- بخش دوّم: «مسائل اخلاقى»
- تهذيب نفس
يكى از واجبات در اسلام كه ترك آن موجب خسران دنيا و آخرت است، تهذيب نفس است؛ و از نظر قرآن شريف، بايد انسان با صفات رذيله نظير كبر و عجب و بخل و حرص و طمع و مانند اينها مبارزه كند، و از نظر قرآن كريم و روايات اهلبيت«سلاماللهعلیهم» و از نظر علماء علم اخلاق، از اوجب واجبات است، و از آيات فراوانى استفاده مىشود كه طهارت و پاكى دل، سرچشمۀ همۀ فضيلتهاست، و ناپاكى آن، سرچشمۀ همۀ رذالتهاست.
مسئله 1- اگر كسى با مبارزه نتوانست صفت رذيله يا صفات رذيله را ريشهكن كند، همين مقدار كه آن را كنترل نمايد و مانع طغيان آن شود، كفايت مىكند.
مسئله 2- صفت حسادت كه رذيلۀ مهمّى است، گرچه معصيت است، ولى پروردگار عالم تا بر طبق آن عملى انجام نگيرد، مؤاخذه نمىكند، بنابراين در خصوص حسد نه سائر رذائل، معصيت و حرمت مربوط به اعمالى است كه از آن سرچشمه مىگيرد، و تا عملى بر طبق آن انجام نگيرد، بخشيده شده است و ضرر به عدالت هم نمىزند، و همچنين است سوء ظنّ به ديگران اگر صرف خطور در دل باشد و استقرار نداشته باشد، و نظير خطور گناه كه همين حكم را دارد.
مسئله 3- رفع صفات رذيله، گرچه عملى بر طبق آن انجام ندهد، اگر قدرت بر رفع داشته باشد، واجب مؤكّد، و ترك اين واجب چنانکه گفته شد از محرّمات است، و بايد علاوه بر اینکه مانع سر زدن عملى از آن شود، با آن مبارزه كند تا ريشهاش را قطع كند، و اين كار، گرچه مشكل است ولى از اوجب واجبات است، و ثواب اين مبارزه از جهاد بالاتر است و از اين رو در روايات اهلبيت«سلاماللهعلیهم» «جهاد اكبر» ناميده شده است.
مسئله 4- تجرّى، بلكه فعلى كه با آن تجرّى مىشود، يكى از محرّمات در اسلام است، و معناى آن در اصطلاح فقهى اين است كه اگر كسى عملى را كه حرام نيست خيال كند كه حرام است و سپس آن را بهجا آورد، نظير اینکه مال خودش را به خيال اینکه مال مردم است بخورد، و يا چيز پاكى را به خيال اینکه نجس است بخورد، و يا با زن خود به خيال اینکه نامحرم است جماع كند و يا كسى را كه قتل او جائز است به عنوان اینکه مسلمانى است بكشد و مانند اينها، حرام بهجا آورده و اگر توبه نكند، عقوبت مىشود، و آنچه بهجا آورده، گرچه ذاتاً حلال بوده، ولى به عنوان تجرّى، آن اعمال نيز حرام محسوب مىگردد.
- حفظ عفّت
حفظ عفّت از واجباتى است كه اسلام به طور مؤكّد مخصوصاً از زنان خواسته است، و ترك اين واجب در بعضى از موارد گناهش به اندازهاى بزرگ است كه مثل آن در دين اسلام بىنظير يا كم نظير است، و اين واجب الهى اقسامى دارد:
- الف. حفظ عفّت چشم
مسئله 5- مسلمانان بايد نگاه شهوتانگيز به يكديگر نداشته باشند، غير از زن به شوهرش يا شوهر به زنش، و فرقى نيست كه آن نگاه به نامحرم باشد يا- العياذ باللَّه- به محرم نظير مادر و خواهر و مادر زن و مانند اينها، مرد به زن باشد يا زن به مرد، مرد به مرد باشد يا زن به زن، و خلاصۀ كلام اینکه هر نگاهى كه محرّك شهوت جنسى باشد، در اسلام حرام، بلكه تخيّلها و وسوسهها كه محرّك شهوت باشد و مربوط به زن و شوهر نباشد، حرام است.
مسئله 6- نگاه مرد به بدن زن نامحرم، جز صورت و دو دست تا نرسيده به مچ، گرچه شهوتانگيز نباشد، حرام است، و نگاه به صورت و دستها تا نرسيده به مچ، اگر شهوتانگيز يا مفسده انگيز باشد، حرام است. و اگر هیچیک از اين موارد نباشد، گرچه حرام نيست، ولى ترك آن مگر به اندازۀ ضرورت، بسيار شايسته است.
مسئله 7- نگاه زن به بدن مرد نامحرم، جز صورت و سر و گردن و دستها تا نرسيده به مچ، گرچه شهوتانگيز نباشد حرام است، و نگاه به صورت و سر و گردن و دستها، اگر شهوتانگيز يا مفسدهانگيز و يا جالب باشد، حرام است و در غير اين صورتها، گرچه حرام نيست، ولى ترك آن مگر به مقدار ضرورت بسيار شايسته است.
مسئله 8- نگاه زن و مردى كه محرم يكديگرند نظير مادر و خواهر و خاله و عمه و مادر زن و مانند اينها به بدن يكديگر، جز عورتين، اگر شهوتانگيز و فتنهانگيز نباشد، جائز است، ولى مرد با عفّت و زن با عفّت نگاه به مواضع حسّاس محرم خود نظير بالاى زانو و سينه و پشت و مانند اينها نمىكند، مگر در موقع ضرورت.
مسئله 9- نگاه مرد به بدن مرد جز عورتين و نگاه زن به بدن زن جز عورتين، اگر شهوتانگيز و مفسدهانگيز نباشد، جائز است، ولى مرد عفيف و زن با عفّت، نگاه به مواضع حسّاس همجنس خود نظير بالاى زانو و سينه و مانند اينها نمىكند.
مسئله 10- زن بايد تمام بدن خود را از نامحرم بپوشاند، ولى نپوشانيدن صورت و كف دستها و روى آنها تا نرسيده به مچ، اگر شهوتانگيز يا فتنهانگيز و يا جالب نباشد، جائز است، گرچه پوشانيدن آنها براى يك زن با عفّت بسيار خوب است و بهخوبى از قرآن و روايات اهلبيت«سلاماللهعلیهم» و سيرۀ آن بزرگواران استفاده مىشود كه روگرفتن زن، يك شعار اسلامى است و بايد همۀ ما به شعارهاى اسلامى و مذهبى اهميّت خاصّى بدهيم.
مسئله 11- مرد بايد تمام بدن خود را جز سر و صورت و گردن و زير گلو، از نامحرم بپوشاند، شهوتانگيز يا مفسدهانگيز يا جالب باشد يا نباشد.
- ب. حفظ عفّت زبان
زن و مرد نبايد با يكديگر حرفهاى شهوتانگيز يا مفسدهانگيز داشته باشند، مگر زن و شوهر با يكديگر، و فرقى نيست كه آن گفتارها ركيك باشد يا نه، از باب غنا باشد يا نه، زن و مرد محرم باشند نظير خواهر و برادر يا مادر و پسر و مانند آنها و يا نامحرم.
مسئله 12- اگر حرفهاى زن جالب باشد، به طورى كه مرد را متوجّه خود كند، آن گفتار در مقابل نامحرم حرام است، همانگونه كه اگر گفتار مرد طورى باشد كه زن لاابالى در عفّت را به طمع بيندازد، آن گفتار حرام است.
مسئله 13- صحبت مرد و زن نامحرم با يكديگر، اگر شهوتانگيز و فتنهانگيز و جالب نباشد، گرچه حرام نيست، ولى اكتفا به مقدار ضرورت بسيار خوب است.
- ج. حفظ عفّت گوش
شنيدن چيزهايى كه شهوتانگيز يا مفسدهانگيز است، حرام مىباشد، نظير غنا و آهنگها و دائره و تنبك و مانند اينها و نيز حرفهاى محرّك ركيك يا غير ركيك، گوينده محرم باشد يا نه.
مسئله 14- غنا و موسيقى و رقص، حتّى زن براى شوهر يا شوهر براى زن، حرام است، ولى گفتن حرفهاى شهوتانگيز زن و شوهر براى يكديگر اشكال ندارد، بلكه در بعضى از موارد از مستحبّات نيز شمرده شده است.
- د. حفظ عفّت در زينت
مسئله 15- زينت زن براى نامحرم و يا نشان دادن به نامحرم حتّى بوى خوش و انگشتر و ساعت و حلقه، حرام است، شهوتانگيز و مفسده انگيز باشد يا نباشد، و همچنين است زينت كردن مرد براى زن نامحرم، ولى نشان دادن زينت نظير ساعت و انگشتر و مانند اينها، حرام نيست، مگر شهوتانگيز باشد و يا مفسدهاى در برداشته باشد.
هـ. حفظ عفّت در لباس
مسئله 16- اگر لباس زن يا مرد شهوتانگيز يا مفسدهانگيز باشد و يا جلب نظر كند، پوشيدن آن در مقابل نامحرم حرام است، مانتو باشد يا چادر، جوراب باشد يا شلوار، تنگ باشد يا گشاد.
مسئله 17- لباس زنانه نظير پيراهن و دامن زنانه كه مختصّ به زنهاست، براى مردها حرام است، و لباس مردانه نظير كت و شلوار مردانه كه اختصاص به مردها دارد، براى زنها حرام است، و اصلاح زنانه به گونهاى كه مختصّ به زنهاست، براى مردها حرام است، و اصلاح مردانه به گونهاى كه اختصاص به مردها دارد، براى زنها حرام مىباشد.
مسئله 18- لباس زنانه براى مرد و لباس مردانه براى زن، وقتى حرام است كه زن بخواهد شبيه مرد يا مرد شبيه زن شود، ولى اگر تشبّه نباشد، نظير اینکه زن براى رفع سرما كت و شلوار مرد را بپوشد و يا مرد براى ستر عورت پيراهن زن را بپوشد، اشكال ندارد.
مسئله 19- چادر يك حجاب مذهبى و ملّى است و اگر زنها آن را از دست بدهند و يا- العياذ باللَّه- در جامعه به صورت ضدِّ ارزش درآيد، خسارت فراوانى دارد، و زن ايرانى كه هميشه حتّى قبل از اسلام شهرت به عفّت داشته، نبايد اين حجاب مذهبى و ملّى را از دست بدهد، و بايد زنهاى با عفّت و مردهاى با غيرت بدانند كه از دست دادن آن، مقدّمه براى بدحجابى و بىحجابى است، و اگر چنين شد– العياذ باللَّه- گناه آن دامنگير كسى مىشود كه آن مقدّمه را فراهم نموده است، علاوه بر اينها، از مسائل قبل معلوم شد كه در بسيارى از موارد، زن بايد صورت و دستهاى خود را از نامحرم بپوشاند و پوشانيدن صورت، احتياج به چادر دارد.
مسئله 20- پوشيدن لباسهايى كه مختصّ به كفّار است، نظير كراوات و پوشيدن لباسهايى كه مختص به اهل معصيت است نظير لباسهاى تنگ و محرّك، براى مرد و زن حرام است و اگر بدون توبه از دنيا رود، پروردگار عالم او را با كفّار و اهل معصيت محشور مىكند.
مسئله 21- اگر لباس انگشتنما باشد و شخصيّت كسى را كه آن را پوشيده است مسئلهدار كند- كه به آن لباس شهرت مىگويند- پوشيدن آن لباس چه براى مرد و چه براى زن، حرام است؛ نظير پوشيدن لباسهاى رنگارنگ و نظير لباس سرخ براى مرد و پوشيدن چادر سرخ براى زن، و نظير بيرون آمدن از خانه با يك لنگه كفش و مانند اينها.
و. حفظ عفّت به حسب زمان و مكان
مسئله 22- اختلاط زن و مرد اگر شهوتانگيز و يا موجب مفسده و يا داراى احتمال مفسده باشد حرام است، و اگر چنين نباشد، گرچه حرام نيست، ولى جدابودن از يكديگر در همه جا بسيار شايسته است.
مسئله 23- نشستن زن و مرد نامحرم بر سر يك سفره، اگر شهوتانگيز يا مفسدهزا و يا موجب نگاه حرام مىشود حرام است، و اگر چنين نباشد، گرچه حرام نيست، ولى جدابودن از يكديگر بسيار خوب است.
مسئله 24- بودن زن و مرد نامحرم در جاى خلوت، اگر شهوتانگيز يا مفسده انگيز و يا داراى احتمال مفسده باشد حرام است، ولى اگر چنين نباشد، نبودن آنها در آنجا بسيار شايسته است و زن با عفّت با مرد نامحرم در جاى خلوت نمىنشيند.
مسئله 25- بايد از ورود بچّههاى مميّز- كه خوب را از بد تميز مىدهند- به اطاق خواب در وقت خلوت زن با شوهر، ممانعت كنند، گرچه مباشرت زن و شوهر نباشد، و در وقت مباشرت علاوه بر وجوب ممانعت از بچههاى مميّز، نبودن بچّههاى غير مميّز حتّى اطفال شيرخوار بسيار خوب است.
مسئله 26- بيرون رفتن زن از خانه در مواقع خلوت نظير آخر شب و بعد از طلوع فجر و مانند اينها در صورتى كه احتمال خطر بدهد، حرام است، و اگر احتمال خطر هم ندهد، نرفتن بسيار خوب است، و همچنين است اگر در ورود به جايى نظير خانه و مغازه و حمّام و مانند اينها در معرض خطر باشد، و اگر احتمال خطر هم نباشد، نرفتن بسيار خوب است، و چه خوب است كه زن در جهت عرض و ناموس و عفّت خود، ترسو و محتاط باشد.
ز. حفظ عفّت در معاشرت
مسئله 27- مواجهه و روبهرو شدن زن و مرد نامحرم، اگر شهوتانگيز يا مفسدهآور باشد حرام است، و اگر چنين نباشد، روبهرو نشدن مگر به اندازۀ ضرورت بسيار خوب است و قرآن شريف عدم مواجهه، گرچه شهوتانگيز و موجب مفسده نباشد را براى پاكى دل زن و مرد بهتر مىداند.
مسئله 28- معاشرت و نشست و برخاست زن و مرد نامحرم، اگر شهوتانگيز و موجب مفسده باشد حرام است، و اگر چنين نباشد، عدم معاشرت مگر به اندازۀ ضرورت بسيار خوب است.
مسئله 29- دوستيابى زن با مرد نامحرم و مرد با زن نامحرم، حرام است، گرچه شهوتانگيز و داراى احتمال مفسده هم نباشد، و قرآن شريف از اينكه زن، مرد نامحرمى را و يا مرد، زن نامحرمى را به عنوان دوست بگيرد، نهى مؤكّد فرموده است.
مسئله 30- معاشقۀ زن و مرد نامحرم با يكديگر از گناهان بزرگ در اسلام است؛ مخصوصاً اگر براى يكديگر نامهنگارى و يا شعر و شاعرى هم بنمايند، و بايد با فراموش كردن عشق شيطانى خود، اين مرض خانمانسوز و بر باد دهندۀ دنيا و آخرت را معالجه كنند، و اين معالجه گرچه مشكل است، ولى به مرور زمان و با صبر و حوصله ممكن است.
مسئله 31- تبسّم زن در روى مرد نامحرم و بعكس، اگر شهوتانگيز و يا مفسدهآور باشد حرام است، و اگر چنين نباشد، گرچه حرام نيست، ولى خطر آن بسيار جدّى است، و همچنين است خندۀ زن با مرد نامحرم و بعكس، بلكه حركات نامحرم بايد حساب شده باشد، و هر چه شهوتانگيز و يا موجب مفسده و يا احتمال آن باشد حرام است، و الّا نه گرچه حرام نيست، ولى براى زن باعفّت و مرد باغيرت، مواظبت از حركات و سكنات خود يك امر بسيار مطلوب و پسنديده است.
