بالغ و عاقل با اختيار خود لواط كند يا لواط دهد، حدّ او كشتن است.
مسئله 2348- اگر كسى دو نفر را براى زنا يا لواط به هم برساند، چنانچه آن كس زن باشد، حدّ او هفتاد و پنج تازيانه است، و اگر مرد باشد، هفتاد و پنج تازيانه مىزنند و سرش را مىتراشند و در ميان مردم مىگردانند و او را نيز تبعيد مىكنند، و كسى كه اين عمل شنيع را انجام مىدهد، اگر سه بار تازيانه بخورد، در مرتبۀ چهارم حدّ او كشتن است.
مسئله 2349- اگر كسى بخواهد با زنى زنا كند يا با پسرى لواط نمايد و بدون اينكه او را بكشند جلوگيرى ممكن نباشد، كشتن او جايز است.
مسئله 2350- اگر كسى با حيوانى نزديكى كند، عمل حرامى انجام داده و بايد تعزير شود، و حكم خود حيوان در احكام خوردنيها گذشت.
مسئله 2351- اگر كسى كه بالغ و عاقل است به مرد يا زن مسلمانى كه بالغ و عاقل و عفيف است نسبت زنا يا لواط بدهد، حدّش هشتاد تازيانه است كه از روى لباس به او بزنند، ولى اگر فحشهاى ديگر بدهد يا به او اهانت و اذيّت نمايد، با تقاضاى آن شخص از حاكم شرع، تعزير مىشود، يعنى هر طور كه حاكم شرع صلاح بداند او را تأديب مىكند.
مسئله 2352- حرام است انسان استمناء كند، يعنى با خود يا چيزى يا كسى غير از همسر خود كارى كند كه از او منى خارج شود، و اگر چنين كرد به دستور حاكم شرع تعزير مىشود.
مسئله 2353- اگر شخص بالغ و عاقل با اختيار و توجّه مشروب مست كنندهاى را بخورد، هرچند كم باشد و به حدّ مستى نرسد، حدّ او هشتاد تازيانه است، و اگر سه مرتبه مشروب بخورد و در هر مرتبه او را تازيانه بزنند، در مرتبۀ چهارم حدّش كشتن است.
مسئله 2354- اگر كسى دزدى كند، در مرتبۀ اوّل چهار انگشت دست راستش را از بيخ مىبرند و در مرتبۀ دوّم پاى چپش را از وسط قدم مىبرند و در مرتبۀ سوّم او را حبس مىكنند تا بميرد و اگر باز هم دزدى كند، او را مىكشند، و در اجراى اين حدّ، دزد بايد بالغ و عاقل باشد و با اختيار دزدى كند و بداند مالى را كه برمىدارد مال مردم است و خودش در مال شريك نباشد و مضطر و ناچار نباشد و پدر صاحب مال نباشد و مخفيانه مال را ببرد و مال نيز در جاى محفوظ و در بسته باشد و قيمت آن به چهار و نيم نخود طلا برسد.
مسئله 2355- اگر دزد از جيب كسى يا كيف دستى يا ساك و مانند آن، چيزى را ببرد، دستش را نمىبرند، ولى تعزير مىشود.
مسئله 2356- اگر كسى مثلاً قفل را شكست و داخل شد، ولى پيش از اينكه چيزى را ببرد بازداشت شد، حدّ جارى نمىشود، ولى او را تعزير مىكنند.
مسئله 2357- اگر شخص بالغ و عاقل با سلاح به منظور اخلال در نظم اجتماعى و يا ترور اشخاص و غارت يا اتلاف اموال مردم به آنان هجوم آورد، محارب و مفسد است، مرد باشد يا زن، در شب باشد يا روز، در شهر باشد يا غير آن. و حاكم شرع به تناسب جرم، او را مىكشد يا دست راست و پاى چپ او را قطع مىكند يا تبعيدش مىنمايد.
