- گفتار سوم
- آرامش پايدار، در پرتو ارتباط با خداوند
ماه رجب متعلق به خداوند، ماه شعبان متعلق به پيامبر گرامي(ص) و ماه رمضان متعلق به امّت پيامبر(ص) است. در اين سه ماه بايد در جهت تقويت ارتباط عاطفي با خداي متعال کوشش فراواني داشته باشيم.
اگر انسان با خداي خويش رابطۀ عاطفي نداشته باشد، در دنيا و آخرت سقوط ميکند و راه نجاتي نخواهد داشت. رابطۀ عاطفي از طريق انس با قرآن، دعا و توسّل، ميتواند انسان را از افسردگي، ضعف اعصاب و ساير مشکلات زندگي روزمره رهايي بخشد و آدمي را به جايي برساند که وقتي قرآن ميخواند، بيابد که خدا در حال حرف زدن با اوست. وقتي در دل شب استغفار ميکند و دعا ميخواند، بيابد که در حال حرف زدن با خداست. قرآن، کلام نازل و دعا، کلام صاعد است و هر دو مکالمه و معاشقه با خداوند سبحان است.
نماز، نوعي مکالمه با خداست. در حمد و سوره، خدا با انسان و در ساير اذکار، انسان با خدا مکالمه ميکند و اين مکالمه براي اهل معرفت، معاشقه است. بالاترين لذّت آنان در دل شب، مکالمه و معاشقه با خدا از طريق نماز شب و خواندن قرآن است.
« لَرَكْعَتَانِ فِي جَوفِ اللَّيلِ اَحَبُّ الَيَّ مِنَ الدُّنيَا وَ مَا فيِهَا»[1]
اولياي الهي به دنيا و آنچه در آن است، پشت پا ميزنند تا بتواند دو رکعت نماز شب بخوانند. در نظر ايشان دنيا هيچ ارزشي ندارد و صرفاً وسيلهاي براي صعود است و لذا به دنيا و ماديّات، هيچگونه تعلّق و دلبستگي ندارند و دل آنان فقط به خداوند متعال وابسته است.
- نفس مطمئنّه، در اثر رابطۀ عاطفي با خداوند
اهل دل گاهي قرآن ميخوانند، گاهي نماز ميخوانند، گاهي استغفار ميکنند و گاهي نيز با خداي خويش راز و نياز ميکنند و در هر صورت، بالاترين لذّت را از معاشقۀ خويش ميبرند. رابطۀ عاطفي با خدا، نفس مطمئنّه را در وجود انسان متجلّي ميکند:
“أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ”[2]
کساني که با خدا رابطۀ عاطفي دارند، غم و غصّه و دلهره و اضطراب و نگراني ندارند؛ نه غم گذشته را ميخورند و نه از آينده نگراناند؛ زيرا خدا را دارند. کسي غم و غصّه و نگراني دارد که خدا را نداشته باشد.
دنياي امروز مملو از غم، غصّه، اضطراب، نگراني و اختلاف بين افراد خانواده و اجتماع است و متأسّفانه اين نگرانيها و دغدغهها افراد را وادار به گناه کرده است. کساني که جاهل و غافلاند، براي رفع نگراني و دستيابي به آرامش موقّت و زودگذر به موادّ مخدّر و مسکرات مبتلا شدهاند. سايرين نيز مجبورند زندگي توأم با اضطراب خاطر و نگراني و دلهره را تحمّل کنند و بسوزند تا از دنيا بروند.
- اطمينان دل در پناه خداوند
بسیاری از مردم راه را گم کردهاند و دچار نگراني روي نگراني شدهاند و پناهگاه مطمئنّي در دنيا ندارند. نميفهمند که تنها پناهگاه انسان، خداوند است و ياد او آرامبخش دلهاي نگران و مضطرب است:
“أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ”[3]
آرامش مطلق و آسودگي پايدار، در پرتو ارتباط با خداي تعالي حاصل ميشود. «ذکر الله» در قرآن، گاهي خواندن قرآن است، همراه با توجه به اينکه خدا با او حرف ميزند و او هم در پاسخ با خداي خويش راز و نياز و درد دل کند. همين مکالمه و گفتگو، غم و غصّه را زايل ميکند و به انسان آرامش ميبخشد. چنين آرامش پايداري از نفس مطمئنّه ناشي ميشود؛ يعني وقتي خدا بر دل انسان حکومت کند، هنگامي که همۀ اغيار از دل آدمي خارج شوند و تنها خدا در دل باشد، دل انسان جايگاه خداي رحمان ميشود.