مسئله 32- برخورد زن با شوهر و يا شوهر با زن در ميان مردم اعمّ از محرم و نامحرم، اگر شهوتانگيز يا موجب مفسده باشد حرام است، و اگر شهوتانگيز و مفسدهزا نباشد، ولى عرفپسند نباشد، گرچه حرام نيست، ولى زن باعفّت و مرد باغيرت چنين كارهايى نمىكنند، امّا اگر خلاف مروّت باشد، به طورى كه كاشف از لاابالىگرى آنها باشد، حرام است.
مسئله 33- برخورد زن با شوهر يا شوهر با زن، از افرادى كه مردم توّقع بيشترى از آنها دارند، نظير اهل علم، به طورى كه عرفپسند نباشد، حرام است، گرچه شهوتانگيز و يا مفسده انگيز نباشد، بلكه گرچه خلاف مروّت نيز نباشد.
- ح. حفظ عفّت فرج
مسئله 34- زنا دادن و زنا كردن از گناهان بزرگ در اسلام است و قرآن شريف مىفرمايد اگر بدون توبه از دنيا بروند، در حالى كه سالها در جهنّم مىباشند، لجام شده و خوار و ذليل نيز هستند، و كيفر آنها در دنيا اگر نزد حاكم اسلامى اثبات شود، صد تازيانه در ميان مردم است، و اگر زن زنا كار، شوهر داشته يا مرد زانى، زن داشته باشد و اين عمل زشت را انجام دهد، علاوه بر اینکه حدّ او سنگسار است- كه نظير اين كيفر در اسلام كمنظير يا بىنظير است- اگر بدون توبه از دنيا برود، مطابق آنچه در روايات آمده، در جهنّم بوى بد عورتين او اهل جهنّم را آزرده مىكند.
مسئله 35- توبۀ زنادهنده و زناكننده گرچه زن شوهردار يا مرد زندار باشد، فقط پشيمانى از گذشته و اصلاح خود در آينده است، و بازگو كردن آن گناه زشت نزد شوهر يا ديگرى، حتّى نزد حاكم شرع، از گناهان بزرگ است.
مسئله 36- از گناهان بزرگ كه نظير آن گناه در اسلام كمنظير است، همجنس بازى است كه اگر در ميان دو مرد واقع شود به آن لواط، و اگر در ميان دو زن واقع شود به آن مساحقه مىگويند. و در لواط علاوه بر اینکه حدّ آن كشتن است، اگر بدون توبه از دنيا رفت، با قوم لوط محشور مىشود.
مسئله 37- توبۀ همجنس بازى فقط پشيمانى از گذشته و ترك آن عمل زشت است، و حرام است كه نزد كسى، حتّى حاكم شرع خود را رسوا كند.
مسئله 38- دستدادن زن نامحرم با مرد نامحرم و بالعكس و معانقه و در بغل گرفتن يكديگر و يا خوابيدن در يك رختخواب، بلكه در يك اتاق خلوت كه كسى نباشد، حرام است و تعزير شرعى هم دارد، گرچه شهوتانگيز و موجب مفسده نباشد و گرچه بدن آنها با هم ملامست پيدا نكند و در زير لباس و دستكش و مانند اينها باشد.
مسئله 39- خوابيدن دو مرد يا دو زن در يك رختخواب، اگر شهوتانگيز يا مفسده انگيز و يا داراى احتمال مفسده باشد حرام است، و اگر چنين نباشد، سزاوار نيست مخصوصاً دو جوان در يك بستر استراحت كنند.
احتكار
مسئله 40- از گناهان بزرگ در اسلام احتكار است، و در روايات آمده است كه پروردگار عالم از محتكر بيزار است، و گناه آن در حدّ قتل نفس است، و معناى آن اين است كه چيزى را كه امّت اسلامى به آن احتياج دارند نگاه دارد و آن را در معرض فروش قرار ندهد، و آن اقسامى دارد:
الف) نگاهدارى چيزى براى اینکه بازار سياه درست شود و آن را به قيمت گران بفروشد. و اين قسم، فرد بارز احتكار است و قطعاً روايات حرمت، شامل آن مىشود.
ب) نگاهدارى براى اینکه مردم يا حكومت اسلامى را در مضيقه قرار دهد و يا ضرر به اقتصاد مملكت اسلامى بزند، و معلوم است كه اين قسم گناهش خيلى بالاتر از گناه قسم اوّل است و گاهى محتكر مصداق مفسد فى الارض محسوب مىشود.
ج) نگاهداشتن چيزى كه بازار آن كساد است، گرچه مردم احتياج به آن هم دارند، براى اینکه آن چيز رونقى پيدا كند، اين قسم نيز حرام است، گرچه حرمت آن به اندازۀ قسم اوّل و دوّم نيست.
د) نگاه داشتن چيزى كه به اندازۀ تقاضاى مردم موجود است و عرضه نكردن آن، ضرر اقتصادى يا غيراقتصادى ندارد، اين قسم حرام نيست، گرچه سزاوار است از اين قسم هم پرهيز نمايد.
هـ) نگاه داشتن چيزى كه خود احتياج به آن دارد، نظير نگاهداشتن گندم براى مصرف سال خود، و اين قسم نيز حرام نيست، گرچه مردم به آن احتياج داشته باشند؛ ولى در صورت احتياج شديد مردم، سزاوار نيست كه نگاه دارد، زيرا ايثار و فداكارى بايد از جمله سجاياى مسلمان باشد.
مسئله 41- احتكار، منحصر به مثل گندم و جو نيست، بلكه چنانکه گفته شد در هر چيزى حتّى پول هم مىآيد.
مسئله 42- اگر محتكر رفع يد از كار زشت خود نكرد، حكومت اسلامى اوّلًا اخطار و امر به فروش آن جنس مىكند، و اگر به كارش ادامه داد، حكومت اسلامى آن جنس را به قيمت متعارف مىفروشد و پول آن را به محتكر مىدهد.
مسئله 43- اگر جنسى را به قيمت گران خريد و بعداً آن جنس ارزان شد، نمىتواند براى رسيدن به پول خود آن جنس را احتكار كند، و بايد هر چه زودتر اگر مردم به آن احتياج دارند، آن جنس را به قيمت روز بفروشد.
مسئله 44- اگر بهواسطۀ احتكار، جنس گران شد، مىتواند آن را به قيمت روز بفروشد، ولى گناه احتكار را دارد، گرچه سزاوار است كه آن را به قيمتگران نفروشد.
مسئله 45- توبۀ محتكر، پشيمانى از گذشته و تصميم بر ترك آن كار زشت است، و جبران خسارت اقتصادى كه بهواسطۀ احتكار به وجود آورده لازم نيست، گرچه سزاوار است.
مسئله 46- اگر اموالى را از راه احتكار بهدست آورد، گرچه مالك مىشود و اگر توبه از آن گناه نمود قبول مىشود، ولى مسلمان واقعى آنچه را از اين راه قبيح بهدست آورده، انفاق مىكند و بهتر از آن اين است كه به حكومت اسلامى بدهد.
ارضاى غريزۀ جنسى از طريق غيرشرعى
مسئله 47- يكى از گناهان در اسلام ارضاى غريزۀ جنسى مرد از غير زن خود، يا زن از غير شوهر خود مىباشد و قرآن شريف چنين شخصى را متجاوز و ظالم مىداند:
«فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِكَ فَاولئِكَ هُمُ الْعادُون»
«پس هر كه به دنبال فراتر از اين (راههاى حلال) رود، او از ظالمان است.»
و آن اقسامى دارد:
الف) زنا دادن يا زنا كردن كه عقوبت و كيفر آن بسيار بزرگ است.
ب) لواط كه در روايات آمده است عرش خداى متعال از آن به لرزه درمىآيد.
ج) خود ارضايى (استمناء) كه علاوه بر اينكه حرام است، مفسدۀ روحى و جسمى بسيارى دارد.
د) نگاه شهوتانگيز يا ديدن عكسها و فيلمهاى شهوتانگيز و نوشتن يا خواندن داستانهاى شهوتانگيز، و گفتن و يا شنيدن و يا خواندن آهنگها و يا اشعار شهوتانگيز به طور غنا و يا به طور عادى و هر چيزى كه موجب تحريك او شود، حتّى خيالهاى شهوتانگيز.
مسئله 48- اگر اینگونه چيزها تحريك آميز نباشد، ولى مفسدهزا باشد، حرام است، بلكه اگر احتمال مفسده باشد نيز حرام است، بلكه مسلمان واقعى از تمام لهويّات اعراض مىكند و اهل اینگونه چيزها نيست.
مسئله 49- استفادۀ جنسى زن از شوهرش و شوهر از زنش به هر نحوى كه باشد جايز است، ولى استفادههاى غير متعارف بايد با اجازه و رضايت يكديگر باشد، بلكه سزاوار است كه اگر ضرورتى نباشد، از استفادههاى غير متعارف پرهيز كنند.
مسئله 50- حرف زدن مرد نامحرم با زن نامحرم اگر جالب و محرّك نباشد و ترس مفسدهاى هم نباشد، جايز است، ولى سزاوار نيست كه بيشتر از ضرورت با يكديگر حرف بزنند.
مسئله 51- نگاه كردن مرد نامحرم به صورت و يا دستهاى زن نامحرم از انگشتها و كف دست و روى دست اگر جالب و محرّك نباشد و مفسده، بلكه ترس مفسدهاى هم نباشد، جايز است، ولى بايد دانست كه نگاه نامحرم به يكديگر، تيرى از تيرهاىشيطان است و همچنين نگاه زن به سر و گردن و دستها تا مچ مرد.
مسئله 52- بودن مرد و زن نامحرم در جاى خلوت حرام است، بلكه اگر احتمال مفسده باشد، در جاى غير خلوت نيز حرام است.
مسئله 53- دوست شدن مرد و زن نامحرم، از گناهان بزرگ است كه قرآن شريف آن را در كنار زنا نهاده و از آن نهى نموده است.
مسئله 54- اختلاط مردان و زنان نامحرم اگر موجب گناه و تحريك باشد حرام است، بلكه اگر ترس مفسده باشد نيز حرام است.
مسئله 55- هرچه كه زن را در مقابل نامحرم جالب و محرّك كند، حرام است و فرقى نيست كه زينت باشد يا لباس، گفتن باشد يا عمل، حتّى راه رفتن و نشستن اگر جالب و محرّك باشد حرام است و همچنين است تلفنها و نامهها و سخنرانيها و امثال اينها كه اگر جالب و محرّك باشد، حرام است.
- اسراف، اتراف، تبذير
مسئله 56- يكى از گناهان بزرگ در اسلام اسراف و تبذير است و آن اقسامى دارد كه يك قسم از آن حرام نيست.
الف) فرو رفتن در مشتهيات نفس از راه حرام كه قرآن به آن «اتراف» مىگويد كه اگر در فردى پيدا شود دنيا و آخرت او را تباه مىكند و قرآن او را فرد شومى از اهل جهنّم مىداند:
«وَ اصْحابُ الشِّمالِ ما اصْحابُ الشِّمالِ فى سَمُومٍ وَ حَميمٍ وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ لا بارِدٍ وَ لا كَريمٍ انَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفين»
«و ياران چپ، كدامند ياران چپ؟ در ميان باد گرم و آب داغ. و سايهاى از دود تار. نه خنك نه خشك. اينان بودند كه پيش از اين نازپروردگان بودند.»
و اگر در ملّتى پيدا شود، آن ملّت را نابود مىداند:
«وَ اذا ارَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقُوا فيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَولُ فَدَمَّرْناها تَدْميراً»
«و چون بخواهيم شهرى را هلاك كنيم، خوشگذرانان آن شهر را وا مىداريم تا در آن به انحراف و فساد بپردازند، و در نتيجه عذاب بر آن شهر لازم گردد، پس آن را يكسره زير و زِبَر كنيم.»
ب) به هدر دادن نِعم الهى نظير نابود كردن مال و عمر و آبرو و مانند اينها كه قرآن به آن «تبذير» مىگويد و مبذّر را برادر شيطان مىخواند:
«انَّ الْمُبَذِّرينَ كانُوا اخْوانَ الشَّياطين»
«همانا اسرافكنندگان برادران شيطانها هستند.»
ج) فرو رفتن در مشتهيات نفس از راه حلال كه به آن «اسراف» گفته مىشود و آن گرچه حرام نيست، ولى محال است كه مسرف بتواند به كمال انسانى برسد و قرآن او را مورد بىمهرى و بىعنايتى از طرف حقّ مىداند:
«انَّهُ لايُحِبُّ الْمُسْرِفين».
«به درستى كه خداوند اسراف كنندگان را دوست نمىدارد.»
بلكه او را يك مؤمن واقعى نمىداند:
«وَالَّذينَ اذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا»
«و كسانى كه به هنگام بخشش، زيادهروى نمىكنند.»
مسئله 57- كسیكه خلاف شأنش خانه يا لوازم زندگى و حتّى خوراك و پوشاك تهيه كند مسرف است، و بايد خمس آن خانه و لوازم زندگى و مانند آنها را بدهد، و از مؤونۀ سال حساب نمىشود، و همچنين مترف و مبذّر بايد خمس آنچه را اتراف و تبذير نمودهاند بدهند و نمىتوانند از مؤونۀ سال حساب كنند.
مسئله 58- وسواسى كه براى تطهير، زيادتر از متعارف آب استعمال مىكند، علاوه بر گناه وسواسى كه دارد مبذّر نيز مىباشد و گناه آن را نيز دارد.
مسئله 59- اگر سؤال (ابراز نياز) بيجا سبب ذلّت شود حرام است، و آن سائل چون آبروى خود را بيجا به هدر داده، مبذّر است، و اگر سبب ذلّت نباشد، گرچه حرام نيست، ولى يك مؤمن واقعى نبايد ابراز نيازمندى بيجا داشته باشد و به اندازۀ مقدور، عزّت و كرامت خود را بايد حفظ كند.
- اشاعۀ فحشا
مسئله 60- اشاعۀ فحشا «يعنى پراكنده كردن فساد و زشتكارى» از گناهان كبيره در اسلام است و قرآن شريف براى كسى كه دوست دارد گناهان آشکار شوند، عذاب دنيا و آخرت را وعده داده است، چه برسد که بخواهد عمل اشاعۀ فحشا را انجام دهد:
«انَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشيعَ الْفاحِشَةَ فِى الَّذينَ امَنُوا لَهُمْ عَذابٌ اليمٌ فِى الدُّنْيا وَ الْاخِرَة»
«به تحقيق كسانى كه دوست مىدارند كه زشت كارى در ميان آنان كه ايمان آوردهاند، شيوع پيدا كند، براى آنان در دنيا و آخرت عذابى پر درد خواهد بود.»
و آن اقسامى دارد:
الف) عيبى را به دروغ نسبت دادن به كسى و آن را درميان مردم شيوع دادن، و اين قسم علاوه بر گناه اشاعۀ فحشا، گناه تهمت را نيز دارد، و افرادى كه دامن به آن شايعه مىزنند و آن را براى ديگران مىگويند، اگر بدانند كه تهمت است، گناهشان مثل كسى است كه شايعه را اختراع نموده و اگر ندانند، حرام است و گناه اشاعۀ فحشا را دارد، علاوه بر اينكه آن شايعه تهمت است و گناه از آن را نيز دارد.
ب) پخش كردن عيبى كه در كسى هست در ميان مردم، و اين صورت علاوه بر گناه اشاعۀ فحشا، گناه غيبت را نيز دارد.
ج) گناهى را علنى و در ميان مردم انجام دادن، نظير بيرون آمدن زن با وضع جلف يا بدحجاب و يا بىحجاب و نظير پخش موسيقيهاى شهوتانگيز و پخش غناها و آهنگهاى محرّك و يا پخش گفتههاى جلف و محرّك در ميان مردم و نظير پخش كتابهاى عشقى و رمانهاى محرّك و امثال اينها، و اين صورت علاوه بر گناهى كه مترتّب بر اصل كار است، گناه اشاعۀ فحشا را نيز دارد و در بسيارى از موارد، گناه دوّم بالاتر از گناه اوّل است.