مسئله 2358- اگر مثلاً انگشتان دست دزد را بريدند، او مىتواند دوباره آنها را پيوند نمايد، مگر در صورتى كه حاكم اسلامى اجازه ندهد.
مسئله 2359- اگر مسلمانى كافر شود (مرتدّ فطرى باشد يا ملّى، يعنى مسلمانزاده باشد يا كافرزاده) اگر مرد باشد حدّ او كشتن است، و به مجرّد كفر، مال او به ورثۀ مسلمان او منتقل مىشود، و زنش از او جدا مىگردد و بايد عدّۀ وفات بگيرد و بعد از تمام شدن عدّه مىتواند شوهر كند و توبۀ او گرچه قبول است و احكام اسلام بر او بار مىشود، ولى مانع از آنچه كه گفته شد نمىگردد. و اگر زن باشد زندانى مىشود و در زندان در لباس و خوراك و مسكن به او سختگيرى مىگردد و در وقت نماز او را تازيانه مىزنند تا توبه كند، و اگر توبه نكرد، بايد در زندان به همين حال بماند تا بميرد، و به مجرّد كفر، از شوهرش جدا مىشود و مال او به ورثۀ مسلمان او منتقل مىگردد.
مسئله 2360- اگر كسى ادّعاى نبوّت و پيامبرى كند يا به پيغمبراكرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلم» يا يكى از ائمّۀ معصومين«سلاماللهعلیهم» يا حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» دشنام دهد، بر هر كس كه بشنود، واجب است او را بكشد، مگر اينكه بر جان يا مال يا ناموس خود يا مسلمان ديگرى بترسد.
مسئله 2361- اگر كسى يكى از واجبات الهى را با توجّه به واجب بودن آن ترك كند يا يكى از محرّمات الهى را مرتكب شود، حاكم شرع به هر اندازه كه صلاح بداند دستور مىدهد براى ادب كردن، او را تازيانه بزنند.
مسئله 2362- ولىّ شرعى يا معلّم با اجازۀ ولىّ شرعى مىتواند بچّه را به اندازهاى كه ادب شود بزند، و در اين صورت ديه ندارد، گرچه به حدّ ديه برسد.
مسئله 2363- حاكم شرع در اجراى حدود بايد طبق موازين شرعى حكم كند و علم او در اثبات جرم معتبر نيست.
مسئله 2364- در صورت تشخيص مصلحت، حاكم اسلامى چنانکه مىتواند مجرم را عفو يا تخفيف در جرم دهد، مىتواند در اجراى حدّ تخفيف دهد، يعنى آن را تبديل به تعزير كند يا حدّ را اصلًا اجرا نكند.
مسئله 2365- اگر مجرم قبل از دسترسى حاكم به او توبه كند، يا صاحب مال در سرقت، دزد را عفو كند، حدّ از او ساقط مىشود، ولى در مردى كه مرتد شود، چنانکه گذشت گرچه توبۀ او قبول است، ولى حدّ ساقط نمىشود.
مسئله 2366- حكومت اسلامى در تعزيرات چنانکه مىتواند تأديب كند، مىتواند جريمۀ مالى يا زندان يا تبعيد و مانند اينها بنمايد.
مسئله 2367- حدود و تعزيرات به دو راه ثابت مىشود:
اوّل: شهادت دو مرد عادل.
دوّم: اقرار خود شخص، ولى زنا يا لواط با شهادت چهار شاهد عادل يا چهار مرتبه اقرار خود شخص در چهار جلسه ثابت مىشود. و اقرار بايد با اختيار و بدون تهديد يا شكنجه و مانند اينها باشد.
مسئله 2368- شهادت زن در حدود و تعزيرات پذيرفته نمىشود، مگر در زنا يا لواط كه با شهادت سه مرد عادل و دو زن ثابت مىگردد.
احكام قصاص و ديات
مسئله 2369- اجراى قصاص و گرفتن ديات، وظيفۀ حاكم شرع است و ديگران حقّ دخالت ندارند.