«قَلْبُ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَن»[4]
چقدر عالي ميفرمايد:
«لَمْ يَسَعْنِي سَمَائِي وَ لَا أَرْضِي وَ وَسِعَنِي قَلْبُ عَبْدِي الْمُؤْمِنِ»[5]
من در اين جهان نميگنجم، امّا دل مؤمن جايگاه من است. وقتي دل انسان جاي خدا شد، خدا بر دل او حکومت پيدا ميکند. در چنين حالتي، مکالمۀ آدمي با خدايي که در دل او جاي دارد، بسيار لذّتبخش است. از اين جهت مکرّراً در پي مکالمه و معاشقه با خداست.
- لذّت مناجات با خداوند
وقتي انسان به کسي علاقهمند باشد، دوست دارد با او حرف بزند و صداي او را بشنود. مثلاً وقتي کودک خردسال که پدر و مادر بسيار او را دوست دارند، با آنان حرف بزند، چقدر خوشحال ميشوند؟ کساني که محبّت خدا را چشيدهاند و خدا در دل آنان جاي دارد، از مکالمه با خداوند مسرور ميشوند و به آرامشی پايدار دست مييابند.
اهل بيت( هنگام مکالمه با خدا و راز و نياز با او، مدهوش ميشدند و توجّه به هيچ چيز و هيچکس نداشتند. اميرالمؤمنين(ع) نماز ميخواندند و مدهوش ميشدند. دعاي کميل ميخواندند و چه تضرّع و زاريها و چه اظهار قصور و تقصيرها که در مقابل خدا داشتند. آن حضرت در عالم وحدت منغمر ميشدند و سر و کاري با عالم کثرت نداشتند و آنچه اميرالمؤمنين(ع) را مجذوب خود ميکرد، نماز و مکالمۀ با خدا بود. امام سجاد(ع) دعاي ابوحمزۀ ثمالي ميخواندند و در آن دعا، لذّت دنيا و آخرت را ميبردند.
وقتي خدا بر دل کسي حکومت کند، او عاشق خدا ميشود و بالاترين لذّت براي يک عاشق اين است که با معشوق خودش حرف بزند و لذّت بالاتر آن است که معشوق به مکالمۀ با او توجّه داشته باشد و از آن بالاتر و محبوبتر، حرف زدن معشوق با عاشق است.
اگر انسان به اندازۀ فرزند خود خدا را دوست داشته باشد، از حرف زدن با خدا و حرف زدن خدا با او لذّت ميبرد و اگر چنين محبّتي در کار باشد، امکان ندارد نماز شب نخواند و هنگام سحر خواب بماند.
بزرگترين مصيبت براي انسان اين است که از مناجات با خداي خويش لذّت نبرد. حضرت موسي(ع) براي مناجات با خدا ميرفت، يک بيادبي به او گفت: از طرف من به خدا بگو: چقدر گناه کنم و تو کيفر نکني؟! حضرت موسي(ع) رفت، مناجات کرد و قصد بازگشت داشت که از سوي خداي متعال خطاب آمد: چرا پيام بندهام را نميرساني؟ گفت: خدايا تو ميداني او چه گفت. خداوند فرمود: به او بگو: بالاترين بلا را بر تو نازل کردهام و تو نميفهمي! بلا و کيفر تو اين است که از مناجات با من لذّت نميبري و توجّه به اين مصيبت نداري.
- نماز حقيقي و امداد الهي
بسياري از مردم از سر شب تا آخر شب، در حال گفتگوهاي بيفايده و تماشاي فيلمهاي تلويزيون و اتلاف وقت هستند و حتي حال خواندن نماز واجب را نيز در اوّل وقت ندارند، چه رسد به نماز شب. توجّه ندارند که نماز، رابطۀ عاطفي با خداست، بايد با ادب حضور نماز بخوانند، بايد توجّه داشته باشند که با خدا صحبت ميکنند و خدا با آنان حرف ميزند و مراعات خشوع و خضوع نماز را بکنند؛ امّا يک نماز اجباري، آن هم براي رفع تکليف و براي رهايي از جهنّم ميخوانند.