مسئله 61- اشاعۀ فحشا دائر مدار قصد نيست، مثلاً خانم بدحجاب گرچه قصد اشاعۀ فحشا و بدحجابى را نداشته باشد، ولى همين مقدار كه با عملش بدحجابى را در اجتماع رايج كند، علاوه بر گناه بد حجابى، گناه اشاعۀ فحشا را نيز انجام داده است.
مسئله 62- اگر در جايى، مثلاً بدحجابى و يا بىحجابى و مانند آن اشاعۀ فحشاء نباشد، گرچه آن عمل گناه و حرام است، ولى گناه اشاعۀ فحشا را ندارد.
مسئله 63- افرادى كه شايعهساز و يا شايعهپراكن و يا مروّج كار آنان ولو بهواسطۀ عملشان و حتّى بهواسطۀ سكوت مىباشند، در جرم و حرمت شريك هستند و عمل آنها و سكوتشان حرام است.
مسئله 64- توبۀ اشاعۀ فحشا، فقط ندامت از گذشته و ترك آن كار زشت است، و چه بسيار خوب است كه بهواسطۀ گفتار و اعمال شايسته و نظير آن، جبران گذشته را بنمايد.
اعانت بر اثم
مسئله 65- اعانت بر اثم «يعنى كمك به گناه»، از گناهان بزرگ در اسلام است و اگر كمك در گناه كبيره نموده باشد، گناه او نيز كبيره است، و آن اقسامى دارد:
الف) امر مؤثّر كند به گناهى يا نهى موثّر كند از واجبى؛ نظير كسى كه امر كند و اجير كند و استقبال كند در كورتاژ، و پزشك آن عمل قبيح را انجام دهد، در اين گناه بزرگ، پدر بچّه اگر آمر باشد و زن كه حاضر به چنين عملى مىشود با دكترى كه مباشر اين گناه است شريك مىباشند، و همچنين است اگر شوهر نهى مؤثّر كند از حجاب همسرش.
ب) تسبيب اسباب كند و ديگرى بعد از فراهم شدن اسباب، گناه را انجام دهد؛ نظير اینکه زنى را به خانهاى مىآورد و ديگرى- العياذ باللَّه- زنا مىكند و يا كسى را در جايى نگاه ميدارد تا واجبى از او فوت مىشود، در اين قسم نيز در گناه زنا و ترك واجب شريك مىباشد.
ج) كسى را در انجام گناه ترغيب و يا در ترك گناه تهديد كند، به طورى كه ترغيب و تهديد او محرّك براى گناه نمودن ديگرى مىشود، نظير ترغيب كسى بر زنا، به طورى كه محرّك شهوت او باشد و يا تهديد كسى بر ترك قتل ديگرى كه آن تهديد محرّك او گردد، در اين قسم هم نظير اقسام قبلى، كسى كه ترغيب يا تهديد نموده، شريك در گناه گناهكار است.
د) تبليغ در گناه و يا ترك واجب به حدّى كه آن تبليغ مؤثّر در بهجا آوردن گناه و يا ترك واجب شود، نظير كسى كه تبليغ در بىحجابى زنها مىكند و آن تبليغ موجب اين امر مىشود، و يا تبليغ براى ترك حجّ مىكند و آن تبليغ مؤثّر و موجب ترك آن واجب مىگردد، اين قسم نيز اعانت بر گناه، و مبلّغ شريك در گناه است.
هـ) تسبيب اسباب بعيده كند و قصد دارد كه آن اسباب مؤثّر در گناه گنهكار شود؛ نظير كسى كه اسلحه مىدهد به كسى و مىداند كه او اسلحه را براى قتل كسى مىخواهد، و نظير زنى كه با بدحجابى يا بىحجابى به ميان مردم مىرود و مىداند كه موجب گناه ديگران مىشود، اين قسم نيز اعانت بر گناه و اعانتكننده شريك در گناه است، ولى اگر قصد نداشته باشد، گرچه اعانت بر گناه نيست، ولى در بسيارى از موارد شريك در گناه گناهكار است، نظير زن بدحجاب يا بىحجاب كه موجب فساد جوانها شود.
مسئله 66- اگر كسى به گناه گنهكار يا به ترك واجب از كسى، راضى باشد، گرچه اعانت بر گناه صادق نيست، ولى شريك در گناه گنهكار است؛ مثلاً كسى كه راضى باشد بر بىحجابى يا بدحجابى زنها، گرچه مرد باشد، در نامۀ عملش گناه بىحجابى يا بدحجابى كه گناه بزرگى است ثبت مىشود.
مسئله 67- توبه از اعانت بر گناه پشيمانى از گذشته و تصميم بر ترك و اصلاح خود است، و اگر ضررى از اعانت او بر كسى يا بر اسلام وارد شده، اگر مىتواند بايد جبران نمايد.
- تجسّس و تفحّص
مسئله 68- يكى از گناهان بزرگ در اسلام، تجسّس و تفحّص و شنود در كارها و گفتار مسلمانهاست، و در روايات فراوانى گناه آن را در حدّ كفر مىداند و فرقى نيست كه آن تفحّص و شنود در كارهاى شخصى و يا خانوادگى باشد و يا در كارهاى اجتماعى، و همين مقدار كه كار يا گفتۀ كسى را زير نظر بگيرد، گناه بزرگى را مرتكب شده است، و همچنين است بازرسى از خانه و مغازه و ساك و كيف و مانند اينها، و فرقى نيست كه آن تجسّس و شنود بهواسطۀ شخص باشد و يا تلفن و ضبط و امثال اينها، و همچنين فرقى نيست كه آن تفحّص و شنود از گفتار يا كردار او باشد و يا از نامهها و كتابتها و ضبطها و امثال اينها، و فرقى نيست كه آن تفحّص از افراد بيگانه باشد يا خودى نظير زن و شوهر از همديگر.
مسئله 69- استفاده از خوابهاى مغناطيسى و يا احضار روح و جن و رمل و اسطرلاب و سحر و جادو و مانند اينها براى شنود و تفحّص حرام است؛ چنانکه استفاده از مطلق علوم غريبه، گرچه براى تجسّس و شنود هم نباشد نيز حرام است و آنچه از اين راهها به دست مىآيد حجّت نيست، مگر اينكه با قرائن ديگر يقين پيدا شود.
مسئله 70- بازجويى و حرف كشيدن از كسى براى تفحّص و شنود و كشف اسرار حرام است، حتّى قاضى و بازپرس هم حقّ حرف كشيدن از كسى را ندارند.
مسئله 71- تفحّص و شنود بهواسطۀ خواب كردن يا مست كردن و يا او را از خود بىخود كردن و همچنين بهواسطۀ شكنجههاى روحى و جسمى، گناه مضاعف دارد، زيرا هم از نظر تفحّص و شنود حرام است و هم از نظر ظلم، و آنچه از اين راهها به دست مىآيد حجّت نيست، مگر اينكه با قرائن ديگر يقين پيدا شود.
مسئله 72- توبه از اين گناه بزرگ، اگر به كسى كه دربارۀ او تفحّص و شنود شده نرسيده باشد، پشيمانى از گذشته و تصميم بر ترك و استغفار و دعا براى اوست، ولى اگر به او رسيده باشد، در صورت امكان بايد تحصيل رضايت او را نيز بنمايد.
- تَعرُّب پس از هجرت
مسئله 73- يكى از گناهان بزرگ در اسلام، تعرّب پس از هجرت است، و معناى آن اين است كه انسان جايى رود كه نتواند دين خود را حفظ كند؛ نظير اینکه جايى رود كه از معنويات و مسائل اسلامى دور بماند و نتواند او و وابستگان به او برخوردار از آشنائى با اسلام و مسائل دينى و معنويات انسانى شوند، و نظير اینکه جايى رود كه مىداند خود او يا وابستگان به او فاسد مىشوند، و اگر در چنين جاهايى باشد، خروج از آنجا را قرآن شريف واجب مؤكّد مىداند.
مسئله 74- رفتن در بلاد كفر براى تحصيل يا تجارت و مانند اينها، در صورتى جايز است كه بتواند خود و وابستگان را از مفاسد آنجا حفظ كند.
مسئله 75- اگر بداند با رفتن به جايى آلوده به معصيت مىشود، رفتن به آنجا حرام است.
مسئله 76- اگر ماندن در بلاد كفر موجب وهن مملكت اسلامى شود حرام است، گرچه موجب مفسدۀ دينى و اخلاقى نشود، بلكه اگر مملكت اسلامى احتياج به او داشته باشد، ماندن در آنجا حرام است، گرچه موجب وهن براى مملكت اسلامى نباشد.
مسئله 77- توبه از اين گناه بزرگ، علاوه بر پشيمانى از گذشته، خارج شدن از آن محل است.
- تعيير و سرزنش
مسئله 78- از گناهان بزرگ در اسلام تعيير و سرزنش است كه قرآن شريف با كلمۀ «وَيْل» سرزنشكننده و غيبتكننده را تهديد فرموده است:
«وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَة»
«واى بر هر بدگوىِ عيب جوى.»
و آن اقسامى دارد:
الف) سرزنش بهواسطۀ عيبى كه در او نيست؛ و اين صورت علاوه بر اينكه گناه سرزنش را دارد، گناه تهمت را نيز دارد.
ب) سرزنش بهواسطۀ عيبى كه در او مىباشد و اين صورت همان «لمزه» قرآن است كه با كلمۀ ويل، سرزنشكننده را تهديد كرده است.
ج) سرزنش كه با ضميمۀ استهزا يا اهانت و يا فحش باشد؛ و اين صورت علاوه بر اينكه حرام است، گناه آن ضميمه را نيز دارد، و ممكن است سرزنش بهواسطۀ ضمائمى كه دارد، گناهان فراوانى داشته باشد.
د) سرزنش كسى بهخاطر معصيت، و آن سرزنش نيز حرام است، مگر اينكه از باب نهى از منكر باشد، و در نهى از منكر و يا امر به معروف، چارهاى جز تعيير و سرزنش نداشته باشد.
مسئله 79- توبۀ سرزنشكننده متوقّف بر رضايت سرزنششونده است، مگر اينكه راضى نشود يا دسترسى به او نباشد كه در اين صورت، توبۀ تنها كفايت مىكند و بهتر است كه علاوه بر توبه از آن گناه، براى او دعا و استغار نمايد.
- تندخويى و بدخلقى
مسئله 80- يكى از گناهان در اسلام كه موجب فشار قبر مىباشد، تندخويى است، و اين گناه غالباً گناهان بزرگى را به دنبال دارد، نظير غيبت و زخم زبان، بلكه تهمت و فحش و ناسزا، بلكه تندخويى گاهى موجب قتل نفوس و اتلاف اموال و جرح و كتك مىشود و آن اقسامى دارد:
الف) تندخويى كه از صفت رذيلهاى نظير تكبّر و عجب و غضب و مانند اينها سرچشمه مىگيرد، و اين قسم از تندخويى علاوه بر اینکه گناه است، رفع سرچشمۀ آن يعنى تكبّر و عجب و غضب و مانند اينها نيز از اوجب واجبات است.
ب) تندخويى كه از كمون ذات سرچشمه بگيرد، به اين معنى كه تندخويى او از ملكۀ در نفس او بر مىخيزد در حالى كه متكبّر نيست و عجب ندارد و تسلّط بر اعصاب دارد، و اين قسم از تندخويى نظير قسم اوّل است كه علاوه بر گناه تندخويى، رفع آن ملكه و رذيله از اوجب واجبات است.
ج) تندخويى كه از زبان بد شخص سرچشمه مىگيرد نه از رذيلهاى از رذايل، و اين قسم از تند خويى علاوه بر فشار قبر، ممكن نيست انفكاك از گناهان بزرگ داشته باشد؛ زيرا مردم از شخص تندخو مىترسند و تعيير و سرزنش و ديگر معاصى لازمۀ زبان اوست و چه بسا اعمال خوب او بهواسطۀ آن تندخويى حبط و نابود مىشود، مثلاً با زحمت و مشقّت همسر و اولاد خود را در رفاه قرار مىدهد و در آسايش آنان مىكوشد، ولى با تندخويى اجر او كه ثواب مجاهد در راه خداست حبط مىشود، چنانکه اجر او نزد عيالش نيز حبط مىگردد، و خلاصۀ كلام اینکه تندخو مطرود نزد خداوند متعال و نزد مردم حتّى عيالش مىباشد.
مسئله 81- در توبۀ تندخويى علاوه بر پشيمانى از گذشته و تصميم بر ترك در آينده، بايد از كسى كه با او تندخويى نموده عذرخواهى كند، و علاوه بر همۀ اينها بايد با اين رذيله مبارزه كند تا ريشهكن شود.
مسئله 82- اگر تندخويى از ملكه و يا از زبان بد سرچشمه نگيرد، در صورتى كه ملازم با گناهى باشد، نظير غيبت يا سرزنش يا آزردهخاطرنمودن شخصى و يا سردكردن محيط خانه و مانند اينها، حرام است، و اگر ملازم با هيچ گناهى نباشد، نظير كسى كه اعصاب او ضعيف است و با تندى حرف مىزند، گرچه حرام نيست، ولى سزاوار نيست مؤمن چنين باشد، زيرا خوشرويى و خوشزبانى از علامات مؤمن است.
- تهمت
مسئله 83- از گناهان كبيره در اسلام تهمت است، و معناى آن اين است كه عيبى را به كسى نسبت دهد كه آن عيب را نداشته باشد، بلكه اگر عيب هم نباشد ولى او راضى به آن نسبت نباشد، باز تهمت و حرام است، و اگر راضى باشد، گرچه تهمت نيست، ولى دروغ و حرام است، نظير تملّقها و تعريفهاى بيجا، و قرآن شريف تهمت را در حدّ كفر مىداند:
«انَّما يَفْتَرِى الْكَذِبَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُون باياتِ اللَّه»
«تنها كسانى دروغپردازى مىكنند كه به آيات خدا ايمان ندارند.»
مسئله 84- تهمت اقسام و مراتبى دارد:
الف) افترا بر خدا و پيامبران و اوصياى گرامى صلوات اللَّه عليهم اجمعين و قرآن شريف اين قسم افترا و تهمت را بالاترين ظلمها مىداند:
«وَ مَنْ اظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ الْكَذِب»
«و چه كسى ستمگرتر از آن كس كه به خدا دروغ مىبندد؟»
ب) افتراى زنا به زنها و مردان پاكدامن كه اين افترا و تهمت علاوه بر گناه بزرگى كه دارد، اگر منجر به دادگاه شود، حاكم اسلامى بايد او را حدّ قذف كه هشتاد تازيانه است بزند.
ج) افترا و تهمت به افرادى كه تهمت به آنان موجب تضعيف دين مىشود، نظير تهمت به علما و افرادى كه وابسته به دين مىباشند كه گناه اين قسم تهمت، مضاعف و نظير افترا بر خدا و پيامبر و ائمّۀ طاهرين است.
د) افترا و تهمت به افراد معمولى، كه اين قسم تهمت گرچه گناه مضاعف ندارد، ولى در روايات آمده است كه در روز قيامت آن تهمتزننده را بر روى چركها و خونها نگاه مىدارند تا مردم از حساب فارغ شوند سپس او را به جهنّم مىبرند.
مسئله 85- اگر كسى تهمت به كسى زده باشد و او مطّلع شده باشد، بايد او را راضى كند تا توبۀ او قبول شود و اگر مطّلع نشده باشد، در توبه رضايت او شرط نيست، ولى علاوه بر لزوم دعا و
استغفار براى او، بايد اگر قدرت دارد رفع آن تهمت بنمايد، و اگر قدرت بر اين كار ندارد، بايد بهواسطۀ تعريف او و امثال آن، به اندازۀ ممكن جبران آن خسارت را بنمايد و چنانچه نتوانست او را راضى كند يا دسترسى به او نداشت، دعا و استغفار و جبران خسارت به مقدار ميسّر كفايت مىكند.