مسئله 2370- اگر شخص بالغ و عاقل با اختيار و عمد، مسلمان بالغ عاقلى را بكشد، ورثۀ مقتول حقّ دارند به عنوان قصاص او را بكشند، ولى اگر ديوانهاى يا نابالغى يا بچّۀ در شكم را بكشد، قصاص نمىشود و بايد ديه داده شود و همچنين اگر ديوانه يا نابالغ يا شخص كور، كسى را بكشد، قصاص نمىشود و بايد ديه داده شود (و حكم آن در احكام ديات مىآيد).
مسئله 2371- اگر فرزندى پدر يا مادر خود را عمداً بكشد، قصاص مىشود، ولى اگر پدرى فرزند خود را عمداً بكشد، قصاص نمىشود، ولى بايد ديه بدهد و علاوه بر ديه تعزير هم مىشود.
مسئله 2372- اگر دو نفر يا بيشتر، مسلمانى را بكشند، به نحوى كه همه در كشتن او شريك باشند، ورثۀ مقتول مىتوانند بعضى را بكشند و از ديگران سهم ديه را بگيرند و مىتوانند همه را بكشند و در هر حال بايد تفاوت ديۀ كسى را كه مىكشند، بپردازند.
مسئله 2373- اگر مردى زنى را بكشد، مىتوانند او را بكشند، ولى چون ديۀ زن نصف ديۀ مرد است، بايد براى كشتن مرد، نصف ديۀ او را بدهند. و اگر زنى مردى را بكشد، مىتوانند زن را بكشند، ولى بايد به كشتن او اكتفا كنند و حقّ مطالبۀ نصف ديه را ندارند.
مسئله 2374- كشتن بر سه قسم است:
اوّل: كشتن عمدى، يعنى به قصد كشتن كسى، كارى را نسبت به او انجام دهد كه منجر به مردنش شود.
دوّم: كشتن شبه عمد، يعنى قصد كشتن نداشته باشد، ولى با توجّه، كارى را كه معمولًا كشنده نيست نسبت به او انجام دهد، و بر حسب تصادف، منجر به مرگ او شود، مثل اينكه براى ادب كردن چند تازيانه به او بزند و بر حسب تصادف به سبب آن بميرد.
سوّم: كشتن خطايى، يعنى نسبت به شخص نه قصد كشتن داشته و نه مىخواسته كارى را نسبت به او انجام دهد. مثل اينكه به قصد كشتن كبوتر، تيرى رها كند و بر حسب تصادف به انسانى بخورد و او را بكشد.
مسئله 2375- در قتل عمد، ورثۀ مقتول مىتوانند قصاص كنند يا ديه بگيرند يا عفو كنند، ولى عفو بهتر است، و در قتل شبه عمد حقّ قصاص ندارند، فقط مىتوانند ديه بگيرند يا عفو نمايند، و در قتل خطايى نيز حقّ قصاص ندارند، بلكه يا عفو مىكنند يا از عاقله، يعنى خويشاوندان پدرى قاتل، ديه مىگيرند.
مسئله 2376- ديۀ مرد مسلمان هزار مثقال شرعى طلا (هر مثقال هيجده نخود) است و ديۀ زن، نصف مرد است.
مسئله 2377- اگر قتل در يكى از ماههاى حرام، يعنى رجب، ذىالقعده، ذىالحجّه و محرّم واقع شود، يك ثلث ديه بر ديه افزوده مىشود، و بايد دو ماه روزه هم كه سى و يك روز آن پى در پى باشد، در ماههاى حرام بگيرد.
مسئله 2378- در قتل عمد كه ورثه حقّ قصاص دارند، مىتوانند بيش از ديه از قاتل بگيرند و قصاص نكنند.
مسئله 2379- ديۀ قتل عمد را بايد در ظرف يك سال بدهند، و ديۀ قتل شبه عمد و قتل خطايى را مىتوانند در ظرف سه سال به سه قسط بدهند.