نماز اهل دل براي رفتن به بهشت و يا نرفتن به جهنّم نيست، بلکه همين نماز براي آنان بهشت است و از آن لذّت ميبرند. اگر مردم به اندازۀ يک سريال يا يک فيلم، به خواندن نماز علاقه داشتند و به آن اهميّت ميدادند، بسياري از مشکلات اصلاح ميشد.
اگر نماز واقعي باشد، بعد از هر نمازي بايد دعاي نمازگزار مستجاب شود. چرا دعاها مستجاب نميشود؟ براي اينکه نمازها واقعي و حقيقي نيست؛ يا براي رفع تکليف است يا براي فرار از جهنّم و اينچنين نمازي دعاي مستجاب ندارد. نمازگزار واقعي که حقّ نماز را ادا ميکند، دلهره و اضطراب و نگراني و افسردگي ندارد و خداوند دست او را ميگيرد و در بنبستها او را نجات ميبخشد.
“وَ كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنينَ”[6]
“كَذلِكَ حَقًّا عَلَيْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنينَ “[7]
اين دو آيه مختصر است، امّا يک دنيا معنا دارد. پروردگار عالم بندگان خود را خيلي دوست دارد. از هفتاد پدر و مادر مهربان، نسبت به بندگان خويش مهربانتر است؛ امّا متأسّفانه اين مهر و محبّت يک طرفه است. علامت اينکه انسانها خدا را دوست ندارند، اين است که گناه ميکنند و نماز واقعي نميخوانند.
- نيل به مقام آدميّت در رجب، شعبان و رمضان
ماه رجب، ماه شعبان و ماه رمضان، ماههاي خودسازي است. اين سه ماه بايد بر انسان بگذرد و او آدم شده باشد. چگونه؟ وقتي دو رکعت نماز ميخواند، توجّه داشته باشد که خدا با او حرف ميزند؛ يعني حضور قلب داشته باشد. توجه خدا را در نماز درک کند و نتواند از ذکر خدا و از نماز جدا شود، نتواند نماز خويش را تمام کند؛ چون مييابد که خدا به او توجّه کرده است.
وقتي درک محبّت خدا در کسي نباشد و دل او خالي از خدا شود، خواه ناخواه ديگران دل او را پر ميکنند و به عشقهاي مجازي مبتلا ميشود. به جاي اينکه براي خواندن دو رکعت نماز در دل شب، خواب و خوراک نداشته باشد، دچار سرگرداني و تحيّر در عشق مجازي ميشود و نتيجهاي جز شقاوت و بدبختي نميگيرد.
جوانان امروزي در اثر دوري از خدا، دچار عشق مجازي ميشوند که يک درد بدون علاج است. حاضرند دين، آبرو و همۀ دارايي خويش را فداي عشق مجازي کنند. چرا؟ چون خدا را ندارند. اما اگر جوان باخدا شد و خدا در دل او قرار گیرد، حضور قلب پيدا ميکند. در نيمي از نماز خدا با او حرف ميزند و در نيمۀ دوّم نماز، او با خدا حرف ميزند و نميتواند مکالمۀ خود را تمام کند. بهانهاي ميجويد، ذکري ميگويد تا نماز تمام نشود و هرچه بتواند رکوع و سجود و قنوتش را طولاني ميکند و با خدا راز و نياز مينمايد.
خوشا به حال اين افراد که در اثر ذکر و نماز، در دنيا گرفتاري ندارند، گرههاي زندگي آنان باز ميشود. اصلا گره پيدا نميکنند که باز شود. پول و ثروت و امکانات ندارند، اما يک زندگي سراسر نشاط و آرامش دارند، چون خدا بر دل آنها حکومت ميکند و خواست آنان خواست خداست.
يکــي درد و يکــي درمـــان پسندد يکي وصل و يکي هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران پســندم آنچـــه را جــانان پسندد
وقتي چنين شد، خدا در همين دنيا به او مقام محمود عنايت ميکند. چگونه؟ همه جا را محضر خدا ميداند و در محضر خدا با او مکالمه ميکند.