مسئله 86- تهمت به فردى مجهول كه شنونده او را نمىشناسد، چون دروغ است حرام است، گرچه گناه تهمت را ندارد و همچنين است تهمت به جمعى يا اهل شهرى، ولى اگر مراد او همۀ آن جمعيّت باشد، تهمت به همۀ جمعيّت است و گناه آن به اندازۀ آن جمعيّت مضاعف مىشود.
مسئله 87- شنيدن تهمت مانند تهمت زدن، حرام و از گناهان كبيره است و بايد علاوه بر منع تهمت زننده، از كسى كه تهمت به او مىزنند دفاع كند و اگر قدرت ندارد يا فايده ندارد، بايد گوش ندهد و اگر مجبور است كه بشنود، بايد توجّه به آن نداشته باشد و ترتيب اثر ندهد.
مسئله 88- اگر چيزى را بشنود و نداند كه تهمت است يا نه، شنيدن آن حرام است و بايد دفاع از كسى كه آن چيز براى او گفته مىشود بنمايد، زيرا آن كلام يا تهمت است يا غيبت.
- خلف وعده
مسئله 89- قرآن شريف و روايات اهلبيت«سلاماللهعلیهم» مؤمن واقعى را كسى مىداند كه وفاى به عهد كند و خلف وعده نداشته باشد. و خلف وعده اقسامى دارد:
الف) تخلّف از عقود و شروطى كه در اسلام لازم الوفاست، نظير بيع و شرا و شروط در ضمن عقد بلكه مطلق شروط، و اين قسم تخلّف علاوه بر اينكه حرام است، ضمانآور نيز مىباشد، مثلاً اگر خانهاى را فروخته باشد و در ضمن عقد شرط كرده باشد كه مثلاً يك ماه پس از فروش در آن خانه بنشيند، اگر مشترى تخلّف از آن شرط نمود و خانه را پيش از اتمام يك ماه تصرّف كرد، علاوه بر اينكه كار حرامى انجام داده، تصّرف او نيز غصب و حرام است، و اگر خانه در اين مدّت خراب شود يا آسيب ببيند ضامن است، همانگونه كه اگر فروشنده از تسليم خانه پس از اتمام يك ماه خوددارى كند، علاوه بر حرمت، ضامن نيز مىباشد و بايد مشترى را راضى كند.
ب) تخلّف از وعدههايى كه موجب زيان و ضرر شود، نظير اينكه وعده بدهد كه مثلاً شام به خانۀ كسى برود و او غذا تهيه ببيند و افرادى را براى احترام او دعوت نموده باشد. اين قسم از تخلّف وعده گرچه ضمانآور نيست، ولى علاوه بر اينكه خلاف انسانيّت است، از نظر شرعى نيز حرام است.
ج) تخلّف از وعدهاى كه موجب زيان و ضرر مالى نشود، ولى ضرر آبرويى و نظير آن داشته باشد، نظير مثالى كه گذشت، در صورتى كه تنها ضرر آبرويى داشته باشد نه ضرر مالى، اين قسم از تخلّف وعده گرچه ضمان ندارد، ولى حرام است و انسان واقعى از اين كارها نمىكند.
د) تخلّف از وعدهاى كه موجب اتلاف عمر مىشود، نظير اينكه وعده كند مثلاً در وقت معيّنى در كلاس درس حاضر شود، ولى تخلّف كند و در آن وقت معيّن نرود و يا اصلًا نرود. اين قسم علاوه بر اينكه خلاف انسانيّت است حرام نيز مىباشد، ولى براى اینکه وقت ديگران را تضييع نموده ضامن نيست.
هـ) تخلّف از وعدهاى كه موجب ضرر مالى يا ضرر آبرويى و يا تضييع عمر نيست، اين قسم تخلّف وعده اگرچه حرام نيست و ضمانآور نيز نمىباشد، ولى كاشف از اين است كه مؤمن واقعى نيست:
«الْمُؤْمِنُ اذا وَعَدَ وَفى»
«انسان با ايمان هنگامى كه وعده كرد، وفا مىكند.»
و از نظر كمال نيز نقص دارد و از اين جهت مورد ملامت عقلا مىباشد.
مسئله 90- اگر تخلّف از وعده با عذر موجّه باشد، گرچه حرام نيست، ولى در صورتى كه ضمانآور باشد ضمان رفع نمىشود و بايد جبران خسارت كند و لااقل او را راضى نمايد.
مسئله 91- اگر عمداً تخلّف وعده كند در صورتى كه ضرر مالى و يا آبرويى و يا ضرر تضييع وقت داشته باشد، بايد كسى را كه ضرر بر او وارد شده راضى كند، ولى اگر راضى نشد و يا دسترسى به او نبود، توبۀ تنها كافى است، ولى بايد از راه دعا و استغفار و تعريف او در ميان مردم و نظير اينها، جبران آن خسارت را بنمايد.
خيانت
مسئله 92- از گناهان بزرگ در اسلام خيانت است كه به مرتكب آن خائن گفته مىشود و در روايات سلب اسلام و سلب ولايت از او شده است، و آن اقسامى دارد:
الف) خيانت به خداى متعال و رسول گرامى«صلّیاللهعلیهوآلهوسلم» و ائمّۀ اطهار«سلاماللهعلیهم»، و آن مراتب و مصاديقى دارد و از موارد آن، كه از گناهان بزرگ شمرده شده است، كشف اسرار نظامى و سياسى و اقتصادى و ادارى حكومت اسلامى است. و بعضى از مصاديق ديگر آن، نظير مصرف بيجا يا به هدر دادن نِعم الهى مانند عقل و اعضا و جوارح و مال و عمر كه در نزد ما امانت است، هر چند گناه نيست، ولى يك مسلمان واقعى بايد به اندازۀ قدرتش از آن پرهيز كند.
ب) خيانت در عرض و ناموس مسلمانان كه گناهش در حدّ كفر است.
ج) خيانت در امانت كه آن هم گناهش بزرگ است، علاوه بر اينكه حقّالنّاس نيز مىباشد.
د) خيانت در معاملات نظير غش در معامله و فريبدادن طرف معامله و نقض عقود لازمه و نقض عهود و بيعتها و شروط و امثال اينها و اين قسم نيز گناهش بزرگ و اگر مربوط به اموال و حقوق باشد، حقّالنّاس و ضمانآور نيز مىباشد.
هـ) نقض عهد و نذر و قسم با خداى متعال كه اين قسم از خيانت علاوه بر اينكه گناه است، كفّاره نيز دارد و اگر مربوط به اموال و حقوق باشد، آن مال يا حقّ بر ذمّۀ او خواهد بود.
و) خيانت در مشورت، و همۀ مراتب و مصاديق اين قسم گناه است، ولى بعضى از موارد آن نظير خيانت در امر ازدواج و خيانت در مهمّ امور، گناهش در حدّ كفر است.
ز) خيانت در اسرار، و اين قسم از خيانت نظير كشف اسرار نظام اسلامى، گناهش بسيار بزرگ است و اگر اشاعۀ فحشا باشد، از نظر قرآن عذاب دردناك در دنيا و آخرت دارد:
«لَهُمْ عَذابٌ اليمٌ فِى الدُّنْيا وَ الْاخِرَة»
«براى آنان عذابى دردناك در دنيا و آخرت است.»
مسئله 93- توبه از اين گناه بزرگ علاوه بر پشيمانى و دست برداشتن از آن عمل زشت و شرمندگى از محضر ربوبى، آن است كه اگر مربوط به ديگران است تحصيل رضايت آنان نيز لازم است و اگر ممكن نيست و يا مفسدۀ بالاترى دارد، جبران آن گرچه به دعا و استغفار باشد براى او لازم است.
- دروغ
مسئله 94- از گناهان بزرگ در اسلام دروغ است و معناى آن فريب ديگران است به چيزى كه در نظر او واقعيّت ندارد و قرآن شريف به طور مؤكّد، سلب ايمان از دروغگو نموده است:
«انَّما يَفْتَرِى الكَذِبَ الَّذين لايُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللَّه».
«تنها كسانى دروغپردازى مىكنند كه به آيات خدا ايمان ندارند.»
بلكه در روايات آمده است كه دروغگو دشمن خداست و آن اقسامى دارد:
الف) نسبت دروغ دادن به پيامبران گرامى و ائمّۀ طاهرين«سلاماللهعلیهم» و اين قسم از دروغ كه بدعت به آن مىگويند، شديدترين عذاب الهى را دارد و از همۀ اقسام دروغ بزرگتر و از اكبر كبائر است، مخصوصاً اگر سبب گمراهى كسى شود.
ب) دروغ مفسدهآميز نظير دروغى كه روابط بين دو مسلمان را تيره كند و نظير دروغى كه آبروى كسى را ببرد و نظير دروغى كه كسى را در خطر اندازد و مانند اينها. و قدر متيقّن از آيات و رواياتى كه در مذمّت دروغ است همين قسم از دروغ مىباشد.
ج) نسبت دادن عيبى به كسى كه آن عيب را نداشته باشد؛ نظير نسبت زنا به زن عفيفه و يا مرد عفيف و نظير نسبت سرقت به كسى كه سرقت نكرده باشد و نظير اينها، و به آن تهمت هم مىگويند و اين قسم علاوه بر اينكه دروغ است، غيبت نيز مىباشد و در روايات آمده است كسى كه تهمت بزند، در روز قيامت او را بر تپّهاى از چرك و خون كه صورت برزخى آن تهمت است نگاه مىدارند تا مردم از حساب فارغ شوند.
د) دروغى كه مفسده آميز نباشد، نظير تعريف بيجا از خود يا ديگران و نظير اظهار محبّت و ارادت به كسى كه محبّت و ارادت به او ندارد و مانند اينها، و حرمت اين قسم دروغ نزد فقها مسلّم است و از آيات و روايات نيز به خوبى استفادۀ حرمت مىشود.
هـ) دروغى كه علاوه بر اينكه مفسده ندارد، فريب كسى هم نيست، نظير قصّهها و داستانهاى دروغ آميز و شوخىهاى دروغ آميز و مانند اينها، و اين قسم از دروغ گرچه حرام نيست، ولى از روايات به خوبى استفاده مىشود كه مسلمان واقعى از مثل اين دروغها نيز پرهيز مىكند.
و) توريه، و معناى آن اين است كه لفظى بگويد و معنايى را اراده كند كه مخاطب توجّه به آن معنى نداشته باشد، و اين قسم از دروغ نيز جايز نيست. و اينكه مشهور در ميان مردم است كه توريۀ بدون ضرورت جايز است، صحّت ندارد.
مسئله 95- دروغ گفتن مرد به زنش و يا دروغ گفتن زن به شوهر جايز نيست، مگر ضرورتى باشد كه آن ضرورت موجب جواز دروغ شود، نظير اينكه اگر دروغ نگويد نزاع خانوادگى بهوجود مىآيد كه در اين صورت، به اندازۀ ضرورت و جلوگيرى از آن نزاع و مفسده، دروغ جايز است.
مسئله 96- دروغ گفتن حرام است، ولى راست گفتن واجب نيست، بنابراين اگر چيزى بپرسند كه نخواهد واقع را بگويد، مىتواند ساكت بماند، بلكه اگر مفسدۀ شخصى يا اجتماعى داشته باشد، آن راست گفتن حرام است.
مسئله 97- فرقى نيست در دروغ گفتن در اينكه با لفظ باشد و يا كتابت، با اشاره باشد و يا صراحت، و مانند اينها و همين مقدار كه ديگران را فريب دهد و بداند كه فريب است، جايز نيست و دروغ است.
دشمنى، كينهتوزى و قهر
مسئله 98- از محرّمات در اسلام دشمنى و كينهتوزى و اظهار عداوت و بغض و قهر با مسلمانان است و قرآن شريف يكى از علل حرمت خمر و قمار را عداوت و بغض مىداند:
«انَّما يُريدُ الشَّيْطانُ انْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِى الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِر»
«همانا شيطان مىخواهد به وسيلۀ شراب و قمار، ميان شما دشمنى و كينه ايجاد كند.»
و آن اقسامى دارد:
الف) دشمنى با افراد وابسته به دين نظير علما و متديّنين به خاطر دينشان و گناه اين قسم در حدّ كفر است، بلكه اگر توجّه به لوازم آن داشته باشد كفر است.
ب) دشمنى با آنان به خاطر اغراض شخصيّه و اين قسم نيز گناهش بزرگ است.
ج) دشمنى با خويشان نظير پدر و مادر و اولاد و برادر و خواهر و امثال اينها كه اين قسم علاوه بر حرمت دشمنى و قهر، حرمت قطع رحم را نيز دارد و قطع رحم به اندازهاى گناهش بزرگ است كه در قرآن سه مرتبه بر او لعن شده است.
د) دشمنى با افراد ديگر از غير خويشاوندان و وابستگان و اين قسم نيز حرام بلكه از گناهان كبيره است.
مسئله 99- اگر كسى با كسى قهر كند ولى كينۀ او را در دل نداشته باشد و دشمنى هم با او نكند، اگرچه حرام نيست، ولى سزاوار نيست كه بيش از سه روز قهر باشد و بعد از سه روز سزاوار است كه آشتى كند مگر اينكه نتواند، و همچنين است شوهر با زن، ولى اگر زن قهر كند بايد يك روز بيشتر نباشد.
مسئله 100- ترک مراوده و قهر با اهل معصیت، در صورتی که به قصد نهی از منکر انجام شود و تأثیر داشته باشد، جائز بلکه واجب است؛ ولی دشمنی و رفتار خلاف عدالت با آنان جائز نیست.
مسئله 101- ترك مراوده بلكه قهر بدون دشمنى و كينهتوزى با افراد متجمّل در صورتى كه احتمال سرايت آن حالت در خودش يا خانواده و اولاد او داده شود جايز است، ولى اگر بداند كه سرايت نمىكند جايز نيست.
- ربا
مسئله 102- از گناهان بزرگ در اسلام رباخوارى است كه قرآن شريف آن را جنگ با خداوند متعال و رسولش مىداند:
«فَانْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَربْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»
«و اگر (از ربا پرهيز نكنيد)، بدانيد به جنگ با خدا و فرستادۀ او، برخاستهايد.»
و آن اقسامى دارد:
الف) قرض با بهره، گرچه آن بهره بسيار كم يا شرطى از شروط باشد، و هر چه دربارۀ اين قسم از نظر قرآن و روايات مذمّت شده است، دربارۀ قرض بدون بهره كه به آن قرضالحسنه مىگويند سفارش شده است و قرآن شريف آن را قرض به خداى متعال مىداند:
«مَنْ ذَا الَّذى يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ كَريم»
«كيست آن كس كه به خدا وامى نيكو دهد تا نتيجهاش را براى وى دو چندان گرداند و او را پاداشى خوش باشد؟»
ب) قرض مثل به مثل با زيادتر يا خريد و فروش مثل به مثل با زيادتر، نظير اينكه يك سكّۀ طلا قرض دهد به يك سكّۀ طلا و هزارتومان و يا بفروشد سكّهاى به سكّهاى با هزار تومان و اين قسم نيز در روايات ما ربا و حرام است، گرچه واقعاً و به حسب ارزش، سودى و بهرهاى نباشد.
ج) بهره و سود بردن بهواسطۀ حيله شرعى نظير اينكه يك ميليون قرضالحسنه دهد، ولى چيز كم ارزشى را بفروشد به يك صد هزار تومان، اين قسم نيز حرام است و اين همان تقلّب در قانون است كه قرآن شريف آن را استهزا به آيات الهى مىداند.