مسئله 2380- در قتل خطا و قتل شبه عمد، قاتل بايد علاوه بر ديه، شصت روز روزه بگيرد و اگر نتواند، شصت فقير را سير نمايد، و در قتل عمد، اگر ورثۀ مقتول عفو كنند يا با قاتل بر ديه توافق نمايند، قاتل بايد شصت روز روزه بگيرد و شصت فقير را هم سير نمايد.
مسئله 2381- در بريدن اعضا، قصاص جايز است، ولى در ايجاد جراحت چون معمولًا قصاص قابل كنترل نيست، يعنى نمىشود درست به اندازۀ جراحت، جراحت وارد كرد، بايد ديه گرفته شود.
مسئله 2382- ميزان كلّى در ديۀ اعضاى اصلى انسان، اين است كه هر عضوى كه فرد باشد، مانند زبان يا آلت مردانگى، بريدن و از بين بردن آن موجب ديۀ قتل (هزار مثقال شرعى طلا) است و هر عضو اصلى كه جفت باشد، مانند دست و پا و گوش و چشم، بريدن يا از بين بردن جفت آن موجب ديۀ قتل، و بريدن يا از بين بردن يكى از آنها، موجب نصف ديه است.
مسئله 2383- اگر تمام دندانهاى كسى را از بين ببرند، ديۀ آن ديۀ قتل است. و ديۀ هر كدام از دوازده دندان جلوى دهان كه شش عدد در بالا و شش عدد در پايين مىباشد، پنجاه مثقال شرعى طلا و ديۀ هر كدام از شانزده دندان عقب دهان بيست و پنج مثقال شرعى طلا مىباشد.
مسئله 2384- اگر ده انگشت كسى را از بيخ ببرند، ديۀ آن ديۀ قتل است، و ديۀ هر انگشت يك دهم ديۀ قتل است، و ديۀ هر بند انگشت، يك سوّم ديۀ انگشت است، و در انگشت شَست، ديۀ هر بند، نصف ديۀ انگشت است.
مسئله 2385- اگر پشت كسى را طورى بشكنند كه ديگر خوب نشود و به هيچ وجه نتواند بنشيند، يا طورى به كسى آسيب برسانند كه عقل او از بين برود و ديگر برنگردد، و يا دو لب كسى را ببرند، يا بر كسى صدمهاى وارد كنند كه تمام موى ريش يا سر او بريزد و ديگر نرويد، يا بر كسى صدمهاى وارد كنند كه انزال نشود يا به هيچ وجه نتواند جلوى ادرار يا مدفوع خود را بگيرد، يا مرد اجنبى زنى را افضا نمايد، يعنى مخرج بول و حيض او را يكى كند، ديۀ آن ديۀ قتل است.
مسئله 2386- اگر شوهر بهواسطۀ نزديكى، زن را افضا نمايد، چنانچه بعد از نُه سالگى زن باشد، زن مىتواند به حاكم شرع مراجعه كند، و اگر پيش از نُه سالگى باشد، بايد او را طلاق دهد و ديگر با او ازدواج نكند و علاوه بر مهر، ديۀ افضا كه همان ديۀ قتل است و همچنين نفقۀ او را تا آخر عمر او بدهد.
مسئله 2387- اگر ريش كسى را به زور بتراشند و بعد برويد، بايد يك سوّم ديۀ كشتن را بدهند.
مسئله 2388- اگر بيش از يكى از جنايتهايى كه در مسائل گذشته شمرده شد انجام شود، ديه تكرار مىشود، مثلاً اگر كسى بر ديگرى صدمهاى وارد كرد كه هم صداى خود را از دست داد و هم كور و كر شد، بايد سه ديه به او بپردازد.
مسئله 2389- ديۀ زن با مرد تا يك سوّم ديۀ كشتن، مساوى است و چنانچه بيشتر از آن شد، ديۀ زن نصف ديۀ مرد مىشود.