- ضرورت انس با قرآن، دعا و توسّل
تقاضا دارم با قرآن مأنوس باشيد، قرآن زياد بخوانيد؛ به خصوص در دل شب قرآن بخوانيد. بسياري از بلاهايي که در خانهها آمده، ناشي از مطرود شدن قرآن کريم در آن خانههاست. وقتي قرآن در خانهاي فراموش شود، خدا فراموش شده و وقتي خدا فراموش شود، آن خانه و آن زندگي تاريک است و نور ندارد.
تقاضاي ديگري که دارم اين است که با دعا انس داشته باشيد و هميشه دعا بخوانيد. به دعاي کميل شب جمعه و دعای ندبۀ صبح جمعه اکتفا نکنيد، بلکه هميشه با دعا سر و کار داشته باشيد. خدا نزديک و سريعالاجابه است.
“وَأعلَمُواأَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه”[8]
“وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لي وَ لْيُؤْمِنُوا بي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ”[9]
يار نزديکتر از من به من است اين عجب بين که من از وي دورم
با که اين راز توان گفت کــه او در کنار مـــن و مــن مهـــجورم
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: “وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ”[10]و سعدی نیز شعر خود را از قرآن کریم گرفته است، امّا همان بیت اوّل که میگوید: «یار نزدیکتر از من به من است»، عالي گفته است و اینکه در بیت دوّم میگوید: «خداوند در کنار من است»، اشتباه کرده است. اگر هم بنا داشت چنین حرفی بزند، باید اوّل بیت دوّم را میگفت تا بعد به جملۀ شیرین«یار نزدیکتر از من به من است»، برسد.
- نقش توسّل در ارتباط عاطفی با خداوند
در هر حال، او به ما نزديک است و ما از او دوريم. چگونه نزديک شويم؟ با نماز، با قرآن، با دعا و راز و نياز با خداي متعال و به خصوص با توسّل. رابطۀ عاطفي با خدا، محتاج توسّل است:
“يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ”[11]
دعا کلام صاعد است و واسطۀ فيض بايد اين کلام را بالا ببرد. واسطۀ فيض، اهلبيت( هستند و در زمان حاضر، قطب عالم امکان، محور عالم وجود و واسطۀ بين غيب و شهود، حضرت وليّعصر(عج)، واسطۀ فیض ميباشند و بايد با توسّل به آن حضرت دعا کنيم.
قرآن کريم به واسطۀ پيامبر اکرم(ص) از جانب خداي متعال به ما رسيده است و دعاي ما نيز بايد به واسطۀ اهل بيت( به درگاه الهي برود.
توسل به اهل بيت( دل انسان را به عالم ملکوت نزديکتر ميکند. اگر محبّت امامزمان(عج) در دل کسي رسوخ کند، آن حضرت را مييابد و به واسطۀ ايشان ميتواند با خداوند متعال رابطۀ عاطفي برقرار کند. در اين صورت مقام شهود پيدا ميکند و نيازي نيست به دنبال تشرّف باشد، بلکه هميشه در محضر امامزمان(عج) است.
[1]. عللالشّرائع، ج2، ص363.
[2]. يونس، 62: «آگاه باشيد، كه بر دوستان خدا نه بيمى است و نه آنان اندوهگين مىشوند.»
[3]. رعد، 28: «آگاه باش كه با ياد خدا دلها آرامش مىيابد.»
[4]. بحارالانوار، ج 55، ص 39.
[5]. همان.
[6]. روم، 47: «يارىكردن مؤمنان بر ما فرض است.»
[7]. الأنبياء، 88: «و مؤمنان را [نيز] چنين نجات مىدهيم.»
[8]. انفال، 24: «و بدانيد كه خدا ميان آدمى و دلش حايل مىگردد.»
[9]. بقره، 186: «و هر گاه بندگان من، از تو در بارۀ من بپرسند، [بگو] من نزديكم، و دعاى دعاكننده را به هنگامى كه مرا بخواند، اجابت مىكنم؛ پس [آنان] بايد فرمان مرا گردن نهند و به من ايمان آورند، باشد كه راه يابند.»
[10] . ق، 16: «و ما از رگ گردن [او] به او نزديكتريم»
[11]. مائده، 35: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از خدا بترسيد و [براى تقرب] به سوى او وسيله بجوييد.»