د) انجام حيلهاى نه براى سود و بهره بردن بلكه براى اينكه ارزش واقعى مثل به مثل را يكسان كند، نظير معاملۀ سكّهاى با سكّۀ ديگر گرچه از نظر وزن مساوى ولى از نظر قيمت يكى گرانتر از ديگرى است و شخص سكّه گرانتر را با چيز كم ارزشى مىفروشد به سكّۀ ارزانتر با پولى كه سكّۀ ارزانتر را مساوى با سكّۀ گرانتر كند، و يا سكّۀ گرانتر را مىفروشد به همان سكّۀ ارزانتر يا قرض مىدهد به همان ارزانتر، ولى چيز كمارزشى را مىفروشد به قيمتى كه تفاوت آنها را جبران
نمايد، و اين قسم همان حيلهاى است كه گفتهاند: چه خوب است از حرام به حلال فرار كردن.
مسئله 103- ربا دادن نظير ربا خوردن حرام است و بايد دانست مالى كه در آن ربا باشد يا براى آن ربا داده شده باشد بركت ندارد و قرآن مىفرمايد كه آن مال نابود مىشود.
«يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ يُرْبِى الصَّدَقات»
«خداوند از بركت ربا مىكاهد و بر صدقات مىافزايد.»
مسئله 104- در حرمت ربا فرقى نيست كه ربادهنده راضى باشد يا نه، بلكه اگر براى ربادهنده سود كلانى هم داشته، باز ربا دادن و ربا گرفتن حرام است، و همچنين فرقى نيست كه با هم بيگانه باشند يا خويش، بنابراين پدر و مادر از فرزند و بالعكس، و زن و شوهر از يكديگر، و دو برادر از يكديگر و دو خواهر از يكديگر و خواهر و برادر از يكديگر و مانند اينها، نمىتوانند ربا بگيرند، ولى رباگرفتن مسلمان از كافر مانعى ندارد.
مسئله 105- مستحب است كسى كه قرضالحسنه مىگيرد، چيزى به قرض دهنده بدهد و فرقى نيست كه قرض دهنده از اوّل بداند كه قرضگيرنده به او چيزى مىدهد يا نداند و همين مقدار كه قرض دهنده خود را بيش از آنچه قرض داده است بستانكار نداند، مىتواند از قرض گيرنده چيزى بگيرد.
مسئله 106- توبه از ربادادن پشيمانى از گذشته و ترك آن كار زشت و استغفار و انابه به درگاه حقّ تعالى است، و در توبه از ربا خوردن علاوه بر اين امور، بايد آنچه را ربا خورده است پس دهد، بلكه اگر ربا خور بميرد، آنچه از طريق ربا گرفته است به ورثه منتقل نمىشود، و اگر مفلس بود، توبۀ او گرچه قبول است، ولى بايد تحصيل رضايت از ربادهندگان كند و اگر ممكن نباشد، بايد تصميم داشته باشد كه در اوّل زمان ممكن آن را رد كند، و اگر از دنيا برود، اميد است خداوند رئوف بستانكاران را در قيامت راضى كند و رباگيرنده مورد عفو و رحمت خداى تعالى واقع شود.
مسئله 107- اگر از روى نسيان و غفلت ربا خورد گرچه گناه نكرده است، ولى بايد بعد از توجّه، آنچه را گرفته است به ربا دهنده رد كند، ولى اگر از روى جهل بود، (چه جهل قصورى يا تقصيرى و چه جهل به حكم يا به موضوع بود)، بعد از علم لازم نيست آنچه را ربا خورده است رد كند و از آن به بعد بايد اطراف آن كار زشت كه دنيا و آخرت ربا گيرنده و ربادهنده را تباه مىكند نگردد.
- رشوه
مسئله 108- از گناهانى كه در حدّ كفر است، رشوهخوارى است. پيامبر«صلیاللهعلیهوآلهوسلم» در اين زمينه فرمودند:
«ايَّاكُمْ وَ الرِّشْوَة فَانَّها مَحْضُ الْكُفْرِ وَ لا يَشُمُّ صاحِبُ الرِّشْوَةِ ريحَ الْجَنَّة»
«پرهيز كنيد از رشوه، چرا كه كفر محض است و رشوه دهنده رايحۀ بهشت را نخواهد شنيد.»
معناى آن اين است كه چيزى بگيرد و حقّى را از بين ببرد يا ناحقّى را حقّ كند. و اين رشوه مختصّ به قضاوت نيست، بلكه هر كس به ازاى اثبات باطل يا نابودى حقّ چيزى بگيرد، رشوه و حرام است.
مسئله 109- رشوه دادن و رشوه گرفتن و دلّالى در رشوه و مانند آن حرام است و پيامبر همۀ آنها را مورد لعن قرار داده است.
«الرَّاشى وَ الْمُرْتَشى وَ الْماشى بَيْنَهُما مَلْعُونُون»
«رشوه دهنده و رشوه گيرنده و واسطۀ بين آنان، از نفرين شدگان هستند.»
مسئله 110- اگر براى گرفتن حقّ خودش یا ترس از كارشكنى مجبور شود رشوه بدهد، جایز است، ولی برای گیرنده، حرام است.
مسئله 111- اگر براى تشويق و ترغيب در اثبات حقّى يا از بين بردن باطلى به كسى چيزى دهند، رشوه نيست و مانعى ندارد.
مسئله 112- اگر به كسى كه كارى را بايد انجام دهد، نظير كارمندى كه در وقت ادارى بايد كارى را انجام دهد، چيزى بدهند، براى گيرنده حرام است، ولى دهنده اگر مجبور باشد مانعى ندارد، نظير اينكه اگر آن را ندهد كارش انجام نمىشود.
مسئله 113- اگر كارمند ادارهاى كارى را كه مربوط به او نيست و يا در وقت غير ادارى انجام دهد و به ازاى آن چيزى دريافت كند، براى گيرنده و دهنده مانعى ندارد.
مسئله 114- توبۀ كسى كه رشوه داده است فقط پشيمانى از گذشته و تصميم بر ترك و عذر از خداى متعال است؛ ولى توبۀ كسى كه رشوه خورده است، چون حقّالنّاس است، علاوه بر آنچه گفته شد، رد كردن آنچه تا بهحال گرفته است مىباشد، ولى اگر قدرت بر آن نداشته باشد، بايد تحصيل رضايت از رشوه دهنده بنمايد، و اگر اين هم ممكن نباشد، بايد تصميم بگيرد هر وقت قدرت پيدا كرد رد نمايد يا رضايت او را تحصيل نمايد.
- سحر
مسئله 115- يكى از گناهان بزرگ در اسلام كه قرآن آن را در حدّ كفر مىداند، تعليم سحر و تحصيل و به كارگيرى آن است، و اگر اجرتى براى تعليم و يا به كارگيرى آن بگيرد، در حكم ميته و حرام است و مالك نمىشود، و آن اقسامى دارد و كلّيۀ اقسام آن حرام است، چه مضر براى ديگران باشد نظير تفرقۀ بين زن و شوهر، يا نافع براى ديگران باشد نظير ايجاد محبّت بين زن و شوهر، و چه تصرّف در جسم يا جان يا مال كسى باشد نظير ايجاد عداوت بين دو نفر يا دلسرد نمودن كسى را از كارش، و يا گرهانداختن در كسب و كار و امثال اينها، و چه تصرف، نباشد، نظير احضار ارواح يا اجنّه و يا خواب مغناطيستى براى تجسّس از كار كسى و يا خواندن افكار بهواسطۀ آنها.
مسئله 116- تعليم و تحصيل و به كارگيرى رمل و اسطرلاب و علم طلسم و احضار ارواح و اجنّه و فرشته و خواب مغناطيسى و شعبده و كلّيۀ علوم غريبه حرام است، گرچه براى تفحّص و تجسّس نباشد.
مسئله 117- هیچکدام از علوم غريبه حجّيت ندارد و چيزى بهواسطۀ آن اثبات نمىشود، گرچه بهواسطۀ آنها يقين حاصل شود، زيرا يقينى حجّت است كه از راه متعارف پيدا شود.
مسئله 118- توبۀ ساحر همان پشيمانى از گذشته و دست برداشتن از اين گناه زشت و بزرگ است، و چه بسيار خوب است كه بهواسطۀ بطلان سحر از ديگران و يا از راه ديگر، جبران خسارت كند، ولى اگر آثار سحر او باقى است، چنانچه مىتواند خودش يا ديگرى بايد آن سحر را باطل نمايد، همانگونه كه اگر به گوش كسى كه سحر شده، رسيده باشد، بايد او را راضى كند و اگر راضى نشد، توبۀ تنها كفايت مىكند.
- سوءظن
مسئله 119- از گناهان بزرگ در اسلام سوءظن به ديگران است و اين گناه بزرگ علاوه بر اينكه عملى حرام است، در بسيارى از موارد منجر به قتل و جدائى دوستان از يكديگر و طلاق و بىمهرى شوهر با زن يا زن با شوهر، و بغض و كينه و مانند اينها مىشود، و آن اقسامى دارد:
الف) سوءظنّ مربوط به گناه، نظير اينكه كسى تخيّل كند همسر او رابطۀ نامشروع با ديگرى دارد و بعد از آن تجسّس كند و يا عمل ديگرى نظير بىمهرى بر آن مترتّب كند، اين قسم حرام و گناهش بزرگ و مفاسد آن نيز بسيار است.
ب) سوءظن مربوط به گناه، ولى بدون آنكه عملى بر آن مترتب كند، و اين قسم نيز نزد علماى علم اخلاق حرام است و مبارزه با آن را از اوجب واجبات مىدانند.
ج) سوءظن مربوط به گناه، ولى علاوه بر اينكه عملى مترتّب بر آن نمىكند، خطورى بيش نباشد و فوراً از آن منصرف شود، و اين قسم نيز حرام است، امّا پروردگار عالم به جهت منّت بر بندگان از آن عفو نموده است، ولى بايد متوجّه باشيم همين خطورات است كه به تدريج منجر به استقرار در نفس و سپس منجر به ملكه مىشود، و اگر كسى- العياذ باللَّه- ملكۀ سوءظن پيدا كند، مفاسد بزرگى حتّى سوءظنّ به خداى متعال و پيامبر و اهلبيت«سلاماللهعلیهم» پيدا مىكند.
د) سوءظن مربوط به غيرگناه، نظير اينكه زنى تخيّل كند شوهرش ازدواج ديگرى نموده است، و اين قسم اگر عملى كه گناه است بر آن مترتّب نشود و مواظبت كند ملكه نشود، از نظر فقهاى عظام گناه نيست، ولى علاوه بر اينكه از نظر علماى علم اخلاق حرام است، بايد بدانيم كه سوءظن هر چه باشد مفاسد عظيمى را در بر دارد.
مسئله 120- «اصالة الصحة» اصلى از اصول اسلامى است و معناى آن اين است كه اگر عملى را از مسلمانى ديديم كه از جهت ظاهر خوب نيست، آن را خوب بدانيم و كار او را به صورت صحيح و خوب توجيه كنيم، حتّى امام صادق«سلاماللهعلیه» فرمودهاند: هفتاد توجيه براى آن بكن تا سوءظن براى تو پيدا نشود.
مسئله 121- توبه از اين گناه پشيمانى از گذشته و عدم ترتيب اثر در آينده، بلكه مبارزه با آن به اندازۀ قدرت است، و اگر عملى انجام داده باشد و كسى كه سوءظن مربوط به او بوده، فهميده است، بايد او را راضى نمايد، و اگر راضى نشد، پشيمانى و عدم ترتيب اثر و مبارزه با آن كفايت مىكند.
- ظلم
مسئله 122- يكى از گناهان بزرگ در اسلام ظلم است و عقلًا و شرعاً گناهى بزرگتر از ظلم نداريم، و از نظر قرآن و روايات اهلبيت«سلاماللهعلیهم» ظلم اقسامى دارد:
الف) ظلم به خداوند متعال، و كفر و شرك و كفران نعمت از مصاديق بارز اين قسم است، چنانکه مخالفت با خداى متعال و ظلم به بندگان او از مصاديق خفيّۀ اين قسم است.
ب) ظلم به بندگان خداى متعال بلكه به مخلوقات او، و از مصاديق بارز آن تجاوز به جان و مال ديگران است كه به آن حقّالنّاس گفته مىشود و پروردگار عالم از ذرّهاى از آن نخواهد گذشت.
ج) ظلم به بندگان در جهت آبروى آنها، و از مصاديق بارز آن غيبت، تهمت، استهزا و سرزنش است و در روايات آن را از رباخوارى بدتر دانسته است، در حالى كه رباخوارى در اسلام جنگ با خداست.
د) ظلم به ديگران در جهت عرض و ناموس آنها، و در اسلام و نزد متشرّعه بلكه نزد همۀ مردم، اين قسم قبيحتر از اقسام گذشته است.
مسئله 123- گرچه گناه قسم اوّل و سوّم و چهارم از گناه قسم دوّم بالاتر است، ولى توبۀ آنها فقط پشيمانى از گذشته و اصلاح خود در آينده است، مگر اينكه مظلوم توجّه به ظلم پيدا كرده باشد كه در اين صورت علاوه بر پشيمانى و اصلاح خود، رضايت مظلوم را نيز بايد به دست آورد. امّا در قسم دوّم كه به آن حقّالنّاس مىگويند، بايد مظلوم را راضى كند، توجّه به آن ظلم پيدا كرده باشد يا نه، مگر اینکه مظلوم به هيچ وجه راضى نشود يا ظالم قدرت كسب رضايت او را نداشته باشد.
مسئله 124- اگر دسترسى به مظلوم نداشته باشد، بايد با اذن حاكم شرع آنچه را بدهكار است به عنوان ردّ مظالم بدهد، و اگر مظلوم مرده است بايد به وارث او بدهد، و اگر قدرت بر اين كار ندارد، بايد با اذن حاكم شرع، از طرف او به عنوان ردّ مظالم بدهد.
مسئله 125- اگر ظالم بتواند آنچه را كه به مظلوم مديون است، به او برساند، كفايت مىكند، گرچه او متوجّه نشود، و لازم نيست كه از او حلاليت بخواهد يا او را متوجّه كند، و اگر نتواند بدون توجّه به او برساند، بايد او را متوجّه كند، مگر اینکه مفسدهاى در كار باشد، كه در اين صورت مىتواند با حاكم شرع در ميان بگذارد و از طرف او ردّ مظالم بدهد.
مسئله 126- از اقسام ظلم، ظلم به نفس است كه قرآن شريف مكرراً به آن تذكّر داده است:
«وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ»
«و هر كس از حدود الهى تجاوز كند، پس به تحقيق بر خويشتن ظلم كرده است.»
و مراد از آن، مخالفت پروردگار عالم است در ترك واجبات و يا ارتكاب محرّمات كه شقاوت را براى خود تهيه مىكند، بلكه در ترك مستحبّات كه خود را محروم از فيوضات الهى مىكند.
- عاقّ والدين
مسئله 127- يكى از گناهان بزرگ در اسلام عاقّ پدر و مادر است، و در روايات فراوانى از گناه كبيره شمرده است، و در بعضى از آيات و روايات، گناه آن را در حدّ كفر دانسته است و آن اقسامى دارد:
الف) ناراحت كردن پدر و مادر در عدم پرداخت نفقۀ آنها، زيرا ادارۀ پدر و مادر در معيشت به طور متعارف اگر فقير باشند، بر اولاد واجب است و ترك آن، گناهش خيلى بزرگ است.
ب) غصب مال پدر و مادر و ممنوع نمودن آنها از حقّ خودشان، و اين قسم علاوه بر اينكه گناهش خيلى بزرگ است، حقّالنّاس نيز مىباشد و گناه حقّالنّاس، بسيار سنگين است.
ج) بردن آبروى پدر و مادر يا غيبت آنان، يا تهمت زدن به آنها، يا مكر و خدعه و يا دشمنى و امثال اينها با آنان، و اين قسم علاوه بر اينكه گناه بزرگ عاقّ پدر و مادر را دارد، گناه آبروريزى و تهمت و غيبت و امثال اينها را نيز دارد.