مسئله 2390- كسى كه سوار حيوان است، اگر كارى كند كه آن حيوان به كسى آسيب برساند يا ديگرى كارى كند كه حيوان به صاحب خود يا ديگرى صدمه بزند، ضامن مىباشد.
مسئله 2391- سقط جنين از گناهان بزرگ است، و اگر روح در او دميده شده باشد در حكم آدم كشى است، و كسى كه اين كار را مىكند، چه خود زن باشد يا شوهر يا پزشک، گرچه با اجازۀ آنها باشد، بايد ديه بپردازد، و ديۀ آن اگر نطفه باشد بيست مثقال شرعى طلا، و اگر علقه يعنى خون بسته باشد چهل مثقال، و اگر مضغه يعنى مانند يك پاره گوشت باشد شصت مثقال، و اگر استخوان شده باشد هشتاد مثقال، و اگر بر آن گوشت روييده ولى هنوز روح در آن ندميده صد مثقال، و اگر روح در آن دميده، براى پسر هزار مثقال و براى دختر پانصد مثقال شرعى طلا است.
مسئله 2392- اگر كسى زن حامله را بكشد به نحوى كه بچّۀ او هم تلف شود، بايد ديۀ هر دو را بدهد.
مسئله 2393- اگر كسى پوست بدن مسلمانى را پاره كند، بايد پنج مثقال شرعى طلا، و اگر به گوشت برسد ده مثقال، و اگر استخوان او را بشكند پنجاه مثقال طلا به او بدهد، و اگر اين جراحتها به سر يا صورت باشد، دو برابر مىگردد.
مسئله 2394- اگر كسى كارى كند كه بدن ديگرى سرخ شود، به طورى كه فوراً برطرف نشود، بايد يك مثقال شرعى طلا، و اگر سبز و كبود شود يك مثقال و نيم شرعى طلا، و اگر سياه شود سه مثقال طلا به او بدهد، و اگر در سر و صورت باشد دو برابر مىشود.
مسئله 2395- در مواردى كه دستور خاصى براى ديه مشخّص نشده، تعيين مقدار آن با حاكم شرع است.
مسئله 2396- مقصود از عاقله كه ديۀ قتل خطا را بايد بدهد، خويشان نسبى پدرى مىباشد، چه مرد باشند يا زن، غير از بچّهها و ديوانهها و كفّار، و تقسيم ديه بر آنان با رعايت مراتب ارث است.
مسئله 2397- اگر قاتل بميرد يا فرار كند و دسترسى به او نباشد، ديه را از مال او برمىدارند، و اگر مال ندارد از عاقله مىگيرند.
مسئله 2398- اگر انسان كسى را مجروح كرد يا به او ضربه يا سيلى زد، ديه را بايد به خود او بدهد، ولى اگر بچّه يا ديوانهاى را بزند، بايد ديه را به ولىّ شرعى او بدهد تا به مصرف او برساند.
مسئله 2399- ديۀ مقتول از تركۀ او محسوب مىشود، ولى خويشان مادرى از آن ارث نمىبرند.
مسئله 2400- ولىّ مقتول كه حقّ قصاص دارد، كسى است كه از او ارث مىبرد، جز زن و شوهر كه در اين حقّ شركت ندارند، هرچند از ديه ارث مىبرند. و اگر بعضى از آنها به قصاص راضى نشوند، ديگران نمىتوانند قصاص كنند، مگر آنكه تفاوت ديه را بپردازند، و اگر بعضى از آنها صغير باشند، اختيار با ولىّ آنهاست.
مسئله 2401- اگر ولىّ مقتول قبل از قصاص بميرد، حقّ قصاص به ورثۀ او مىرسد.
مسئله 2402- اگر كسى حيوان كسى را بكشد، بايد قيمتش را به او بدهد، و اگر آن را معيوب كند، بايد تفاوت قيمت سالم و معيوب را بپردازد.