د) تندى و پرخاشگرى و يا- العياذ باللَّه- فحش به آنها، حتّى قهر و داد زدن بر سر آنها، و اين قسم همان عاقّى است كه در قرآن و روايات از گناهان كبيره شمرده شده است و حتّى قرآن شريف اظهار ناراحتى نسبت به آنها را منع فرموده است:
«وَ لا تَقُلْ لَهُما افّ»
«پس به پدر و مادر (حتّى) افّ هم نگوييد.»
مسئله 128- اگر پدر و مادر كافر يا گناهكار باشند، فرزند نبايد پيروى در كفر آنها يا گناه آنها داشته باشد، بلكه اگر مىتواند بايد با لطف و مهربانى و با تسلّط بر اعصاب و صبر بر تندى آنها نهى از منكر كند، و اگر نهى از منكر اثر نداشت و يا نهى از منكر موجب غضب و تندى آنها شد، نهى از منكر لازم نيست و واجب است از نظر قرآن شريف، رفتار اولاد با آنها كريمانه و با تلطّف و مهربانى باشد:
«وَ صاحِبْهُما فِى الدُّنْيا مَعْرُوفا»
«و در دنيا به خوبى با پدر و مادر معاشرت كنيد.»
مسئله 129- اگر پدر و مادر مقصّر باشند، نظير اينكه مادر با زن فرزندش ناسازگارى مىكند و يا پدر با اولاد تندخويى مىكند، فرزند نمىتواند با آنها تندخويى كند و بايد بر بدى آنها صبر كند، اگرچه طرفدارى از آنها لازم نيست بلكه جايز نيست، و اگر مىتواند از باب ارشاد جاهل آنان را ارشاد كند، بايد ارشاد كند.
مسئله 130- توبه از گناه عاقّ پدر و مادر علاوه بر پشيمانى از گذشته و تصميم بر ترك در آينده و شرمندگى از درگاه خداوند متعال و استغفار و طلب آمرزش از او، تحصيل رضايت آنهاست، ولى اگر راضى نشدند و يا دسترسى به آنها نيست، نظير اينكه مردهاند، بايد با خيرات و مبرّات و دعا و استغفار براى آنها جبران گذشته را بنمايد.
مسئله 131- خدمت به پدر و مادر مخصوصاً پدر و مادرى كه تقصير در حقّ اولاد نمودهاند، از افضل اعمال و ثواب آن از هر عبادتى بالاتر است و موجب خير دنيا و آخرت است.
مسئله 132- اگر پدر و مادر از دنيا رفتند، بر اولاد واجب است به فكر آنها باشند و اگر آنها را فراموش كردند و خيرات و مبرّات براى آنها نفرستادند، پدر و مادر در عالم برزخ آنها را عاق مىكنند و گناه عاقّ پدر و مادر برايشان نوشته مىشود.
- غنا
مسئله 133- يكى از گناهان بزرگ در اسلام كه دنيا و آخرت انسان را تباه مىكند غنا و موسيقى است، و قرآن شريف آن را موجب ضلالت و گمراهى، بلكه موجب استهزاء دين مىداند:
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرى لَهْوَ الْحَديثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُواً اولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهين»
«و برخى از مردم كسانى هستند كه سخن بيهوده را خريدارند تا مردم را بى هيچ دانشى از راه خدا گمراه كنند، و راه خدا را به ريشخند گيرند، براى آنان عذابى خواركننده خواهد بود.»
و مراد از غنا در اينجا آن صوتى است كه شهوتانگيز و طربانگيز باشد، چنانکه مراد از موسيقى در اينجا آن آهنگى است كه شهوتانگيز و طربانگيز باشد.
مسئله 134- مراد از شهوتانگيز و طربانگيز نوعى است نه شخصى، به اين معنى كه اگر صوتى يا آهنگى براى عرف مردم شهوتانگيز و طربانگيز باشد حرام است، گرچه براى شخص خاصّى شهوتانگيز و طربانگيز نباشد.
مسئله 135- لازم نيست موسيقى بهواسطۀ آلاتى كه معدّ براى موسيقى است نظير دائره و تنبك و نى و تار و امثال اينها باشد، بلكه هر آهنگى كه شهوتانگيز و طربانگيز باشد حرام است، گرچه بهوسیله آلات معدّه نباشد، چنانکه آهنگى كه شهوتانگيز و طربانگيز نباشد و بهوسیله آلات معدّه باشد، حرام نيست.
مسئله 136- ساختن آلات موسيقى و فروختن و خريدن آنها، بلكه نگاهدارى آنها، حرام است.
مسئله 137- نشستن در مجالس غنا و آهنگهاى شهوتانگيز حرام، و شنيدن آنها حرام ديگر است، و بايد از آنجا خارج شود، مگر اينكه مفسدهاى در خارج شدن او باشد كه قابل تحمّل نباشد.
مسئله 138- در حرمت غنا و موسيقى لازم نيست كه محتوى نيز شهوتانگيز و طربانگيز باشد، بلكه اگر محتواى آن، حتّى اشعار حكمت آميز و يا قرآن و مانند اينها باشد نيز حرام است.
مسئله 139- رقصيدن و كفزدن كه شهوتانگيز و طربانگيز باشد حرام، و فرقى نيست كه زن براى زن و يا مرد براى مرد و يا زن و مرد براى يكديگر باشد، و اگر زن و مرد نامحرم باشند حرمت مضاعف مىشود.
مسئله 140- مستحب است كسى كه گوش به غنا يا موسيقى داده است براى توبه از آن، غسل توبه كند و دو ركعت نماز توبه بخواند و بعد از آن توبه و استغفار و عذرخواهى از خداى متعال بنمايد، بلكه اين غسل و نماز براى توبه از هر گناهى مستحب است.
- غيبت
مسئله 141- غيبت- يعنى عيب كسى را در غياب او به ديگران منتقل نمودن- از گناهان بزرگ است و قرآن شريف آن را به منزلۀ خوردن گوشت مردار انسان دانسته است:
«وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَيُحِبُّ احَدُكُمْ انْ يَأْكُلَ لَحْمَ اخيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُموُه»
«و بعضى از شما، غيبت بعضى ديگر را نكند، آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مردهاش را بخورد؟ (در حالى كه) از آن كراهت داريد.»
و فرقى نيست كه آن عيب مستور و پوشيده باشد يا غير مستور، و همچنين فرقى نيست كسى كه غيبت او مىشود راضى باشد يا نه، و همچنين فرقى نيست كه غيبت با گفتار باشد و يا كردار نظير اشاره و نوشتن و امثال اينها و همين مقدار كه به عنوان تنقيص و ضربهزدن به شخصيّت كسى عيب او را در غياب او به ديگرى منتقل كند غيبت و از گناهان كبيره است و اگر كسى كه غيبت او مىشود راضى باشد كه از او غيبت شده، علاوه بر اينكه غيبتكننده گناه نموده است، كسى كه راضى به آن گناه بوده است نيز گناهكار است.
مسئله 142- اگر عيب كسى را كه گوينده و شنونده هر دو مىدانند، بگويند، غيبت محسوب شده و حرام است، زيرا اسلام نخواسته است كه مسلمانى به بدى ياد شود.
مسئله 143- غيبت از فردى كه شنونده نمىشناسد، گرچه غيبت و حرام نيست، ولى موجب قساوت قلب است و مسلمان واقعى از اینگونه چيزها پرهيز مىكند، مگر اينكه آن فرد مجهول، محصور در چند نفر باشد- كه احتمال شناختن وى مىرود- كه در اين صورت جايز نيست.
مسئله 144- غيبت از يك جمعيّت نظير غيبت از طايفهاى يا ملّتى غيبت و حرام نيست، در صورتى كه مراد گوينده و شنونده بعضى از آن جمعيّت باشد، امّا چون موجب قساوت قلب است، بهتر است پرهيز شود، ولى اگر مراد گوينده و شنونده همۀ جمعيّت باشد، غيبت و گناه آن نيز مضاعف مىشود.
مسئله 145- اگر انكار فضيلتى از فضائل و خوبيها كند نظير اينكه بگويد فلانى مجتهد نيست يا عادل نيست يا با انصاف نيست، چنانچه آن انكار فضيلت موجب تنقيص و شكستن شخصيّت او شود، غيبت و حرام است.
مسئله 146- توبه و كفّارۀ غيبت نظير ساير گناهان است، كه اگر از آن عمل زشت پشيمان شده و خود را اصلاح كند، پروردگار عالم او را مىآمرزد، مگر اينكه آن غيبت به گوش كسى كه غيبت از او شده رسيده باشد كه در اين صورت بايد از او حليّت بطلبد، ولى اگر ممكن نباشد، نظير اينكه دسترسى به او نيست يا حليّت طلبيده ولى راضى نشده، استغفار براى او كفايت مىكند و به هر تقدير دعا و استغفار براى كسى كه از او غيبت شده لازم است، همانگونه كه اگر بتواند جبران خسارت كند و آن ضربهاى را كه به شخصيّت او وارد نموده است جبران نمايد، نيز لازم است، نظير اينكه امتيازها و فضائل او را در ميان مردم متذكّر شود.
مسئله 147- چنانکه غيبت نمودن حرام و از گناهان بزرگ در اسلام است، شنيدن غيبت نيز حرام و از گناهان بزرگ است، و اگر شنونده مىتواند بايد دفاع از كسى كه غيبت او مىشود بنمايد، و اگر نمىتواند بايد از مجلس غيبت بيرون رود، و اگر نمىتواند بايد توجّه به گفتار غيبتكننده نداشته باشد، و اگر گفتار او را به طور ناخواسته شنيد، بايد ترتيب اثر ندهد.
مسئله 148- اگر شنونده بتواند وجه صحّتى براى گفتۀ غيبتكننده پيدا كند، گرچه دفاع از كسى كه غيبت او مىشود لازم نيست، ولى شنيدن آن غيبت حرام است و بايد مجلس را ترك كند و اگر مقدور نيست بايد توجّه نكند و اگر بهطور ناخواسته شنيد، بايد ترتيب اثر ندهد.
- فحش
مسئله 149- از گناهان در اسلام فحش دادن به مسلمان است و چون فحش دادن اهانت به مسلمان است، بايد گفت از اين جهت از گناهان كبيره در اسلام است و آن اقسامى دارد:
الف) فحش دادن و استهزاء و توهين و تعريض و لعن و مانند اينها- نعوذ باللَّه- به خداوند متعال يا پيامبر گرامى خاتم الانبيا«صلیاللهعلیهوآلهوسلم» و ائمّۀ طاهرين«سلاماللهعلیهم» و حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» علاوه بر اينكه فحشدهنده را نجس و كافر مىكند، او را واجب القتل مىنمايد.
ب) فحش دادن به انبياى عظام و علماى دين، بلكه همۀ افرادى كه منتسب به اسلام مىباشند، و گناه اين قسم فحش در حدّ كفر است كه در روايات آمده است جنگ با خداى متعال است.
ج) فحش دادن به افراد معمولى و بچهها و ديوانههايى كه متوجّه فحش مىشوند، نيز حرام، بلكه چون ظلم و اهانت است از گناهان كبيره است.
د) فحش دادن به غير مسلمان يا به حيوانات، گرچه حرام نيست، ولى مسلمان بايد مؤدّب باشد.
مسئله 150- اگر در فحش نسبت ناروايى باشد نظير اينكه به كسى بگويد ولدالزنا، گرچه حدّ قذف را ندارد، زيرا معناى مطابقى و واقعى لفظ را اراده نكرده است، ولى حرمت آن قطعى و از گناهان بزرگ است.
مسئله 151- ناسزا گفتن براى اثبات مطالب علمى و نظير آن جايز نيست، و كسانى كه در بحثها و نوشتهجات به ديگران ناسزا مىگويند حرام است، بلكه اگر آن ناسزا به علماى دين باشد، گناهش در حدّ كفر و جنگ با خداى متعال است.
مسئله 152- شوخيهايى كه گاهى در آن الفاظ توهينآميز به كار مىرود حرام است، ولى اگر توهين باشد، گرچه حرام نيست، ولى مسلمان بايد مؤدّب باشد و ركاكت در زبان و اعمال خود نداشته باشد.
مسئله 153- در توبه از فحش، علاوه بر پشيمانى و تصميم بر ترك، بايد كسى را كه به او فحش داده است راضى كند، ولى اگر راضى نشد يا دسترسى به او نداشت و يا مفسدهاى مترتّب بر آن باشد، گرچه لازم نيست، ولى بايد جبران آن اهانت را به وسيلۀ تعريفنمودن او در ميان مردم و بهواسطۀ دعا و استغفار براى او بنمايد.
- فرار از جنگ
مسئله 154- يكى از گناهان بزرگ در اسلام فرار از جنگ است و در نظر قرآن و روايات اهلبيت«سلاماللهعلیهم» گناه آن خيلى بزرگ است، و آن اقسامى دارد:
الف) فرار از جنگ مخصوصاً اگر موجب تضعيف جبهه و يا تقويت دشمن شود، و مخصوصاً اگر فرار از خطِّ مقدّم جبهه باشد.
ب) تخلّف از فرمان فرمانده مخصوصاً اگر اين تخلّف، موجب سركشى ديگران و يا تضعيف فرمانده و يا تضعيف ديگران و يا تقويت دشمن باشد.
ج) كمكارى يا بيكارى يا تخلّف از وظيفه مخصوصاً اگر موجب تضعيفى در جبهه يا تقويتى براى دشمن گردد.
د) شركت نكردن در جنگ در صورت احتياج به او، مخصوصاً اگر تخلّف او موجب تضعيف ديگران يا تقويت دشمن باشد.
هـ) كمك نكردن به جبهه از جهت مالى و فكرى و تبليغى و مانند اينها مخصوصاً اگر تخلّف او موجب تضعيف ديگران و يا تقويت دشمن باشد.
مسئله 155- كلّيۀ صورى كه ذكر شد حرام و بعضى از اقسام گناهش خيلى بزرگ است و انسان را در زمرۀ دشمنان اسلام قرار مىدهد، نظير تخلّفى كه موجب تقويت دشمن شود.
مسئله 156- اگر به اندازۀ احتياج، نيرو وجود داشته باشد، رفتن به جبهه واجب نيست، بلكه مستحبّ مؤكّد است، ولى اگر به او احتياج باشد واجب كفايى است، و اگر احتياج به او منحصر باشد، واجب عينى است و همچنين است كمك مالى و فكرى و تبليغى و مانند اينها.
مسئله 157- بر زنها و واماندهها و بچّهها، رفتن به جبهۀ جنگ واجب نيست و همچنين بر فقرا و ضعفا كمك به جبهه لازم نيست، ولى اگر دشمن به مملكت اسلامى هجوم آورد، بر همۀ افراد حتّى بر زن و بچّه و وامانده، در صورتى كه قدرت داشته باشند، دفع آن دشمن لازم است، و همچنين بر همه چه متمكّنين و چه فقرا و ضعفا، در حدّ توان و قدرت واجب است كمك نمايند.
مسئله 158- توبۀ فرار از جنگ يا كمك نكردن به آن، علاوه بر پشيمانى از اين گناه بزرگ، شركت و كمك در جنگ است، مگر اينكه جنگ تمام شده باشد كه تصميم بر ترك آن گناه كفايت مىكند.
- قطع رَحِم
مسئله 159- قطع رحم «يعنى بريدن از خويشان» يكى از گناهان كبيره در اسلام است و قرآن شريف كراراً قاطع رحم را لعن فرموده است:
«اولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّار» «براى آنان لعنت و بدى سراى آخرت مىباشد.»
مسئله 160- معناى صلۀ رحم اين است كه بايد كارى نكند كه وابستگان و خويشان را ناراحت كند و تا مىتواند به آنها خدمت كند، ولى رفت و آمد با آنها مخصوصاً اگر موجب مزاحمت براى خود و آنها باشد لازم نيست.