مسئله 2403- اگر حيوان به جان يا مال يا زراعت كسى خسارت وارد كند، چنانچه صاحب حيوان در نگهدارى آن كوتاهى كرده باشد، ضامن خسارت است و الّا ضامن نيست.
مسئله 2404- اگر آتشى روشن كند و مال كسى آتش بگيرد، در صورتى كه مواظبت نكرده باشد، ضامن است.
مسئله 2405- اگر در جايى كه احتمال عبور مردم را مىدهد گودالى بكند، در صورتى كه كوتاهى كند و باعث افتادن كسى در آن شود، ضامن است.
مسئله 2406- اگر كسى با فرياد زدن يا ايجاد صدا باعث كر شدن يا سقط جنين شود، ضامن ديۀ آنهاست.
مسئله 2407- اگر كسى ديگرى را از منزل بيرون ببرد و آن شخص برنگردد، ضامن است.
مسئله 2408- اگر پليس در اثر تيراندازى باعث قتل يا جرح كسى شود، در صورتى كه تيراندازى او طبق وظيفه نباشد ضامن است، و اگر طبق وظيفه باشد و به جايى كه بايد بزند اصابت كرده باشد، چيزى بر كسى نيست، ولى اگر به غير جايى كه بايد بزند زده باشد، مثل آنكه تصميم داشته به پا بزند به قلب يا سر اصابت كند، ديه بر بيتالمال است.
مسئله 2409- اگر كارى كند كه بكارت دخترى از بين برود، يا با او به غير عنف زنا كند و بكارتش را از بين ببرد، ديۀ آن مهر المثل است.
مسئله 2410- اگر كارى كند كه زن حيض نبيند يا هميشه خون ببيند، ديۀ آن يك سوّم ديۀ كشتن است.
مسئله 2411- اگر سر ميّت را ببرد، ديهاش صد مثقال شرعى طلا است؛ ولى اگر اعضاى او را قطع كند يا جراحتى بر او وارد كند، تعيين آن با حاكم شرع است. و در هر صورت اين ديه به ورثه نمىرسد و صرف خيرات براى ميّت مىگردد و اداى دين ميّت نيز از آن جايز است.
مسئله 2412- اگر پاى كسى را بشكند، ديهاش دويست مثقال شرعى طلا و اگر دست كسى را بشكند صد مثقال است، ولى اگر استخوان غير دست و پا را بشكند يا باعث در رفتن استخوان شود، تعيين آن با حاكم شرع است.
مسئله 2413- اگر ناخن كسى را در آورد يا باعث از بين رفتن آن شود، ديهاش پنج مثقال شرعى طلا، و اگر نرمۀ گوش كسى را از بين ببرد، ديهاش يك سوّم ديۀ قتل است.
مسئله 2414- ديۀ زنازاده مانند ديۀ حلالزاده است.
مسئله 2415- تعيين ديۀ كافرى كه حربى نيست، ذمّى باشد يا غير ذمّى، با حاكم شرع است.
مسئله 2416- اگر براى دفاع از جان يا عرض يا مالش كسى را بكشد يا او را مجروح سازد، ديه ندارد.
مسئله 2417- قتل يا جنايت به چند راه ثابت مىگردد:
1- اقرار خود قاتل يا جانى.
2- شهادت دو مرد عادل.
3- قسّامه و آن در صورتى است كه مدّعى قتل شاهدى بر قاتل بودن متّهم نداشته باشد با آنكه نشانههايى كه باعث گمان به قاتل بودن اوست موجود باشد، مثل آنكه او را با اسلحه نزد مقتول يافته باشند، و كيفيت آن به اين صورت است كه مدّعى به تنهايى يا ديگران، در نزد حاكم شرع پنجاه قسم بخورند و اگر مدّعى از قسّامه امتناع نمايد، قسّامه با متّهم است.
4- اگر مدّعى بيّنه نداشته باشد، بايد منكر قسم بخورد و اگر منكر قسم نخورد؛ با قسم خوردن مدّعى قتل يا جنايت ثابت مىگردد.
احكام تشريح و پيوند
مسئله 2418- اگر حفظ جان مسلمانى يا عدّهاى از مسلمانان بر تشريح انسان متوقّف باشد و تشريح غيرمسلمان امكان نداشته باشد، تشريح مسلمان جايز است، بنابراين در اين زمان كه طب متوقّف بر تشريح بدن انسان است، بايد از تشريح ميّت غير مسلمان استفاده شود و اگر غير مسلمان نباشد، تشريح مسلمان با اذن ولى يا حاكم شرع جايز است و موجب ديه هم نيست.
مسئله 2419- اگر حفظ جان مسلمانى يا عضوى از او بر پيوند عضوى از اعضاى ميّت مسلمانى متوقّف باشد، قطع و پيوند آن عضو با اذن آن ميّت قبل از مردن يا اذن ولىّ او يا حاكم شرع بعد از مردن او جايز است و ديه هم ندارد و اگر آن ميّت غيرمسلمان باشد، اذن هم لازم نيست.
مسئله 2420- اگر عضو ميّت بعد از پيوند حيات پيدا كند، از عضويّت ميّت در مىآيد و نجس و ميته نيست، بلكه اگر عضو حيوان نجس العين نيز پيوند شود حكم چنين است.
مسئله 2421- اگر براى اثبات جرم احتياج به تشريح بدن ميّت شود، با اذن ولى او يا حاكم شرع جايز است.
مسئله 2422- انسان مىتواند عضوى از اعضاى خود، نظير كليه يا چشم و مانند اينها را در حال حيات بفروشد، چنانکه مىتواند پول بگيرد و اجازۀ قطع عضوى از اعضاى خود را پس از مرگ بدهد.
مسئله 2423- تزريق خون انسانى به انسان ديگر جايز است، خواه خون مسلمان باشد يا كافر، مرد باشد يا زن، و خريد و فروش خون براى اين منظور مانعى ندارد.
مسئله 2424- دست زدن به مردههايى كه تشريح مىكنند، اگر از مسلمان باشد و آن را غسل داده باشند، غسل ندارد، و در غير اين صورت بايد غسل كنند، مگر اينكه از دستكش استفاده كرده باشند
مسئله 2425- تغيير جنسيّت (بر فرض امكان) يعنى مرد خود را زن، يا زن خود را مرد و يا خنثى خود را مرد يا زن نمايد، اگر داعى عقلايى در آن باشد، مانعى ندارد و در احكام، حال فعلى او مناط است.
مسئله 2426- عقيم كردن مرد يا زن خود را و همچنين بستن لولهها، اگر داعى و انگيزۀ عقلايى بر آن باشد، اشكال ندارد، ولى بايد زن با رضايت شوهر و شوهر با رضايت زن اين كار را انجام دهد.
مسئله 2427- در تشريح، نگاه كردن مرد به بدن زن و نگاه كردن زن به بدن مرد و نگاه كردن به عورت ديگرى و همچنين دست زدن به بدن نامحرم، اگر پيشرفت علم متوقّف بر آن باشد مانعى ندارد، و در صورتى كه بتواند در دست زدن به بدن نامحرم از دستكش استفاده كند، بايد استفاده بنمايد.
مسئله 2428- تحقيقات روى حيوان در علم پزشكى يا جرّاحى و مانند اينها، اگر پيشرفت علم متوقّف بر آن باشد اشكال ندارد، ولى تحقيقات روى انسان موقعى جايز است كه علاوه بر رضايت او، خطر جانى و روحى و جسمى براى او نداشته باشد.
مسئله 2429- كورتاژ يكى از گناهان بزرگ در اسلام است و چنانکه گذشت علاوه بر گناه، كفّاره نيز دارد، ولى اگر از نظر پزشک متخصّص و متديّن حفظ جان زن متوقّف بر آن باشد، مانعى ندارد.