مسئله 161- رحم يك معناى عرفى است كه عبارت است از خويشان نزديك نظير پدر و مادر، جد و جده، اولاد و نوه، برادر و برادرزاده، خواهر و خواهرزاده، عمه و عمهزاده، عمو و عموزاده، خاله و خالهزاده، دايى و دايىزاده، و امّا خويشان سببى نظير زن و شوهر و داماد و پدر زن و مادر زن و پدر و مادر شوهر گرچه رحم واقعى نيستند و احكام رحم را ندارند، ولى چون عرفاً آنان نيز رحم محسوب مىشوند، احكام قطع رحم را شامل آنها نمودن بسيار بهجاست و از اين جهت به آنان خويشان سببى مىگويند، چنانکه نظير خواهر و برادر را خويشان نسبى مىگويند.
مسئله 162- اقسامى كه براى عاق پدر و مادر گفته شد تماماً در قطع رحم نيز مىآيد، بنابراين انفاق بر آنها اگر فقير باشند لازم است اگرچه آنان واجبالنّفقه نيستند، ولى ترك انفاق در صورت قدرت و فقر آنان، قطع رحم محسوب مىشود، چنانکه تضييع حقّ آنها و بردن آبروى آنان و تندى و پرخاشگرى با آنها قطع رحم است، علاوه بر اينكه گناه حقّالنّاس و اهانت به ديگران را نيز دارد.
مسئله 163- اگر خويشان اهل معصيت باشند، در صورتى كه صلۀرحم كمك در معصيت آنها نشود، بايد قطع رحم نكند و در صورت امكان بايد آنها را امر به معروف و نهى از منكر نمايد.
مسئله 164- اگر خويشان قطع رحم كنند، انسان نمىتواند قطع رحم كند، مگر اينكه در صلۀ رحم مفسدهاى نظير ذلّت او باشد.
مسئله 165- اگر كسى قطع رحم نموده است و بخواهد توبه كند، بايد علاوه بر توبه و طلب بخشش از خداوند متعال، در صورت امكان رضايت كسى را كه با او قطع رحم نموده است فراهم سازد و از شرائط توبۀ قطع رحم، صلۀ رحم است.
- قمار
مسئله 166- يكى از گناهانى كه قرآن شريف آن را پليد و نظير شرابخوارى مىداند، قمار است:
«انَّما الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ … رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوه»
«همانا شراب و قمار، پليدى و از عمل شيطان است پس از آن بپرهيزيد.»
لذا علاوه بر حرمت، موجب تباهى روح و ضعف اعصاب و افسردگى دل نيز مىشود، و بدتر از همۀ اينها موجب تباهى دين و دنياى انسان است، و چنانکه در احكام قمار نيز گفته شد، قمار بر پنج قسم است:
اوّل: بازى كردن با آلات مُعِدِّه، يعنى آلاتى كه براى قمار كردن ساخته شده است، همراه با قصد برد و باخت.
دوّم: بازى كردن با آلات معدّه، بدون قصد برد و باخت.
سوّم: بازى كردن با آلات غير معدّه، يعنى چيزى كه از آلات قمار نيست، همراه با قصد برد و باخت.
چهارم: بازى كردن با آلات غير معدّه، بدون قصد برد و باخت.
پنجم: مسابقاتى كه در اين زمان متداول است نظير تيراندازى، قايقرانى، طريقۀ حمله به دشمن يا فرار از او، گرچه با قصد برد و باخت باشد.
قسم اوّل و دوّم و سوّم حرام است و قسم چهارم گرچه حرام نيست، ولى بسيارى از مفاسد آن اقسام سهگانه را دارد و يك مسلمان واقعى عمر خود را صرف اینگونه كارها نمىكند و قسم پنجم، اشكالى ندارد.
مسئله 167- شخص قمار كننده آنچه را به وسيلۀ قمار به دست مىآيد، مالك نمىشود، اگرچه بازنده راضى به آن باشد، و بايد به صاحبش رد كند، مگر اينكه صاحب مال بهعنوان بخشش و مانند آن به او بدهد.
مسئله 168- ايجاد جلسه براى قمار و نشستن در آن جلسه و ياد دادن قمار و يادگرفتن آن و مانند اينها حرام است، و اگر پولى از اين راه به دست آورد مالك نمىشود و بايد به صاحبش رد كند.
مسئله 169- در توبه از قمار چون حقّالنّاس است، علاوه بر پشيمانى از آن گناه بزرگ، بايد همانطور كه گفته شد آنچه را به دست آورده به صاحبش رد كند يا صاحب مال او را برئالذّمّه كند، و اگر دسترسى به او ندارد، بايد رجوع به حاكم شرع كند، و اگر قدرت مالى ندارد، بايد تصميم داشته باشد كه هر وقت توانست خود را برئالذّمّه كند.
كوچك شمردن اوامر و نواهى الهى
مسئله 170- يكى از گناهان بزرگ در اسلام كوچك شمردن اوامر و نواهى الهى است كه به آن استخفاف و بىاعتنايى به دين نيز گفته مىشود، و آن اقسامى دارد:
الف) واجبى از واجبات را ضدّ ارزش بداند، نظير كسى كه حجاب اسلام را ضدّ ارزش بداند و يا نماز و مانند آن را بىارزش و براى عوام مردم بداند، و اين قسم از استخفاف اگر ملتزم به لوازم آن باشد كفر است، ولى اگر توجّه به لوازم آن نداشته باشد، گرچه كفر نيست، ولى گناهش خيلى بزرگ است، علاوه بر عذابى كه در اصل گناه است.
ب) واجبى از واجبات و يا حرامى از محرّمات را گرچه ضدّ ارزش نمىداند، ولى در عمل به آن اهميّت نمىدهد، نظير كسى كه با عذر غير موجّهى نماز را ترك مىكند، مثلاً در مسافرت چون وضو و نماز براى او مشكل است آن را ترك مىنمايد، و نظير زنى كه در ميان مردم موى سرش را نمىپوشاند و يا- العياذ باللَّه- با زينت و آرايش در ميان مردم ظاهر مىشود، و اين قسم نيز از گناهان بزرگ است، يعنى علاوه بر گناه اصل عمل، گناه بىاعتنايى به اوامر و نواهى الهى را هم دارد.
ج) تبليغ عليه واجبى از واجبات يا تبليغ براى حرامى از محرّمات، نظير كسى كه عليه نماز يا روزه و يا حجّ و مانند اينها تبليغ كند و آنها را كوچك و بىارزش قلمداد نمايد، و نظير كسى كه عليه حجاب تبليغ و بىحجابى را تمدّن و ارزش وانمود كند و يا بانك منهاى ربا را بىارزش و بانك ربوى را از نظر اقتصادى باارزش بداند، و معلوم است اين قسم، گناهش از قسم اوّل بالاتر، بلكه اگر ملتزم به لوازم آن باشد كفر، و در بعضى موارد مفسد فى الارض است، و اگر ملتزم به لوازم آن نباشد گرچه كفر نيست، ولى گناهش خيلى بزرگ، بلكه در بعضى موارد حكم مفسد فى الارض را دارد.
مسئله 171- آنچه در واجبات و محرّمات گفته شد در مستحبّات و مكروهات نيز مىآيد، زيرا ترك مستحبّات و فعل مكروهات، گرچه اشكال ندارد، ولى اگر بر ترك مستحب يا انجام مكروه، استخفاف صدق كند، حرام است، نظير كسى كه در مسجد نشسته و جماعت مسلمين بر پا مىشود و او بدون عذر داخل در جماعت نمىشود، كه اگر آن را ضدّ ارزش بداند و يا عمل او يا
گفتۀ او تبليغ عليه جماعت مسلمين باشد و ملتزم به لوازم آن نيز باشد كفر، و اگر ملتزم نباشد، گرچه كفر نيست، ولى گناهش خيلى بزرگ است، و اگر آن را ضدّ ارزش نداند و روى لاابالىگرى باشد، از گناهان كبيره است، و از اين قبيل است كسى كه بدون عذر نماز اوّل وقت نمىخواند، و روايات اهلبيت«سلاماللهعلیهم» آن را استخفاف به نماز قلمداد نموده است.
مسئله 172- اگر كسى گناه صغيرهاى نظير نگاه شهوتآلود به نامحرم را سبك بشمارد و يا واجبى از واجبات را نظير كمك به كسى كه مىبيند در مضيقه است و مىتواند به او كمك كند، سبك بشمارد و به او كمك نكند و با بىاعتنايى از او بگذرد، همان گناه كوچك، كبيره مىشود، و آن ترك واجب نظير ترك خمس و زكات از گناهان كبيره مىشود، و اگر- العياذ بالله- آن استخفاف اعتقادى باشد نه عملى، اگر ملتزم به لوازم آن باشد، كفر است.
مسئله 173- اگر كسى دوست داشته باشد كه واجبى از واجبات بىارزش يا متروك شود و يا حرامى از محرّمات با ارزش و يا جايى در جامعه باز كند، گرچه در اين امر قبيح خود عامل نباشد و تبليغ نيز براى آن نكند، از نظر قرآن شريف كيفر بزرگى در دنيا و عذاب بزرگى در آخرت دارد، مثلاً كسى كه دوست دارد در جامعۀ اسلامى، چادر جاى خود را به بدحجابى و قرضالحسنه جاى خود را به قرض ربوى بدهد، و قطعاً اگر توبه نكند، عذاب دردناكى در دنيا و آخرت به سراغ او خواهد آمد.
مسئله 174- كسى كه به گناهكار به خاطر گناهش احترام كند، يا به نيكوكار به خاطر كار نيكش بىاعتنايى كند، نظير كاسبى كه زنهاى بدحجاب را بر زنهاى باحجاب مقدّم بدارد، و يا به بدحجابها احترام كند و به زنهاى باحجاب بىاحترامى نمايد، اگر ملتزم به لوازم آن باشد كفر است، و اگر ملتزم نباشد گناهش بسيار بزرگ است، و اگر توبه نكند عذاب دردناكى هم در دنيا و هم در آخرت دارد.
كوتاهى در حقوق فرزندان
مسئله 175- از گناهان بزرگ در اسلام كوتاهى در حقوق فرزند است، زيرا همانطور كه پدر و مادر در اسلام حقوقى دارند فرزندان نيز چنين هستند، و اگر پدر و مادر آن حقوق را مراعات نكنند، از نظر قرآن موجب خسران در قيامت است.
حقوقى كه فرزندان بر پدر و مادر دارند چند چيز است:
الف) تربيت صحيح اسلامى (آشنا نمودن فرزند با احكام اسلام از اصول و فروع و اخلاق و مقيّد نمودن او به ظواهر شرع از اهميّت دادن به واجبات و اجتناب از گناهان خصوصاً گناهان بزرگ) و اگر كوتاهى كنند، شريك در جرايم فرزند مىباشند.
ب) تربيت فرزند به آداب و رسوم اجتماعى و به عبارت ديگر به او ادب آموختن.
ج) آموختن دانش در حدّ خوب خواندن و خوب نوشتن.
د) فراهم نمودن راهى براى زندگى متوسّط و پرهيزدادن او از تنبلى و بيكارى.
هـ) فراهم كردن مقدّمات ازدواج براى فرزند خصوصاً اگر دختر باشد كه در روايات اهلبيت«سلاماللهعلیهم» براى ازدواج دختر بيشتر سفارش و تأكيد شده است.
و) گذاشتن اسم اسلامى كه سفارش در نامهاى پيامبر گرامى و اهلبيت او«سلاماللهعلیهم» زياد شده است، و شيعه بايد از انتخاب نامهاى غير اسلامى براى فرزندان خود پرهيز كند و سزاوار نيست كه با وجود اسمهاى اهلبيت«سلاماللهعلیهم» براى فرزند خود نام ديگرى را انتخاب كند.
مسئله 176- تربيت بايد با تلطّف و مهربانى و تسلّط بر اعصاب و با صبر و حوصله باشد، و از پرخاشگرى و تندى و كتك پرهيز شود، مگر اينكه چارهاى براى تربيت جز تندى يا كتك نباشد كه در اين صورت به اندازۀ ضرورت جايز است و ديه هم ندارد، ولى اگر كتك بيجا باشد يا براى تشفّى خاطر باشد نه بهخاطر تربيت، علاوه بر اينكه حرام است، ديه نيز دارد، و ديۀ آن در باب قصاص و ديات گذشت.
مسئله 177- اگر پدر يا مادر در حقوق اولاد كوتاهى بنمايند، گرچه ضمان ندارد و اولاد از آنها چيزى بستانكار نمىشوند، ولى تا رضايت اولاد را فراهم نكنند توبۀ آنها قبول نمىشود، مگر اينكه تحصيل رضايت آنها مقدور نباشد كه در اين صورت با دعا و استغفار و در صورت امكان با دادن مال، بايد جبران كنند.
- كوتاهى در رفع حوائج مسلمانان
مسئله 178- يكى از گناهان در اسلام كوتاهى در رفع حوائج مسلمين است، و از قرآن و روايات بسيارى استفاده مىشود كه هر كسى بايد به اندازۀ وسعش در رفع حوائج مسلمانها كوشا باشد:
«لِيُنْفِقْ ذُوسَعَةٍ مِنْ سَعَتِهٍ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا اتاهُ اللَّه»
«بر توانگر است كه از دارايى خود هزينه كند، و هر كه روزى او تنگ باشد، بايد از آنچه خدا به او داده بخشش كند.»
و حوائج مسلمين اقسامى دارد:
الف) حوائج ضرورى نظير آن چيزى از خوراك و پوشاك و مسكن و ازدواج كه اگر رفع حاجت او نشود در خطر واقع مىشود. اين قسم از حوائج را هر كس كه قدرت دارد بايد رفع كند، و قدر متيقّن از آيات و روايات همين است، و كوتاهى براى كسى كه قدرت دارد حرام است.
ب) اگر آبروى كسى در خطر باشد، بر همه واجب است كه براى حفظ آبروى او كوشا باشند و قطعاً آيات و روايات شامل اين قسم نيز مىشود، و كوتاهى در اين امر نيز از گناهان بزرگ در اسلام است.
ج) حوائج لازم ولى غير ضرورى، نظير آنچه از خوراك و پوشاك و مسكن و ازدواج كه اگر رفع حاجت او نشود گرچه در خطر واقع نمىشود، ولى در مشكل و مضيقه است، و اين قسم را نيز هر كس مىتواند بايد در رفع آن بكوشد، و آيات و روايات شامل اين قسم نيز مىشود، و از اين قسم است اداى ديونى كه وقت آن رسيده باشد و طلبكار مطالبه كند، و از اين قسم است ادارۀ جبهه اگر جنگى براى مسلمانها پيش بيايد و نظير اينها كه فراوان است.
د) حوائج غير لازم و غير ضرورى كه به آن حوائج رفاهى نيز مىگويند، نظير گوشت و ميوه و مانند آن در خوراك، و لباس كه حافظ آبرو و كرامت اوست در پوشاك، و خانهاى كه موجب آسايش اوست در مسكن، و همسرى كه موجب آسايش اوست در ازدواج، و اين قسم از اقسامى است كه مىتواند از بابت خمس يا زكات تهيه شود، و رفع اینگونه حوائج گرچه واجب نيست، ولى از مستحبّات مؤكّد است، و ثواب آن از هر عمل مستحبّى بيشتر است،
حتّى در بعضى از روايات آمده است كه رفع اینگونه حوائج ثوابش از بيست حجّ و عمره و دو ماه اعتكاف در مسجدالحرام بالاتر است.
مسئله 179- كوتاهى در رفع حوائجى كه واجب است گرچه گناهش بزرگ است، ولى ضمانآور نيست، بهخلاف خمس و زكات كه اگر كوتاهى در اداى آن كند، علاوه بر اينكه گناهش بزرگ است، ضمانآور نيز مىباشد، حتّى اگر بميرد، بايد اوّل از مال او برداشته شود و بعد ورثه مال را بين خود تقسيم كنند.
مسئله 180- توبه از اين گناه بزرگ، پشيمانى از گذشته و كوشابودن در رفع حوائج كسانى است كه كمك به آنها لازم بوده، ولى تحصيل رضايت آنها لازم نيست.
- متابعت از شيطان درونى و برونى
مسئله 181- از گناهان بزرگ، متابعت از شيطان درون «هواى نفس» و از شيطان برون «وسوسههاى ابليس و افراد ناباب» است، و اين متابعت داراى اقسامى است كه برخى از آن، گناه نيست:
الف) متابعت از آنها به طور عادت و ملكه شده باشد؛ نظير كسى كه گناه عادت او شده است و قرآن شريف اين قسم را شرك مىداند (شرك عملى نه اعتقادى) چنانکه مىفرمايد:
«أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ الهَهُ هَواه»
«آيا ديدى كسى را كه هواى نفس خويش را به عنوان خداى خود گرفته است؟»
يا مىفرمايد:
«أَلَمْ أَعْهَدْ الَيْكُمْ يا بَنى ادَمَ انْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطان» «اى فرزندان آدم آيا از شما پيمان نگرفتم كه شيطان را نپرستيد؟»
ب) متابعت از آنها نه به طور عادت و ملكه؛ نظير كسى كه گاهى مثلاً دروغ مىگويد و يا آلودگى چشم دارد و يا غيبت مىكند و مانند اينها، و اين قسم همان گناهانى است كه بعضى از آنها در مسائل گذشته و آينده آمده است.
ج) متابعت از آنها به طور عادت و ملكه نه در گناه بلكه در خواستههاى آنها كه گناه نيست، و علماى علم اخلاق به آن «مشتهيات نفس» مىگويند و پرهيز از آن را به طور جدى خواستارند، نظير سرگرم شدن به لذّات نفس از خوراك و پوشاك و مسكن و ازدواج و تجمّلات و بازيها و مانند اينها، و اين قسم گرچه گناه نيست، ولى خطر آن خيلى بالا است، علاوه بر اينكه سد و مانع محكمى در برابر تكامل است، و محال است كه انسان با توغّل در مشتهيات بتواند استكمال پيدا كند.
د) متابعت از آنها نه به طور عادت و نه در گناه؛ نظير ارضاى غرايز به طور متوسّط و از راه حلال، و اين قسم نه تنها گناه نيست، بلكه قرآن شريف سفارش مؤكّدى براى آن نموده است.
«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللَّهِ الَّتى أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ»
«اى پيامبر بگو چه كسى زيورهايى را كه خدا براى بندگانش پديد آورده و نيز روزيهاى پاكيزه را، حرام كرده است؟»
ولى بايد مواظب باشد دل بستگى و عادت به آن پيدا نشود.
مسئله 182- معاشرت با رفيق بد و افراد معصيتكار گرچه از ارحام و خويشان باشد، اگر خوف اين باشد كه خود او يا وابستگان او معصيت كار شوند حرام است و بايد ترك رابطه كند، ولى اگر بداند كه از بدى او بد نمىشود، گرچه حرام نيست، مخصوصاً اگر معاشرت او براى شخص معصيتكار سازندگى داشته باشد، امّا بايد مواظبت كامل براى خود و وابستگان داشته باشد تا بدى و اثر گناه او را نگيرد، و اگر از ارحام و خويشان باشد و يا با معاشرت بتواند امر به معروف و نهى از منكر كند، آن معاشرت واجب مىشود.
- مراء و جدال
مسئله 183- از گناهان بزرگ در اسلام مراء و جلال است و در روايتى از رسول گرامى«صلیاللهعلیهوآلهوسلم» آمده است كه كراراً جبرئيل از طرف حقّ تعالى نهى از مراء و جدال مىنمود و آن اقسامى دارد:
الف) پافشارى در اثبات باطل و يا در نابودى حق، و گناه اين قسم در حدّ كفر است و در قرآن اطلاق جبّار بر آن شده است:
«وَ خابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنيد»
«و هر زورگوى لجوجى، نا اميد شد.»
ب) لجاجت و مشاجره در اينكه غلبه بر ديگرى پيدا كند و به عبارت ديگر فخرفروشى و كشتىگرفتن در گفتگوها، و اين صورت نيز از گناهان بزرگ است و مفسدۀ فراوانى در بر دارد، بلكه منشأ گناهان ديگرى است و غالب جدالها در بين مردم از اين قبيل است.
ج) جدال و مشاجره در اثبات نمودن حقّ يا از بين بردن باطل و يا ارشاد جاهل، نظير مباحثهها و گفتارها و برخوردهاى علمى كه اهل علم با يكديگر دارند، و اين قسم گرچه حرام نيست، ولى بايد توجّه داشت كه در اين گفتگوها شيطان و نفس امّاره و هوى در كمين است و چه بسيار (بهطور آگاهانه يا ناآگاهانه) منجر به جدالهاى حرام مىشود، البته بايد توجّه داشت كه در همين نوع هم از الفاظ غير مؤدّب پرهيز نمود و اين قسم از جدال و مشاجره به اندازۀ احتياج بلكه به اندازۀ ضرورت باشد.
- مكر و خدعه
مسئله 184- يكى از گناهان بزرگ در اسلام مكر و خدعه با مسلمانان است و كراراً در قرآن شريف علاوه بر اينكه آن را حرام مىداند گوشزد مىكند كه مكر مكركننده، به خودش باز مىگردد:
«وَ لا يَحيقُ الْمَكْرُ السَّىِءُ الّا بِاهْلِهِ»
«و نيرنگ زشت، جز دامان صاحبش را نگيرد.»
و آن اقسامى دارد:
الف) مكر و خدعه با خداوند تبارك و تعالى نظير مكر و خدعه در تضعيف دين و افرادى كه وابسته به دين هستند، نظير علما و متّقين و نظير تقلّب در قانون، مثل آنچه در مورد اصحاب سبت كه در قرآن آمده است، و اين قسم مكر در ميان مردم زياد ديده مىشود، و حيلههايى كه در حلال كردن حرام نظير خوردن ربا و فرار نمودن از واجبات نظير فرار از خمس و از حقوق ديگران و محروم كردن وارث بدون جهت از ارث و محروم نمودن زوجه از مهريه بهكار برده مىشود كه از مصاديق همين مكر و خدعه و تقلّب در قانون است.
ب) مكر و خدعه براى جلب مال ديگران، يا ضايع نمودن حقوق ديگران نظير غش در معاملات و فريب دادن مردم در معاملات كه اين قسم علاوه بر اينكه حرام است، حقّالنّاس نيز مىباشد و به حقّالنّاس در اسلام زياد اهميّت داده شده است.
ج) مكر و خدعه در ضايع نمودن عرض و آبروى ديگران و يا ايجاد دشمنى ميان مسلمانان و امثال اينها كه اين صورت گرچه ضمانآور نيست، ولى گناهش از قسم دوّم بزرگتر است.
د) مكر و خدعه در جلب منافع و احراز شخصيّت بدون اينكه ضررى براى كسى داشته باشد، و اين قسم مكر و خدعه اگر حرامى بر آن مترتّب نباشد نظير دروغ يا غيبت و امثال آن، جايز است، ولى مسلمان از اين كارها نمىكند.
مسئله 185- مكر و خدعه با كفّار غيرحربى (كفّارى كه با مسلمانها در جنگ نيستند) جايز نيست و فرقى در صورى كه ذكر شد بين مسلمان و كافر غيرحربى نيست و چنانکه مكر و خدعه با مسلمانان از جهت اخوت و برادرى بدتر از خدعه با كفّار است، مكر و خدعه با كفّار از جهتى
ديگر بدتر از خدعه با مسلمانان است و آن جهت، خدشهدار شدن صفا و پاكى و راستى و درستى اسلام و مسلمانان است، امّا مكر و خدعه با كافر حربى نظير صهيونيستها در زمان ما كه در حالت جنگ با اسلام و مسلمانها مىباشند جايز، بلكه مكر و خدعه با آنها يك نوع حربه است كه مسلمان بايد داشته باشد.
مسئله 186- توبۀ مكر و خدعه اگر مربوط به اموال باشد علاوه بر توبه، بايد حقّ ديگران را ادا كند و اگر مربوط به آبروى ديگران باشد و به گوش آنان رسيده باشد، بايد از آنها رضايت بطلبد، و اگر هیچیک نباشد، صرف پشيمانى كافى است، ولى اگر بتواند جبران خسارت كند، مثل تبليغ دين در جايى كه تضييع دين نموده باشد و يا تعريف افرادى كه با آنان خدعه و مكر نموده است و دعا و استغفار براى آنها، بايد جبران كند.
- نفاق
مسئله 187- از گناهان بزرگ در اسلام نفاق است و در روايات فراوانى فرمودهاند كسى كه داراى دو چهره و دو زبان باشد، در روز قيامت با دو زبان كه آتش از آنها شعلهور است محشور مىشود و اين نفاق اقسامى دارد:
الف) كسانى كه ايمان ندارند، ولى با زبان يا عمل ايمان نمايى مىكنند، و اين افراد همان منافقينى هستند كه قرآن جايگاه آنان را پستترين جاهاى جهنّم قرار داده است.
ب) افراد رياكار كه اعمالشان براى خدا نيست، ولى نمايش براى خداست و قرآن علاوه بر اينكه اعمال اين افراد را باطل مىداند، گناه آنان را در حدّ كفر شمرده است.
ج) افرادى كه در برخورد با مردم داراى دو چهره و دو زبان هستند؛ مثلاً در حالى كه كينه و عداوت دارند و از غيبت و تهمت باك ندارند، ولى در ظاهر اظهار محبّت و ارادت مىكنند.
د) افرادى كه خود را وابسته به دين مىكنند، ولى در حقيقت آن وابستگى را در عمل ندارند، نظير عالم بى عمل و زاهد بىحقيقت و مقدّس و متّقى نما، و اين افراد گرچه در روايات اطلاق نفاق بر آنها شده است و از نظر اخلاقى منافق مىباشند، ولى گناه منافق را ندارند و اگر بر طبق وظيفۀ دينى خود عمل نكنند، در روز قيامت با منافقين محشور مىشوند.
مسئله 188- تعارفهايى كه مردم با يكديگر دارند نظير ارادتمندم، نوكر شما هستم و امثال اينها حرام نيست، زيرا از اینگونه الفاظ معنى واقعى اراده نمىشود، ولى مسلمان بايد از الفاظى كه واقعيّت ندارد احتراز كند و در تعارفها به الفاظى كه واقعيّت دارند نظير متشكرم، الحمدللَّه و امثال اينها اكتفا كند.
- نمّامى و سخن چينى
مسئله 189- نمّامى و فتنهگرى از گناهان كبيرهاى است كه قرآن آن را بالاتر از قتل دانسته است؛
خداوند در قرآن شريف مىفرمايد:
«وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ»
«و فتنه از قتل شديدتر است.»
«وَ الْفِتْنَةُ اكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ»
«و فتنه از قتل بزرگتر است.»
و آن اقسامى دارد:
الف) فتنهگرى در دين خدا، نظير افرادى كه با گفتار يا كردار خود مردم را از دين و فضائل اخلاقى منحرف مىكنند، و اين صورت، گناه مفسد فى الارض را نيز دارد.
ب) كسانى كه با تهمت زدن و دروغپردازى مردم را به يكديگر بدبين مىكنند، و به رابطه و اخوّت اسلامى مسلمين ضربه مىزنند، و اين صورت گناه تهمت را نيز دارد.
ج) كسانى كه با سعايت و سخنچينى، غيبت كسى را كه از او غيبت شده به او برسانند، و اين قسم گناه غيبت را نيز دارد، زيرا عيب كسى را كه غيبت نموده، نقل كرده است.
د) كسانى كه با نقل گفتارى يا كردارى مردم را به يكديگر بدبين و دشمنى را ميان آنان ايجاد مىكنند، مثلاً ازدواج مجدد كسى را براى زنش بگويند يا تماس زنى را با نامحرم براى شوهرش بگويند، و اين صورت از مصاديق همان فتنهگرى است كه در اسلام از آن منع شديد شده است.
مسئله 190- شنيدن نمّامى، همانند خود نمّامى حرام است، و بايد نمّام و سخنچين را از كارش منع كند، بلكه اگر نمىداند راست مىگويد يا نه، از كسى كه مورد نمّامى و سخنچينى واقع شده دفاع كند، و اگر نمىتواند دفاع كند و يا نمىتواند گوش نكند، بايد توجّه نكند و بر گفتۀ نمّام و سخنچين ترتيب اثر ندهد.
مسئله 191- توبۀ نمّام و سخنچين علاوه بر پشيمانى و اصلاح خود، جلب رضايت كسى است كه عليه او نمّامى شده است، در صورتى كه آن نمّامى به گوش او رسيده باشد، و اگر متوجّه نمّامى او نشده، جلب رضايت او لازم نيست و صرف توبه كفايت مىكند، ولى لازم است كه علاوه بر دعا و استغفار براى او، اگر مىتواند جبران آن نمّامى را به هر نحو كه مقدور است بنمايد.
- وسواس
مسئله 192- يكى از مهلكات كه مفاسدى بر آن مترتّب مىشود و غالباً گناهانى را در بر دارد، وسواس است، و چون وسوسه براى وسواسى يك رذيله است، از نظر ما حرام و مبارزه با آن از اوجب واجبات است، و فرقى نيست كه در طهارت و نجاست باشد يا در عبادات، در اعتقادات باشد يا در اعمال، در حقّ اللَّه باشد يا در حقّالنّاس، در كارهاى عبادى باشد يا در كارهاى اجتماعى.
و خلاصه كلام اينكه حالت افراطگرى و وسواسى در هرچه باشد، حرام و بايد با آن مبارزه شود تا ريشهكن شود، و علامت آن اين است كه زياد شك كند و يا زود يقين كند و از متعارف مردم در شك و يقين بيرون باشد، و همين مقدار كه از حالت متوسّط كه در ميان مردم در كارها متعارف است بيرون رفت و حالت افراط يا تفريط در كارها پيدا كرد، وسواسى است و بايد دست از آن حالت بردارد و بر طبق آن حالت عمل نكند.
مسئله 193- براى رفع اين رذيله چارهاى نيست جز بىاعتنايى به شك بلكه به يقين، و عمل كردن به آنچه بر نفع اوست و به آنچه متعارف ميان مردم است. مثلاً وسواسى در طهارت و نجاست اگر شك كرد بلكه يقين كرد كه از زمين متنجّس يا از عين نجس به او ترشّح شده است، اعتنا نكند، و وسواسى در نماز اگر شك يا يقين كرد كلمهاى را غلط گفته و يا چيزى را كم يا زياد كرده است، اعتنا نكند، و وسواسى در حقّالنّاس اگر شك كرد كه مديون كسى است يا دين خود را ادا نكرده است، اعتنا نكند و وسواسى در كارهاى اجتماعى اگر نمىتواند تصميم بگيرد، فوراً يك طرف را انتخاب كند و به شكّ خود، بلكه به يقين خود عمل نكند.
مسئله 194- متنجّس براى افراد وسواسى متنجّس نيست، بنابراين مثل گِلها و آبهاى در كوچه و برفهاى چند روز مانده در كوچهها، گرچه يقين داشته باشد كه برخورد با نجاست نموده است، براى او پاك است و مىتواند با همان گِلها و با همان كفشها كه به مستراح رفته است به مسجد برود، و با همان گِلها كه ترشّح به لباس يا بدن او كرده است نماز بخواند، و با افراد لاابالى در طهارت و نجاست، گرچه يقين داشته باشد كه آنها نجس هستند، معاشرت كند و از غذاهاى آنها بخورد و حرام است كه بعداً دست و دهان خود را آب بكشد.
مسئله 195- براى وسواسى حرام است در چيزهايى كه وسوسۀ او مربوط به آنهاست دقّت نمايد، بلكه لازم است بدون فكر و بدون تجسّس و بدون تفحّص عمل كند، و بهعبارت ديگر چنانکه گفته شد با بىاعتنايى كامل برخورد با چيزها كند تا به گفتۀ امام صادق«سلاماللهعلیه» شيطان دست از او بردارد.